استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1401/03/08

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامی)/ امکانیات المسجد /الثاني: التعليم التربوي (حول رجحان تعلم العلم) الادلة في المقام (مقتضی التحقيق في العلم)

 

در باب امکانیات المسجد و در حوزه‌ی تعلیم و تعلم قرار شد ماهیت علم دینی را روشن کنیم که مقصود از علم دینی چیست و تفاوت آن با مطلق العلم چیست؟

در جلسه‌ی گذشته توضیحاتی را ارائه دادیم و بیان کردیم که با نگاهی دیگر می‌توان علم را به دو گونه تعریف کرد:

    1. علم توصیفی: توصیف ذات و ماهیت خود علم، عناصر تشکیل‌دهنده آن و کشف رابطه‌ی علی و معلولی که در آن علم چه چیزی علت است و چگونه معلول را ایجاد می‌کند.

در همه‌ی علوم، همچون پزشکی، ریاضی، شیمی و فیزیک همین‌گونه است؛ این تعریف در خود ماهیت علم است. دین در این‌گونه موارد هیچ دخالتی ندارد.

بیان کردیم که علما و متخصصان پیرامون ماهیت علم، قواعد و ضوابطش و چگونگی حل شدن قضایا در آن علم صحبت می‌کنند؛ مانند اینکه چگونه معادله‌ی (2×2) چهار می‌شود؛ اعداد زوج و فرد چگونه عمل می‌کنند؛ امثال این موارد مربوط به متخصصان، اهل عرف و عقلا است.

    2. علم توصیه‌ای (تنفیذی): علما و متخصصان پیرامون دستورها و شیوه‌ی استخدام علم در زندگی بشر صحبت می‌کنند؛ مثلاً انسان می‌خواهد قاعده و معادله‌ی () را در جامعه به‌کار بگیرد، یا چگونگی کیفیت آب از ترکیب دو عنصر (هیدروژن و اکسیژن) را بررسی کند؛ در این مرحله دین هیچ‌گونه دخالتی نمی‌کند که چرا از ترکیب این عناصر آب شکل گرفته است، زیرا از امور عرفی و تخصصی است؛ اما هنگامی این محصول علمی (آب) را بخواهند به‌کارگیرند و به استفاده و نوشیدن آن در زندگی بشر دستور بدهند، یا مسئله‌ی کیفیت استفاده‌ی مواد غذایی در حیات بشر، اعتماد بر علم نجوم در سعادت بشر و تنفیذ اعمال واجبه‌ای که برای انسان وجود دارد پیش بیاید، اینجا جایگاه نقش‌آفرینی دین می‌باشد؛ یعنی دین، متکفل این مسئله می‌شود، زیرا رسالت دین، تأمین سعادت دنیوی و اخروی بشر است.

پس هر آن‌چه در زندگی بشر مربوط به دنیا و آخرتش می‌شود (غیر از آن‌چه مربوط به فرضیات است)؛ مانند علم شیمی، توحید، عقاید، احکام، اخلاق، صنعت و غیره؛ وقتی در حیات بشر نقش دارد، جایگاه نقش‌آفرینی دین می‌شود و این‌که آن علوم چگونه ایجادشده یا چگونه قرار است در مسیر توسعه دین توسعه پیدا کند باید با قواعد دینی سازگاری داشته باشد؛ هر آن‌چه انطباق پیدا می‌کند در علوم دینی داخل می‌شود و جایز و راجح (وجوب و استحباب) نیز می‌شود؛ اما آن‌چه با قواعد دینی مطابقت نکند، ممنوع و حرام است؛ مثلاً اگر علم در مسیری قرار بگیرد که به ساخت سلاح کشتارجمعی بیانجامد، این علم ممنوع و حرام خواهد بود، یا علم سحر و جادو[1] حرمت دارد؛ به‌ویژه اگر در مسیر ایجاد انحراف، تفرقه و به هم ریختن زندگی خانواده‌ها باشد.

