1401/10/12
موضوع: فقهالمسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)/ الباب الثاني: امكانيات المسجد /اتخاذ المسجد مجلسا للحوار (بیان آیه و روایت در این باب و توضیح آن)
یکی از ظرفیتهای مسجد را در باب امکانیات المسجد با عنوان «اتخاذ المسجد مجلسا للحوار» بررسی میکردیم که آیا میشود مسجد را پایگاهی جهت گفتگو قرار داد یا نه؟
یکی از نکتههای مهم در مسجد تمدنی، گفتگوی درون تمدنی یا بیرون تمدنی است که وقتی قصد شناساندن اسلام بهعنوان یک تمدن نوین را داریم، یکی از بسترها و پایگاههای آن همین گفتگوهاست.
در جلسه گذشته بیان کردیم که گفتگو در اسلام و قرآن کریم بسیار مورد تأکید قرار گرفته است، بهویژه اینکه اصول حاکم بر گفتگو را قرآن در آیهی شریفه اینگونه بیان کرده است، میفرماید: {ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ}[1] . خداوند متعال دعوت خود را در گفتگو با سه اصل آغاز کرده و پیامبر| را نیز در دعوت و تبلیغ دین و معارف الهی به این سه اصل (حکمت، موعظه و جدل)، امر کرده است.
گفتگوها باید بر یکی از این سه اصل و قاعده (حکمت، موعظه و جدال) تطبیق کند. حکمت، برهان و اقامه دلیل است و بیشتر در دعوتها و گفتگوهای عقیدتی مورد استدلال و استنباط قرار میگیرد.[2]
موعظه در کلام اهل لغت
اهل لغت موعظه را اینگونه معنا کردهاند: «وعظ: النُّصْح وَالتَّذْكِير بِمَا يُقَوِّمُ الْأَخْلاقَ وَالأَعْمَالَ»[3] ؛ وعظ، همان نصیحت و یادآوری کردن بهچیزی است که مایهی قوام گرفتن اخلاق و اعمال انسان میشود.
بهعبارتیدیگر، آن چیزی که سبب متمایل شدن قلب انسان بهسوی او شود تا آنچه از اخلاق و اعمال از انسان صادر میشود، قوام پیدا کند.
شبیه همین تعبیر را زبیدی اینچنین آورده است: «الوَعْظُ: النُّصْحُ وَالتَّذْكِيرُ بالعَوَاقِبِ»[4] ؛ وعظ: نصیحت و یادآوری کردن به سرانجام کار است؛ یعنی نسبت به عاقبت کار هشدار میدهد که این کاریکه انجام میدهی عاقبتش یا خیر است و یا شر است.
اما واعظ را اینگونه معنا کردهاند: «(الْوَاعِظ) من ينصح وَيذكر وَيَأْمُر بِالْمَعْرُوفِ وَينْهى عَن الْمُنكر»[5] ؛ کسیکه نصیحت و یادآوری میکند و امربهمعروف و نهیازمنکر میکند؛ ازاینرو، بخشی از تبلیغ موعظه است. [همهی تبلیغ موعظه نیست.]
همچنین گفتهاند: «وَعَظَ الفَقِيهُ النَّاسَ: ذَكَّرَهُمْ بِمَا يَحْمِلُهُمْ إِلَى الصِّرَاطِ الْمُسْتَقِيمِ وَيَجْعَلُهُمْ يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَيُصْلِحُونَ مِنْ سِيرَتِهِمْ، أَرْشَدَهُمْ»[6] ؛ هنگامیکه میگویند: فقیه مردم را موعظه کرد، اینچنین واردشده که آنها را تذکر داد و یادآور شد به آنچه آنها را سوق میدهد به اینکه در صراط مستقیم باشند و ایشان را از توبهکنندگان به درگاه الهی قرار میدهد و سیره (خشم) و روش زندگی آنها را اصلاح میکند و آنها را راهنمایی میکند.
[اما مورد سوم جدال است. بهعنوان نمونه] آیه 32 سوره هود[7] ، یکی از مواردی در قرآن است که جدال در جنبهی ایجابی خود بهکار رفته است.
