1401/03/02
موضوع: فقهالمسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)/ امكانيات المسجد /الثاني: التعليم التربوي (حول رجحان تعلم العلم) الادلة في المقام (اشکال و جواب بر سخن علامه طباطبایی و آیتالله جوادی آملی دربارهی (رجحان تعلم العلم) اختصاص داشتن به علم دین)
بحث ما در باب امکانیات المسجد و چگونگی بهکارگیری ظرفیتهای مسجد و نقشآفرینی آن در ابعاد مجتمع اسلامی بود. گفتیم: تعلیم، یکی از حوزههایی است که میتوان از ظرفیتهای مسجد برای آن استفاده کرد. مسجد در تاریخ اسلام بهعنوان یک پایگاه تعلیمی بوده است؛ اما آنچه در تعلیم و تعلم باید موردبررسی قرار میگرفت، تشخیص تعلیم و تعلم راجح بود تا انجام آن در مسجد جایز باشد.
اقوال پیرامون بحث را مطرح کردیم و به بیان دلایلی رسیدیم که میشود در مقام استدلال به آنها استناد کرد؛ نخست بهجهت اولویت ذاتی و رتبی از کتاب الله شروع کردیم.
در بررسی آیات، فرمایش علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان را بیان کردیم؛ ایشان معتقد بودند که لسان آیات علم و تعلم، اطلاق دارد؛ اما نمیتوان در مقام انطباق، از آنها استفادهی مطلق العلم کرد، بلکه این آیات انصراف به علم الدین دارند؛ یعنی بر اساس عبارت علامه طباطبایی، علوم مطرحشده در آیات قرآن، اختصاص به علم الدین دارد و شامل مطلق العلم نمیشود.
همچنین بیان شیخنا الاستاذ آیتالله جوادی آملی را مطرح کردیم که ایشان نیز معتقد بودند آیات دربارهی علم مطلق نیست و به علم الدین اختصاص دارد؛ اما در پایان جلسه قبل اشاره کردیم که سؤالهایی در بیان علامه طباطبایی و آیتالله جوادی آملی مطرح میشود.
با توجه به بیانات ایشان، آیات العلم و ترغیب بر آن در مقام انطباق، اطلاق ندارد، بلکه اختصاص به علم دین دارد و نمیتوان از قرآن دلیلی بر رجحان تعلیم مطلق العلم برداشت نمود.
سؤال: مقصود از علم دین چیست؟
فروض مطرحشده دربارهی علم دین
برخی بحث علم دینی را با عنوان رابطهی علم و دین مطرح کردهاند. این بحث، جدید است و در گذشته خیلی بدان پرداخته نشده است؛ اما امروزه بسیاری بهطور تفصیلی در آن ورود پیداکرده و کتابهایی دراینباره نوشتهاند. یکی از کتابهایی مفید در این زمینه، کتاب «رابطهی علم و دین» اثر مرحوم علامه مصباح یزدی است.[1]
آیتالله جوادی آملی نیز در برخی از مباحث خود، ازجمله در کتاب «جمال المرأة و جلالها» آنرا مطرح کردهاند.
فرضهای مطرحشده پیرامون علم دین هرکدام تعریف و مبنایی دارد که ما در قالب سؤال آنرا مطرح میکنیم.
• مقصود از علم دینی چیست؟
فرض نخست: آیا مقصود از علم دینی، معلومات دینی است؟ با وجود لسان اطلاق آیات العلم و مورد انطباق آنها، آیا مردم را تنها به داشتن اطلاعات دینی ترغیب میکند؟
فرض دوم: آیا مقصود از علم دینی، علمی است که با دین و معلومات دینی مخالفت نمیکند؟ اگر علم در تعارض با دین باشد علم دینی نیست؛ عنوان دینی را نمیتوانیم به همهی مطالب بدهیم؛ اما همین مقدار که در معارضه با دین نباشد شامل علم دینی میشود.
فرض سوم: آیا مقصود از علم دینی، علمی است که ممکن است در راه تقویت و فهم دین و ارتقاء جامعه دینی از او استفاده کرد؟ ممکن است برخی از علوم، ذاتِ دینی نداشته باشند؛ اما میتوان از آنها دراینباره استفاده کرد؛ مانند علم ریاضی که در بحث فقهیِ ارث کاربرد دارد؛ و یا همانند سؤالی که از امیرالمؤمنین× بههنگام سوارشدن بر مرکب پرسیده شد که به مسئلهی رکابیه نیز مشهور است؛ سائل از حضرت پرسید: مرا از عددی آگاه کن که کسرهای نهگانه داشته باشد؛ یعنی بر همه اعداد (از 1 تا 9) بخشپذیر باشد. امیرالمؤمنین× نیز بدون هیچ تأملی فرمود: عدد ایام هفتهات را در عدد ایام سال ضرب کن[2] ، هر چه بهدست آمد، مقصود توست.[3]
فرض چهارم: آیا مقصود از علم دینی، علمی است که در سرزمینهای اسلامی سرچشمه گرفته و رشد کرده است؟
بهعنوان نمونه در علم شیمی افرادی همچون جابر بن حیان[4] هستند که اگر او را پدر علم شیمی بدانیم همانگونه دیگران قبول کردند؛ وی این علم را از امام صادق× گرفته است؛ بااینکه ذات علم شیمی، دینی نیست؛ اما در مکتب اهلبیت^ و سرزمینهای اسلامی ایجادشده و ریشه آن در فضای دین است.
