استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1401/03/09

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامی)/ امکانیات المسجد /الثاني: التعليم التربوي (حول رجحان تعلم العلم) الادلة في المقام (تأمل في کلام السيد الطباطبايي+)

 

بحث پیرامون امکانیات المسجد و به‌کارگیری ظرفیت مسجد در حوزه‌ی تعلیم و تعلم بود. علم دینی را بررسی می‌کردیم تا تعریف واحدی را از آن بشناسیم. سخنانی از علامه طباطبایی و آیت‌الله جوادی آملی پیرامون بحث بیان کردیم و پس از آن سؤال‌هایی را درباره‌ی عبارات ایشان مطرح کردیم.

بیان نکاتی در کلام علامه طباطبایی+

با تأمل در کلام علامه طباطبایی و آیت‌الله جوادی آملی دریافتیم که نمی‌توان از قرآن بر رجحان مطلق العلم استدلال نمود؛ زیرا بنا به گفته‌ی ایشان، علمی که در آیات قرآن از آن یادشده، اگرچه لسان آن اطلاق دارد؛ اما مقصود از آن‌ها -بنا بر تفسیری که آن‌را مقدم کردیم- علم دینی است.

نکته‌ی اول

با توجه به کلام علامه طباطبایی که فرموده‌اند علمی که در قرآن، انسان به آن ترغیب شده، علم معرفت الله و علم دینی است؛ پس با آیاتی که انسان را به تفکر درباره‌ی آسمان و زمین و اندیشه در خلقت خدا ترغیب می‌کند چه کنیم؟ اگر مقصود از علم در قرآن، علم دینی است؛ پس این‌ آیاتی که درباره‌ی دین نیست؛ بلکه درباره‌ی مسائلی همچون آسمان، زمین، کهکشان‌ها و خود انسان است و همه از امور تخصصی و عرفی می‌باشند؛ هدف از بیان این آیات و دعوت به تفکر و تعقل درباره‌ی آن‌ها چیست؟

بیان نمونه

قرآن می‌فرماید: {إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ}[1] ؛ مسلماً در آفرینش آسمان‌ها و زمین و آمدورفت شب و روز، نشانه‌های (روشنی) برای خردمندان است.

خلقت آسمان و زمین و کیفیت آفرینش‌ آن‌ها مطلق است؛ اکنون چه بر اساس نظریه‌ی مادی‌ها، سبب آفرینش را انفجار بزرگ بدانیم[2] ؛ و چه بر اساس نظریه‌ی موحدان، آفرینش را به‌سبب اراده‌ی خداوند بدانیم؛ قرآن کریم صاحبان عقل را سفارش به تعقل درباره‌ی خلقت آسمان و زمین و اختلاف شب و روز کرده است.

یا آن‌جا که می‌فرماید: {سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ۗ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}[3] ؛ به‌زودی نشانه‌های خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آن‌ها نشان می‌دهیم تا برای آنان آشکار گردد که او حق است؛ آیا کافی نیست که پروردگارت بر همه‌چیز شاهد و گواه است؟!

مقصود از این آیات در آفاق ‌و انفس چیست و چگونه باید درباره‌ی آن‌ها تفکر و تعقل نمود؟

بیش از یک‌صد آیه در قرآن کریم به تفکر و تعقل در موضوعات گوناگون مادی و معنوی ازجمله خود قرآن[4] ، شناخت صفات خدا[5] ، مردن و زنده شدن[6] اشاره‌کرده است.[7]

