1401/03/01
موضوع: فقهالمسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)/ امكانيات المسجد /الثاني: التعليم التربوي (حول رجحان تعلم العلم) الادلة في المقام (کلام علامه طباطبایی و آیتالله جوادی آملی دربارهی (رجحان تعلم العلم) اختصاص داشتن به علم دین)
بحث ما دربارهی رجحان تعلم علم بود و اینکه چه علمی رجحان دارد که میتوان از ظرفیتهای مسجد برای تعلیم و تعلم آن استفاده کرد. اقوال و تحلیلها پیرامون آنها را بیان کردیم و به ذکر ادله رسیدیم؛ پس از بیان مقدمهای، نخستین دلیل در مقام استدلال را قرآن برشمردیم.
جلسه قبل بیان کردیم، با التفات به قرآن کریم و آیاتی که متکفل امر تعلیم و تعلم و فضل علم هستند، لسان آیات، لسان اطلاق است و میتوان از این اطلاق کمک گرفت و به رجحان تعلم العلم یا مطلق العلم استدلال کرد؛ اما هنگام تطبیق این آیات با شأن نزولش، مشاهده میکنیم که اینها از اطلاق میافتند و یا کشف میشود که اطلاق ندارند، بلکه به علم دین اختصاص دارند؛ یعنی مقید به علم دین میگردند که موجب کمال انسان میشود.
دو گونه برداشت از این آیات وجود دارد:
1. برداشت از لسان آیات، اطلاق است.
2. لسان آیات با انطباق بر شأن نزولش، مقید به علم دین شده است.
در همین باره علامه طباطبایی& میفرماید:
«وقوله: {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}[1] ، العلم وعدمه مطلقان لكن المراد بهما بحسب ما ينطبق على مورد الآية العلم بالله وعدمه فإن ذلك هو الذي يكمل به الإنسان وينتفع بحقيقة معنى الكلمة ويتضرر بعدمه، وغيره من العلم كالمال ينتفع به في الحياة الدنيا ويفنى بفنائها»[2] ؛
در اين آيه شريفه {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}؛ علم داشتن و نداشتن هر دو مطلق آمده و نفرموده است علم به چه چيز باید باشد؛ و لکن برحسب مورد آيه، مراد از آن علم به خداوند است [نه مطلق علوم]، چون علم به خداوند است كه آدمى را به كمال مىرساند و نافع بهحقیقت معناى كلمه میباشد و نداشتن آن نيز ضرر مىرساند [هیچ شکی در این نیست که اهل انتفاع از علم، افضل از اهل خسارت برای علم نداشتن هستند] و اما علوم ديگر مانند مال هستند، كه تنها در زندگى دنيا به درد انسان مىخورند و با فناى دنيا فانى مىگردند. [ریاضیدان، شیمیدان و عالمان دیگر علوم در این دنیا از علم خود بهره میبرند و پس از اینکه از دنیا رفتند، دیگر از علم خود بهرهای نخواهند برد؛ لکن انتفاع و بهرهمندی از علم دین ادامهدار است]؛ بنابراین، علامه طباطبایی& میخواهند بفرمایند که مقصود از علم بر اساس قرآن و آنچه از او برداشت میشود، مطلق العلم نیست، بلکه علم دینی است.
علامه طباطبایی&، هنگام تفسیر چند آیه از آیات قرآن کریم، معمولاً هر آنچه که میشود درباره آنها از آیات برداشت نمود را بیان میکردند و در پایان بحث، عنوان «بحثٌ روائی» را برای آن میگذاشتند؛ که احادیث را ذکر میکردند. از این بیان در آخر بحث، اینچنین برداشت میشود که نشاندهندهی خط قرمز ایشان است و در آنجا برداشتهای خود را با برداشتهای مأثور از معصومین^ تطبیق میکردند.
در ما نحن فیه نیز روایتی را در تفسیر نهمین آیه از سورهی زمر، نقل میکنند.
در ذیل این آیه، امام باقر× میفرماید: «فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَل {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ}[3] ، قال: نَحْنُ {الَّذِينَ يَعْلَمُونَ}، وَعَدُوُّنَا {الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}، وَشِيعَتُنَا {أُولُو الْأَلْبَاب}»[4] .
