1401/09/21
موضوع: فقهالمسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)/ الباب الثاني: امكانيات المسجد /اتخاذ المسجد مركزاً لحضور الصبيان - الأدلة في المقام: (تعارضات أخرى في القول بالکراهة)، جلسه دوم
بحث دربارهی حضور کودکان در مساجد با عنوان «اتخاذ المسجد مرکزاً لحضور الصبیان» بود. اقوال پیرامون آنرا بیان کردیم و در خصوص قول بهکراهت و ادلهی قائلین به آن مناقشات گوناگونی انجام دادیم. درباره رد این قول (قول بهکراهت) و تبیین اصل مسئله (حضور کودکان در مسجد) مطالبی بیان شد.
در تکمیل آنچه که دربارهی تعارضات و مخالفتهایی که با قول بهکراهت وجود داشت به مطلب دیگری میپردازیم تا بگوییم ممکن نیست که قائل بهقول بهکراهت شویم. آن مطلب بحثی است که پیرامون نماز جمعه و وجوب آن و استثنا شدن برخی از گروهها از وجوب نماز جمعه است.
یکی از گروههایی که وجوب نماز جمعه از آنها ساقط میشود، کودکان هستند.
آنچه علما پیرامون این مسئله بیان کردهاند بدین شرح است:
علامه حلی& به این مسئله اشارهکرده و فرموده است:
«إذا صلّى من سقطت (الجمعة) عنه، الظهر، ثم زال المانع قبل أداء الجمعة، لم تجب عليه، كالعبد يصلّي ثم يعتق و الوقت باق، و كذا المسافر إذا صلّى ثم نوى الإقامة. أمّا الصبي إذا صلّى ثم بلغ، فالوجه عندي: وجوب الحضور عليه، لأنّ مبدأ التكليف الآن، و ما فعله أوّلا لم يكن واجبا، فلم يسقط به فرضا عنه»[1] ؛ اگر کسیکه نماز جمعه از او ساقط شده و واجب نیست [پیش از اینکه نماز جمعه اقامه شود و هنوز خطبه خوانده میشود]، نماز ظهر را بخواند سپس پیش از نماز جمعه مانع (عدم بلوغ) برطرف شد، نماز جمعه بر او واجب نیست؛ مانند بندهای که نماز میخواند، سپس آزاد میشود و هنوز وقت باقی است و نماز جمعه ادا نشده است و همچنین مسافری که نماز [قصر] میخواند، سپس قصد اقامت [ده روز] میکند؛ [علامه حلی& دربارهی این افراد قائل به این است که خواندن نماز جمعه واجب بر آنها واجب نیست و تنها خواندن نماز ظهر کفایت میکند]، اما اگر کودک [پیش از ادای نماز جمعه]، نماز [ظهر] خواند، سپس بالغ شد. وجه نزد من این است که بر این کودک شرکت در نماز جمعه واجب است، زیرا اکنونکه بالغ شده، آغاز تکلیف او است؛ [یعنی او مکلف شده است] و این نماز [ظهر] که خوانده بر او واجب نبوده است [و تمرینی بوده است]؛ بنابراین از او واجبی ساقط نشده است.
پس علامه میفرماید: بر کودک واجب است نماز ظهری را در مسجد یا نزدیک به آن خوانده است (در بیابان نخوانده که نتواند خودش را بهنماز جمعه برساند) و اکنون بالغ شده است، دوباره حضور پیدا کند و نماز جمعه را بخواند. [این بحث میان علمای شیعه و سنی مطرح است].
ازاینرو علامه در ادامه میفرماید: «وقال الشافعي: لا يجب عليه، لأنّ الصبي إذا صلّى في الوقت ثم بلغ، لم تجب عليه الإعادة كذا هنا»[2] ؛ جناب شافعی اینگونه گفته: بر او حضور در نماز جمعه واجب نیست، زیرا کودک نماز را در وقت خوانده، سپس بالغ شده است؛ اعاده نماز بر او واجب نیست.