اگر موافق با دین نبود، ازاین‌جهت که نفع و ضرری برای جامعه نداشت، این علم مباح می‌شود؛ یعنی خسارتی در ترک و عدم تعلم آن برای جامعه نیست و در یادگیری و تعلم آن نیز نفعی وجود ندارد. همان‌گونه که پیامبر| درباره‌ی علم نسب‌شناسی فرمود: «عِلْمٌ لَا يَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَلَا يَنْفَعُ مَنْ عَلِمَه‌»[2] ؛ هرکسی آن‌را یاد بگیرد نفعی ندارد و اگر یاد نگیرد نیز ضرری ندارد.

پیامبر| از یادگیری آن علم نهی نکرده و این علم حرام نشده است؛ اما هنگامی‌که علم قیافه‌شناسی شد و از پشت پرده‌ها خبر داد و حدس و تخمین‌های نادرست زد، حرمت پیدا می‌کند. گاهی علم السحر است و برای ایجاد تفرقه میان خانواده‌ها حرمت پیدا می‌کند؛ اما اگر این‌گونه نشد، حرمت پیدا نمی‌کند.

گاهی یک علم نیاز جامعه است؛ پس واجب می‌شود و گاهی از ضروریات جامعه نیست؛ اما فضیلت دارد؛ پس مستحب خواهد بود.

به‌عبارتی‌دیگر، غیر از علوم انسانی بقیه در علوم تجربی جای می‌گیرند؛ مثلاً طب باید در آزمایشگاه تجربه شود و هر آن‌چه تجربه شد، پذیرفته می‌شود و هر آنچه تجربه نشد، پذیرفته نمی‌شود؛ دین در تجربه کردن آن وارد نمی‌شود؛ اما هنگامی‌که قرار شد در زندگی انسان حضور پیدا ‌کند علم دین دخالت می‌کند.

به‌عنوان‌مثال، در موضوع خمر، اگر متخصصان در آزمایشگاهی نحوه تولید و آسیب‌ها و فایده‌های خمر بر روی مغز انسان را بررسی کنند و به این نتیجه برسند که می‌توان برخی از بیماری‌ها را به‌سبب خمر درمان کرد؛ دین با طرح این مسئله مشکلی ندارد؛ اما هنگامی‌که دستور به بکارگیری آن برای جامعه صادر شد؛ با این‌که این بررسی یک نتیجه علمی است؛ اما باید با قواعد دینی نیز سازگاری داشته باشد؛ علم دینی در اینجا معنا پیدا می‌کند.

نکته‌ای که در این‌جا باید متذکر شد این است که دین هرگز نگفته که باید تحقیق و بررسی تعطیل بشود.

مقسم در علم توصیه‌ای و تنفیذی چیست؟

نکته دیگری که باید مطرح کرد این است که علم را به دو مرحله‌ی توصیفی و تنفیذی تقسیم کردیم؛ مرحله‌ی توصیفی خود علم و ماهیت آن بود و مرحله‌ی تنفیذی نیز مرحله‌ی بکارگیری و استخدام علم در زندگی جامعه است.

بر اساس آن‌چه مطرح بود گفتیم که علم بر دو قسم، علم دینی و علم غیردینی تقسیم می‌شود و این تقسیم نیاز به مقسم دارد. در ابتدا باید بگوییم «العلم، اما ديني أو غيرديني».

آیا علم دینی و غیردینی در علم توصیفی و علم تنفیذی مقسم دارد؟

دین در علم توصیفی به‌هیچ‌وجه دخالتی ندارد و متکفل این امر نیست، بلکه متخصصان نشسته‌اند و بررسی کرده‌اند که این علم چه اثری می‌تواند داشته باشد و چه اثری نمی‌تواند داشته باشد. پس در اینجا مقسمی نیست که بگوییم «العلم، إما ديني و إما غيرديني».

بلکه مقسم در علم تنفیذی است، زیرا هنگامی‌که علم به متن جامعه وارد شد، این علم یا مضر خواهد بود و یا نافع؛ در این صورت می‌گوییم علم یا دینی است و یا غیردینی.