امام باقر× فرمودند: ما هستيم کسانیکه ميدانند و آنها كه نميدانند دشمنان مايند و شيعيان ما خردمندانند؛ یعنی اهلبیت^ مصداق {الَّذِينَ يَعْلَمُونَ}، و دشمنان ایشان مصداق {الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ} هستند و شیعیان آنها نیز مصداق {أُولُو الْأَلْبَاب} هستند.
سؤال: علت {أُولُو الْأَلْبَاب} دانستن شیعیان برای چیست؟
جواب: برای اینکه شیعیان افضل را بر مفضول ترجیح دادهاند، چراکه {الَّذِينَ يَعْلَمُونَ}، ائمه بودند و {الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}، دشمنان و جهال بودند؛ و شیعیان با پذیرش امامت، افضل را بر مفضول ترجیح دادند؛ ازاینرو اینها {أُولُو الْأَلْبَاب} هستند؛[5] یعنی عاقل با بهکارگیری عقل، افضل را بر مفضول ترجیح میدهد؛ در غیر این صورت افضل را ترجیح نمیدهد.
«بناء على ما ذكره السيد الطباطبائي (قدس سره) يجب تخصيص الآية بعلم الدين وعدم شموله لمطلق العلم، اعتمادا على ما ينطبق عليه الآيات وخلافا للاطلاق الموجود في ظاهر الآيات. ولايجوز التمسك باطلاق الآيات، خصوصا حينما وردت الرواية بتطبيق الذين يعلمون على أئمة أهل البيت^ والذين لا يعلمون باعدائهم»؛
بنا بر آنچه که علامه طباطبایی& بیان کرده است؛ باید آیه را به علم دین تخصیص بزنیم و شامل مطلق العلم نمیشود. برخلاف اطلاق موجود در ظاهر آیات، بر آنچه آیات بر آن انطباق پیدا میکند اعتماد میکنیم؛ ازاینرو تمسک به اطلاق آیات با توجه به روایت نقلشده از سوی ایشان جایز نیست؛ بنابراین باید تخصیص بخورد.
پس در اینجا علامه طباطبایی& از این آیه، یک اصل و قاعده را استخراج کردند و آنرا به همهی آیات العلم در قرآن نسبت دادند و آن اصل این است که لسان آیات اطلاق دارد؛ اما از باب تطبیق آنها بر شأن نزولشان ما نمیتوانیم آنها را بر علم مطلق تفسیر کنیم، بلکه باید به علم دین تفسیر کرد.
شیخنا الاستاذ آیتالله جوادی آملی ذیل نهمین آیه از سورهی زمر، اصل دیگری را دربارهی علم از قرآن استخراج میکنند؛ ایشان میفرمایند:
«التقرب إلى الله أساس سائر الكمالات: كل كمال يذكره الله تعالى في القرآن، يعتبره فرع تقرب إلى الله. حتى العلم، حتى الفقه والأصول، التفسير، الفلسفة والعرفان التي هي من أفضل العلوم الإسلامية، يعتبرها فرع تقرب إلى الله.
هل العلم نفسه هو كمال وهل القرآن الكريم الذي يعتبر العالم أفضل من الجاهل ويقول: {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}[6] .
يبين أصلاً من أصول دستور الدين أم هو ملحق لأصل لآخر؟ في الجواب يجب القول: إن هذا ليس أصلاً، بل هو ملحق، الفرق بين الأصل والملحق هو أن الأصل مستقل والملحق يكتب في آخر الأصل.
في إحدى آيات سورة الزمر هناك أصل وملحق الأصل هو الأنين والضجة والتقوى والبكاء والعبودية في محضر الله تعالى، وذيل هذا الأصل، هي مسألة العلم.
{أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ ۗ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ}[7] .
والقرآن يطرح أولاً أصلاً ويقول: هل إن الذين يعبدون في الليل يستوون مع الآخرين؟ هل أن الذين هم من أهل الركوع والقنوت والخشوع والتواضع والعبودية في ساحة الله تعالى. يستوون مع الآخرين؟ الذين يرجون رحمة الله ويقلقون على مستقبلهم هل يستوون مع الآخرين؟ ثم يقول في آخر هذا الأصل بعنوان ملحق: هل يستوي العالم وغير العالم؟
يتضح أن المقصود هو العلم الذي يكون ملحق ذلك الأصل، أي القنوت والخضوع والعبودية في ساحة الله، والأنين ليلاً، رجاء رحمة الله وخشية عقابه. هذا أولاّ، ثم مسألة العلم ثانياً، ولو لم يكن ذلك الأصل فهذا العلم ليس أكثر من وبال.
«رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لَا يَنْفَعُه»[8] .
أمير المؤمنين× يبين أنه رب عالم قد قتله جهله، عالم ولكنه ليس عاقلاً، ولأنه ليس عاقلاً، فهو جاهل ـ أي الجهل مقابل العقل وليس الجهل في مقابل العلم ـ فرغم انه عالم، لكنه خسر في جبهة جهاد الداخل وهلك. (رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لَا يَنْفَعُه) العلم ليس بتلك الاستطاعة، بل العقل والعقل يظهر بالأنين.
فإذا اعتبر القرآن، العلم بوصفه ميزة وفضيلة، يعتبر هذا ملحق ذلك الأصل»[9] .
ایشان میفرماید: تقرّب به خدا، اصل ساير كمالات [است]: هر كمالى را كه ذات اقدس اله در قرآن نقل مىكند، فرع تقرّب به خدا مىداند [علم و عبادت و توسل به امام حسین× و... باید ما را به خدا نزدیک نماید. همهی اینها در هستند و نه دیوار، چراکه دیوار انسان را نگه میدارد و نمیتوان از آن رد شد؛ اما اگر در باشد، باز میشود و انسان از آن میتواند عبور کند؛ یعنی عبادت، توسل، علم و تقوا باید دری بهسوی خدای متعال باشد؛ ازاینرو امام حسین×، «بابٌ مِن أبوابِ اللَّه تعالی»؛ بابی از ابواب رحمت خداوند است. پیامبر| و دیگر معصومین^ نیز همینگونه هستند] حتى ایشان علومى همچون فقه و اصول، تفسير، فلسفه و عرفان را كه از بالاترين علوم اسلامىاند، فرع تقرّب الى اللّه مىداند.
سؤال در اینجا اين است كه آيا خود علم، كمال است؟ و آيا قرآن كريم كه عالم را بالاتر از جاهل مىداند و مىفرمايد: «بگو: آیا کسانی که میدانند با کسانیکه نمیدانند یکسانند؟!»؛ اصلى از اصول قانون اساسى دين را بيان مىكند، يا تبصرهاى بر اصل ديگر است؟
در پاسخ به این سؤال بايد گفت كه اینیک اصل نيست؛ [یعنی علم در قرآن بهعنوان یک اصل اعتبار نشده است]، بلكه يك تبصره [فرع] است. فرق اصل و تبصره آن است كه اصل، مستقل است؛ [یعنی کمال استقلالی دارد] و تبصره را در ذيل يك اصل مىنويسند؛ [یعنی تکیه و اعتماد به اصل میکند]. آیهی مبارکهی سورهی زمر يك اصل و يك تبصره دارد؛ [یعنی کمال اصلی و کمال فرعی در اینجا وجود دارد]؛ اصل در اين آيه همان ناله، لابه، ضجّه، تقوا، پرهيزكارى و وارستگى پيشگاه ذات اقدس اله است و در ذيل اين اصل، اشاره به مقام علم و عالم مىنمايد. قرآن مىفرمايد: «(آیا چنین کسی باارزش است) یا کسیکه در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت میترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟! بگو: آیا کسانی که میدانند باکسانی که نمیدانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر میشوند!».
نخست اصل را مطرح مىكند و مىفرمايد: آيا آنها كه شب زنده دارند با ديگران يكسانند؟ آيا آنها كه اهل ركوع و سجود هستند، آنها كه اهل قنوت، خضوع، تواضع، بندگى و بردگى در ساحت قدس اله هستند با ديگران مساوی هستند؟ آيا آنها كه به رحمت خداوند اميدوار و از آیندهی خودشان نگرانند، با ديگران همسانند؟ آنگاه در ذيل اين اصل بهعنوان تبصره مىفرمايد: آيا عالم و غير عالم با یکدیگر برابرند؟ معلوم مىشود منظور علمى است كه تبصره آن اصل باشد؛ [یعنی علمی رجحان دارد که ملحق به آن اصل باشد] يعنى ملاك اول: قنوت، خضوع، بندگى در ساحت قدس اله، ناله شبانه كردن، به رحمت خدا اميدوار بودن و از آیندهی خود ترسيدن و سپس علم به اين مراتب و مقامات داشتن است، كه اگر آن اصل نباشد [و بندگی، خضوع و خشوع نباشد] اين علم، وبالى بيش نخواهد بود.