پاسخ به سؤال مطرح‌شده پیرامون کلام علامه طباطبایی+

با استلهام از کلام علامه طباطبایی این‌گونه پاسخ می‌دهیم، این آیاتی که قرآن بر تعقل درباره‌ی آن‌ها ترغیب کرده، از امور تخصصی و عرفی است و هیچ‌گونه ارتباطی میان آن‌ها و دین وجود ندارد؛ مثلاً دین متکفل این نیست که زمین آیا به‌دور خودش می‌گردد یا به‌دور خورشید می‌گردد؟ این‌ها از امور تخصصی و عقلانی است؛ اما آن‌چه که با اندک تفکری برای انسان روشن می‌شود این است که این آیات بر معرفت الله تمرکز دارد؛ یعنی دستور به تعقل و تفکر درباره‌ی آسمان و زمین داده تا انسان از این منظر به معرفت الله برسد؛ با این‌که تأمل در امور تخصصی و عرفی است؛ اما برای رسیدن به این هدف (معرفة الله) توصیه‌شده تا انسان در مسیر شناخت خدا و توجه به او گام بردارد؛ جامعه نیز باید این‌چنین باشد و نسبت به اطرافش متفکر باشد تا از این اسباب تخصصی و عرفی به معرفت الله برسد.

پس منافاتی میان این آیات و علم دین وجود ندارد؛ ازاین‌رو در مقام دفاع از علامه که مبنای ایشان و آیت‌الله جوادی آملی این بود که علم در قرآن، علم دینی و معرفت الله است و این علم به‌خودی‌خود مزیتی ندارد و با معرفت الله بودن دارای مزیت می‌شود؛ پس این مبنا هیچ منافاتی با آیات تفکر در امور غیردینی (آسمان، زمین و...) و علوم دیگر ندارد، زیرا این‌ها نیز در مسیر معرفت الله قرار دارند؛ اگرچه مقدمه‌اش مسئله‌ای تخصصی و عرفی است؛ لکن در مسیر توجه به خدا هستند و هنگامی‌که این‌چنین شد در تعریف علم دینی می‌گنجد.

پس این علوم، زمانی در تعریف علم دینی می‌گنجند که از مرحله‌ی نظریه‌پردازی بیرون آمده و وارد زندگی بشر بشود؛ در این هنگام جایگاه نقش‌آفرینی دین است که این علوم باید با قواعد دینی تطبیق داشته باشند؛ مثلاً کیفیت خلقت آسمان ارتباطی به دین ندارد؛ اما انسان هنگام نگاه به آسمان آن‌را وارد زندگی‌ خود می‌کند تا بیشتر به خدا توجه کند و این همان علم دینی است.

نکته‌ی دوم

علامه طباطبایی فرموده‌اند: علم در قرآن، معرفت الله است که سعادت دنیوی و اخروی انسان را تأمین می‌کند؛ اما غیر از آن علم را به مال تشبیه کرده‌اند و کارایی آن علم همچون مال، تنها در همین دنیاست و در آخرت برای انسان هیچ کارایی و ارزشی ندارد.

هدف از تشبیه علم غیردینی به مال چیست؟

آیا هدف علامه از بیان این تشبیه به قرینه‌ی «يفني بفنائها» است؛ یعنی می‌خواهد بفرماید که مال در دنیا اثر دارد و در آخرت اثر ندارد؟! اگر ایشان این‌چنین هدفی داشت، شاید اشکال بشود که ممکن است هم مال و هم علمِ غیر معرفت الله در آخرت انسان اثرگذار باشند، زیرا انسان با تلاش، می‌تواند هم مال و هم علم خود را برای آخرت بگذارد، به‌ویژه با تعریفی که از کلام خود علامه درباره‌ی علم دینی به‌دست آمد که هر علم غیردینی که بخواهد در حیات بشر وارد بشود و با قواعد دینی مطابقت کند در دایره‌ی تعریف علم دینی می‌گنجد؛ اگرچه این علم برای دنیاست؛ اما می‌تواند درجایی که به کمک دین آمده باشد برای آخرت مؤثر واقع بشود؛ مال نیز همین‌گونه است و اگر تنها برای این دنیا باشد از بین خواهد رفت؛ اما اگر اراده کند که از این مال در مسیر دین و برای مسائلی همچون ساخت بیمارستان، مدرسه، اشتغال آفرینی و غیره استفاده کند، آن مال را صدقه جاریه قرار داده و همچون علم در آخرت برای او باقی می‌ماند؛ البته شاید علامه طباطبایی می‌خواسته اشاره‌ کند که این علم غیردینی اگر رنگ دینی نداشته باشد گذراست و ماندگاری ندارد؛ اما در غیر این صورت ممکن است اشکال بر آن وارد باشد.