مقصود از علم دینی این نیست که تنها از متن دین برآمده باشد؛ یعنی واجب و حرام از متن قرآن و حدیث درآمده باشد، بلکه هر علمی که با قواعد دینی در حیات بشری معارضه نداشته باشد، بر او علم دینی اطلاق می‌شود.

آن‌ علومی که در مرحله‌ی توصیه‌ای و عمل در حیات بشر منافاتی با قواعدی دینی نداشته باشد اینجا مقسم دارد و می‌گوییم علم یا دینی است و یا غیردینی.

کلمه‌ی «دینی» در علم دینی قید است؛ اما سؤال اینجاست که این قید، آیا قید احترازی است یا قید توضیحی؟

بیان کردیم که اصل در قیود، احترازی بودن است. اگر احترازی باشد؛ یعنی باید مقسمی داشته‌باشیم که علم یا دینی یا غیردینی باشد و وقتی‌که می‌گوییم علم دینی، یعنی علم، غیردینی نیست.

در علوم تنفیذی (توصیه‌ای) که در آن بکارگیری و استخدام علم در حیات بشر است باید قید، احترازی باشد و هنگامی‌که می‌گوییم علم، دینی است؛ یعنی آن علومی که دین اجازه نقش‌آفرینی در زندگی انسان را به آن‌ها می‌دهد.

«ولا منافات بينه وبين الدين ابتداءا في مرتبة توصيف العلم وتحليل ماهيته؛ وقبل عروض شيء عليه من الخارج وقبل بلوغه الی مرتبة الاستخدام والحضور العملي في حيات البشر؛ واما بعد بلوغه مرحلة الحيات العملية، فياتی دور الدين»؛ در ابتدا هیچ منافاتی میان علم و دین در مرحله‌ی توصیف علم و تحلیل ماهیت آن و پیش از عارض شدن چیزی از خارج بر علم و پیش از رسیدن به مرتبه‌ی به‌کارگیری و حضور عملی در زندگی بشر نیست؛ اما پس از رسیدن به مرحله‌ی حیات عملی، دین در آن ورود پیدا می‌کند؛ و اگر با قواعد دین سازگاری نداشته باشد از آن جلوگیری خواهد کرد.

اکنون ممکن است این سؤال به‌ذهن انسان برسد که درجاهای گوناگون (در کتاب البیع، در مکاسب محرمه، در قاعده‌ی «اعانة على الإثم والعدوان» و ...) با توجه به روایات و استدلال‌هایی که در آنجا شده، علما فرموده‌اند که اگر شخصی انگور را به کسی بفروشد که می‌داند او از آن انگور شراب درست می‌کند؛ با این‌که به متن جامعه وارد نشده و هنوز این عمل صورت نگرفته است؛ اما از باب این‌که این مقدمه‌ای برای درست کردن خمر می‌باشد این معامله حرام است و فروشنده، اعانة على الإثم والعدوان کرده است.[3]

همان‌طور که بیان کردیم، علم دینی پیش از حضور علوم در زندگی بشر دخالتی ندارد؛ اما این‌که چرا و چگونه در این‌جا قبل از ورود به متن جامعه دخالت کرده و فروش انگور را برای تهیه‌ی خمر حرام می‌داند؟

می‌گوییم: به‌خاطر این است که این معامله مقدمه حضور علم مضر در جامعه است. پس دین، زمانی پیش از حضور در جامعه و اثرگذاری در آن دخالت می‌کند که به‌عنوان مقدمه‌، بعید نباشد، بلکه موصله باشد و بدانیم که خمر را درست می‌کند تا به جامعه برساند؛ یا می‌دانیم که این آزمایشگاه مکانی برای ساخت بمب اتمی به‌جهت نابودی بشریت است؛ یعنی داخل در حیات بشر است و این آزمایش و نظریه‌ی علمی در حیات بشر دخالت دارد.