فرض پنجم: آیا مقصود از علم دینی، علمی است که علمای دین آنرا ابداع و اختراع کردهاند؟
فرض ششم: آیا مقصود از علم دینی، علمی است که از متون دینی و اسلامی استخراجشده است؟
یعنی از قرآن، تورات و انجیل درآمده است؛ البته تورات و انجیلی که بدون تحریف باشد؛ یعنی از کتب سماویه استخراجشده است.
فرض هفتم: آیا مقصود از علم دینی، علمی است که تنها از طریق وحی آمده است؟
یعنی آیا علمی است که از طریق وحی (غیر از قرآن) به پیامبر| رسیده است؛ و همچنین سخن وحی (غیر از قرآن) که به ائمه^ بهجهت ارتباطی که با ایشان داشتهاند، آنرا نقل کردهاند؛ همانند احادیث قدسی.
تابهحال هفت فرض دربارهی علم دینی بیان شد؛ اما این مسئله میتواند فرضهای دیگری نیز داشته باشد.
• مقصود از بیان قید در عنوان علم دینی چیست؟ آیا مقصود قید احترازی است یا قید توضیحی؟
سؤال دیگری از علامه طباطبایی و معتقدین به علم دینی پرسیده میشود این است که آیا عبارت علم دینی، ترکیبی است؛ یعنی دین، هم قید است و هم وصف برای علم است؟ آنچه در منابع دینی گفتهشده این است که اصل در قیود احتزاری بودن است[5] ؛ یعنی وقتی وصف و قید را آوردیم معنایش این است که کلمه نخست، مقسمی بوده و قابلتقسیم به دو قسم است. آیا علم دین نیز در اینجا جنبه احترازی دارد؟
البته در برخی موارد قیود توضیحی نیز داریم[6] ؛ بنابراین قیود از دو حال خارج نیستند یا احترازی هستند و یا توضیحی؛
قید احترازی، مانند اینکه شما میگویید «زيدٌ العالم»؛ یعنی دو نوع زید داریم؛ زید عالم و زید غیر عالم.
و قید توضیحی، همانند قرآن کریم که میفرماید: {اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ}[7] ؛ اما صراط غیرمستقیم نداریم، بلکه آنچه که انحراف در آن راه پیدا میکند، «سبیل» است؛ یعنی هم سبیل شیطان داریم و هم سبیل الله؛ اما دربارهی کلمهی صراط فرمودهاند که کوتاهترین و مستقیمترین راه برای رسیدن بههدف است و انحراف نیز ندارد.[8]
بنابراین هنگامیکه میگوییم خدایا ما را به صراط مستقیم هدایت کن؛ دربارهی این {الْمُسْتَقِيمَ} گفتهاند که قید توضیحی است؛ ازاینرو نیاز به مقسم نداریم.
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که شما میگویید علم در علم دینی مقسم قرار میگیرد و به دو قسم قابلتقسیم است: 1- علم دینی؛ 2- علم غیردینی. اگر بگوییم قید احترازی است باید خود علم، مقسم باشد که تقسیمپذیر به دو یا چند قسم بشود؛ در این حالت مقسم باید نسبت به دو قسم خود خنثی یا بیطرف باشد و گرایشی به هیچکدام از آنها نداشته باشد؛ یعنی علم بهخودیخود خنثی است و هرجایی که علم را در دین آوردیم، دینی میشود و اگر خارج از دین باشد، غیردینی میشود.
اما اگر گفتیم این قید، توضیحی است؛ مثلاً هنگامیکه صِّرَاطَ الْمُسْتَقِيم میگوییم، دیگر صراط غیرمستقیم نداریم؛ یا مثلاً در فارسی هنگامیکه میگوییم خدا قادر است؛ یعنی خدای غیر قادر نداریم؛ زیرا قادرِ مطلق خداست. در چنین حالتی باید بگوییم که همهی علم دینی است و بههیچوجه علم غیردینی نداریم.
هنگامیکه علم دینی شد؛ توضیح برای دین شده است وگرنه علم، مقسم نیست که دینی و غیردینی داشته باشد و باید بگوییم که همهی علوم دینی هستند و مرتبهی آن است که فرق میکند و شدت و ضعف دارد. یک علم در همهی مرتبهاش ذاتاً و صفتاً دینی است و برخیها از خارج دین آمدهاند و اثر میگذارند. این نکته بسیار مهمی است.
اگر در اینجا هرکدام از فروض مطرحشده دربارهی علم دینی را بیان کردیم با خود قرآن منافات دارد، زیرا در قرآن ما را به تفکر در غیر دین دعوت کرده است؛ تفکراتی که خارج از دین است، یعنی در دین نیست؛ مثلاً ما را دعوت به سیر در آفاق، آسمان و زمین کرده است یا آنچه بر گذشتگان گذشته است.
