1401/07/18
موضوع: فقهالمسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)/الباب الثاني: امكانيات المسجد /الثاني: التعليم التربوي (حول رجحان تعلم العلم) - الادلة في المقام - الثاني: الاستدلال بالاخبار - القسم الثاني من الطائفة الأولى: الاخبار التي وردت بلفظ الامر او ما شابهه و تدل على وجوب التعلم (حدیث سوم الی ششم)
سه طایفه از روایات هستند که قابلیت استدلال برای بحث ما دارند.
الاولی: الاخبار التي تدل علی الزام الناس بتعلم العلم.
طایفه نخست: آن روایات و اخباری است که مردم را به علمآموزی ملزم میکند.
الثانية: الاخبار التي تدل علی فضل العلم وفضل تعلمه.
طایفه دوم: آن روایاتی است که بر فضیلت علم و علمآموزی دلالت میکند.
الثالثة: الاخبار التي تدل علی فضل مقام العلماء وعظمتهم.
طایفه سوم: آن روایاتی است که بر ارزش جایگاه علما و بزرگی آنها دلالت میکند.
طایفه نخست نیز به سه دسته تقسیم میشود:
القسم الاول: الاخبار التي وردت بالفاظ الوجوب والفرض؛ روایاتی است که با لفظ «فرض و وجوب» واردشده است.
القسم الثاني: الاخبار التي وردت بلفظ الامر او ما شابهه و تبين لنا وجوب التعلم؛ روایاتی است که با لفظ «امر» و شبیه به آن آمده است و وجوب یادگیری را بهما نشان میدهد.
القسم الثالث: الاخبار الناهية عن ترک التعلم؛ روایاتی است که از ترک علمآموزی نهی میکند.
بحث در بررسی روایات قسم دوم از طایفه اول بود. تابهحال دو روایت را بررسی کردیم و در این مبحث نیز چند روایت دیگر را مورد بررسی قرار میدهیم.
روایت سوم
أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ أَبُو مُحَمَّدٍ الْبَيْهَقِيُّ الشَّعْرَانِيُّ بِجُرْجَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُحَمَّدٍ أَبُو مُوسَى الْمُجَاشِعِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ‘، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ×. قَالَ الْمُجَاشِعِيُّ: وَ حَدَّثَنَاهُ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى‘، عَنْ أَبِيهِ مُوسَى، عَنْ أَبِيهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ^، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ|: «الْعَالِمُ بَيْنَ الْجُهَّالِ كَالْحَيِّ بَيْنَ الْأَمْوَاتِ، وَ إِنَّ طَالِبَ الْعِلْمِ يَسْتَغْفِرُ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ حَتَّى حِيتَانُ الْبَحْرِ وَ هَوَامُّهُ وَ سِبَاعُ الْبَرِّ وَ أَنْعَامُهُ، فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ فَإِنَّهُ السَّبَبُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ (عَزَّ وَجَلَّ)، وَ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ»[1] .
هارون بن عمر و مجاشعى از امام صادق × از پدرش از جدش ^ روايت كند كه رسول خدا’ فرمود: شخص دانشمند در ميان مردم نادان همچون زندهاى در ميان مردگان است؛ و هر چيز حتّى ماهيان دريا و گزندگان و درندگان و چهار پايان براى طالب علم استغفار میکنند؛ پس دانش بجوئيد كه وسیلهی پيوند ميان شما و خدای عزوجل است و همانا طلب علم و دانش بر هر مسلمانى واجب است.
شرح روایت
ما این روایت را در قسم اول نیز بیان کردیم[2] ؛ اما بهجهت اینکه ذیل روایت با صیغه امر واردشده است قابلیت استدلال برای قسم دوم را نیز دارد.
در این روایت، استدلال و استشهاد به جملهی «فَاطْلُبُوا الْعِلْم» است.