نمونه دیگری که می‌توان دراین‌باره بیان کرد این است که اکنون موضوع علمی به نام سلاح هارپ وجود دارد که کشورهایی همانند آمریکا، روسیه و اسرائیل بدان دست پیداکرده‌اند؛ سلاح هارپ، دانشی برای ایجاد مطالعه بر روی آب‌وهوای زمین و ایجاد حوادث طبیعی، همانند ایجاد سیل، سونامی، زلزله و ... است[4] ؛ حتی اگر در مرحله حضور در زندگی بشر نیست؛ اما می‌دانیم که این‌چنین قصدی دارند؛ لذا دین در این‌جا وارد عمل می‌شود.

خلاصه این‌که دین در میدان عمل انسان، از باب مقدمه و یا از باب صیانت از زندگی انسان پیش از تأثیرگذاری مسائل انحرافی علم در جامعه، به آن ورود پیدا می‌کند؛ همچنین دین پس از حضور در زندگی انسان نیز با تقسیم علم دینی و غیردینی، راجح و مرجوح و ممنوع (حرام) و فریضه (واجب)، نقش‌آفرینی می‌کند.

مقتضی التحقيق في العلم

همچنان که کلام بزرگانی از علما همچون علامه طباطبایی، آیت‌الله جوادی آملی، شهید مطهری، علامه مصباح یزدی و ... را بیان کردیم، مقتضای تحقیق این است که علم، در ماهیت و ذات خودش علمی است که تخصص بوده و به اهلش واگذارشده است؛ دین نیز متکفل این امر نیست و منافاتی بین آن ماهیت علم و مسئله و قواعد دینی نیست؛ اما هنگامی‌که بخواهد در جامعه بکارگیری بشود، جای نقش‌آفرینی دین است و باید ملاک‌هایی برای جامعه تعریف بشود تا آن علم با ملاک‌های دینی تطبیق کند و به‌تعبیر امروزی از خطوط قرمز دین عبور نکند و با دین همراه باشد. اگر از خطوط قرمز دین عبور کرد؛ تعلیم و تعلم آن علم ممنوع (حرام) و مرجوح می‌شود و دین اجازه‌ی تأثیر و تأثر پذیری از آن‌را به ما نمی‌دهد.

پس آن‌چه در بحث علم دینی مطرح می‌کنیم مربوط به علم توصیه‌ای است که قصد ورود به جامعه را دارد و نباید با زندگی انسان منافات داشته باشد؛ این مقتضای تحقیق است، چه در تعریف علم دین و چه در تصویر مقسم علم به دینی و غیردینی.

در بخش نخست، دین نسبت به علم نه موضع نفیی دارد و نه موضع ایجابی؛ و علوم، اموری تخصصی هستند که انجام می‌شوند و تا زمانی‌که وارد جامعه نشده باشند هیچ منافاتی با دین ندارند و دین نیز دخالتی در آن‌ها ندارد؛ اما هنگامی‌که بخواهیم از علم راجح آگاهی پیدا کنیم که کدام علم برای تعلیم و تعلم در مسجد رجحان دارد، نیازمند استدلال هستیم.

در این مسئله، نخست به کتاب الله استدلال کردیم؛ در اینجا کلام علامه طباطبایی+ را ذیل آیه‌ی شریفه‌ی {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}[5] ؛ بیان کردیم که دیدگاه ایشان دراین‌باره این بود که مقصود از علم در قرآن، علم دینی است و هر آن‌چه قرآن از علم، مطرح می‌کند مؤثر در حیات جامعه است.[6]

با این توضیح مقدماتی، بیان کردیم که دین، زمانی وارد میدان عمل می‌شود که علم بخواهد در حیات بشر نقش‌آفرینی کند. علامه طباطبایی نیز می‌خواهد بفرماید آن‌جایی‌که قرآن از علم سخن می‌گوید، مقصودش فرضیات علمی نیست، بلکه مقصود علمی است که در حیات جامعه تأثیر دارد؛ بنابراین علم قرآنی این‌گونه است. ازاین‌رو خدای متعال در این آیه، عبارت {أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ} را پیش از {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ} بیان فرموده است؛ یعنی ابتدا عبادت و توجه به خداست، زیرا علمی در جامعه توانایی تأثیرگذاری دارد که همراه با توجه به خدا باشد و به‌عبارتی‌دیگر رنگ خدایی داشته باشد. این علم، علم دینی خواهد بود.

{هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}؛ یعنی مقصود از فضل العلم که در روایات آمده به آن علمی اشاره می‌کند که در ساحت زندگی انسان مؤثر باشد و با قواعد دینی منافات نداشته باشد و نیز فضل العالم به عالمی اشاره می‌کند که علم مؤثر در جامعه را یاد گرفته است که علمش موافق با دین باشد و فایده‌ای برای جامعه داشته باشد و خداوند نیز علم و هر آن‌چه که از استلزامات دینی و اخلاقی است را در عالمی که او را بر غیر فضیلت داده، در قرآن جمع کرده است.

عبارت علامه طباطبایی& دراین‌باره این‌گونه دارد:

«وقوله: {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}[7] ؛ العلم وعدمه مطلقان لكن المراد بهما بحسب ما ينطبق على مورد الآية العلم بالله وعدمه فإن ذلك هو الذي يكمل به الإنسان وينتفع بحقيقة معنى الكلمة ويتضرر بعدمه، وغيره من العلم كالمال ينتفع به في الحياة الدنيا ويفنى بفنائها»[8] .

ایشان می‌فرماید: در آیه‌ی شریفه‌ی {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}؛ علم داشتن و نداشتن هر دو مطلق آمده است و نفرموده که علم به چه چيز، ولکن مراد از آن -برحسب مورد آيه- علم به خداوند است [نه مطلق علوم]، چون علم به خداوند است كه آدمى را به كمال [اخروی و دنیوی] مى‌رساند و [در حوزه‌ی حیات جامعه] نافع به‌حقیقت معناى كلمه است و نيز نداشتنش ضرر مى‌رساند [هیچ شکی در این نیست که اهل انتفاع از علم، افضل از اهل خسارت برای علم نداشتن هستند] و اما علوم ديگر مانند مال هستند، كه تنها در زندگى دنيا برای انسان مفید خواهند بود و با فناى دنيا فانى مى‌گردند.

پس کلام علامه طباطبایی+ به مرحله دوم از علم، یعنی علم توصیه‌ای اشاره دارد.

 

فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)

الدرس الخامس والتسعون (۲۷ شوال 1443)

الباب الثاني: امكانيات المسجد

الثاني: التعليم التربوي (حول رجحان تعلم العلم) الادلة في المقام

تحدثنا حول كلام السيد الطباطبائي والشيخ الجوادي الآملي في مفهوم ومعني العلم الديني وبيان المقصود منه في کلامهما، ولتبين الموضوع فضلا عن صحة الاحتمالات وعدمها يمکن بل لابد من القول بتقسيم العلم الى علمين:

1- علم توصيفي. 2- علم تنفيذي (؟) بالفارسية: (توصية اي دستوري).

يعني قد يتحدث العلماء والمتخصصين حول ماهية العلوم وماهية قواعدها وضوابطها وكيفية حل القضايا فيها.

ويتحدث العلماء عن كشف وجود رابطة بين عناصر الدخيلة في العلم من العلة والمعلول وغيرهما.

کما قلنا في ه‌ذا القسم اي القسم الاول لايتدخل الدين.

وأما ثانيا يتحدث العلماء والمتخصصين حول تنفيذ قواعد العلم في حياة البشر، من تنفيذ قواعد علم الاقتصاد من التجارة أو تصنيعات جديدة أو علم الطب أو استعمال المواد الغذائية في حياة الانسان أو الاعتماد على علم النجوم في طريق سعادة البشر وتنفيذ أعمالة الواجبة.