جناب شیخ طوسی& در ذیل تفسیر این آیه، جدال را اینگونه تعریف میکند:
«وحقيقة المجادلة المقابلة بما يقبل الخصم من مذهبه بالحجة أو شبهه ... والفرق بين الجدال والحجاج: ان المطلوب بالحجاج ظهور الحجة، والمطلوب بالجدال الرجوع عن المذهب. والمراء مذموم لأنه مخاصمة في الحق بعد ظهور الحق كمري الضرع بعد دروره، وليس كذلك الجدال. وفي الآية دلالة على حسن الجدال في الدين، لأنه لو لم يكن حسناً لما استعمله نوح مع قومه، لأن الأنبياء لا يفعلون إلا ما يحسن فعله»[8] ؛ حقیقت مجادله، مقابله کردن با خصم با دلیل یا شبه دلیل است با آنچه که از مذهبش قبول دارد. خصم که منکر شما و مخالف عقیدهی شماست و شما در موردی که او از مذهبش قبول دارد با او استدلال میکنید؛ این مجادله است. پس مجادله درحقیقت مقابله با خصم است و با خودیها نیست، زیرا مجادلهی درون مذهبی و اسلامی معنا ندارد، بلکه مجادله با بیرون است و با کسیکه خارج از عقیده شماست.
جناب شیخ طوسی& در ادامه میفرماید: فرق استدلال و جدل در این است که در حجت آوردن و احتجاج، ظهور دلیلِ مطلوب است و هدف فهماندنِ دلیلیت بهطرف مقابل است که همان برهان باشد، اما در جدل، برگرداندن طرف مقابل از عقیدهاش مطلوب است [و دنبال این نیست که دلیلیت خودش روشن بشود، بلکه هدف، فهماندن این مطلب بهطرف مقابل است که دلیل تو باطل و سخن تو نارواست، اما پسازآن باید بهظهور حجت و دلیل خود اهتمام بورزد. نکته اینجاست که اگر کسی با جدال بهجهت اینکه دستش خالی میشود، از عقیدهاش برگردد، زمینهی پذیرش سخن شما آسان میشود. همانطور که عمران صائبی در مناظره با امام رضا× هنگامیکه حضرت قصد خواندن نماز را کردند رو بهحضرت کرد و گفت: «يَا سَيِّدِي لَا تَقْطَعْ عَلَيَّ مَسْأَلَتِي فَقَدْ رَقَّ قَلْبِي، قَالَ الرِّضَا×: «نُصَلِّي وَنَعُودُ»؛[9] »؛ ای سید من، مسئله مرا قطع نکن، دلم نرم شده است؛ یعنی از حرف خودم دست برداشتم و نزدیک است به فرمایشات شما گرایش پیدا کنم که امام رضا× فرمودند: نماز میخوانیم و برمیگردیم.
نکتهای که باید گوشزد نمود این است که بهطور طبیعی جدال در روایات مذموم است؛ [در برخی جاها «مراء» بهجای «جدل» استفادهشده است؛ مراء بهطور مطلق مذموم شده است].
جناب شیخ طوسی دراینباره میفرماید: مراء مذموم است، زیرا مراء، مخاصمه در حق است و با اینکه حق ظاهر شده است، بازهم مراء و لجبازی میکند و بر حرف نابجای خود پافشاری میکند. پس درحقیقت مراء آنجایی است که جدال مذمت شده است. مراء، جدال در حق است، آنهم پسازاینکه حق ظاهر شد، اما اگر جدال با باطل باشد یا با گروه مخالف حق و پیش از ظهور حق باشد، این جدال پذیرفتنی است؛ ازاینرو جدال را مقید به جدال احسن کردهاند.
موعظه را نیز به موعظهی حسنه مقید کردهاند، چون موعظه نیز میتواند در مسیر غیر حسن باشد؛ اما جدالی غیر از جدال احسن پذیرفته نیست. آنچه در روایات بیانشده، درآیات نیز اینچنین است. پس این آیه بر جدال در دین با مخالف، پیش از ظهور حق دلالت میکند و این جدال جایز است، زیرا اگر درست نبود حضرت نوح× با قوم خودش که او را نپذیرفته بودند جدال نمیکرد.
بر این اساس، آیهی شریفهی: {ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ}[10] ؛ سه اصل حاکم بر گفتگو را بیان کرد، چون اگر بخواهید برهان بیاورید، گفتگو شکل میگیرد؛ اگر بخواهید موعظه کنید، طرف مقابل باید باشد تا او را موعظه کنید؛ و یا اگر بخواهید جدال کنید بازهم گفتگو هست؛ البته گفتگو با خصم است. این آیه در اهمیت گفتگو بکار میرود؛ پس لازمهی این سه اصل، وجود گفتگوست که این آیه بر آن دلالت میکند.