سند روایت
شیخ طوسی& این روایت را با دو سند نقل میکند. سند نخست به امام صادق× و سند دوم از امام صادق× تا امیرمؤمنان علی× و پیامبر| میرسد. همانطور که در قسم اول نیز بیان کردیم، سند این روایت در طریق نخست به علت ضعف «أَبوالْمُفَضَّل شيباني»[3] ؛ و در طریق دوم به علت مجهول بودن «هارون بن عمرو مشاجعي»[4] ضعیف است.
شیخ مفید& نیز حدیث را باوجود اشتراک در برخی از راویان با سندی دیگر روایت کرده است؛ اما آن طریق نیز ضعیف است. همچنین این روایت از معاریف هم نیست تا ضعف سند را جبران کند؛ بنابراین روایت از جهت سند روایت ضعیفی است.
دلالت روایت
استدلال به ذیل روایت، «فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ فَإِنَّهُ السَّبَبُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ اللَّهِ» است.
سؤال: آیا این روایت از جهت دلالت، بر رجحان مطلقالعلم دلالت دارد، یا اینکه باید به نوع خاصی از علم توجه کنیم؟
وأما من جهة الدلالة وان كان الاستدلال هنا بذيل الحديث الذي ورد فيه الأمر بطلب العلم (فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ) ولكنه لا يمكن القول بدلالتها على المدعى، لأنه في يوجد في ذيل الحديث وبعد فعل الأمر عبارة تدل على اختصاص العلم ببعض اقسامه وهو علم الدين.
در این روایت اگرچه از جهت دلالت به ذیل حدیث استدلال شده است که در آن به طلب علمآموزی (فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ) امر شده است؛ اما نمیتوان به دلالت روایت بر مدعی (رجحان مطلقالعلم) قائل شد، زیرا در ذیل روایت و پس از فعل امر، عبارتی است که بر اختصاص علم بهبرخی از اقسام علم (علم الدین) دلالت میکند و با مطلقالعلم سازگار نیست.
والعبارة هي: «فَإِنَّهُ السَّبَبُ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ اللَّهِ (عَزَّ وَجَلَّ)» ومن الواضح أن العلم الذي يكون سببا بين العبد وربه ليس مطلقالعلم، بل انما هو علم الدين و علم الشريعة.
مقصود از عبارت، «فَإِنَّهُ السَّبَبُ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ» است و روشن است آن علمی که سبب بین بنده و پروردگارش هست مطلقالعلم نیست، بلکه تنها علم دین و علم شریعت است؛ چراکه مطلق العلوم نمیتواند سبب بین انسان و خدای او باشد، زیرا مطلق العلوم بهطور مطلق سبب افزایش معلومات معرفتی انسان نمیشود؛ گرچه دانستهها و تخصص او را افزایش میدهد؛ اما معرفت توحیدی انسان با مطلقالعلم بیشتر نمیشود، بلکه این علم دین و علم شریعت است که سبب بین بنده و پروردگار میشود؛ بنابراین بهخاطر وجود این عبارتی که پس از امر هست؛ روایت سوم نیز بر مدعی دلالت نمیکند و نمیتوان به آن استدلال نمود.
روایت چهارم
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، وَ غَيْرُهُ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ قَالَ: سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ× يَقُولُ: «أَيُّهَا النَّاسُ! اعْلَمُوا أَنَّ كَمَالَ الدِّينِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِهِ أَلَا وَ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ، إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَكُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَيْنَكُمْ، وَ ضَمِنَهُ وَ سَيَفِي لَكُمْ، وَ الْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ، وَ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ فَاطْلُبُوهُ»[5] .
امیرمؤمنان× ميفرمود: اى مردم بدانيد! كمال دين، طلب علم و عمل بدان است، بدانيد كه طلب علم بر شما واجبتر از طلب مال است، زيرا مال براى شما قسمت و تضمینشده است. عادلى (كه خداست) آنرا میان شما قسمت كرده و تضمين نموده و به شما ميرساند؛ [یعنی به عدالت او باور داشته باشید]؛ ولى علم، نزد اهلش نگهداشته شده و شما مأموريد كه آنرا از اهلش طلب كنيد؛ پس آنرا بخواهيد.