مانند آنجاییکه، بچهای غیر از نماز جمعه و در روزهای عادی، نمازش را خواند سپس بالغ شد، بنا بر نظر جناب شافعی اعاده ظهر در غیر جمعه بر او واجب نیست. روز جمعه نیز همانند این مثال است و کودک قبل از ادا نماز جمعه بالغ شد، اگر نماز ظهرش را خوانده و بعد بالغ شد، حضور در نماز جمعه بر او واجب نیست.
بحث ما درباره این نیست که کدام قول موافق مبنا و کدام قول مخالف مبناست، بلکه بحث در این است که نماز جمعه در زمان پیامبر| و ائمه معصومین^ بیشتر در مسجد برگزار میشده است؛ بنابراین قول بهکراهت با این حرفها سازگاری ندارد.
قول بهکراهت برای حضور کودکان در مسجد، از روایاتی بهره گرفته است که بر دورنگه داشتن کودکان از مساجد دلالت میکند.
اولاً: چگونه میتوان از دور نگهداشتن کودکان از مسجد سخن بگوییم، سپس دربارهی این بحث کنیم که اگر نماز خواند و بالغ شد! آیا حضور او در نماز جمعه واجب است یا نه؟
ثانیاً: عنوان «صبی» حتی بهسبب بلوغ نیز صدق میکند، همانطور که در روایات نیز آمده است؛ بنابراین، قول بهکراهت با آنچه ذکر کردیم و آنچه از علامه در «تذکرة الفقهاء» بیان کردیم تناسب ندارد. کیفیت مخالفتش را نیز بیان کردیم و گفتیم که نماز جمعه بیشتر در مسجد اقامه میشده است؛ بنابراین، سزاوار است که بهجواز حضور کودکان در مسجد قائل شویم؛ ازاینرو، باید از این سخن بگوییم که اگر آنها نماز ظهر را بخوانند سپس بالغ شوند، آیا نماز جمعه از آنها ساقط است یا نه؟ این مناقشهای دیگر با سایر ابواب فقه است که وجود دارد.
به این مناقشهها یک مناقشه دیگر را نیز اضافه میکنیم؛ و آن مناقشه این است که: قول بهکراهت حضور کودکان در مسجد با قضایای تاریخی اسلام که برخی از آنها به حضور پررنگ کودکان در مساجد دلالت میکنند، معارضه دارد؛ ازاینرو، قول بهکراهت با این مسئله منافات دارد و قابلجمع نیست.
استشهاد به تاریخ
بهعنوان نمونه، شیخ عباس قمی& داستان سیل بزرگی را در مسجدالحرام آمده بود نقل میکند[3] ؛ ایشان اینگونه نقل میکند: در سال 1039 هجری سیل عظیمی وارد مسجدالحرام شد که داخل کعبه گردید و ارتفاع آب بهاندازهی یک قامت و یک وجب و دو انگشتِ بسته بود. بخشهای زیادی از کعبه را تخریب کرد. در سال بعد شروع به بازسازی کردند که تقریباً این بنایی که اکنون در مسجدالحرام است، مربوط به آن زمان است؛ البته تاکنون تعمیراتی انجام شده است، اما آخرین بازسازی کعبه به آن زمان برمیگردد.
در این ماجرا چهار هزار نفر از دنیا رفتند.
نکتهی تعارض این داستان این است که میان آن افرادی که در مسجد از دنیا رفتند، یک معلم بههمراه سی کودک بودند که نزد معلم خویش آموزش میدیدند. این در دوران اخیر نزد متشرعه است و هیچیک از آنها نیز از این مسئله نهی نکرده است.
استشهاد ما به این بخش از ماجرا است که حضور فراوان کودکان در مسجدالحرام را بازگو میکند و اگر بهجواز حضور کودکان در مسجدالحرام قائل شدیم، بهطریق اولی ناچاریم به حضور کودکان در دیگر مساجد نیز قائل شویم. اینیک معارضه تاریخی با قول بهکراهت بود.