نمونه دیگری در قرآن هست که میتوان در اهمیت گفتگو بدان اشاره نمود. آنجاکه خداوند متعال دربارهی شنیدن سخنان و پیروی از بهترین آنها میفرماید: {وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَىٰ ۚ فَبَشِّرْ عِبَادِ[11] * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ}[12] ؛ و کسانیکه از عبادت طاغوت پرهیز کردند و بهسوی خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارتده! * همان کسانیکه سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آنها خردمنداناند.
اینکه بهترین گفتار را پیروی میکنند؛ شنیدن حقیقی مقصود است؛ یعنی درست و با دقت باید بشنود و ارزیابی کند تا بتواند پیرو بهترین باشد.
آیهی 18 سورهی مبارکهی زمر، علاوه بر آیه 125 سورهی مبارکهی نحل بر ضرورت گفتگو میان اصحاب فکر در جامعه تأکید میکند، زیرا لازمهی شنیدن و پیروی از بهترین گفتار، وجود گفتگوست؛ یعنی اگر گفتگو نباشد و بگویند {الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ}؛ این لغو میشود. باید گفتگویی باشد تا شنیدن امکان داشته باشد و درنتیجه اتباع احسن امکان داشته باشد و زمینهاش فراهم شود؛ بنابراین لازمهی این آیه نیز بر گفتگو دلالت میکند.
پس با توجه به آیات مطرحشده، به این نتیجه میرسیم که گفتگو از چیزهایی است که قرآن کریم بر آن تأکید ورزیده است و این نتیجهی اولیهای است که تاکنون به آن رسیدهایم.
اگر قرآن بر این مسئله تأکید میکند؛ پس گفتگو، یکی از موضوعات قرآنی است؛ موضوعی که تنها گزارشگری نکرده، بلکه بر آن تأکید کرده و اصول حاکم بر گفتگو را نیز بیان کرده است. دراینباره نکتههایی را بیان میکنیم:
نکته اول: قرآن شئونی دارد که یکی از آنها گزارشگری است و ماجراهای گوناگون گذشته، قصهها، نقل تاریخ، سخنان حکیمانه لقمان و دیگر پیامبران الهی و رفتار آنها را گزارش میکند؛ البته بسیاری از اینها گزارش تحلیلی است، اما برخی از این موارد نیز، علاوه بر گزارشگری، دربردارندهی تأکید، تأیید، تحذیر، اضافات و بیان اصول و قواعد است. ازجمله، مسئله گفتگو است که علاوه بر تأکید و تأیید، بهبیان اصول و قواعد نیز پرداخته است. پس گفتگو، موضوعی قرآنی است که به آن اهتمام داشته شده است.
نکته دوم: در روایات نیز وارد شده است که «إِنَّمَا نُصِبَتِ الْمَسَاجِدُ لِلْقُرْآن»[13] ؛ که پیشتر این روایت را خواندیم[14] و شهید این روایت را در ذکری[15] آورده است.
صغرای قضیه این است که گفتگو از موضوعات قرآنی است که مورد تأکید واقع شده است.
کبرای کلی نیز این است که مساجد نیز برای قرآن (تعلیم و تعلّم آن و گفتگوهای قرآنی) نصب شدهاند. گفتگوهای قرآنی یکی از موضوعات قرآنی است، مساجد نیز برای قرآن بنا شدهاند.
پس نتیجه این میشود؛ وقتیکه گفتیم مساجد برای قرآن بنا شده است، استلزام این سخن، اهتمام داشتن بهموضوعات و امور قرآنی در مساجد است و باید گفتگو هم که از موضوعات قرآنی است، در مسجد جایز باشد. همچنین میتوانیم به این گفته بیفزاییم که اگر مسجد برای قرآن بنا شده، و قرآن نیز که یک کتاب گفتگوست و بر این مسئله تأکید کرده است؛ پس باید بگوییم قرآن و امور قرآنی اعم از حفظ، قرائت، تدبر و گفتگوهای قرآنی پیرامون موضوعات گوناگون، بُعدی از ابعاد هویت مسجد است.