شرح روایت
این روایت را نیز در قسم اول[6] ذکر نمودیم؛ استدلال به ذیل این روایتشده که با لفظ امر «اطْلُبُوهُ» و پیش از آن نیز مشابه امر «وَ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِه» آمده است؛ اگرچه صیغه اِفعَل نیست؛ اما اشاره به این دارد که شما امر به طلب علم شدید و علمآموزی بر شما ضرورت دارد.
سند روایت
ظاهر حدیث به علت وجود لفظ امر «اطْلُبُوهُ» ظهور در وجوب دارد؛ اما روایت از جهت سند مرسل است و قابلاعتماد نمیباشد، چراکه پیش از رسیدن سند به امیرمؤمنان×، عبارت «عَمَّنْ حَدَّثَهُ» آمده است؛ یعنی از کسیکه ما او را نمیشناسیم حدیث را نقل کرده است؛ ازاینرو حدیث مرسل شده است، چون نام یک راوی در سند روایت نیست.
الفاظی همچون «عَمَّنْ حَدَّثَهُ، عَمَّنْ رَوَاه، عَنْ رَجُل، عَنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا»؛ روایت را مرسله کرده و از درجهی اعتبار ساقط میکند.[7]
دلالت روایت
و أما بالنسبة لدلالة الحديث فواضح لمن تأمل في عباراته بأن المراد من العلم هو نوع خاص منه و ليس المراد مطلقالعلم و مطلق تعلمه؛ فبالنتيجة لا يصح الاستدلال به في المقام.
اما نسبت به دلالت حدیث؛ پس واضح و روشن است برای کسیکه در عبارت این حدیث تأمل کند و بیندیشد به اینکه مراد از علم، نوع خاصی از علم است و مراد از آن مطلقالعلم و مطلق تعلم العلم نیست.
در صدر روایت علم را برای انسان همراه با عمل گوشزد میکند و با نگاه توحیدی به مقایسهی علم با مال میپردازد که خداوند مال را ضمانت کرده است؛ اما برای علم باید نزد اهلش رفت و انسان آنرا بیاموزد. از قرائن موجود در روایت و مجموع خطابهای آن نمیتوان این روایت را برای مدعی بکار برد؛ پس درنتیجه استدلال به این روایت بر مدعای ما در این مقام (رجحان مطلق تعلم) صحیح نیست.
روایت پنجم
عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ، عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ جَابِرٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ× قَالَ: «سَارِعُوا فِي طَلَبِ الْعِلْمِ، فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَحَدِيثٌ وَاحِدٌ فِي حَلَالٍ وَ حَرَامٍ تَأْخُذُهُ عَنْ صَادِقٍ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا حَمَلَتْ مِنْ ذَهَبٍ وَ فِضَّةٍ، وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ يَقُولُ: {وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا}[8] وَ إِنْ كَانَ عَلِيٌّ× لَيَأْمُرُ بِقِرَاءَةِ الْمُصْحَفِ»[9] .
امام صادق× فرمود: در يادگيرى دانش شتاب كنيد، قسم به آنكه جانم در دست اوست؛ یکسخن در مورد حلال و حرام كه از شخص راستگویی ياد بگيرید از دنيا و آنچه طلا و نقره در آن است برای شما بهتر است. چنانچه خداوند میفرماید: «آنچه که رسول خدا| برای شما آورده بگیرید (و آنرا اجرا کنید) و ازآنچه نهی فرموده خودداری نمایید»؛ و على× به قرائت مصحف امر مینمود.
