1401/08/02
موضوع: فقهالمسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)/ الباب الثاني: امكانيات المسجد / الثاني: التعليم التربوي (حول رجحان تعلم العلم) الادلة في المقام - الثاني: الاستدلال بالاخبار - الطائفة الثانية وهي الأخبار التي تدل على فضل العلم وفضل تعلمه (بقي هنا شئ)
در مقام استدلال به طایفه دوم از روایات برای اثبات رجحان مطلق تعلم یا مطلقالعلم بودیم که آیا با استفاده از این روایات، تعلم مطلقالعلم رجحان دارد یا خیر؟
طایفه دوم «الاخبار التی تدل علی فضل العلم و فضل تعلمه»؛ آن دسته از روایاتی بود که بر فضیلت علم و علمآموزی دلالت میکرد.
تاکنون با بررسی روایات طایفه دوم به این نتیجه رسیدیم که حدیثی با سند صحیح و دلالت تام نیافتیم که بر مدعا (رجحان تعلم مطلقالعلم) دلالت کند، بلکه روایات بیانشده، یا از جهت سند ضعیف بودند و یا دلالت آنها ناقص بود و از جهت دلالت تمامیت نداشتند و بر علم دینی و رجحان آن دلالت میکرد.
دلالت این روایات بر علم دینی، یا بهواسطه ظهور این روایات بود و یا اینکه بهسبب محفوف بودن به قرائن دلالت بر علم دینی میکرد؛ و بااینکه لفظ مطلق بود؛ اما قرائن (قرائن حالیه، قرائن مخفیه و...) سبب انصراف دلالتش به علم دینی میشد.
علاوه بر روایاتی که تاکنون بیان کردیم، در اینجا روایت دیگری از طایفه دوم را مورد بررسی قرار میدهیم:
روایت هفتم
حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ عَلِيٍّ× قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ’: «فَضْلُ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ فَضْلِ الْعِبَادَةِ وَ أَفْضَلُ دِينِكُمُ الْوَرَعُ»[1] .
پيامبر خدا’ فرمود: فضیلت علم نزد من خوشتر از فضيلت عبادت است؛ و افضلِ دين شما ورع است.
شرح روایت
این فضیلت علم نسبت به عبادت متوجه عبادت بدون علم، عبادت جاهلانه، عبادت بدون تفکر و نشناختن خدا است؛ اما اصل عبادت منظور نیست. علم ارزشمندتر از عبادتی است که هیچ ارتباطی با معرفت نداشته باشد و برای انسان تنها حرکتهای ورزشی باشد، و این مطلب فضیلت علم را برای ما میرساند.
این روایت دربارهی فضیلت علم است؛ اما مانند روایات گذشته محفوف بهقرینه است که نمیتوانیم رجحان تعلم مطلقالعلم را از آن برداشت نماییم.
پیامبر’ فرمود: «فَضْلُ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ فَضْلِ الْعِبَادَة»؛ اینگونه مقایسه علم با عبادت، همان علم معرفت الله و توجه بهخداست؛ ازاینرو بر فضل علم دینی دلالت میکند.
با بررسی روایات طایفه دوم روایتی که سند صحیح و دلالت تام داشته باشد که بر مدعا (رجحان تعلم مطلقالعلم) دلالت کند، نیافتیم. تنها یک روایت بود که اگر آنرا بدون توجه به ذیل آن نگاه کنیم، دلالت تامی داشت؛ اما اگر همراه با ذیلش آنرا بنگریم، دلالت آن نیز ناقص بود.[2]
در این بخش بههمین تعداد از روایات بسنده میکنیم.
بقي هنا شيء:
«نعم قد يلتفت الانسان الى بعض الراوايات المطلقة في بعض المصادر المعتبرة، التي تدل من دون ترديد باطلاقها على رجحان مطلق تعلم العلم.»
