1401/03/10
موضوع: فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامی)/ امکانیات المسجد /الثاني: التعليم التربوي (حول رجحان تعلم العلم) الادلة في المقام - الثاني: الاستدلال بالاخبار
در مقام بیان ادله بر رجحان تعلم مطلق العلم بودیم. نخستین دلیل استدلال به قرآن بود که پس از بررسی به این نتیجه رسیدیم که برای رجحان تعلیم مطلق العلم نمیتوان به آن تمسک کرد.
دومین دلیل، استدلال به اخبار و نصوص است که قابلیت بحث در ما نحن فیه را دارد و در جلسه گذشته اشاره کردیم که این اخبار و نصوص به سه طایفه تقسیم میشوند؛ طایفه نخست نیز به سه دسته تقسیم میشود.
اما الطائفة الاولی: (الاخبار التي تدل علی الزام الناس بتعلم العلم) فهي کذلک تنقسم الی ثلاثة اقسام:
القسم الاول: الاخبار التي وردت بالفاظ الوجوب والفرض.
القسم الثانی: الاخبار التی وردت بلفظ الامر او ما شابهه و تبين لنا وجوب التعلم.
القسم الثالث: الاخبار الناهية عن ترک التعلم.
قسم اول از طایفه نخست به روایاتی اشاره داشت که با لفظ «فرض و وجوب» آمده است؛ این روایات فراوان هستند و گاهی راویانی مشترک دارند و گاهی هم راویان آن متفاوت هستند و به چندین سند نقلشدهاند. اکنون در این مقام بهدنبال تحلیل حدیثی نیستیم که بدانیم این روایات، عدیده هستند یا اندکاند و بقیه نیز همان را تکرار کردهاند، بلکه در حال حاضر تنها به ذکر احادیث میپردازیم.
مرحوم کلینی در «کافی»، کتابی به نام «كِتَابُ فَضْلِ الْعِلْم» دارد که در آنجا بابی با عنوان «بَابُ فَرْضِ الْعِلْمِ وَ وُجُوبِ طَلَبِهِ وَالْحَثِّ عَلَيْه»[1] ایجاد کرده است. در این باب چندین روایت آورده که به وجوب علم و وجوب طلب کردن آن و تشویق بر علمآموزی میپردازد. ما چهار روایت از روایات این باب را نقل میکنیم و به بررسی سندی و دلالی آن میپردازیم تا به جمعبندی دربارهی آنها برسیم.
روایت اول
أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْحُسَيْنِ الْفَارِسِيِّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ زَيْدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ× قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ|: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ، أَلَا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ»[2] .
پیامبر| فرمود: طلب علم بر هر مرد و زن مسلمانی واجب است؛ آگاه باشید که خداوند بغاة العلم را دوست میدارد؛ در معنی «بغاة العلم» گفتهاند: أي طلبته[3] ؛ یعنی کسانیکه طلب علم میکنند و بهدنبال آن میروند و در این مسیر از هر مشکلی برای طلب علم میگذرند.
بررسی سند روایت
با بودن علی بن ابراهیم بن هاشم[4] سند این روایت به دلیل برخی افراد دچار خدشه است؛ ازجمله «حسن بن ابی الحسين [الحسن] الفارسي»؛ که در منابع رجالی حرف چندانی دربارهاش گفته نشده است؛ پس از او عبدالرحمن بن زید بن اسلم است که برخی گفتهاند ایشان از رجال عامه (اهل سنت) هست؛ اما ناصبی نیست و در مجلس ائمه^ حاضر میشده و از آنها روایت نقل کرده است؛ البته وی قرآن را تفسیر به رأی میکرد[5] .
بنابراین، وی از دو جهت ضعیف شمردهشده است: یکی از جهت انتسابش به عامه و دیگری به جهت تفسیر به رأی قرآن؛ ازاینرو قابلاعتماد نیست؛ بهویژه آنکه در میان اهل سنت نیز ضعیف شمردهشده است.[6]
حدیث دوم
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ عِيسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعُمَرِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ× قَالَ: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ»[7] ؛ طلب علم واجب است.