شرح روایت
در این روایت امام× در طلب علمآموزی امر بهشتاب میکند؛ اگرچه در ابتدا، سرعت گرفتن بر طلب علم، امر نیست؛ اما طلب علم فرع بر سرعت گرفتن است؛ یعنی باید در ابتدا، امر به طلب علم را فرض بگیریم تا بعد از آن بر سرعتش نیز تأکید شده باشد؛ ازهمینرو میفرماید: «سَارِعُوا فِي طَلَبِ الْعِلْمِ فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِه»؛ اما علت اینکه طلب علم و یادگیری یک روایت دربارهی حلال و حرام، بالاتر از دنیا و طلا و نقره در آن است، این فرمایش خداوند است که فرمود: {مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا}؛ که دانسته میشود مقصود از «تَأْخُذُهُ عَنْ صَادِق» یکی از اهلبیت پیامبر’ است که با آیه به آن استشهاد کردهاند. استشهاد و استدلالش را نیز گفتیم که به «سَارِعُوا» است.
کیفیت استدلال نیز اینگونه است که: طلب علم باید لازم باشد تا سرعتش مورد امر قرار بگیرد.
سند روایت
ایشان روایت را از پدرش (احمد بن محمد بن خالد برقی) نقل کرده و سلسلهی سند به امام باقر× میرسد.
این روایت نیز از جهت سند ضعیف است. بیشتر روایان این حدیث ازجمله احمد بن محمد بن خالد البرقی و پدرش، یونس بن عبدالرحمن، جابر جعفی از ثقات هستند؛ اما مشکل روایت، بودن شخصی بهنام «عمر بن شمر» در سند این روایت است.
نجاشی «عمر بن شمر» را ضعیف دانسته و دربارهی وی فرموده است: «عمرو بن شمر أبو عبد الله الجعفي عربي، روى عن أبي عبد الله×، ضعيف جدا، زيد أحاديث في كتب جابر الجعفي ينسب بعضها إليه، و الأمر ملبس»[10] .
میگوید: او عربی است؛ از امام صادق× روایت کرده است، بهطور جد ضعیف است؛ یکی از اسباب ضعف او نسبتهایی است که با او دادهاند؛ وی در کتابهای حدیثی جابر جعفی، احادیثی را اضافه کرده است که خود جابر آنها را نیاورده است و گفتهاند بخشی از این اضافه شدن روایت کار عمرو بن شمر است؛ ازاینرو میگویند امر وی (عمر بن شمر)، امر ملتبسی است.
البته علی بن ابراهیم او را توثیق کرده است[11] ؛ ایشان در تفسیر خود از باب اینکه پدرش (ابراهیم بن هاشم) در ذیل تفسیر آیه 12 سورهی مبارکهی یوسف از وی روایت کرده، او را ثقه دانسته است.
اما حق، عدم وثاقت وی میباشد، همانطور که سید خویی پس از نقل اقوال برخی از رجالیون میفرماید: «الرجل لم تثبت وثاقته، فإن توثيق علي بن إبراهيم القمي إياه معارض بتضعيف النجاشي، فالرجل مجهول الحال»[12] ؛ وثاقت ایشان برای من ثابت نشد؛ پس اگر توثیق علی بن ابراهیم القمی را معارض با تضعیف نجاشی بدانیم؛ پس عمرو بن شمر مجهول الحال میشود و تضعیف و توثیق از بین میرود.
دلالت روایت
«وأما عدم دلالته على المدعي فواضح لمن تأمل في عبارته الصريحه بأن المراد من العلم هو العلم الديني و ليس مطلقالعلم».
و اما عدم دلالت این روایت روشن است، چراکه اگر کسی اندک تأملی در این روایت داشته باشد متوجه میشود که مراد از علم، علم الدینی است و نمیتواند بر مدعا (رجحان تعلم مطلقالعلم) دلالت داشته باشد، زیرا در روایت فرمود: «فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَحَدِيثٌ وَاحِدٌ فِي حَلَالٍ وَ حَرَامٍ تَأْخُذُهُ عَنْ صَادِقٍ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا حَمَلَتْ مِنْ ذَهَبٍ وَ فِضَّة» و این تصریح است که منظور از تعلم، مطلقالعلم نیست.
روایت ششم
عَنْهُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ، عَنْ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ× قَالَ: قَالَ الْمَسِيحُ×: «يَا مَعْشَرَ الْحَوَارِيِّينَ! مَا يَضُرُّكُمْ مِنْ نَتْنِ[13] الْقَطِرَانِ[14] إِذَا أَصَابَكُمْ سِرَاجُهُ خُذُوا الْعِلْمَ مِمَّنْ عِنْدَهُ وَ لَا تَنْظُرُوا إِلَى عَمَلِه»[15] .