تاکنون همهی روایاتی که مورد بررسی قرار دادیم یا ازنظر دلالی ناقص بودند و یا سند آنها دچار نقص بود؛ پس همانگونه که نتوانستیم از قرآن دلیلی بر مدعا (رجحان تعلم مطلقالعلم) بیابیم، از روایات نیز نتوانستیم دلیلی پیدا کنیم؛ اما گاهی انسان بهبرخی از روایات در برخی از منابع معتبر، التفات پیدا میکند و با اینکه آن روایات مرسل و ضعیف است؛ اما بدون شک بر رجحان تعلم مطلقالعلم دلالت میکند.
روایات، دربارهی فضل علم است و میتوان آنها را جزء طایفه دوم مطرح نمود؛ اما از آنجا که این روایات پراکنده، مرسل و در منابع متعدد آمده است، معمولاً حضرات آقایان آنها را ذکر نکردهاند؛ ولی با اندک تأملی میفهمیم که برخی از این روایات با وجود ضعف سند، دلالتش بسیار آشکار است؛ لکن منحیثالمجموع انسان با کنار هم گذاشتن آنها معتقد میشود که میتوان بر این روایات اعتماد نمود.
بهعنوان نمونه ابن ابی الحدید در شرح خود بر نهجالبلاغه روایتی را به امام علی× نسبت داده که مقام معظم رهبری نیز بارها در بیانات خویش به آن اشارهکردهاند.[3]
ابن ابی الحدید آن روایت را اینچنین نقل میکند:
عَنْ عَلِیٍّ×: «العِلمُ سُلطانٌ، مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ، ومَن لَم يَجِدهُ صيلَ عَلَيهِ»[4] .
امام علی× فرمود: علم، توانايى است. هر كس آنرا بيابد، بدان پيروز شود و هر كس آنرا نيابد، مغلوب گردد.
انسان میتواند در جامعه بهسبب علم توانا شود و بر دشمن پیروز گردد؛ اما اگر به تحصیل علم نپردازد، ناتوان گشته و دشمن بر او چیره میگردد.
قرینهای بر دینی بودن این علم در اینجا نیست؛ یعنی مقدمه، مؤخره و قرینهی لفظیه و حالیهای در اینجا ذکر نشده است که بر علم دینی دلالت کند؛ پس روایت ظهور در این دارد که مقصود از این علم، علم مطلق است؛ بهویژه در عصر حاضر به تجربه نیز دیده میشود که هر ملت و قومی که از علوم بیشتری بهره بردهاند، از سیطره بیشتری برخوردارند. در دنیای امروز کشورهایی را میبینیم که با وجود نداشتن باور دینی و حتی دشمنی با دین بهجهت برخورداری از پایگاه علمی و فناوری بالا کانون توجهاند و بر دنیا تأثیرگذار هستند؛ غیر از آنکه برای خود سیادت سیاسی و رسانهای میسازند؛ از جنبهی علمی نیز این سیادت بهوجود میآید.
اینکه جمهوری اسلامی ایران بر دستیابی به علوم و فنون پیشرفته، ازجمله فناوری هستهای و نانو تأکید و پافشاری دارد، بهدلیل این است که «العِلمُ سُلطانٌ»؛ و این یک واقعیت است. علم نیز در اینجا علم مطلق است و قیدی وارد نشده است که بر علم دینی یا علم خاص دیگری دلالت داشته باشد.
البته این روایت مرسل است؛ اما از مصادر قابلاعتماد ذکرشده است که علاوه بر آن، دلالتش نیز بسیار صریح و آشکار است. تعبیر «العِلمُ سُلطان»؛ بر رجحان و فضیلت تعلم علم دلالت میکند که مقصود از آن علم مطلق است.
روایت دیگری نیز در همین رابطه وجود دارد که مانند روایت پیشین از امیرمؤمنان علی× نقلشده است؛ امام× در جایی دیگر میفرماید: «الْعِلْمُ عِزٌ»[5] ؛ علم، عزت است.