بیان روایات در اهمیت مسئلهی گفتگو در مسجد
برخی روایات در تبیین مسئلهی گفتگو قابل استدلال است. روایاتی از پیامبر| وارد شده که پیشتر در باب هویت مسجد آنها را خواندهایم[16] .
بهعنوان نمونه، پیامبر’ فرمودند: «مَنْ غَدَا إِلَى الْمَسْجِدِ لَا يُرِيدُ إِلَّا لِيَتَعَلَّمَ خَيْراً أَوْ لِيُعَلِّمَهُ كَانَ لَهُ أَجْرُ مُعْتَمِرٍ تَامِّ الْعُمْرَةِ وَمَنْ رَاحَ إِلَى الْمَسْجِدِ لَا يُرِيدُ إِلَّا لِيَتَعَلَّمَ خَيْراً أَوْ لِيُعَلِّمَهُ فَلَهُ أَجْرُ حَاجٍّ تَامِّ الْحِجَّة»[17] ؛ کسیکه صبح بهمسجد برود، و هیچ ارادهای ندارد مگر اینکه یا خیری را یاد بگیرد و یا آنرا یاد بدهد، پاداش یک عُمرِه تمام و کمال را دارد؛ و هر کس که شامگاهان بهمسجد برود، و هیچ ارادهای ندارد مگر اینکه خیری را بیاموزد و یا خیری را یاد بگیرد، پاداش او یک حج تمام و کمال است.
کیفیت استدلال به این روایت اینگونه است که از باب «لَا يُرِيدُ إِلَّا لِيَتَعَلَّمَ خَيْراً أَوْ لِيُعَلِّمَهُ»، بر گفتگو استدلال میکند؛ یعنی همهی سعی و تلاش انسان از رفتن بهمسجد، یادگیری چیزی، یا نشستن پای گفتگوی دیگران برای دانستن، یا آموزش به آنها و یا گفتگو با برخی افراد است. تعلیم و تعلم، فرعی از گفتگوست؛ یعنی تا گفتگویی صورت نگیرد، تعلیم و تعلمی نیز انجام نمیشود.
در روایت دیگری، پیامبر| فرمودند: «مَن جاءَ مَسجِدي هذا لَم يَأتِهِ إلّا لِخَيرٍ يَتَعَلَّمُهُ أو يُعَلِّمُهُ فَهُوَ بِمَنزِلَةِ المُجاهِدِ في سَبيلِ اللّهِ، ومَن جاءَ لِغَيرِ ذلِكَ فَهُوَ بِمَنزِلَةِ الرَّجُلِ يَنظُرُ إلى مَتاعِ غَيرِهِ»[18] ؛ هرکس بهسوی مسجد من بیاید، نیامده بهمسجد مگر اینکه یا خیری را یاد بگیرد یا آنرا یاد بدهد؛ این شخص بهمنزلهی مجاهد فی سبیل الله است؛ و آنکه به این نیت (تعلیم و تعلم) نیامده، مانند کسی است که به متاع دیگران در بازار نگاه میکند؛ دیگران یاد میگیرند و او به آنها نگاه میکند.
کیفیت استدلال به این روایت نیز مانند روایت قبلی است که تعلیم و تعلم فرع است؛ یعنی آمدن مردم بهمسجد برای تعلیم و تعلم درحقیقت تأکید بر اهتمام مسجد بر مسئله گفتگوست که باید باشد و گفتگو نیز اقسامی دارد که ازجمله اقسام آن، گفتگو بین معلم و علم آموز است.
فقهالمسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)
الدرس السادس والاربعون: (12/10/1401 - 9 جمادي الثانية 1444)
الباب الثاني: امكانيات المسجد - اتخاذ المسجد مجلساً للحوار
كما قلنا في الدرس الماضي مما ينبغي الحديث حوله في امكانيات المسجد، هو الحديث حول امكانية المسجد في جعله مجلسا ومركزا للحوار الاسلامي.
لأن الحوار مما أكد عليه الاسلام والقرآن في دعوة الناس الى الله وقال:
{ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ}[19] .
ومن خلال هذه الأية قد بين أصولا وقواعد كلية حاكمة علي الحوار هي الحكمة والموعظة الحسنة والجدال الأحسن.
الحكمة قد فسرت بالبرهان.
وفسر أهل اللغة الموعظة وقال:
«وَعْظ: النُّصْح وَالتَّذْكِير بِمَا يُقَوِّمُ الْأَخْلاقَ وَالأَعْمَالَ»[20] .