بررسی سند روایت
این روایت اطلاق دارد. در سند این روایت فردی به نام «عيسی بن عبدالله عمري» است که با عناوین متعدد از او نامبردهاند؛ ازجمله او را عيسی بن عبدالله العلوی، عيسی بن عبدالله الهاشمی و برخی او را مطلق و به نام عيسی بن عبدالله آوردهاند.[8]
اما اینکه این اشتراک در عناوین متعدد آیا بر یک نفر صدق میکند یا نه؟ نظرهای گوناگونی دراینباره بیان شده است[9] ؛ اما از این جهت که بین چند عنوان مشترک است؛ شخصیت راوی واضح نیست که آیا علوی است و یا عمری است؟ شاید هم هر دو درست باشد و انسان به این نتیجه برسد که اینها یک نفر بیشتر نیستند، زیرا جدشان به یکی از فرزندان علی بن ابیطالب× به نام عمر میرسد؛ اما بحث از اینکه باور و عقیدهی او و نوهاش عیسی بن عبدالله چه بوده در این مبحث نمیگنجد؛ با اینکه او را از اصحاب امام صادق× شمردهاند[10] ؛ اما دربارهی شخصیت او مدح و ذمی وارد نشده است.
بر یک مبنای رجالی، برخی فرمودهاند که نبود مدح و ذم در منابع رجالی برای راوی معروف و شناختهشده، کاشف از وثاقت راوی است و برای عمل به روایت همین اندازه کفایت میکند[11] ؛ با پذیرش این مبنا روایات بسیاری از ضعف خارج میشود؛ اما اینجا دربارهی عیسی بن عبدالله نهتنها مدح و ذمی وارد نشده، بلکه وی از معاریف هم نیست که بخواهیم دربارهاش صحبت کنیم.
حدیث سوم
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ غَيْرُهُ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ قَالَ: سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ× يَقُولُ: «أَيُّهَا النَّاسُ! اعْلَمُوا أَنَّ كَمَالَ الدِّينِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَالْعَمَلُ بِهِ، أَلَا وَإِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ، إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَكُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَيْنَكُمْ وَضَمِنَهُ وَسَيَفِي لَكُمْ، وَالْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ وَقَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ فَاطْلُبُوه»[12] .
امیرمؤمنان× ميفرماید: اى مردم! بدانيد كمال دين، طلب علم و عمل بدان است، بدانيد كه طلب علم بر شما از طلب مال واجبتر است، زيرا مال براى شما قسمت و تضمینشده. عادلى (كه خداست) آن را میان شما قسمت كرده و تضمين نموده و به شما ميرساند؛ [یعنی به عدالت او باور داشته باشید]؛ ولى علم، نزد اهلش نگهداشته شده و شما مأموريد كه آن را از اهلش طلب كنيد، پس آن را بخواهيد.
بررسی سند روایت
بزرگانی همچون ابن محبوب، هشام بن سالم و احمد بن محمد بن عیسی قمی در سند این حدیث هستند؛ اما اشکالی اساسی روایت این است که پیش از رسیدن سند به امیرمؤمنان×، عبارت «عَمَّنْ حَدَّثَهُ» آمده است؛ یعنی از کسی که ما نمیشناسیم حدیث را نقل کرده است؛ ازاینرو حدیث مرسل شده است، زیرا نام یک راوی در سند نیست.
الفاظی همچون: «عَمَّنْ حَدَّثَهُ»، «عَمَّنْ رَوَاه»، «عَنْ رَجُل»، «عَنْ أَصْحَابِنَا»، «عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا»؛ حدیث را مرسل کرده و از درجهی اعتبار ساقط میکند.[13]
حدیث چهارم
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ، عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ، عَن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ، رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ×: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ|: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ»؛ وَفِي حَدِيثٍ آخَرَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ×: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ|: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ، أَلَا وَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ»[14] .
پيامبر| فرمود: طلب علم واجب است و در حديثی ديگر فرمود: طلب علم بر هر مسلمانى واجب است. همانا خداوند طالبان علم (دانشجویان) را دوست دارد.
همانگونه که پیش از این نیز بیان کردیم، «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا» در روایات کافی غیر «أَصْحَابِنَا» و «بَعْضِ أَصْحَابِنَا» است، چراکه «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا» در روایات کافی از دو حال خارج نیست: یا عده کلینی نزد ما معلوم است؛ و یا اینکه نزد ما معلوم نیست؛ ولی برای خود شیخ کلینی معلوم بوده است؛ ازاینرو عدهی کلینی سبب ارسال حدیث نمیشود و اعتبار دارد.[15]
بررسی سند روایت
نکته: مقصود از ابیعبدالله در ابتدای روایت، راوی است و امام صادق× نمیباشد.