اى جمع ياران! بوى بدِ روغن چراغ شمارا چه زيان رساند آنگاهکه نورش به كارتان آيد؟! دانش را [نيز] از هر كه دارد، فراگیرید و به كردار وى منگريد.
شرح روایت
این روایت افزون بر اینکه در مقام استدلال قرارگرفته، از جنبهی اخلاقی نیز برخوردار است. حضرت میفرماید: «مَا يَضُرُّكُمْ مِنْ نَتْنِ الْقَطِرَانِ إِذَا أَصَابَكُمْ سِرَاجُهُ»؛ هنگامیکه روشنایی و نورش به شما میرسد، این بوی بد به شما ضرری نمیرساند. «مَا يَضُرُّكُمْ» تشبیه و کنایه است از اینکه اذیت نشوید؛
سپس میفرماید: علم را بگیرد از کسیکه علم نزد آن است و نگاه به عملش نکنید که این شخص چهکاره است. اگر گناهکار است و عمل و اخلاق نیک ندارد؛ اما دانش او را بگیرید و به کاربندید.
سند روایت
سند این روایت نیز تمام است و راویان آن از ثقات و معاریف هستند. عمر بن اذینه را هم شیخ طوسی[16] و هم نجاشی[17] توثیق کردهاند.
دلالت روایت
و من جهة دلالته على المدعى و القول بدلليلتها على مطلق التعلم؛ فيشكل الأمر من جهة اشتمال الحديث على بعض القرائن:
منها: (لَا تَنْظُرُوا إِلَى عَمَلِه) و هذا التعبير يقتضي ارتباط العمل بالعلم و ليس مطلقا.
و منها: تشبيه العلم بالسراج؛ و هو يفيد معنى معنويا كما ورد مثل هذه التشبيه في الروايات «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاء»[18] ؛ و لاريب في أن هذا التعبير يليق بعلم الدين و العلوم االهيه.
و منها: خطاب نبي الله عيسي× لحواريه كذلك يقتضي اختصاص العلم ببعض انواع كعلم الدين الذي يوجب سعادة في الآخرة.
این روایت از جهت دلالت بر مدعا و همچنین قائل شدن به دلیلیتش بر رجحان تعلم مطلقالعلم، کار مشکل است، زیرا در این روایت چند نکته وجود دارد:
اولاً: امام× فرمود: «لَا تَنْظُرُوا إِلَى عَمَلِه»؛ به عملش نگاه نکنید.
این تعبیر درحقیقت مقتضای ارتباط علم و عمل است؛ یعنی علم با عمل باید مرتبط باشد؛ اما حضرت میفرماید: شما در اخذ علم کاری به عمل او از جهت صحت نداشته باشید، بلکه علمش را بگیر؛ البته حضرت اشارهکرده که علم باید همراه با عمل باشد. این عبارت اقتضا دارد که علم را باید مقترن با علم بدانیم و این احتمال سوم دربارهی واژهی «العلم» را میرساند و احتمال اول (مطلقالعلم) را در برنمیگیرد. پس آن علم در اینجا بهمعنای علم مقترن با عمل است.
ثانیاً: در این روایت، علم را به چراغ و نور آن تشبیه کرده است و این تشبیه مفید معنای معنوی است؛ آنچنانکه در برخی از روایات، علم را به نوری تشبیه کرده که خداوند در قلب هر که بخواهد قرار میدهد؛ پس آن نور، علمِ همراه با معنویت است و بهقرینهی این روایت نمیتواند مطلقالعلم باشد.
شکی در این نیست که این تعبیر، شایسته و سزاوارِ علم دین و علوم الهیه است.