در بيانات نورانى اميرمؤمنان علي× آمده است: «رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَعِلْمُهُ مَعَهُ لَا يَنْفَعُه»؛ چهبسا افراد عالِمى كه كشته جهلشان هستند، عالماند؛ ولى عاقل نيستند و چون عاقل نيستند، جاهلاند؛ يعنى جهل در برابر عقل نه جهل در برابر علم، زيرا كه جهل در برابر علم را برطرف كردند؛ امّا جهل در برابر عقل را سركوب نكردند. با اینکه عالماند؛ امّا در جبههی جهاد درون، شکستخورده و به هلاكت رسيدهاند. كارى كه از عقل ساخته است و از علم ساخته نيست و آن عقل، با ناله پيدا مىشود. پس اگر قرآن، علم را مزيّت و فضيلت مىداند، آنرا بهعنوان تبصره الحاقى اصل تقرّب به خدا مىشمارد؛ [یعنی قرآن علم را با همین وصف خضوع، خشوع و مانند اینها امتیاز و فضیلت بداند؛ این علم را فرع بر اصل اعتبار میکند].
پس آنچه از بیان آیتالله جوادی آملی استفاده میشود این است که ما در قرآن یک اصلداریم و بقیه فرع آن هستند. قرآن، اصولی و ملحقاتی دارد که آن ملحقات، فروع و توابع آن اصول هستند. باید اصول را از قرآن استخراجکنیم و فروع را بر آن الحاق نماییم.
اما اینکه اصول چه هستند؟ در برخی از آیات، مانند آیه موردبحث، اصل خود علم نیست؛ بلکه عبادت، خضوع و خشوع اصل است؛ مثلاً در آیه {إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء}[10] ؛ اصل در اینجا خضوع و خشیت است؛ اما اصل در جای دیگر خضوع، خشوع، عبادت، بندگی و توجه است و در کنارش، علم از فضیلتهای الحاقی است.
«بناء على ما ذكره الشيخ جوادي الآملي أنه لايتعبر العلم في القرآن ميزة مطلقا لمن تعلمه، بل يعتبر العلم ميزة لمن تعلمه و عمل به و أوجب له الكمال المعنوي التربوي؛ و هذا يختص بعلم الدين، لأن سائر العلوم لايوجب كمال اللانسان، الا أن يكون کالمال في هذه الدنيا يعني يوجب كمالا دنيويا»؛
بنابراین با توجه به آنچه که آیتالله جوادی آملی استخراج کردهاند، علم قرآن، مطلق العلم نیست؛ یعنی علمآموزی بهصورت مطلق برای کسی امتیاز محسوب نمیشود، بلکه برای کسیکه آنرا یاد بگیرد و بدان عمل نماید امتیاز محسوب میشود و سبب کمال معنوی و تربیتی او میگردد. این علم به علم دین اختصاص دارد، زیرا دیگر علوم موجب کمال برای انسان نمیشوند؛ البته مال در این دنیا موجب کمال دنیوی میشود.
با توجه بهنظر آیتالله جوادی آملی حفظه الله و علامه طباطبایی& باید علم قرآن را به علم دین تفسیر نمود، زیرا آن علمی که به کمالات معنوی و تربیتی انسان میانجامد بهسبب علم دین است.
سؤالاتی پیرامون بیانات علامه طباطبایی& و آیتالله جوادی آملی حفظه الله دربارهی علم دینی مطرح میشود؛ ازجمله اینکه:
• مقصود از علم دینی چیست؟
• آیا مقصود معلومات دینی است یا مقصود آن علمی است که دین را تقویت میکند؟
• آیا مقصود از علم دینی آن علمی است که سبب ارتقای جامعه دینی میشود؟
اگر مقصود از علم دینی، معلوماتِ دینیِ از عقاید، احکام و اخلاق است؛ دیگر علومی همانند ریاضی خارج میشوند و تنها به همان اندازه که در مسئلهی ارث، بدان نیاز است از آن استفاده میشود و بقیهاش نیاز نیست.