امروزه دانشمندان علوم تجربی که علم دین نیز نخواندهاند، نزد علمای دین دارای جایگاهاند و از احترام برخوردارند؛ مثلاً مقام معظم رهبری هنگامیکه –بهعنوان مثال-میخواهند بحث غناء (موسیقی) را در درس خارج خود مطرح نمایند؛ قبل از طرح آن از متخصصین فن موسیقی دعوت کرده و از آنها دربارهی موسیقی و کار آنها سؤال میکنند تا از آنچه که میخواهند بیان کنند و دربارهی آن فتوا بدهند، اطلاع داشته باشند؛ این عمل، موضوعشناسی است؛ یعنی متخصص فن موسیقی نزد عالم دینی با برخورداری از جایگاه و احترام، مرجعی برای شناخت و کیفیت این فن میشود و پس از آن شناخت، عالم دینی به حرمت برخی از اقسام و انواع موسیقی معتقد میشود؛ اما بازهم متخصصین فن موسیقی نزد علمای دین محترم هستند.
«الْعِلْمُ عِزٌ»؛ علم، عزت است؛ البته تا زمانیکه با مسائل دینی منافات نداشته باشد.
سومین روایتی که در این بحث میتوان به آن اشاره نمود، روایتی است که ابن ابی الحدید در شرح نهجالبلاغه خود آورده است؛ اینگونه دارد:
عن علی×: «قَليلُ العِلمِ إذا وَقَرَ فِي القَلبِ كَالطَّلِّ يُصيبُ الأَرضَ المُطمَئِنَّةَ، فَتَعشَبُ»[6] .
امام على× فرمود: اندكى از دانش، چون در دل [انسان] جاى گيرد، مانند نرمهبارانی است كه بر زمينى پست و هموار فرو ریزد و سبزه روياند.
امام× فرمود: علم اندک، اگر فراوان هم نباشد و در قلب نفوذ کند؛ [یعنی ظاهر نباشد و بهاصطلاح انسان آنرا حفظ نکرده باشد؛] مانند باران نرمی است که در زمین پست و هموار فرو میرود؛ سپس سبزه میروید؛ یعنی نافع واقع میشود. زمینی که سبزه از آن رویید، از زیبایی و محبوبیت بیشتری برخوردار است، بهخلاف زمین ناهموار خشکی که چیزی بر آن نمیروید.
در روایت دیگری نیز امیرمؤمنان علی× فرمود: «مَنِ اسْتَرْشَدَ الْعِلْمَ أَرْشَدَه»[7] ؛ کسیکه از دانش راهنمايى بخواهد، او را راهنمايى كند.
این روایت نیز مطلق است و مقصود مطلقالعلم است. هر کس که هدایت، رشد و راهنمایی خویش را از علم طلب کند، علم او را هدایت میکند، بنابراین دانش، هدایتگر است و ممکن است این هدایت، ظاهری باشد و سعادت اخروی را در برنگیرد.
در روایت دیگری نیز آمده است: «الْعِلْمُ دَاعِي الْفَهْم»[8] ؛ دانش، انگيزه فهم است. این علم، مطلقالعلم است و به علم دینی اختصاص ندارد؛ یعنی علم، او را به فهم بیشتر دعوت میکند.
همچنین در روایت دیگری امیرمؤمنان× فرمود: «لَيسَ لِسُلطانِ العِلمِ زَوالٌ»[9] ؛ قدرت دانش، زوال ندارد. یعنی سلطه، سلطنت و آقایی علم، هرگز زوالپذیر نیست. این روایت دو مطلب را میرساند: 1. علم، سلطان است. 2. علم، برای انسان سیادت و آقایی میآورد که ماندگار است.