ثالثاً: این خطاب عیسی× به حواریونش است. حضرت عیسی× هنگامیکه بهعنوان یک رهبر الهی به حواریون خود خطاب میکند و میفرماید: «خُذُوا الْعِلْمَ مِمَّنْ عِنْدَهُ وَ لَا تَنْظُرُوا إِلَى عَمَلِه»؛ و مقصود ایشان از واژهی «العلم» همان علمی است که موجب سعادت اخروی انسان میشود؛ پس نمیتواند مطلقالعلم مورد خطاب ایشان باشد.
«و بالنتيجة هذا الحديث من جهة دلالتها لا يمکن القول بدلالتها و دليليتها علی المدعی»؛ درنتیجه این روایت نیز بر مدعا دلالت نمیکند و نمیتوان در مقام استدلال به آن استناد نمود.
تابه حال شش روایت را دراین باره بیان کردیم. روایات فراوان دیگری نیز وجود دارد که ضرورتی برای طرح در این مبحث ندارند.
نظر استاد: منحیثالمجموع در قسم دوم از روایات طایفه اول نتیجه میگیریم که این روایات بر رجحان وجوب تعلم مطلقالعلم دلالت نمیکند.
فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)
الدرس السادس: (13 ربيع الأول 1444)
الاستدلال بالروايات علی رجحان تعلم العلم
القسم الثاني من الطائفة الأولى: الاخبار التي وردت بلفظ الامر او ما شابهه وتدل على وجوب التعلم
قد ذكرنا حديثين من القسم الثاني في الدرس الماضي، سنذكر الباقي.
3 - ما رواه الشيخ الطوسي& في أماليه: (وقد ذكرناه في القسم الأول)
أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ أَبُو مُحَمَّدٍ الْبَيْهَقِيُّ الشَّعْرَانِيُّ بِجُرْجَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُحَمَّدٍ أَبُو مُوسَى الْمُجَاشِعِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ‘، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ×.
قَالَ الْمُجَاشِعِيُّ: وَحَدَّثَنَاهُ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى‘، عَنْ أَبِيهِ مُوسَى، عَنْ أَبِيهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ^، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ|: «الْعَالِمُ بَيْنَ الْجُهَّالِ كَالْحَيِّ بَيْنَ الْأَمْوَاتِ، وَإِنَّ طَالِبَ الْعِلْمِ يَسْتَغْفِرُ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ حَتَّى حِيتَانُ الْبَحْرِ وَهَوَامُّهُ وَسِبَاعُ الْبَرِّ وَأَنْعَامُهُ، فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ فَإِنَّهُ السَّبَبُ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ اللَّهِ (عَزَّ وَجَلَّ)، وَإِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ»[19] .
كما ذكرنا من قبل في القسم الأول من الأحاديث ان هذا الحديث من جهة السند ضعيف لايمكن الاعتماد عليه، لاشتماله على «أَبي الْمُفَضَّل الشيباني»[20] ؛ وضعيف أيضا من جهة اشتماله على «هارون بن عمرو المشاجعي»[21] المجهول الذي لم يرد بشأنه وصف.
وقد روي الشيخ المفيد نفس الحديث بسند اخر ولكنه مشترك في بعض الرواة وهو كذلك ضعيف.
وأما من جهة الدلالة وان كان الاستدلال هنا بذيل الحديث الذي ورد فيه الأمر بطلب العلم (فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ) ولكنه لا يمكن القول بدلالتها على المدعى، لأنه في يوجد في ذيل الحديث وبعد فعل الأمر عبارة تدل على اختصاص العلم ببعض اقسامه وهو علم الدين.
والعبارة هي: (فَإِنَّهُ السَّبَبُ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ اللَّهِ (عَزَّ وَجَلَّ)، ومن الواضح أن العلم الذي يكون سببا بين العبد وربه ليس مطلق العلم، بل انما هو علم الدين وعلم الشريعة.
