1401/07/17
موضوع: فقهالمسجد (مسجد تراز انقلاب اسلامي)/الباب الثاني: امكانيات المسجد /الثاني: التعليم التربوي (حول رجحان تعلم العلم) - الادلة في المقام - الثاني: الاستدلال بالاخبار(القسم الثاني من الطائفة الأولى: الاخبار التي وردت بلفظ الامر او ما شابهه و تدل على وجوب التعلم)
بحث درباره بهکارگیری ظرفیتهای مسجد در تعلیم جامعه به اینجا رسید که یادگیری کدامیک از مطلقالعلم یا علم الدین در مسجد رجحان دارد. در مقام استدلال، به کتاب و سنت تمسک نمودیم؛ ادلهای از قرآن را بیان کردیم و به روایات رسیدیم. روایات نیز به سه طایفه تقسیم میشد. طایفه نخست از روایات بر الزام مردم به تعلم علم دلالت میکرد و خود نیز به سه دسته تقسیم میشد:
القسم الاول: الاخبار التي وردت بالفاظ الوجوب والفرض؛ روایاتی است که با لفظ «فرض و وجوب» واردشده است.
القسم الثاني: الاخبار التي وردت بلفظ الامر او ما شابهه و تبين لنا وجوب التعلم؛ روایاتی است که با لفظ «امر» و شبیه به آن آمده است و وجوب یادگیری را بهما نشان میدهد.
القسم الثالث: الاخبار الناهية عن ترک التعلم؛ روایاتی است که از ترک علمآموزی نهی میکند.
قسم اول را بررسی نمودیم و به این نتیجه رسیدیم که این روایات از جهت دلالت نمیتواند بر رجحان تعلم مطلقالعلم دلالت کند و دلالتش قاصر است.
بررسی قسم دوم از روایات طایفه اول
در این مبحث به بررسی قسم دوم از طایفهی اول میپردازیم که با لفظ «امر» و شبیه به آن آمده است و وجوب و الزام یادگیری را بهما نشان میدهد.
این قسم شماری از روایات را در برمیگیرد؛ برخی از آنها را جناب کلینی در کتاب «کافی» آورده است. ایشان چند باب در موضوع علم[1] تأسیس کرده (درحقیقت چند عنوان) است؛ همچون، «في صفة العلماء»[2] یا «فِي بَابِ ثَوَابِ الْعَالِمِ وَ الْمُتَعَلِّم»[3] که روایاتی را در آن بیان فرموده است. البته این روایات در منابعی دیگر همچون محاسن برقی[4] نیز آمده است.
در اینجا یکبهیک این روایات را میخوانیم؛ البته برخی از آنها همان روایاتی است که در قسم اول ذکر کردیم. گاهی در ذیل روایات قسمِ اول (طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَة)، لفظ امر (اطْلُبُوا) نیز آمده است.
روایت نخست
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ× يَقُولُ: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ، وَ تَزَيَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقَارِ، وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ، وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ، وَ لَا تَكُونُوا عُلَمَاءَ جَبَّارِينَ؛ فَيَذْهَبَ بَاطِلُكُمْ بِحَقِّكُمْ»[5] .
معاویه بن وهب میگوید: از امام صادق× شنیدم که میفرمود: علم را طلب کنید و باوجودآن خود را با خويشتندارى و سنگينى بیارایید و نسبت به دانشآموزان خود تواضع كنيد و نسبت به استاد خود فروتن باشيد و از علمای متكبر نباشيد كه رفتار باطلتان حق شما را ضايع كند.
شرح روایت
این روایت ازجمله روایاتی است که برای دانستن رجحان مطلقالعلم در علم بکار میآید و برای رجحان تعلم مطلقالعلم به این روایت استدلال شده است.
سند روایت
سند این روایت صحیح است و همه راویان آن ثقه میباشند.
نجاشی دربارهی جایگاه «محمد بن يحيی العطار» از راویان این حدیث میگوید: «شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث.»[6] ؛ او شیخ اصحاب ما در زمان خودش بود؛ ثقه است؛ عین است و روایات فراوانی را ذکر کرده است.