سند این روایت چند مشکل دارد:
اشکال اول: نقل روایت به شکل «عَن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا» بهاحتمالقوی نشاندهندهی تصحیف است[16] ؛ یعنی در اصل «عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا» بوده و «أَبِي عَبْدِ اللَّهِ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا» نبوده است؛ همچنین عطف نبوده که بخواهد ابیعبدالله در اینجا بهعنوان رجل، مفسر باشد؛ بههیچوجه این شیوه در سند روایات نیست. آنچنانکه برخی از محققین نیز بدان اشارهکردهاند؛ در کتاب کافی، چاپ مؤسسه دار الحدیث، نسخهها را آورده و در آنجا به چند نسخه اشارهکرده است که «عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا» آمده است و در برخی دیگر از منابع روایی نیز همینگونه نقلشده است[17] .
پس بهاحتمالقوی، این مطلب نشاندهندهی تصحیف است؛ البته جای تعجب نیست، چراکه تصحیفات در کتاب کافی، یا به تغییر و یا به حذف و اضافه در حدیث انجامشده است.
اشکال دوم: بیان «رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا» در سند حدیث نشاندهندهی ارسال آن است.
اشکال سوم: بیان «رَفَعَهُ» دلالت بر رفع الحدیث دارد؛ یعنی حدیث مرفوعه است.
رفع نیز بر دو قسم است: 1- رفع بر معصوم× 2- رفع بر روای؛ و در اینجا رفع از راوی است، زیرا تا رسیدن به معصوم× یک یا چند راوی ذکر نشده است.[18]
پس این حدیث هم مرسله و هم مرفوعه است؛ افزون بر اینکه امکان تصحیف نیز در آن وجود دارد؛ البته تصحیف به روایت خیلی ضرر نمیرساند، زیرا میتوانیم آن را درست تشخیص داده و بفهمیم.
روایاتی که تاکنون بیان کردیم از کافی بود که همگی از جهت سند، دچار اشکال بودند.
حدیث پنجم
شیخ طوسی& در کتاب «الأمالي» دربارهی این موضوع، روایتی نقل کرده است که در آن، اینگونه میفرماید: أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ أَبُو مُحَمَّدٍ الْبَيْهَقِيُّ الشَّعْرَانِيُّ بِجُرْجَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُحَمَّدٍ أَبُو مُوسَى الْمُجَاشِعِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ‘، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ × قَالَ الْمُجَاشِعِيُّ: وَ حَدَّثَنَاهُ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى×، عَنْ أَبِيهِ مُوسَى، عَنْ أَبِيهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ^، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ|: «الْعَالِمُ بَيْنَ الْجُهَّالِ كَالْحَيِّ بَيْنَ الْأَمْوَاتِ، وَإِنَّ طَالِبَ الْعِلْمِ يَسْتَغْفِرُ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ حَتَّى حِيتَانُ الْبَحْرِ وَهَوَامُّهُ وَسِبَاعُ الْبَرِّ وَأَنْعَامُهُ، فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ فَإِنَّهُ السَّبَبُ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَإِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ»[19] .
هارون بن عمرو مجاشعى روایت میکند که از محمد بن جعفر بن محمد و از حضرت رضا × به نقل از پدرانش ^ روايت كرده كه رسول خدا| فرمودند: عالم در ميان جاهلان همچون زندهاى در ميان مردگان است. همهچیز حتّى ماهيان و كرمهاى دريا و درندگان و چارپايان بيابان براى عالم آمرزش مىخواهند. پس بهدنبال علم برويد كه آن ريسمان ميان شما و خداوند عزتمند است؛ و همانا علمآموزی بر هر مسلمانى واجب است.
بررسی سند روایت
این روایت به دو طریق از مجاشعی نقل شده است: یکی از طریق فرزند امام جعفر صادق× و دیگری از طریق امام رضا×.
در سند این روایت فردی به نام أَبوالْمُفَضَّل شیبانی است که ضعیف است[20] ؛ همچنین هارون بن عَمْرو مجاشعی که بهاشتباه هارون بن عُمَر خواندهشده، نیز وصفی دربارهی او وارد نشده است و میتوان گفت که وی مجهول است.[21]
فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)
الدرس السابع والتسعون (۲۸ شوال 1443)
الباب الثاني: امكانيات المسجد
الثاني: التعليم التربوي (حول رجحان تعلم العلم) الادلة في المقام
الثاني: الاستدلال بالاخبار:
کما قلنا في الدرس الماضي ان الدليل الثاني الذي ينبغي ان يتحدث عنه في مقام الاستدلال علی رجحان تعلم مطلق العلم هو الاستدلال بالاخبار والنصوص وهي کثيرة جدا وتنقسم الی طوائف ثلاثة.