بنابراین، به‌نظر می‌رسد که تشبیه علم غیردینی به مال، تشبیه کاملی نباشد که تنها در زندگی دنیایی انسان از او بهره ببرد و با نابودی انسان از بین برود؛ بلکه بهتر است بگوییم آن علم و مال با کمک به دین، برای آخرت ماندگار می‌شوند؛ البته به‌شرط این‌که با قواعد دینی مطابقت داشته باشند.

هدف از طرح این بحث، رسیدن به این مسئله بود که، آن علمی که قرآن بر آن تأکید کرده و عالم نیز این علم را بر غیر آن برتری داده است، آیا مقصود مطلق العلم است یا این‌که مقصود علم دین است؟ تاکنون به این نتیجه رسیدیم که مقصود علم الدین است.

اما مدعای ما این بود که برای رجحان مطلق تعلم العلم، دلیل پیدا کنیم.

بنا بر آن‌چه بیان شد همان‌گونه که علامه طباطبایی و آیت‌الله جوادی آملی فرمودند علم در قرآن به علم دین و معرفت الله اختصاص دارد؛ پس ما نمی‌توانیم از قرآن برای مطلق العلم استدلال کنیم؛ ازاین‌رو تعریف را مقداری جامع کردیم؛ اما تقریباً به این نتیجه رسیدیم که علم در قرآن، ناظر به همان علم دینی و معرفت الله است. پس نمی‌توان برای رجحان تعلم مطلق العلم به قرآن استدلال نمود، زیرا آن‌چه در قرآن است مربوط به دین، علم دینی و معرفت الله است. البته بالمعنی الذي ذکرناه و قدمناه؛ بنابراین، صحت استدلال به کتاب الله بر رجحان تعلم مطلق العلم استبعاد پیدا می‌کند.

دلیل آن نیز این است که لسان آیات درباره‌ی علم، اطلاق دارد؛ اما پس از انطباق بر موردش، دانسته می‌شود که چیزی جز معرفت الله نیست. این انطباق بر معرفت الله نیز از قرائن داخلیه و خارجیه دانسته می‌شود، چراکه به‌عنوان‌مثال، هنگامی‌که خدای عزوجل می‌فرماید: {يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ}[8] ؛ قرینه‌ی داخلیه در اینجا «ايمان و اوتوا العلم» و آیات قبل از آن است؛ اما درجایی دیگر می‌فرماید: {مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا}[9] ؛ قرینه‌ی خارجیه در اینجا داریم، زیرا از خارج می‌دانیم که حکمت، غیر از مطلق العلم است و نوع خاصی از علم می‌باشد.

همچنین در آیه‌ی دیگری خطاب به پیامبر| می‌فرماید: {قُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا}[10] ؛ این‌که‌ ایشان از خدا افزایش علم را درخواست کرده، قرینه است بر این‌که پیامبر| مطلق علم را نخواسته‌اند؛ مثلاً نخواسته‌اند که نجاری و ریاضی را یاد بگیرند، بلکه معرفت الله را خواسته‌اند.

پس استدلال به کتاب الله برای رجحان تعلم مطلق العلم غیر تام است و ما نمی‌توانیم بدان استدلال کنیم.

اما الدليل الثاني: الاستدلال بالاخبار

دلیل دوم: استدلال به اخبار است.

