استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1401/02/31

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه‌المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)/ امكانيات المسجد /الثاني: التعليم التربوي (حول رجحان تعلم العلم) الادلة في المقام - الاستدلال بالكتاب

 

مسئله‌ی تعلیم و تعلم راجح در مسجد را در باب امکانیات المسجد بررسی می‌کردیم که مقصود از علم راجح، کدام علم است (مطلق العلم یا علم الدینی) که می‌توان از ظرفیت مسجد برای تعلیم و تعلم آن به جامعه استفاده کرد.

برخی‌ها نسبت داده‌اند که علما در موضوع علم دودسته‌اند:

    1. منهج اباحه در علم

    2. منهج رجحان تعلم علم.

مطالبی را پیرامون اقوال این مسئله مطرح کردیم و به این نتیجه رسیدیم که بیشتر بحث علما، میان رجحان و فرض (واجب) است، نه اباحه و رجحان. همه پذیرفته‌اند که تعلم مطلق العلم، رجحان دارد، به‌شرط این‌که ضرری نداشته باشد و موجب خسارت بر جامعه نباشد؛ اما این راجح آیا مع المنع من الترک و واجب است یا این‌که استحباب و رجحان دارد! و یا این‌که حداقل رجحان عقلی دارد! این را بحث کردیم و از آن گذشتیم.

بیان ادله‌ی مسئله

ادله‌ی اقامه‌شده یا ادله‌ای که امکان اقامه شدن درباره‌ی رجحان مطلق العلم را دارد؛ یعنی هر آن‌چه که مورد نیاز جامعه است، حتی اگر واجب (عینی و کفایی) نباشد؛ اما راجح هست.

سه دلیل از ادله‌ی اربعه را می‌توان در مقام دلیل برای این مسئله ذکر نمود؛ یعنی قابلیت بحث درباره‌ی آن‌را دارد؛ اما پذیرفتن دلیلیت آن‌ها بحث دیگری است.

آن سه دلیل عبارت‌اند از:

    1. کتاب الله عزوجل.

    2. سنت قطعیه

    3. عقل.

از این سه دلیل می‌توان برای استدلال در این مسئله استفاده کرد.

مسئله‌ی اجماع نیز تنها چیزی است که شاید نتوان در مطلق تعلم علم به آن استدلال نمود؛ و علت نپرداختن به اجماع هم متعرض نشدن بسیاری از علما به این مسئله است؛ پس نمی‌شود اجماع یا موافقت را به آن‌ها نسبت داد.

اما بیان ادله:

    1. استدلال به کتاب

بیان استدلال را حسب ترتیب و اولویت ذاتی و رتبی با کتاب الله شروع می‌کنیم؛ سپس به سنت و پس‌ازآن به عقل استدلال می‌نماییم.

البته نکته‌ای که نباید فراموش کنیم این است که علت شروع استدلال به کتاب الله به‌جهت این است که در پی اثبات حکم شرعی در تعلیم و تعلم علم هستیم؛ «وسبب ذلك أننا بصدد اثباة الحكم الشرعي في تعلم وتعليم العلم ولسنا في مقام بيان فضل العلم بحسب العقل أو رجحانه وفضله عقلا فقط!»؛ تنها به‌دنبال این نیستیم که بگوییم علم، عند العقل و العقلاء فضیلت دارد و بیاییم ابتدا دلیل عقلی را ذکر کنیم، بلکه در این‌جا به‌دنبال اثبات حکم شرعی در تعلیم و تعلم علم هستیم.

«لو كنا في مقام استخراج حسن العلم عقلا وما كنا بصدد استنباط حكمه الشرعي لكان ينبغي لنا أن نقدم العقل والاستدلال العقلي»؛ البته اگر ما تنها در مقام استنباط و بیان رجحان علم و فضل علم از جهت عقل بودیم؛ بایستی ابتدا از عقل شروع می‌کردیم؛ اما چون می‌خواهیم حکم شرعی رجحان تعلم علم از منظر اسلام و شرع را استخراج‌کنیم؛ ازاین‌رو نخست به‌سراغ کتاب الله می‌رویم، «لأنه لا يمكن العثور على شرع ودين الهي غير الاسلام وشريعة رسول الله| أكثر أهمية واهتماما بالعلم وتعلمه وتعليمه؛ وأكثر دفاعا عن العلم وأكثر دعوة إليه وأكثر ترغيبا للناس في تعلمه وتعلميه»؛ زیرا در میان ادیان توحیدی نمی‌توانیم دینی را بیابیم که به‌اندازه‌ی اسلام، نسبت به علم اهتمام، اهمیت و دعوت داشته باشد.

پس می‌طلبد که ما در این مسئله به‌حسب اولویت ذاتی و رتبی و در مقام استنباط احکام، با استدلال به کتاب الله شروع کنیم.