بنا بر آنچه تاکنون گفته شد؛ قول بهکراهت حضور کودکان در مساجد صحیح نیست و دلیلی بر آن وجود ندارد، بلکه نتیجهی ادله و معارضاتی که مطرح شد این بود که حضور کودکان در مسجد جایز و صحیح است و هیچ دلیلی نیز بر رد آن وجود ندارد.
تاکنون گفتهایم که دلیلی بر کراهت نداریم، اباحه بدون کراهت نیز ثابت است و تنها چیزی که نیاز بهاثبات دارد استحباب حضور کودکان در مسجد است.
استحباب حضور الصبيان فی المساجد
درگذشته گفتیم که پیرامون «حضور الصبيان في المساجد» سه قول وجود دارد:
1. الکراهة
2. الاباحة
3. الاستحباب
در کلام فقها به دو قول «کراهت و استحباب» تصریح شده بود، قول اباحه را نیز از عبارت برخی از فقها برداشت کردیم، زیرا آنها در مقام بیان، متعرض نشده بودند و سکوت کرده بودند، اما استحباب حضور کودکان در مسجد نیازمند دلیل است.
البته ممکن است از میان آن روایات و ادلهای که ذکر کردیم، قول بهاستحباب حضور کودکان بهدست آید. روایاتی را در جلسات قبل بیان کردیم که در مقام اشکال بر قول بهکراهت بودیم؛ مانند روایات عبادات تمرینیه صبیان که جلسه پیش خواندیم؛ از میان استدلال به این روایات شاید قول بهاستحباب حضور کودکان در مساجد ثابت شود. آنچه در آن روایات ذکر شده بود: امر به «تعليم الاطفال، الوضوء، الصلوة، الصيام، الحج و غیره» بود و [معصوم^] علتش را نیز شناختن عبادت و عادت کردن کودکان به انجامش بیان کردهاند تا هنگام رسیدن به بلوغ، این عبادات [برای کودکان] مسئلهی عجیبوغریبی نباشد.
آنچه با تأمل در آن روایات ظاهر میشود این است که اهل بیت^ کودکان خود را در سن پنج یا ششسالگی به عبادات امر میکردند، اما برای ما به شش، هفت، هشت یا نهسالگی دستور به تعلیم عبادات دادهاند که ناشی از اختلاف در موضوع روایات است. برخی از این روایات صحیح السند هستند، درحالیکه روایاتی که بر کراهت دلالت میکردند، مرسل و ضعیف بودند.
در باب استحباب، روایات صحیحه وجود دارد.
بهعنوان نمونه، شیخ حر عاملی در «وسائل الشيعة» بابی را تحت عنوان «بَابُ اسْتِحْبَابِ أَمْرِ الصِّبْيَانِ بِالصَّلَاةِ لِسِتِّ سِنِينَ أَوْ سَبْعٍ وَوُجُوبِ إِلْزَامِهِمْ بِهَا عِنْدَ الْبُلُوغ» تأسیس کرده و فرموده است، امر به عبادات برای کودکان در ششسالگی و هفتسالگی مستحب است و هنگام رسیدن به بلوغ واجب میشود.
ازجمله روایاتی که شیخ حر عاملی در این باب ذکر نموده، صحيحة معاوية بن وهب است که اصل حدیث در «تهذیب الاحکام»[4] شیخ طوسی آمده است.
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ× فِي كَمْ يُؤْخَذُ الصَّبِيُّ بِالصَّلَاةِ؟ فَقَالَ×: «فِيمَا بَيْنَ سَبْعِ سِنِينَ وَسِتِّ سِنِين»[5] .
معاوية بن وهب گوید: از امام صادق× پرسیدم: در چه زمانى كودك را بهنماز توجه دهند؟ حضرت فرمود: ميان هفت و ششسالگی.