اگر اینچنین باشد به این نتیجه میرسیم که باید معلومات موردنیاز جامعه را به آنچه که از سوی دین بیانشده محدود کنیم و درنتیجه جامعه انسانی و اسلامی را از معلومات و مسائل بسیاری محروم نماییم.
این تفسیر از علم، با آیات قرآن، سیرهی پیامبران و همچنین سیرهی حضرات معصومین^ منافات دارد. بهعنوان نمونه، جابر بن حیان، پدر علم شیمی در محضر امام صادق× علمآموزی کرده است. پس بااینوجود چگونه میتوان گفت که علم تنها معلومات دینی است! باید به سؤالهای مطرحشده پیرامون دیدگاه علامه طباطبایی& و آیتالله جوادی آملی حفظه الله توجه کرد و بدان پاسخ داد.
فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)
الدرس الثاني والتسعون (20 شوال 1443)
الباب الثاني: امكانيات المسجد
الثاني: التعليم التربوي (حول رجحان تعلم العلم) الادلة في المقام
كما قلنا في مقام الاستدلال بالكتاب على رجحان تعلم العلم، أن لسان الكتاب في فضل تعلم مطلق العلم هو لسان الاطلاق؛ لكنه بحسب الانطباق على مورد الآيات في كتاب الله عزوجل لايمكن التمسك باطلاقها، بل لابد من القول باختصاصها بعلم الدين.
يقول السيد الطباطبايي& في تفسيره (الميزان):
«وقوله: {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}[11] ، العلم وعدمه مطلقان لكن المراد بهما بحسب ما ينطبق على مورد الآية العلم بالله وعدمه فإن ذلك هو الذي يكمل به الإنسان وينتفع بحقيقة معنى الكلمة ويتضرر بعدمه، وغيره من العلم كالمال ينتفع به في الحياة الدنيا ويفنى بفنائها»[12] .
وذکر السيد الطباطبايي في تفسيره في عنوان «بَحثٌ روائي» حديثا في تفسير الآية المبارکه:
«وفي الكافي، بإسناده عَن أبِي جَعفَرٍ×: فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَل {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ}[13] ، قال: نَحْنُ {الَّذِينَ يَعْلَمُونَ}، وَعَدُوُّنَا {الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}، وَشِيعَتُنَا {أُولُو الْأَلْبَاب}[14] .
أقول: وهذا المعنى مروي بطرق كثيرة عن الباقر والصادق‘وهو جري وليس من التفسير في شيء.
بناء على ما ذكره السيد الطباطبائي+ يجب تخصيص الآية بعلم الدين وعدم شموله لمطلق العلم اعتمادا على ما ينطبق عليه الآيات وخلافا للاطلاق الموجود في ظاهر الآيات. ولايجوز التمسك باطلاق الآيات خصوصا حينما وردت الرواية بتطبيق الذين يعلمون على أئمة أهل البيت^ والذين لا يعلمون باعدائهم.
وهذا أصل وأساس في القرآن حسب ما ذكره آية الله السيد الطباطبايي في تفسيره من عدم وجود الاطلاق في أيات العلم بعد فرض انطباقها على مورادها الخاصة المقيدة بقيود منها التقييد بعلم الدين.
هذا تمام ما قاله الطباطبايي في تفسيره ويمكن استخراج أصل وقاعدة في التمسك بآيات العلم في كتاب الله عزوجل.
ففي ذلك يقول آية الله الشيخ جوادي الآملي في كتابه «جمال المرأة وجلالها» في تفسير هذه الآية المباركة:
«التقرب إلى الله أساس سائر الكمالات: كل كمال يذكره الله تعالى في القرآن، يعتبره فرع تقرب إلى الله. حتى العلم، حتى الفقه والأصول، التفسير، الفلسفة والعرفان التي هي من أفضل العلوم الإسلامية، يعتبرها فرع تقرب إلى الله.
هل العلم نفسه هو كمال وهل القرآن الكريم الذي يعتبر العالم أفضل من الجاهل ويقول: {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ}[15] .