4 - ما رواه الكليني& في كتابه: (وقد ذكرناه من قبل في القسم الأول)
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، وَغَيْرُهُ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، وَمُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ قَالَ: سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ× يَقُولُ: «أَيُّهَا النَّاسُ! اعْلَمُوا أَنَّ كَمَالَ الدِّينِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَالْعَمَلُ بِهِ أَلَا وَإِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ، إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَكُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَيْنَكُمْ، وَضَمِنَهُ وَسَيَفِي لَكُمْ، وَالْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ، وَقَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ فَاطْلُبُوهُ»[22] .
ان الاستدلال بهذا الحديث لأجل ذيله الذي ورد فيه الأمر بطلب العلم بصيغة (اطلبوا) وهو ظاهر في الوجوب؛ لكنه مرسل من جهة اشتماله على (عمن حدثه) وهو موجب لارساله.
وأما بالنسبة لدلالة الحديث فواضح لمن تأمل في عباراته بأن المراد من العلم هو نوع خاص منه وليس المراد مطلق العلم ومطلق تعلمه؛ فبالنتيجة لا يصح الاستدلال به في المقام.
5 - ما رواه البرقي في کتابه «المحاسن».
عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ، عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ، عَنْ جَابِرٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ× قَالَ: «سَارِعُوا فِي طَلَبِ الْعِلْمِ، فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَحَدِيثٌ وَاحِدٌ فِي حَلَالٍ وَ حَرَامٍ تَأْخُذُهُ عَنْ صَادِقٍ خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا حَمَلَتْ مِنْ ذَهَبٍ وَ فِضَّةٍ، وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ يَقُولُ: {وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا}[23] وَ إِنْ كَانَ عَلِيٌّ× لَيَأْمُرُ بِقِرَاءَةِ الْمُصْحَفِ»[24] .
الحديث ضعيف من جهة السند لاشتماله علي عمرو بن شمرو الذي ضعفه النجاشي في رجاله حيث قال: «عمرو بن شمر أبو عبد الله الجعفي عربي، روى عن أبي عبد الله×، ضعيف جدا، زيد أحاديث في كتب جابر الجعفي ينسب بعضها إليه، والأمر ملبس»[25] .
نعم قد وثقه البعض كعلي بن ابراهيم القمي حيث روي عنه ابراهيم بن هاشم في تفسير القمي في سورة يوسف[26] .
لكن الحق عدم وثاقته كما صرح به السيد الخويي في رجاله: أقول: «الرجل لم تثبت وثاقته، فإن توثيق علي بن إبراهيم القمي إياه معارض بتضعيف النجاشي، فالرجل مجهول الحال»[27]
وأما عدم دلالته على المدعي فواضح لمن تأمل في عبارته الصريحه بأن المراد من العلم هو العلم الديني وليس مطلق العلم.
6 - ما رواه البرقي في كتابه المحاسن.
عَنْهُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ، عَنْ زُرَارَةَ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ× قَالَ: قَالَ الْمَسِيحُ×: «يَا مَعْشَرَ الْحَوَارِيِّينَ! مَا يَضُرُّكُمْ مِنْ نَتْنِ[28] الْقَطِرَانِ[29] إِذَا أَصَابَكُمْ سِرَاجُهُ خُذُوا الْعِلْمَ مِمَّنْ عِنْدَهُ وَلَا تَنْظُرُوا إِلَى عَمَلِه»[30] .
الحديث من جهة السند صحيح وتمام لاير عليه شيْ ورواتها كلها ثقات.
ومن جهة دلالته على المدعى والقول بدلليلتها على مطلق التعلم؛ فيشكل الأمر من جهة اشتمال الحديث على بعض القرائنز
منها: (لا تنظروا الى عمله) وهذا التعبير يقتضي ارتباط العمل بالعلم وليس مطلقا.
ومنها: تشبيه العلم بالسراج؛ وهو يفيد معنى معنويا كما ورد مثل هذه التشبيه في الروايات «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاء»[31] ؛ ولاريب في أن هذا التعبير يليق بعلم الدين والعلوم االهيه.
ومنها: خطاب نبي الله عيسي× لحواريه كذلك يقتضي اختصاص العلم ببعض انواع كعلم الدين الذي يوجب سعادة في الآخرة.