ففي تاج العروس: «الوَعْظُ: النُّصْحُ وَالتَّذْكِيرُ بالعَوَاقِبِ»[21] .
«(الْوَاعِظ) من ينصح وَيذكر وَيَأْمُر بِالْمَعْرُوفِ وَينْهى عَن الْمُنكر»[22] .
«وَعَظَ الفَقِيهُ النَّاسَ: ذَكَّرَهُمْ بِمَا يَحْمِلُهُمْ إِلَى الصِّرَاطِ الْمُسْتَقِيمِ وَيَجْعَلُهُمْ يَتُوبُونَ إِلَى اللَّهِ وَيُصْلِحُونَ مِنْ سِيرَتِهِمْ، أَرْشَدَهُمْ»[23] .
وأما الجدال فقد ورد عن الشيخ الطوسي& في تفسيره:
«{قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ}[24] ؛ وحقيقة المجادلة المقابلة بما يقبل الخصم من مذهبه بالحجة أو شبهه ... والفرق بين الجدال والحجاج: ان المطلوب بالحجاج ظهور الحجة، والمطلوب بالجدال الرجوع عن المذهب. والمراء مذموم لأنه مخاصمة في الحق بعد ظهور الحق كمري الضرع بعد دروره، وليس كذلك الجدال. وفي الآية دلالة على حسن الجدال في الدين، لأنه لو لم يكن حسناً لما استعمله نوح مع قومه، لأن الأنبياء لا يفعلون إلا ما يحسن فعله»[25] .
وكذلك بدأ عزوجل ببشارة الأشخاص الذين يهتمون باستماع قول القائلين ثم يتبعون أحسنها بعد الاستماع والتأمل وقال:
{وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَىٰ ۚ فَبَشِّرْ عِبَادِ[26] * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ}[27] .
وهذه أيضا توكد على ضرروة الحوار بين أصحاب الفكر في المجتمع، لأن لازم الاستماع واتباع أحسن الأقول، وجود الحوار فيما بين أفراد وأصحاب القول، كي يستطيع الانسان للاستماع واتباع الأحسن.
فالحوار مما يوكد عليه القرآن الكريم في الآيات العديدة.
بناء على ذلك أن الحوار موضوع قرآني أكد عليه في القرآن الكريم، والمساجد كذلك بني لأجل القرآن وكمابينا في محله أن المساجد أنما بينت للقرآن كما روي عن رسول الله|: «إِنَّمَا نُصِبَتِ الْمَسَاجِدُ لِلْقُرْآن»[28] .
ومن الواضح أنه اذا قلنا بأن المساجد بنيت للقرآن يستلزم الاهتمام بالقرآن والأمور القرآنية في المساجد، لأن الأهتمام بالأمور القرآنيه تعتبر من أبعاد هوية المساجد.
ومما يدل على أهمية الحوار في المسجد متا ورد عن رسول اللّه|: «مَنْ غَدَا إِلَى الْمَسْجِدِ لَا يُرِيدُ إِلَّا لِيَتَعَلَّمَ خَيْراً أَوْ لِيُعَلِّمَهُ كَانَ لَهُ أَجْرُ مُعْتَمِرٍ تَامِّ الْعُمْرَةِ وَمَنْ رَاحَ إِلَى الْمَسْجِدِ لَا يُرِيدُ إِلَّا لِيَتَعَلَّمَ خَيْراً أَوْ لِيُعَلِّمَهُ فَلَهُ أَجْرُ حَاجٍّ تَامِّ الْحِجَّة»[29] .
وروي عن رسول الله|: «مَن جاءَ مَسجِدي هذا لَم يَأتِهِ إلّا لِخَيرٍ يَتَعَلَّمُهُ أو يُعَلِّمُهُ فَهُوَ بِمَنزِلَةِ المُجاهِدِ في سَبيلِ اللّهِ، ومَن جاءَ لِغَيرِ ذلِكَ فَهُوَ بِمَنزِلَةِ الرَّجُلِ يَنظُرُ إلى مَتاعِ غَيرِهِ»[30] .
ومن الواضح أن مجيء الناس الى المسجد للتعلم وأو للتعليم في الحقيقة تاكيد على الاهتمام بالحوار بين المعلم والمتعلم ف يالمسجد.
ولاشك أن الحواى ينقسم الى أقسام: منها الحوار بين المعلم والمتعلم.