همچنین در روایت دیگری اینگونه آمده است:
عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنِ الْعَلَاءِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ أَحَدِهِمَا‘ فِي الصَّبِيِّ مَتَى يُصَلِّي؟ فَقَالَ: إِذَا عَقَلَ الصَّلَاةَ؛ قُلْتُ: مَتَى يَعْقِلُ الصَّلَاةَ وَ تَجِبُ عَلَيْهِ؟ فَقَالَ×: «لِسِتِّ سِنِينَ»[6] .
محمد بن مسلم از يكى از دو امام باقر يا امام صادق‘ دربارهی كودك روايت میكند كه چه زمانى نماز بخواند؟ امام× فرمود: هنگامیکه نماز را درك كند، گفتم: چه زمانى نماز را میفهمد تا خواندنش بر او واجب باشد؟ امام× فرمود: در ششسالگی.
در این روایات امر واردشده و بحث از وجوب است، اما شیخ حر عاملی در ذیل این روایات فرموده است: «أَقُولُ: هَذَا مَحْمُولٌ عَلَى الِاسْتِحْبَابِ لِمَا تَقَدَّمَ فِي مُقَدِّمَةِ الْعِبَادَاتِ»[7] ؛ همانطور که پیشتر در مقدمه عبادات بیان شد، [این روایات] بر استحباب دلالت میکند.
جناب شیخ حر عاملی در روایت دیگری اینگونه آورده است:
وَبِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ فَضَالَةَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَوْ أَبِي جَعْفَرٍ‘ فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: «يُتْرَكُ الْغُلَامُ حَتَّى يَتِمَّ لَهُ سَبْعُ سِنِينَ فَإِذَا تَمَّ لَهُ سَبْعُ سِنِينَ، قِيلَ لَهُ اغْسِلْ وَجْهَكَ وَ كَفَّيْكَ فَإِذَا غَسَلَهُمَا قِيلَ لَهُ: صَلِّ ثُمَّ يُتْرَكُ حَتَّى يَتِمَّ لَهُ تِسْعُ سِنِينَ، فَإِذَا تَمَّتْ لَهُ عُلِّمَ الْوُضُوءَ وَ ضُرِبَ عَلَيْهِ، وَأُمِرَ بِالصَّلَاةِ وَضُرِبَ عَلَيْهَا، فَإِذَا تَعَلَّمَ الْوُضُوءَ وَالصَّلَاةَ غَفَرَ اللَّهُ لِوَالِدَيْهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ»[8] .
عبدالله بن فضاله در روايتی از امام صادق و امام باقر‘ اینگونه نقل میکند: از آن حضرت شنيدم كه میفرمود: پسربچه را بهحال خود میگذارند تا هفت سالش پایان یابد، پس وقتیکه هفتساله شد، به او مىگويند: صورت و دستهایت را بشوى، و وقتى دست و روى خود را شست به او مىگويند: نماز بخوان، و بعد او را رها مىكنند تا نه سالش پایان یابد، و چون به سن كامل نهسالگی رسيد آداب و ترتيب وضوى كامل و صحيح را به او مىآموزند و از او مىخواهند، و در صورت سرپیچی او را میزنند و نيز او را دستور مىدهند كه نماز بخواند، درصورتیکه سرپیچی كرد او را تنبيه بدنى مىكنند، و چون وضو و نماز را آموخت خداوند عزوجل او و پدر و مادرش را مورد بخشش و عفو از گناهان قرار میدهد إنشاءالله.
تعبیر روایت این است که میگوید: «ضُرِبَ عَلَيْهَا»؛ یعنی همراه با تهدید باشد و اگر بخواهیم بهظاهر آن(ضرب) عمل کنیم باید بگوییم مادونی که دیه حاصل نشود؛ یعنی به شکلی که دستکم موجب تنفرش نگردد و امر بهنماز شود.