آیا آسمان شناسی، زمینشناسی و اخترشناسی و مانند اینها علم دینی است؟
میگوییم: خیر، علم دینی نیستند؛ اما قرآن همهی اینها را بیان کرده تا خالق اینها شناخته شود و افراد از آنجا گرایش دینی پیدا کنند؛ وگرنه خود علم، جنبه دینی ندارد؛ لکن در کنارش جنبهی دینی گذاشتهاند.
فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)
الدرس الثالث والتسعون ( 21 شوال 1443)
الباب الثاني: امكانيات المسجد
الثاني: التعليم التربوي (حول رجحان تعلم العلم) الادلة في المقام
في مقام الاستدلال بالكتاب على رجحان مطلق تعلم العلم أو رجحان علم الدين، قد تعرضنا لقول العلمين السيد الطباطبائي والشيخ جوادي الآملي في بيان المقصود من العلم الذي ذكره القرآن الكريم.
لكنه بعد ذكر كلامهما يمكن طرح عدة أسئلة حول كلامهما ولابد من الاجابة.
الاول: بالنسبة الى كلام السيد في الميزان.
أ- ما المقصود من العلم الديني؟
فهل المقصود من العلم الديني هو المعلومات الدينية فقط؟ أو المقصود من العلم الديني هو العلم الذي لايعارض الدين ولا يعارض المعلومات الدينية؟ أو العلم الذي يمكن الاستفادة منه في طريق تقوية الدين وفهم الدين وارتقاء المجتمع الديني؟
أو المقصود منه هو العلم الذي نشاء في أراضي الاسلامية وفي أراضي التوحيدية يعني في محيط الاسلام؟
أو المقصود منه هو العلم الذي أبدعه علماء المسلمين أو علماء الدين؟
أو المقصود منه هو العلم استخرج من متن الاسلام والمتون الاسلامية؟
أو المقصود منه هو العلم الذي جاء من طؤيق الوحي فقط؟
هل يمكن القول بشمول العلم الديني للعلوم التجربية التي جربها الانسان ضمن حياته أو لابد من اختصاصه بالعلوم التي تنشأ من الوحي فقط؟
ما هو المقصود من ذكر القيد في العنوان (العلم الديني)؟ هل هو القيد الاحترازي؟ أو هو القيد التوضيحي؟
ومن الواضح لو قلنا باحترازية القيد كما هو الأصل والقاعدة في تشخيص القيود، لابد من القول بوجود المقسم في العلم كي يمكن تقسيمه الى الدين وغير الديني.
يعني لو قلنا باحترازية القيد في العنوان؛ وقلنا بوجود المقسم في تقسيم العلم الى الديني وغير الديني فلابد من القول بأن العلم في نفسه لاعلاقة له بالنبسة الى الدين ولا الى مخالفة الدين، بل يعتبر (خنثى) من حيث الموقف والعلاقة الذاتية.
وأما لو قلنا بتوضيحية القيد هنا ولم نقل باحترازيته، فلايوجد القول بوجود المقسم في العلم؛ ولايمكن تقسيمه الى الديني وغيره، بل لابد منالقول بامتزاج العلم والدين. يعني لابد من القول بأن العلم كله ديني ولايوجد علم خارج عن الدين!
وهذا من البحوث الجديدة التي تطرح في ساحات العلم والبحث عند الأساتذة والمدرسين والباحثين.
من الواضح لو حصرنا العلم الديني في المعلومات الدينية لكان هذا موجبا لتقليل المعلومات وفي المجتمع وموجبا لمحرومية الناس من كثير من المعلومات الموجودة في العالم أولا.
ولكان مخالفا للآيات الأخرى في القرآن الكريم التي تحث الناس علی التفكر والتعقل والتعمق في الآفاق والأنفس.
مثل هذه الآيات:
{أَفَلَمْ يَنظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَزَيَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِن فُرُوجٍ}[9] .
ففي سورة الطارق {فَلْيَنظُرِ الْإِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ[10] * خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ}[11] .
{قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ ۚ كَانَ أَكْثَرُهُم مُّشْرِكِينَ}[12] .
{أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنفُسِهِم ۗ مَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى ۗ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ}[13] .
{يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ}[14] .
ولكان مخالفا لسيرة الأنبياء والأولياء ومخالفا لمدرسة الامام الصادق× حينما تعلمه فيها بعض أصحابه وشيعته بعض العلوم خارج المعلومات الدينية كعلم الكيميا و....
لأن جابر بن حيان قد تعلم منه وفي مدرسته علم الكيميا. وبعض أصحابه قد تعلم منه ومن أبائه وأبنائه علم الطب أو بعض مسائل علم الطب ولاشك في أن هذه العلوم والمعلومات يوجب كمالا في الدنيا ولا علاقه بينها وبين الآخرة والكمالات المعنوية.