شکی در اهتمام قرآن به موضوع علم و تعلیم و تعلم نیست؛ آیات بی‌شماری نیز بر این نکته دلالت می‌کنند که متکفل بیان فضل علم و فضیلت علما بر غیر علما می‌باشد.

قرائت، شروع تعلیم

در نخستین آیاتی که بر پیامبر اسلام| نازل‌شده، خداوند بلافاصله به‌هنگام معرفی خلق انسان، امر به قرائت می‌کند که برای تعلیم امری ضروری است.

خداوند درآیات اولیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی علق می‌فرماید: {اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ [1] *‌ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ[2] * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ[3] * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ[4] ‌*‌ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ}[5] ؛ در این آیات ابتدا امر به قرائت شده است.

یکی از راه‌های مهم در تعلیم و تعلم، قرائت است؛ به‌گونه‌ای که تعلیم و تعلم بدون قرائت، اگر مُستحیل نشود، حداقل این است که بسیار سخت خواهد شد.

نکته اضافی که در مقام استدلال به این آیات وجود دارد این است که پس از این‌که خداوند امر به قرائت می‌کند، می‌فرماید: {اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ}؛ بخوان که پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است؛ یعنی خدا موصوف به وصف اکرم است و در اینجا وصف {رَبُّكَ الْأَكْرَمُ} را ذکر کرده است که آن مقصود آن خدایی است که {عَلَّمَ بِالْقَلَمِ} است؛ مقصود از وصف «أکرميّت و علَّم بالْقلم» که در این دو آیه آمده؛ یعنی خدای اکرمی که وصفش {الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ} است. بیان {الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ}؛ مشعر به علیت در أکرمیّت خداوند است.

بسیاری از ادبا، علما و فقها گفته‌اند که ذکر وصف یا تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علیت است.[6]

به‌عنوان نمونه، شهید ثانی می‌فرماید:

«وقد تقرر في أصول الفقه أن ترتب الحكم على الوصف مشعر بكون الوصف علة وهذا يدل على أن الله سبحانه اختص بوصف الأكرمية لأنه علم الإنسان العلم فلو كان شي‌ء أفضل من العلم وأنفس لكان اقترانه بالأكرمية المؤداة بأفعل التفصيل أولى»[7] ؛ در اصول فقه تقریر شده که تَرَتُّب حکم بر وصف، مشعر به این است که وصف برای آن حکم علت است؛ پس بر این مطلب دلالت می‌کند که خداوند وصف أکرمیّت را به خود اختصاص داد، زیرا به انسان علم آموخت؛ پس اگر چیزی ارزشمندتر از علم بود آن‌را با أفعل تفضیل ذکر می‌کرد.

پس بحثی در این نیست که آیاتی بی‌شمار در قرآن کریم بر فضل علم و رجحان تعلم دلالت دارد؛ ازجمله، همین آیات ابتدایی سوره‌ی علق که خداوند با خلقت انسان، وی را امر به قرائت کرد که از نخستین وسیله‌های تعلم است و خودش را نیز به أکرمیّت توصیف نمود؛ بلافاصله وصف {الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ} را که مشعر به علیت است، بیان فرمود.

شکی نیست که این آیات از نخستین آیاتی است که بر پیامبر| نازل‌شده است؛ و تقریباً از موارد اتفاقی است؛ ازاین‌رو بر اهمیت و رجحان علم و اولویت تعلم آن برای بشر دلالت می‌کند بر این‌که خداوند از باب امر به قرائت واردشده که نخستین گام برای علم است.

بیان این نکته ضروری است که ما هنوز استدلال بر رجحان شرعی نکرده‌ایم.

سؤال، راه رسیدن به مجهولات (ندانسته‌ها)

قرآن مشتمل بر آیاتی است که متکفل بحث و بیان فضیلت علم هستند.

أنه عزوجل أمر الانسان بالسؤال وهو كذلك طريق للتعلم والتعليم. يقول الله عزوجل: {فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ}[8] ؛ يعني «حينما أنتم لا تعلمون شيئا فيجب عليكم السؤال وهو طريق و سبيل الى كل ما تحتاجون تعلمه»؛ خدای عزوجل مطلق انسان و جامعه را به سؤال‌کردن امر کرده است، زیرا سؤال‌کردن راهی برای علم‌آموزی است؛ یعنی اگر سؤال نباشد، بخشی از تعلیم و تعلم در جامعه متوقف می‌شود؛ ازاین‌رو فرمود: {اگر نمی‌دانید، از آگاهان بپرسید.}؛ یعنی به‌هنگام جهل و عدم علم، واجب است که بپرسید و این راهی برای رسیدن به هر آن چیزی است که نیاز به دانستن آن دارید؛ یعنی آنجایی که نمی‌دانید، پرسیدن واجب است، چراکه سؤال‌کردن طریق و سبیل یادگیری است.