نعم لاشك في تدخل الدين في هذا الجانب بشكل واضح وصريح.

يعني في ه‌ذا الجانب يجب موافقة هذه القواعد العلمية مع القواعد الدينية. وبدونها لايمكن التنفيذ.

يعني أن الأوامر التي تصدر من مراكز العلوم التجربية (العملية مثل علم الطب والكيمياء) أو العلوم النظرية العقلية المحضة لابد من تطبيقها على القواعد الدينية القطعية.

بناء علی ذلک أنه لايوجد في القسم الاول مقسم من العلم الذي يمكن تقسيمة الى الديني وغير الديني، بل يتصف بالعلم فقط.

وأما في القسم الثاني يمكن تصور المقسم وتقسيمة الى الديني وغير الديني.

مثلا: أن الدين لا يقول بتعطيل المختبرات الخاصة بالعلوم التجربية والحسية وغيرها ولايعطل العلمليات الحسية لاستخراج الخمر وتاثيره في علاج الحيوان الانسان وعلاج الفيروسات و...

وانما يتدخل ويمنع من استخدام هذه النتائج فضلا عن صحتها أو عدم صحتها في حياة البشر.

فهنا ياتي تقسيم العلم الى العلم الديني وغير ديني.

بناء علی ذلک انه علی فرض الاول لا يمکن تصور المقسم ولا يمکن تقسيم العلم الی علم ديني وغير ديني واما علی الفرض الثاني يمکن تصور المقسم ويمکن تقسيمه الی قسمين: علم ديني وعلم غير ديني.

فظهر مما بيناه ان التحقيق يقتضي ان العلم بما يصدق عليه العنوان (العلم) وبعد فرض صدق العنوان بماهيتة وذاته لايتدخل فيه الدين؛ لا في کيفيته ولا في ماهيته ولا في عناصره؛ ولا منافات بينه وبين الدين ابتداءا في مرتبة توصيف العلم وتحليل ماهيته؛ وقبل عروض شيء عليه من الخارج وقبل بلوغه الی مرتبة الاستخدام والحضور العملي في حيات البشر.

لان العلم في تلک المرحلة امور تخصصية عرفية مفوض الی العرف والعقلاء امرها. ولا يتدخل في الدين؛ لان الدين ياتي دورة في حيات البشر لا قبله؛ وانما الدين متکفل لتامين سعادة البشر في الحيات الدنيوية والاخروية؛ فکل ما يرتبط بحياته يتدخل فيه الدين نفيا وايجايا.

ولاشک في ان تدخل الدين في بعض الموارد قبل حضور المسايل في ميدان الحياة العملية للانسان من باب المقدمة والصيانة علی حياة الانسان قبل ان تتاثر من المسايل الخارجية والانحرافيه.

واما بعد بلوغه مرحلة الحيات العملية فياتي دور الدين وهناک مقسم کبير في تقسيمات العلم الی ديني وغير ديني وراجح ومرجوح وممنوع وفريضة.

فمقتضی التحقيق في العلم الديني وبيان المقصود منه في کلام العلماء والفحول کالسيد الطباطبايي والشيخ جوادي الآملي والشهيد المطهري وغيرهم (اعلی الله مقامهم)؛ ان العلم في ماهيتة واوصافه الذاتية علم وتخصص مفوض الی اهله؛ ولا منافاة بينه وبين الدين؛ واما في مقام الاستفادة من العلم في ساحة المجتمع فالملاک هناک عبارة عن تطبيق قواعدة بقواعد الدين اي الاسلام؛ فما ينطبق علی خطوط الحمراء في الدين فهو يمکن اطلاق العلم الديني عليه؛ واما ما لاينطبق علی الدين فهو علم ممنوع تعليمه وتعلمه.

بناء علی ما قلنا في تعريف العلم الديني فکل علم في ذاته وماهيته وقبل حضوره في حيات الانسان فهو لايتعلق به اي حکم من الاحکام من الرجحان والفرض والمنع؛ واما فيما ياتي دور الدين؛ فهو اما ديني او غير ديني وطبعا تعليمه وتعلمه تابع لمعارضته الدين او موافقته.