دومین راوی، «احمد بن محمد بن عیسی اشعری قمی» است که شیخ طوسی دربارهی جایگاه ایشان فرموده است: «ابوجعفر هذا شيخ قم وجهها وفقيهها»[7] ؛ وی شیخ و سرشناس قم و از چهرهها و فقهای آن شهر بود.
[یکی از عوامل تضعیف سهل بن زیاد در روایات، حضور و موقعیت احمد بن محمد بن عیسی اشعری است؛ یعنی اختلافنظر این دو موجب ضعف سهل بن زیاد شده است؛ البته ما به این نتیجه رسیدیم که روایات سهل بن زیاد مورد اعتماد است و در تحقیق مستقلی به آن پرداختیم.[8] ]
سومین راوی «حسن بن محبوب السراد یا الزراد»[9] است. شیخ طوسی در رجالش او را از اصحاب امام کاظم× برشمرده و گفته است: «الحسن بن محبوب السراد، و يقال: الزراد، مولى، ثقة»[10] ؛ همچنین او را از اصحاب امام رضا× نیز شمرده و گفته است: «الحسن بن محبوب السراد، مولى لبجيلة، كوفي، ثقة»[11] . شیخ در فهرستش او را هم سرّاد و هم زرّاد گفته و وی را ثقه و مورد اعتماد میداند[12] .
آخرین راوی نیز معاوية بن وهب[13] است که وی نیز ثقه است؛ پس سند این روایت صحیح است و راویان آن نیز ثقه میباشند.
دلالت روایت
«اما بالنسبة الى دلالة الحديث»
ظاهر این روایت مطلق است و مقید به قیدی نشده است؛ اگر این ظهور را بپذیریم باید بر اطلاق تمسک کنیم و بگوییم که بر رجحان تعلم مطلقالعلم دلالت دارد.
اشکال نخست بهپذیرش ظهور حدیث در اطلاق
«و إن كان الحديث ورد بلفظ الامر و حسب الظاهر يدل على الوجوب و لكن يظهر بالتأمل فيه أنه يمكن القول بعدم وروده في مقام بيان جوانب العلم من الاطلاق أو التقييد بالعلم الديني، بل الامام× كان في مقام بيان أوصاف العالم و المتعلم»؛ اگرچه به لفظ امر آمده باشد و ظاهر آن بر وجوب دلالت کند؛ اما با تأمل در آن ظاهر میشود که میتوان گفت: حدیث، در مقام بیان جوانب علم از جهت اطلاق یا تقیید به علم دینی نیست، بلکه امام در مقام بیان اوصاف عالم و متعلم است و خطاب به علم آموز میفرماید: شما که طالب علم هستید این اوصاف را داشته باشید؛ ازاینرو «اطلبوا العلم»، مقدمهای است تا اوصاف علما را بیان کند.
«لذلك لا يمكن الاستدلال باطلاقه في المقام مع فرض عدم مقدمات الحكمة، بل هو اجنبي عن المقام؛ و لا اطلاق فيه».
ازاینرو نمیتوان در مقام استدلال به اطلاق تمسک نمود، زیرا اطلاق تمام نیست؛ اطلاق درجایی است که همهی مقدمات حکمت فراهم بشود و امام× در مقام بیان باشد؛ اما امام× اینجا در مقام بیان جوانب علم نیست و اطلاق، اجنبیِ از مقام بیان امام× است.
اشکال دوم بهپذیرش ظهور حدیث در اطلاق
«و أما لو سلمنا بوروده في المقام و احراز الاطلاق فيه، فلا يمكن الاستدلال به، لأن يوجد قرائن خارجيه توجب انصرافه عن الدلالة على رجحان مطلق تعلم العلم»؛ اگر اطلاق را بپذیریم؛ بازهم نمیتوانیم به اطلاق آن استدلال کنیم، زیرا قرائن خارجی وجود دارد که موجب انصراف روایت از دلالت بر رجحان مطلق تعلم العلم میشود و این قرائن بر انصراف علم از اطلاقش به علم الدین دلالت دارد؛ مانند «تَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ وَ لَا تَكُونُوا عُلَمَاءَ جَبَّارِينَ»؛ صفات و خطابهایی همچون تواضع و جبار نبودن برای علمای دینی است و امام× میخواهد بفرماید که شما عالم دین هستید، پس صفت جباران را نداشته باشید، زیرا برخی از جباران روزگار با اینکه عالم بودند؛ اما جبار نیز بودند. ازاینرو، سخن امام× بهعنوان رهبر جامعه در مقام تبیین جایگاه عالم دینی در طول تاریخ است و از این قرائن استفاده میشود که از آن اطلاق انصراف دارد؛ همچنین «اطلبوا العلم» که از ابتدا نیز به علم دینی انصراف داشت.