يبين أصلاً من أصول دستور الدين أم هو ملحق لأصل لآخر؟ في الجواب يجب القول: إن هذا ليس أصلاً، بل هو ملحق، الفرق بين الأصل والملحق هو أن الأصل مستقل والملحق يكتب في آخر الأصل.
في إحدى آيات سورة الزمر هناك أصل وملحق الأصل هو الأنين والضجة والتقوى والبكاء والعبودية في محضر الله تعالى، وذيل هذا الأصل، هي مسألة العلم.
{أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ ۗ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ}[16] .
والقرآن يطرح أولاً أصلاً ويقول: هل إن الذين يعبدون في الليل يستوون مع الآخرين؟ هل أن الذين هم من أهل الركوع والقنوت والخشوع والتواضع والعبودية في ساحة الله تعالى. يستوون مع الآخرين؟ الذين يرجون رحمة الله ويقلقون على مستقبلهم هل يستوون مع الآخرين؟ ثم يقول في آخر هذا الأصل بعنوان ملحق: هل يستوي العالم وغير العالم؟
يتضح أن المقصود هو العلم الذي يكون ملحق ذلك الأصل، أي القنوت والخضوع والعبودية في ساحة الله، والأنين ليلاً، رجاء رحمة الله وخشية عقابه. هذا أولاّ، ثم مسألة العلم ثانياً، ولو لم يكن ذلك الأصل فهذا العلم ليس أكثر من وبال.
«رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لَا يَنْفَعُه»[17] .
أمير المؤمنين× يبين أنه رب عالم قد قتله جهله، عالم ولكنه ليس عاقلاً، ولأنه ليس عاقلاً، فهو جاهل ـ أي الجهل مقابل العقل وليس الجهل في مقابل العلم ـ فرغم انه عالم، لكنه خسر في جبهة جهاد الداخل وهلك. (رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لَا يَنْفَعُه) العلم ليس بتلك الاستطاعة، بل العقل والعقل يظهر بالأنين.
فإذا اعتبر القرآن، العلم بوصفه ميزة وفضيلة، يعتبر هذا ملحق ذلك الأصل»[18] .
بناء على ما ذكره الشيخ جوادي الآملي أنه لايتعبر العلم في القرآن ميزة مطلقا من تعلمها، بل يعتبر العلم ميزة لمن تعلمها وعمل بها وأوجب له الكمال المعنوي التربوي. وهذا يختص بعلم الدين، لأن سائر العلوم لايوجب كمالا للانسان، الا أن يكون المال في هذه الدنيا يعني يوجب كمالا دنيويا.
هناك عدة أسئلة بالنسبة الى ما قاله السيد الطباطبايي وما قاله الشيخ جوادي الآملي ولابد من الاجابة عنها:
1- بالنسبة الى كلام السيد+ في الميزان.
أ- ما المقصود من العلم الديني؟
فهل المقصود من العلم الديني هو المعلومات الدينية فقط؟ أو المقصود من العلم الديني هو العلم الذي لايعارض الدين ولا يعارض المعلومات الدينية؟ أو العلم الذي يمكن الاستفادة منه في طريق تقوية الدين وفهم الدين وارتقاء المجتمع الديني؟
لو حصرنا العلم الديني في المعلومات الدينية لكان هذا موجبا لتقليل المعلومات وفي المجتمع وموجبل لمحرومية الناس من كثير من المعلومات الموجودة في العالم أولا.
ولكان مخالفا للآيات الأخرى في القرآن الكريم التي تحث الناس علی التفكر والتعقل والتعمق في الآفاق والأنفس.
ولكان مخالفا لسيرة الأنبياء والأولياء ومخالفا لمدرسة الامام الصادق× حينما تعلمه فيها بعض أصحابه وشيعته بعض العلوم خارج المعلومات الدينية كعلم الكيميا و...
لأن جابر بن حيان قد تعلم منه وفي مدرسته علم الكيميا. وبعض أصحابه قد تعلم منه ومن أبائه وأبنائه علم الطب أو بعض مسائل علم الطب ولاشك في أن هذه العلوم والمعلومات يوجب كمالا في الدنيا ولا علاقه بينها وبين الآخرة والكمالات المعنوية.