الدليل الثاني الذي يمکن الاستدلال به علی رجحان تعلم مطلق العلم هو الاستدلال بالاخبار والنصوص و هي کثيرة جدا و هنا طوئف منها لابد من التعرض لها:

دلیل دومی که ممکن است برای رجحان تعلم مطلق العلم، بدان استدلال کرد، اخبار و نصوص است؛ و روایات باب العلم بسیار فراوان است که بحث مفصلی را نیز می‌طلبد.

سه طایفه از روایات، قابلیت استدلال برای بحث ما را دارند که باید دلیلیت آن‌ها را احراز کنیم.

الاولی: الاخبار التي تدل علی الزام الناس بتعلم العلم

طایفه‌ی نخست: آن دسته از روایات و اخباری است که مردم را به علم‌آموزی ملزم می‌کند. مثلاً روایت: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ»[11] ؛ بخشی از طایفه نخست است. این‌که طلب العلم را الزام می‌کند، حتماً رجحان دارد و ممکن است با اثبات این الزام به وجوب برسد.

الثانية: الاخبار التي تدل علی فضل العلم وفضل تعلمه

طایفه‌ی دوم: روایاتی است که بر فضیلت علم و علم‌آموزی دلالت می‌کند.

این دسته از روایات انسان را الزام نکرده؛ اما از باب این‌که فضیلت و ارزش دارد، بدان توصیه کرده است.

الثالثة: الاخبار التي تدل علی فضل مقام العلماء وعظمتهم

طایفه‌ی سوم: روایاتی است که بر ارزش جایگاه علما و بزرگی آن‌ها دلالت می‌کند.

این بیان کردن اهمیت جایگاه علما، امکان استدلال دارد که کیفیت استدلال در جای خودش بیان می‌شود.

امکان استدلال به این سه دسته از روایات مبنی بر رجحان مطلق العلم وجود دارد، زیرا همه‌ی این‌ها به‌نحوی اطلاق دارند؛ مثلاً درجایی که می‌فرماید «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ» و فضیلت علم را بیان می‌کند، مطلق العلم است و علم دینی نیست. آن بخش از روایاتی که بر مقام علما دلالت می‌کند نیز بر مطلق العالم اشاره دارد. پس این دسته از روایات قابلیت استدلال دارند.

اما الطائفة الاولی (الاخبار التي تدل علی الزام الناس بتعلم العلم) فهي کذلک تنقسم الی ثلاثة اقسام:

اما طایفه نخست از روایات که انسان را الزام به علم‌آموزی می‌کند، بر سه قسم است:

القسم الاول: الاخبار التي وردت بالفاظ الوجوب والفرض

قسم نخست: روایاتی است که با لفظ «فرض و وجوب» واردشده و مصداق کامل آن «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ» است که نزدیک به 20 روایت با لفظ «فرض» هست و اگر روایات موجود در منابع اهل سنت را نیز بدان اضافه کنیم به 30 روایت می‌رسد.

القسم الثانی: الاخبار التي وردت بفعل الامر او ما شابهه و تبين لنا وجوب التعلم

قسم دوم: روایاتی است که با فعل امر و شبیه به آن آمده است و وجوب یادگیری را به ما نشان می‌دهد؛ مانند «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّين‌»[12] ؛ که به لفظ امر آمده است. لفظ «فرض» خودش ظهور در وجوب دارد؛ از امر نیز باید آن وجوب را استفاده کنیم که ظهور در طلب رجحانی دارد.

القسم الثالث: الاخبار الناهية عن ترک التعلم

قسم سوم: روایاتی است که از ترک علم‌آموزی نهی می‌کند.

این‌ دسته از روایات اطلاق دارند؛ اما باید از جهت سندی و دلالی بررسی شوند که آیا این اطلاقی که در ظاهرش وجود دارد، اطلاق هست یا نه؟ آیا اطلاق، قرینه‌ی داخلی دارد که از اول مطلق است و مقید نیست؟ همه‌ی این‌ها باید بررسی بشود.