از مجموع این روایات برداشت میشود که مقصود از این علم، علم مطلق است که برای اختصاص یافتن به علم دین نیاز بهقرینه دارد. اگر بگوییم این روایات مجمل و از حیث دلالت مبهم هستند که آیا مقید یا مطلق است، ناچاریم بهقدر متیقن (علم دینی) تمسک کنیم؛ اما اجمالی نیست و بودن در علم مطلق، آشکار است و شکی در اینکه علم دینی هست یا نه، بهوجود نمیآید.
ابتدا باید ذهنیت دینی خودمان را کنار بگذاریم که مقصود از علم در روایات، علوم دینی است، زیرا با نگاه به «العِلمُ سُلطان»؛ دانسته میشود که مقصود، مطلقالعلم است [و به علم خاصی اختصاص ندارد] و امروزه در دنیا این قابلمشاهده است [که داشتن علم، سیادت و برتری در دنیا میآورد]. پس هیچگونه شکی در دلالت این روایات بر فضل مطلقالعلم و تعلم آن نیست، چون مضمون این روایات مانند «سلطان، عزّ، کثرة النفع و المنفعة، ارشاد و راهنمايي در طريق، و المساعدة في الفهم»؛ همه از آثار مطلقالعلم است و از آثار علوم دینی نمیباشد.
به آنچه تاکنون بیان کردیم دو روایت دیگر اضافه میکنیم:
1. امام علی×فرمودند: «العِلمُ، يُنجِدُ الفِكرَ»[10] ؛ دانش، روشنیبخش انديشه است.
2. امام صادق× فرمود: «رَأْسُ الْمَالِ الْعِلْمُ وَ الصَّبْر»[11] ؛ بهترین سرمايه، دانش و شكيبايى است.
علم سرمایه است و مقصود از آن مطلقالعلم است و نمیتواند علم دینی باشد؛ بنابراین جایز نیست که این مجموعه روایات را بر علوم دینی حمل کنیم؛ البته این روایات از جهت سند ضعیفاند؛ اما منحیثالمجموع به علت فراوانی روایات صادرشده، انسان در مطلقالعلم بودن آنها شک نمیکند؛ از طرفی علوّ تعابیرشان نیز بهگونهای است که انسان در صدور این روایات برای مطلقالعلم شک نمیکند. این روایات صادرشده با اینکه از جهت سند ضعیف هستند؛ اما باید از باب توافر قابلاعتماد باشند.
همانطور که پیشتر بیان کردیم، دلالت و سند روایات مطرحشده در طایفه دوم درست نیست؛ لکن روایاتی که در اینجا ذکر کردیم به علت رسیدن به حد توافر و استفاضة، قابلیت اعتماد دارند؛ پس دستکم میتوان به این روایات برای دلالت بر رجحان تعلم مطلقالعلم و فضیلت آن تمسک نمود.
انشاءالله طایفه سوم را در جلسه بعد مطرح میکنیم و در آن به این نکته اشاره خواهیم کرد که آیا برداشتهایی که تاکنون از روایات داشتیم درست است یا خیر؟ تاکنون یکبهیک روایات را بررسی کرده و دانستیم که از جهت سند و دلالت دچار ضعف هستند؛ آیا طایفه سوم روایات نیز اینچنین خواهند بود؟ آیا این روایات در کنار یکدیگر اختصاص به علم دینی دارند و مراد معصوم ^ نیز همین بوده است؛ یا اینکه ایشان در مقام دیگری بوده است؟ مثلاً پیامبر’ بهجهت اقتضای آن زمان و مخاطب آن دوره، علم دینی را مطرح کردهاند و در مقام این نبودهاند که علم غیردینی را کنار بزنند.
سؤال:
آیا معصوم^ میان علم دینی و غیردینی در مقام جداسازی بوده است یا خیر؟ و آیا برداشت علما و فقهایی که به این مسئله از روایات و قرآن پرداختند که نمیتوانیم از آنها بر رجحان مطلقالعلم استناد کنیم؛ صحیح است یا خیر؟ این نکتهای است که انشاءالله در پایان بحث طایفه سوم به آن خواهیم پرداخت.
فقهالمسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)
الدرس العاشر: (02/08/401 – 27 ربيع الأول 1444)
الباب الثاني: امکانيات المسجد
الاستدلال بالروايات علی رجحان تعلم العلم(الطائفة الثانية وهي الأخبار التي تدل على فضل العلم وفضل تعلمه).
قد تحدثنا حول الطائفة الثانية من الروايات في مقام الاستدلال لرجحان تعلم مطلق العلم، وذكرنا عدة منها حول فضل العلم وفضل تعلم العلم؛ لكنه لم نعثر على حديث صحيح سندا وتام دلالة يدل على المدعى، بل كانت الروايات كلها اما ضعيفة السند وأما مقصورة الدلالة. بل كانت تدل على فضل العلم الديني؛ اما بظهورها أو بسبب احتفائها بالقرائن.
ونضيف الى ما ذكرنا حديثا:
7- الشيخ الصدوق، حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ عَلِيٍّ× قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ’: «فَضْلُ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ فَضْلِ الْعِبَادَةِ وَأَفْضَلُ دِينِكُمُ الْوَرَعُ»[12] .
ان الحديث كذلك محفوف بالقرينة المصرحه المتصلة ويدل على فضل العلم الديني.
بقي هنا شيء:
نعم قد يلتفت الانسان الى بعض الراوايات المطلقة في بعض المصادر المعتبرة؛ التي تدل من دون ترديد باطلاقها على رجحان مطلق تعلم العلم. لاحظوا:
قد روی ابن أبي الحديد في شرحه على نهجالبلاغة عن أمير المومنين علي×ـ فيما نُسِبَ إلَيهِـ : «العِلمُ سُلطانٌ، مَن وَجَدَهُ صالَ بِهِ، ومَن لَم يَجِدهُ صيلَ عَلَيهِ»[13] .
نعم ليس الحديث موجودا في نهج البلاغه بل هو موجود في شرحه لابن أبي الحديد.
وان كان الحديث مرسلا لكن دلالته صريح على فضل مطلق العلم ورجحانه.
ومثل ما روي عن علي×: «الْعِلْمُ عِزٌ»[14] .
وعنه×: «قَليلُ العِلمِ إذا وَقَرَ فِي القَلبِ كَالطَّلِّ يُصيبُ الأَرضَ المُطمَئِنَّةَ، فَتَعشَبُ»[15] .
وعنه×: «مَنِ اسْتَرْشَدَ الْعِلْمَ أَرْشَدَه»[16] .
وعنه×: «الْعِلْمُ دَاعِي الْفَهْم»[17] .
وعنه×: «لَيسَ لِسُلطانِ العِلمِ زَوالٌ»[18] .
لاشك في دلالة هذه النصوص على فضل مطلق العلم وفضل تعلمه، لأن مضمون هذه الطائفة من الروايات مثل السلطان والعز وكثرة النفع والمنفعة والارشاد والدلالة في الطريق والمساعدة للفهم وغيرها كلها من آثار مطلق العلم والتعلم وليس مختصا بعلم الدين خصوصا في زماننا وعصرنا هذا.
لأن المجتمع الذي يحظى العلم، يصول ويعلوا على ساير المجتمعات وان كان العلم الذي حصله ليس مختصا بالدين بل يكون خارجا عن الدين ولكنه مخالفا ومضادة للدين.
مثلا اذا يقول الامام علي×: «العِلمُ، يُنجِدُ الفِكرَ»[19] .
أو يقول الامام الصادق×: «رَأْسُ الْمَالِ الْعِلْمُ وَالصَّبْر»[20]
لايجوز لأحد أن يحمله على العلم الديني لا، الامام قد عبر العلم برأس المال؛ ومن الواضح أن مطلق العلم هو رأس مال الانسان.
بناء على ذلك يمكن القول بدلالة هذه الروايات على المدعى.