بیشتر این روایات صحیح و معتبر هستند؛ ما چند نمونه از آنها را ذکر کردیم که بهخاطر اطلاق امر در آنها شامل تعلیم در مسجد نیز میشوند.
کیفیت استدلال به روایات
همانطور که گفتیم امر به تعلیم الاطفال مطلق است و مکان تعلیم را مشخص نکرده است که در کجا آموزش داده شوند؛ بنابراین، ظاهر امرِ به تعلیم در مساجد، دلالتِ بر وجوب میکند. هنگامیکه نتوانیم وجوب آنرا ثابت کنیم؛ دستکم استحباب است. مفروض این است که نمیتواند واجب باشد، چون وجوب اگر پیدا کند موجب عسر و حرج میگردد؛ بنابراین تعلیم و تربیت در مسجد، یکی از ابعاد هویتی مسجد است. لذا افضل المکان برای کودکانی که میخواهند تربیت عبادی شوند، مسجد است. پس چگونه معقول میشود که بگوییم حضور کودکان در مسجد کراهت دارد، اما مسجد برای تربیت کودکان و تربیت خلق ساخته شده است؟! اکنون با ضمیمه احکام کودکان و حضور آنها در نماز جماعت و غیره، تتمهای دارد که در جلسه بعد بیان میکنیم.
فقهالمسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)
الدرس الثامن والثلاثون: (21/09/1401 - 17 جمادي الاولی 1444)
الباب الثاني: امكانيات المسجد - اتخاذ المسجد مركزاً لحضور الصبيان
الأدلة في المقام: (تعارضات أخرى في القول بالکراهة)
مما ينبغي الالتفات اليه في عدم امكان القول بكراهة حضور الصبيان في المساجد "عبارة عما تحدث الفقهاء حول صلاة الجمعه ووجوبها وحول استثناء البعض وسقوطها عنهم كالصبي" نظير ما قاله العلامة في التذكرة:
«إذا صلّى من سقطت (الجمعة) عنه، الظهر، ثم زال المانع قبل أداء الجمعة، لم تجب عليه، كالعبد يصلّي ثم يعتق والوقت باق، وكذا المسافر إذا صلّى ثم نوى الإقامة.
أمّا الصبي إذا صلّى ثم بلغ، فالوجه عندي: وجوب الحضور عليه، لأنّ مبدأ التكليف الآن، وما فعله أوّلا لم يكن واجبا، فلم يسقط به فرضا عنه.
وقال الشافعي: لا يجب عليه، لأنّ الصبي إذا صلّى في الوقت ثم بلغ، لم تجب عليه الإعادة كذا هنا»[9] .
فالقول بالكراهة لا يتلاءم مع ما ذكرناه وكيفية مخالفته أنه من الواضح تقام صلاة الجمعة غالبا في المساجد، فينبغي القول بجواز حضور الصبي في المسجد أولا ثم الحديث عن سقوط الجمعه عنه لو صلي صلاته الظهر أو عدم سقوطها عنه.
فكيف يمكن القول بكراهة حضور الصبي في المسجد ولزوم تجنيبه عنه ثم يتحدث عن سقوط الجمعة لو صلي الظهر وعدم سقوطه.
وأضف الى هذه النقاشات، معارضة القول بالكراهة مع القضايا التاريخية التي تحكي حضور الصبيان المتوفر في المساجد حتى المسجد الحرام في العصور المتأخرة عن عصر النبي| والأئمة^.
روى الشيخ عباس القمي في «سفينه البحار»[10] قصة السيل العظيم الذي دخل المسجد الحرام سنة (1039) من أبوابه ثمّ دخل جوف الكعبة وارتفع فيها بقدر قامة وشبر واصبعين مضمومتين، و مات بمكّة المعظمة بسببه أربعة آلاف واثنان، منهم معلّم وثلاثون طفلا كانوا في المسجد ...