اما الطائفة الاولی فهي الاخبار التي تدل علی الزام الناس بتعلم العلم.
وهي کذلک تنقسم الی ثلاثة اقسام:
القسم الاول: الاخبار التي وردت بالفاظ الوجوب والفرض.
وهي عدة روايات:
ان الکليني قد اسس کتابا بعنوان «كِتَابُ فَضْلِ الْعِلْم» وجعل فيه بابًا بعنوان «بَابُ فَرْضِ الْعِلْمِ وَوُجُوبِ طَلَبِهِ وَالْحَثِّ عَلَيْه»[22] وذکر فيه عدة احاديث.
ثلاثة منها مرتبطة بهذه الطائفة من الاخبار:
1. أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي الْحُسَيْنِ الْفَارِسِيِّ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ زَيْدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ× قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ|: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ، أَلَا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ»[23] .
ان الحديث من جهة اشتماله علی عبد الرحمن بن زيد بن اسلم؛ هو من رجال العامة ولکنه ما کان ناصبيا بل کان يحضر مجالس الائمة وروي عنهم ولکن هو ضعيف من جهة انتسابه الی العامة ومن جهةأنه روی عنه أنه کان يفسر القران برأيه. راجع تنقيح المقال.
2. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ عِيسَى بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعُمَرِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ× قَالَ: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ»[24] .
سند هذا الحديث من اشتماله على بعض الاشخاص المشتركين بين افراى عديدة منهم عيسي بن عبدالله العمري وهو مشترك بين عناوين عديدة ولم يتضح شخصيته اهو هاشمي أو هو عمري وغيره.
لم يرد فيه مدح ولا ذم الا انه مشترك.
3. عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَغَيْرُهُ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ قَالَ: سَمِعْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ× يَقُولُ: «أَيُّهَا النَّاسُ! اعْلَمُوا أَنَّ كَمَالَ الدِّينِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَالْعَمَلُ بِهِ، أَلَا وَإِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ، إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَكُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَيْنَكُمْ وَضَمِنَهُ وَسَيَفِي لَكُمْ، وَالْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ وَقَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ فَاطْلُبُوه»[25] .
ان هذا الحديث مشتمل على (عمن حدثه) وهو موجب لارساله.
4. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ، عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ، عَن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ، رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ×: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ|: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ»؛ وَفِي حَدِيثٍ آخَرَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ×: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ|: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ، أَلَا وَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْمِ»[26] .
هو مشتمل على «رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ» وهو يوجب الارسال والرفع.
وان يحتمل أنه وقع في عبارة الحديث تصحيف؛ والصحيح «عَن رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا ...» كما صرح به في بعض نسخ الكافي (راجع طبع دار الحديث) وكذلك في بعض المصادر الاخري.
هذا ما ذكرناه من كتاب الكافي.
واما الشيخ الطوسي& روي حديثا في نفس الموضوع في امالية:
5. أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ أَبُو مُحَمَّدٍ الْبَيْهَقِيُّ الشَّعْرَانِيُّ بِجُرْجَانَ، قَالَ: حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُحَمَّدٍ أَبُو مُوسَى الْمُجَاشِعِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ‘، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ × قَالَ الْمُجَاشِعِيُّ: وَحَدَّثَنَاهُ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى×، عَنْ أَبِيهِ مُوسَى، عَنْ أَبِيهِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ آبَائِهِ، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ^، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ|: «الْعَالِمُ بَيْنَ الْجُهَّالِ كَالْحَيِّ بَيْنَ الْأَمْوَاتِ، وَإِنَّ طَالِبَ الْعِلْمِ يَسْتَغْفِرُ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ حَتَّى حِيتَانُ الْبَحْرِ وَهَوَامُّهُ وَسِبَاعُ الْبَرِّ وَأَنْعَامُهُ، فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ فَإِنَّهُ السَّبَبُ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَإِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ»[27] .
هذا الحديث من جهة اشتماله على (ابي المفضل الشيباني) ضعيف ومن جهة اشتماله على «هارون بن عمرو المجاشعي» لم يرد في وصف.