فکل علم لاينافي الدين ولا يتجاوز الخطوط الحمراء الدينية فهو من توصيات الدين تعلمه وتعليمه الا ما خرج عن هذه القاعدة بسبب منافاته مع الدين.

بعبارة اخری کل علم لايضر بحيات الانسان بل ينفع بحياته بملاکات الدين فهو راجح.

هذا مقتضی التعقل في ماهية العلم وماهية الدين وتصوير المقسم في تقسيم العلم الی ديني وغيره؛ واما الاستدلال علی رجحانه بکتاب الله عزوجل فالحق فيما قاله السيد الطباطبايي+ في الميزان؛ بانه لايمکن الاستدلال عليه بکتاب الله؛ لان العلم في کتاب الله هو العلم الديني ال‌ی يتعلق بحيات الانسان لا قبله.

يعني اذا يقول الله عزوجل {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}[9] ؛ بقرينة ما قاله قبل ذلک في صدر الآية الشريفة {أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ}؛ فهو لايشمل الا العالم الذي يعلم علما موافقا للدين ومفيدا لحيات البشر.

نعم ان القرآن يجمع في العالم الذي يفضله علی غيره بين العلم وبين يستلزمه دينيا واخلاقيا واجتماعيا کي يکون العلم في العالم مفيدا للمجتمع.

فالعلم في العالم هو العلم المفيد الذي يطلق عليه العلم الديني.

يقول السيد الطباطبايي+ في تفسره (الميزان):

«وقوله: {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}[10] ؛ العلم وعدمه مطلقان لكن المراد بهما بحسب ما ينطبق على مورد الآية العلم بالله وعدمه فإن ذلك هو الذي يكمل به الإنسان وينتفع بحقيقة معنى الكلمة ويتضرر بعدمه، وغيره من العلم كالمال ينتفع به في الحياة الدنيا ويفنى بفنائها»[11] .

فما قاله السيد الطباطبايي في الميزان فهو حق لايرد عليه شيء؛ وواضح آن مقصوده هو العلم النافع في حاين الانسان وفي مرحلة الامر به واستخدامه في المجتمع.

واما الآيات التي تامرنا بالتفکر والتعقل في خلق السموات والارض وجميع ما خلقه الله وفي جميع الآيات الآفاقية والانفسية؛ فهي وان کانت العلوم المرتبطة بها غير علم الدين ولکنه امربها للاستخدام في حيات البشر والوصول الی خالق ه‌ذه الامور وتوحيد الخالق؛ وهو موثر في حيات الانسان والمجتمع ولا تدل علد علی رجحان تعلم مطلق العلم.


[1] تذکر: البته برای افرادی که اهل معرفت و از ایمان بالایی برخوردار هستند برای دفع سحر جایز می‌شود.
[2] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص32.
[3] ر.ک: مطارح‌ الأنظار، ص102؛ أنوار الأصول، ج1، ص389؛ تفصيل الشريعة- المكاسب المحرمه، ص123-190؛ مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلامة (ط-جماعة المدرسين)، ج12، ص124؛ المکاسب المحرمة (الخمینی)، ج1، ص197؛ كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري) ط تراث الشيخ الأعظم، ج1، ص129.
[4] برای مطالعه بیشتر ر.ک: سلاحی به نام هارپ، یک مطالعه مروری کلاسیک؛ مژگان مهاجری ایروانی و دیگران، فصلنامه پرستار و پزشک در رزم، شماره نهم، سال سوم، زمستان 94.
[5] سوره زمر، آيه 9.
[6] ر.ک: المیزان، ج17، ص243.
[7] سوره زمر، آيه 9.
[8] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج17، ص243.
[9] سوره زمر، آيه 9.
[10] سوره زمر، آيه 9.
[11] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج17، ص243.