وهذه القصة تجكي حضور الأطفال والصبيان بشكل متوفر ف يالمسجد حتى مات منهم آنذاك هذا العدد بسبب السيل.
بناء على ذلك أن القول بكراهة حضور الصبيان وتمكينهم في المسجد ليس صحيحا ولايمكن القول به، بل حضور الصبيان في المساجد جائز قطعا.
وأما استحبابه كذلك يمكن القول به من خلال الاستدلال بتلك الروايات والادلة التي ذكرناها آنفا ضمن الايراد على القول بالكراهة، لما ورد في الروايات الأمر بتعليمهم الوضوء والصلاة كي يعرفوا ها ويتعودوا عليها عند البلوغ؛ ويظهر لمن يتأمل فيها أنه أمر بتعليم الصبيان في ست أو سبع أو ثمان أو تسع حسب الاختلاف الموجود في الروايات.
وهذه الروايات بعضها صحيحة سندا مثل صحيحة معاوية بن وهب.
قد ذكر صاحب «وسائل الشيعة» في كتابه بابا بعنوان: «بَابُ اسْتِحْبَابِ أَمْرِ الصِّبْيَانِ بِالصَّلَاةِ لِسِتِّ سِنِينَ أَوْ سَبْعٍ وَوُجُوبِ إِلْزَامِهِمْ بِهَا عِنْدَ الْبُلُوغ»؛ وذكر فيه عدة أحاديث:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ× فِي كَمْ يُؤْخَذُ الصَّبِيُّ بِالصَّلَاةِ؟
فَقَالَ×: «فِيمَا بَيْنَ سَبْعِ سِنِينَ وَسِتِّ سِنِين»[11] .
وَعَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ صَفْوَانَ، عَنِ الْعَلَاءِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ أَحَدِهِمَا‘ فِي الصَّبِيِّ مَتَى يُصَلِّي؟ فَقَالَ: إِذَا عَقَلَ الصَّلَاةَ؛ قُلْتُ: مَتَى يَعْقِلُ الصَّلَاةَ وَتَجِبُ عَلَيْهِ؟ فَقَالَ×: «لِسِتِّ سِنِينَ»[12] .
قال الشيخ الحر: «أَقُولُ: هَذَا مَحْمُولٌ عَلَى الِاسْتِحْبَابِ لِمَا تَقَدَّمَ فِي مُقَدِّمَةِ الْعِبَادَاتِ»[13] .
ومثل ما ذكره عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ فَضَالَةَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَوْ أَبِي جَعْفَرٍ‘ فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: «يُتْرَكُ الْغُلَامُ حَتَّى يَتِمَّ لَهُ سَبْعُ سِنِينَ فَإِذَا تَمَّ لَهُ سَبْعُ سِنِينَ، قِيلَ لَهُ اغْسِلْ وَجْهَكَ وَكَفَّيْكَ فَإِذَا غَسَلَهُمَا قِيلَ لَهُ: صَلِّ ثُمَّ يُتْرَكُ حَتَّى يَتِمَّ لَهُ تِسْعُ سِنِينَ، فَإِذَا تَمَّتْ لَهُ عُلِّمَ الْوُضُوءَ وَضُرِبَ عَلَيْهِ، وَأُمِرَ بِالصَّلَاةِ وَضُرِبَ عَلَيْهَا، فَإِذَا تَعَلَّمَ الْوُضُوءَ وَالصَّلَاةَ غَفَرَ اللَّهُ لِوَالِدَيْهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ»[14] .
فهذه الروايات التي اكثرها صحيحة سندا تشمل باطلاقها التعليم في المسجد الذي قلنا سابقا بأن بني لأجل تربية الخلق وكذلك قلنا بأن التربية الاسلامية هي من أبعاد هوية المسجد؛ فكيف يعقل القول بكراهة حضور الصبيان فيه ومنعهم من التربة المسجدية.