این روایت، از جهت سندی تمام است؛ اما از حیث دلالی بر آن اشکال وارد است، زیرا در مقام استدلال، مقدمات حکمت در آن تمام نیست و اجنبیِ از بحث است؛ لذا در مقام استدلال نمیتوان به اطلاق تمسک نمود.
روایت دوم
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ× قَالَ: «إِنَّ الَّذِي يُعَلِّمُ الْعِلْمَ مِنْكُمْ لَهُ أَجْرٌ مِثْلُ أَجْرِ الْمُتَعَلِّمِ، وَ لَهُ الْفَضْلُ عَلَيْهِ، فَتَعَلَّمُوا الْعِلْمَ مِنْ حَمَلَةِ الْعِلْمِ، وَ عَلِّمُوهُ إِخْوَانَكُمْ كَمَا عَلَّمَكُمُوهُ الْعُلَمَاءُ»[14] .
امام باقر× فرمود: آنكه از شما شيعيان به ديگرى علم بیاموزد، مزد او بهاندازهی مزد یک دانشجو است با مقداری بيشتر؛ پس از علما دانش بیاموزید و آنرا به برادران دينى خود نیز بياموزيد چنانكه علما به شما دانش و علم آموختهاند.
شرح روایت
آنکسی که علم را به شما تعلیم میدهد، برای او اجری است همانند آنکه یاد میگیرد؛ البته ارزش اجر معلم بیشتر از متعلم است، زیرا معلم از ابتدا متعلم بوده و اکنون معلم شده است. همچنین از علمای واقعی یاد بگیرید، نه از کسانیکه فقط ادعای علمدارند؛ و آنچه را که آموختهاید به دیگران نیز بیاموزید.
سند روایت
تفاوت این روایت با روایت پیشین در دو راوی به نامهای جمیل بن دراج[15] و محمد بن مسلم[16] است که این دو نیز ثقه هستند.
دلالت روایت
و اما من حيث الدلالة فلا يمكن القول بدلالته على المدعى، لأنه أولا يحتمل أن يكون في مقام بيان ثواب العالم و المتعلم و لا يكون في مقام بيان جوانب العلم من الاطلاق و التقييد؛ و ثانيا لو سلمنا باطلاقه يمكن القول بانصراف مفردة العلم الى بعض اقسامه و وجود الحقيقة الشرعيه فيه.
اما از جهت دلالت؛ نمیتوان گفت که این روایت بر مدعی (رجحان مطلق تعلم العلم) دلالت میکند، زیرا اولاً: احتمال دارد که این روایت در مقام بیان ثواب عالم و متعلم باشد و در مقام بیان جوانب علم از اطلاق و تقیید آن نباشد؛ ثانیاً: اگر اطلاق و ورود روایت در مقام بیان جوانب علم را بپذیریم؛ ممکن است در اینجا قائل به انصراف علم به علم دینی و بهوجود حقیقت شرعیه در علم و آن علومی بشویم که شارع مقدس بیان فرموده است؛ و با قرائنی که در روایت قبل بیان کردیم این روایت نیز از اجر و پاداش معلم و متعلم و تواضع نسبت بههم و فضیلت معلم سخن گفته است؛ همهی اینها خطابات دینی است. اگرچه معلم در همهی عرصهها قیمتی دارد؛ اما این خطابها، خطابهای دینی است و نمیتواند بهصورت مطلقالعلم باشد، زیرا در اینصورت باید همهی علوم (نافع و غیر نافع) را در بربگیرد؛ یا دستکم این است که به علوم نافع برمیگردد.