 

فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)

الدرس السادس والتسعون (۲۸ شوال 1443)

الباب الثاني: امكانيات المسجد

الثاني: التعليم التربوي (حول رجحان تعلم العلم) الادلة في المقام (تأمل في کلام السيد الطباطبايي+)

استکمالا لما قلنا في الدرس الماضي في تبيين العلم الديني وفي تبيين العلم الذي تحدث عنه القرآن؛ نقول: فما هو المقصود من الآيات التي وردت في القرآن الکريم وتحث الناس علی النظر والتفکر والتعقل في الامور التي يرتبط بالعلوم المحض ولا يرتبط بالعلوم الدينية؛ فاذا کان العلوم التي وردت في القران تتعلق بالعلم الله ومعرفة الله کما قاله السيد الطباطبايي فما حال هذه الآيات وما سر تاکيدها علی التفکر والتعقل في موارد عديدة مثل خلق السموات والارض والنظر في الآيات الافاقية والانفسية؟

مثل ه‌ذه النماذج من الآيات القرانية:

{إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِّأُولِي الْأَلْبَابِ}[13] .

{سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ ۗ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}[14] .

{إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا}[15] .

هذا هوالسوال الذي يمکن طرحها علی السيد الطباطبايي ويحتاج الی الاجابة؛ ولکننا نقول عنه استلهاما من بيانه ومما بيناه في تبيين العلم الديني ودورة في حياة البشر:

نعم ان الامور التي تحث عليها الآيات هي امور مادية وعرفية وتخصصية ولا ربط بينه وبين الدين ولکن المتامل يعثر علی النقطة المهمة في نفس الايات وهي الترکيز علی معرفة الله بسبب التامل والتفکر في اياتة السماوية والارضية والآفاقية والانفسية وغيرها.

يعني ان الله عزوجل قد حث الناس علی التعقل في الامور المادية کي يبلغ بفکره وتعقله الی مرتبة التوحيد ووجود الخالق الوحيد والمدبر المتفرد في وحدانيته.

ولا شک ان هذه النتيجة وهذا الهدف هو في الحقيقة استخدام مطلق العلوم في حياة البشر والمجتمع الانساني. وواضح ان هنا ياتي دور الدين.

تأمل آخر في کلام السيد الطباطبايي+

ان السيد الطباطبايي قال في ما روی عنه في کتابه الميزان بشان العلم الذي لايرتبط بالدين ولا بمعرفة الله عزوجل:

«وغيره من العلم كالمال ينتفع به في الحياة الدنيا ويفنى بفنائها»[16] .

هناک سوال: ما هو الهدف من تشبيه العلم بالمال؟

هل المقصود من التشبيه ان العلم کالمال يفني في ه‌ذه الدنيا ولايبقی في الاخرة؟ اذا کان المراد منه هو هذا؛ يمکن ان يرد عليه بان المال يمکن للانسان ابقاوءه للآخرة ويستفيد منه في الآخرة؛ من اجل صرفه في طريق الخير وجعله صدقة جارية يستفيد منه في الآخرة حتی في الجنة بارتقاء مقامه ومکانته وفي جهنم في رفع العذاب عنه.

وکذلک العلم لو سلمنا صحة التشبيه؛ يعني يمکن صرف العلم في طريق الدين وتبليغ الدين ومساعدة الدين والاسلام کي يصير العلم مفيدا للناس وللدين ويشمله عنوان العلم الديني کما بينها في بيان المراد من العلم الديني.

فل‌لک لايصح القول بانه کالمال ينتفع به في الحياة الدنيا ويفنی بفناءها.

فالعلم باطلاقه يمکن الاستفادة منه في الدنيا والآخرة.

مقتضي التحقيق في الاستدلال بکتاب الله علی رجحان تعلم مطلق العلم:

بناء علی ما بيناه في المباحث ومن کلمات الفقهاء وتبيين دور الدين في العلم واختصاصه الی العلم الدين بالمعنی الذي ذکرناه؛ يستبعد صحة الاستدلال بکتاب الله علی رجحان تعلم مطلق العلم.