این دو حدیث از جهت سندی تمام بودند؛ اما از حیث دلالت تمام نبودند. احادیث دیگری نیز در این باب وجود دارد که در جلسهی آینده به آنها خواهیم پرداخت.
فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)
الدرس الخامس: (12 ربيع الأول 1444)
فقه المسجد (الاستدلال بالروايات علی رجحان تعلم العلم)
القسم الثاني من الطائفة الأولى: الاخبار التي وردت بلفظ الامر او ما شابهه وتدل على وجوب التعلم.
ومن الروايات التي يمكن أن تذكر في مقام الاستدلال هو القسم الثاني من الطائفة الأولى.
1. ما رواه الكليني في الكافي في باب صفة العلماء:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ× يَقُولُ: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ، وَتَزَيَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَالْوَقَارِ، وَتَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ، وَتَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ، وَلَا تَكُونُوا عُلَمَاءَ جَبَّارِينَ؛ فَيَذْهَبَ بَاطِلُكُمْ بِحَقِّكُمْ»[17] .
ان هذا الحديث من حيث السند صحيح، لأن جميع الرواة في سنده ثقاة.
محمد بن يحيي العطار: يقول بشانه النجاشي: «شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث»[18] .
احمد بن محمد بن عيسي الاشعري: يقول بشأنه الشيخ الطوسي في فهرسته: «وأبو جعفر هذا شيخ قم ووجهها وفقيهها»[19] .
الحسن بن محبوب السرّاد .
عدّه الشيخ في الرجال في أصحاب الكاظم× قائلا: ويقال: «الزراد، مولى، ثقة»[20] .
وفي أصحاب الرضا× قائلا: «مولى لبجيلة، كوفي، ثقة»[21] . وعنوانه في الفهرست، قائلا: «ويقال له: الزرّاد، ويكنّى أبا عليّ، مولى بجيلة، كوفي، ثقة»[22] .
اما بالنسبة الى دلالة الحديث وان كان الحديث ورد بلفظ الامر وحسب الظاهر يدل على الوجوب؛ ولكن يظهر بالتأمل فيه أنه يمكن القول بعدم وروده في مقام بيان جوانب العلم من الاطلاق أو التقييد بالعلم الديني، بل الامام× كان في مقام بيان أوصاف العالم والمتعلم.
لذلك لا يمكن الاستدلال باطلاقه في المقام مع فرض عدم مقدمات الحكمة، بل هو اجنبي عن المقام. ولا اطلاق فيه.
وأما لو سلمنا بوروده في المقام واحراز الاطلاق فيه؛ فلا يمكن الاستدلال به، لأه يوجد قرائن خارجيه توجب انصرافه عن الدلالة على رجحان مطلق تعلم العلم.
2. ما رواه الكليني في باب ثواب العالم والمتعلم.
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ× قَالَ: «إِنَّ الَّذِي يُعَلِّمُ الْعِلْمَ مِنْكُمْ لَهُ أَجْرٌ مِثْلُ أَجْرِ الْمُتَعَلِّمِ، وَلَهُ الْفَضْلُ عَلَيْهِ، فَتَعَلَّمُوا الْعِلْمَ مِنْ حَمَلَةِ الْعِلْمِ، وَعَلِّمُوهُ إِخْوَانَكُمْ كَمَا عَلَّمَكُمُوهُ الْعُلَمَاءُ»[23] .
هذا الحديث كسابقه صحيح من جهة السند، لأن جميع الرواة ثاقة بلا شك كما صرح به علماء الرجال.
واما من حيث الدلالة فلايمكن القول بدلالته على المدعى، لأنه أولا يحتمل أن يكون في مقام بيان ثواب العالم والمتعلم ولا يكون في مقام بيان جوانب العلم من الاطلاق والتقييد؛ وثانيا لو سلمنا باطلاقه يمكن القول بانصراف مفردة العلم الى بعض اقسامه ووجود الحقيقة الشرعيه فيه.