لانه کما تعرضنا له: ان العلم الوارد في کتاب الله خاص بمعرفة الله والعلم الديني وان وردت بلفظ الاطلاق وبلسان الاطلاق؛ لکنه لوجود القراين الداخلية والخارجية وغيرها؛ لا يمکن تفسيرها بمطلق العلوم والتمسک باطلاقها الظاهري علی رجحان تعلم مطلق العلم.

لما يقول الله عزوجل: {يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ}[17] .

او مثل هذه الآية يقول الله: {مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا}[18] .

وان کات العلم والحکم وردن بلسان الاطلاق ولکنه يستحيل التمسک بها علی رجحان تعلم مطلق العلم.

وکذلک بما يقول رسول الله ويسال الله ان يزيد في علمه بشکل مطلق {قُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا}[19] .

من الواضح هنا ايضا ان رسول الله| لم يطلب من الله مع مطلق العلم بل انه طلب منه عزوجل زيادة معرفته بالله.

فالاستدلال بکتاب الله فيما نحن فيه غير تام.

الثاني: الاستدلال بالاخبار:

الدليل الثاني الذي يمکن الاستدلال به علی رجحان تعلم مطلق العلم هو الاستدلال بالاخبار والنصوص وهي کثيرة جدا وهنا طوايف منها لابد من التعرض لها:

الاولی: الاخبار التي تدل علی الزام الناس بتعلم العلم.

الثانية: الاخبار التي تدل علی فضل العلم وفضل تعلمه.

الثالثة: الاخبار التي تدل علی فضل مقام العلماء وعظمتهم.

اما الطايفة الاولی فهي کذلک تنقسم الی ثلاثة اقسام:

القسم الاول: الاخبار التي وردت بالفاظ الوجوب والفرض.

القسم الثاني: الاخبار التي وردت بلفظ الامر او ما شابهه وتبين لنا وجوب التعلم.

القسم الثالث: الاخبار الناهية عن ترک التعلم.

وفي ما نحن فيه يجب التعرض للجميع بجميع اشکالها وصورها سندا ودلالة.


[1] سوره آل عمران، آيه 190.
[2] - برای مطالعه بیشتر ر.ک: نظریه انفجار اولیّه و آفرینش تصادفی جهان و برهان جهان شناختی کلامی در مغرب زمین؛ سید مرتضی حسینی شاهرودی، مطالعات اسلامی: فلسفه و کلام، سال چهل و دوم، شماره پیاپی 2/85، پاییز و زمستان 1389.
[3] سوره فصلت، آيه 53.
[4] سوره نساء، آيه 82.
[5] - حشر: 59/22-24؛ آل‌عمران: 3/190؛ مؤمنون: 23/14.
[6] سوره بقره، آيه 73.
[7] - برای مطالعه بیشتر، ر.ک: قرآن، نماد حیات معقول؛ تفکّر از منظر قرآن؛ محمد زاهد غیاثی، بشارت، 1380، شماره 25.
[8] سوره مجادله، آيه 11.
[9] سوره بقره، آيه 269.
[10] سوره طه، آيه 114.
[11] مصباح الشريعة المنسوب للإمام الصادق (ع)، المنسوب للإمام الصادق (ع)‌، ج1، ص13.
[12] مصباح الشريعة المنسوب للإمام الصادق (ع)، المنسوب للإمام الصادق (ع)‌، ج1، ص13.
[13] سوره آل عمران، آيه 190.
[14] سوره فصلت، آيه 53.
[15] سوره اسراء، آيه 36.
[16] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج17، ص243.
[17] سوره مجادله، آيه 11.
[18] سوره بقره، آيه 269.
[19] سوره طه، آيه 114.