انبیاء و اولیا، معلمین علم‌آموزی

قرآن، تعلیم جامعه را وظیفه و رسالت انبیا برشمرده است؛ به‌تعبیری «جعل الله عزوجل حججه وأمنائه في خلقه من الأنبياء والأولياء^، معلمين للخلق وأمرهم بتعليم الناس ما يحتاجونه»؛ خداوند پیامبران و اولیائش را معلم جامعه قرار داد تا تعلیم بدهند؛ یعنی بر مردم شایسته است که یاد بگیرند و پیغمبر کار غیر راجح انجام نمی‌دهد و تعلیم نیز از برنامه‌های رسالت است؛ ازاین‌رو خدا فرمود: {هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ}[9] ؛ و کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آن‌ها می‌خواند و آن‌ها را تزکیه می‌کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می‌آموزد هرچند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند!

حکمت غیر از کتاب است؛ مرحوم علامه طباطبایی& درباره‌ی حکمت و چیستی بحث مفید و ویژه‌ای دارد و در آن‌جا به چیستی حکمت می‌پردازد. این‌که مقصود از تعلیم حکمت در این آیه چیست.[10]

«بناء على ذلك أن تعليم العلم من رسالة الأنبياء وتكليفهم الرسالية بين الخلق»؛ بنابراین تعلیم علم از رسالت انبیاست و تکلیف رسالت ایشان میان خلق نیز هست.

برتری عالم بر غیر عالم

خدای عزوجل شروع به مقایسه عالمان با غیر عالمان کرده و به‌طور واضح گروه اول را بر گروه دوم فضیلت داده است، تا این‌که رجحان علم و فضیلت تعلم برای مردم روشن شود که انسان باید به‌سراغ یادگیری برود؛ ازاین‌رو فرموده است: {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ}[11] ؛ بگو: «آیا کسانی‌که می‌دانند با کسانی‌که نمی‌دانند یکسانند؟! تنها خردمندان، متذکّر می‌شوند!».

سؤال در مقام انکار است و در حقیقت می‌خواهد مساوی نبودن این دو و تقدم گروه اول (عالمان) بر گروه دوم (غیر عالمان) را بگوید.

نمونه‌هایی از قرآن را بیان کردیم که خدای عزوجل از راه‌های گوناگون رجحان و فضیلت علم بر جهل و غیر علم را بیان کرده است. بلافاصله به خلق، امر به قرائت می‌کند؛ وصف خودش را نیز به‌خاطر تعلیم در آنجا معین نموده است؛ سپس به سؤال امر کرده و تعلیم را وظیفه‌ی انبیا برشمرده و آن‌ها را معلم جامعه قرار داده است و نیز عالمان را بر غیر عالمان برتری داده است.

این مسئله، یعنی اهمیت و فضیلت علم ازنظر قرآن واضح است؛ اما نکته مهم بحث اینجاست؛ آن‌چه که ما دنبال آن هستیم این است که آن علمی که اهمیت دارد کدام است؛ آیا مطلق العلم است یا این‌که مقصود تعلم علم الدین است؟ مقصود از تعلم علم دین یعنی چه؟ آیا تعلم مطلق علم و هر علمی را به‌شرط مفید بودن برای جامعه، رجحان دارد یا تنها تعلم علم دین رجحان دارد؟ مقصود از این آیات و روایات کدام است؟

در مقام استدلال وارد بحث قرآنی شدیم؛ یک نکته را در این مبحث عرض می‌کنیم و مابقی آن‌را ان‌شاءالله در مبحث آینده مطرح خواهیم کرد و آن نکته این است که، لسان قرآن در موضوع علم، مطلق است؛ یعنی مطلقِ کسانی‌که می‌دانند بر کسانی‌که نمی‌دانند برتری دارند.

{فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ}؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر سؤال کنید؛ لسان آیه، مطلق است.

لسان {عَلَّمَ بِالْقَلَمِ} اطلاق دارد. تعلیم از سوی پیامبران در کنار کتاب و حکمت مطلق است و هر دو قسم (مطلق العلم و علم دینی) را در برمی‌گیرد؛ اما با بررسی لسان اطلاق آیات قرآن در موردی که آیه نازل‌شده، مشاهده می‌کنیم که مقصود از این علم، مطلق العلم نیست. نمی‌توانیم این مطلب را که این علم، مطلق العلم است به قرآن نسبت بدهیم، چراکه زبان قرآن مطلق است؛ اما با توجه به تفسیر این‌گونه نیست.

عبارت علامه طباطبایی در ذیل آیه {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ} این‌چنین است:

«و قوله: {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ} العلم وعدمه مطلقان لكن المراد بهما بحسب ما ينطبق على مورد الآية العلم بالله وعدمه فإن ذلك هو الذي يكمل به الإنسان وينتفع بحقيقة معنى الكلمة ويتضرر بعدمه وغيره من العلم كالمال ينتفع به في الحياة الدنيا ويفنى بفنائها.»[12] .

در اين آيه شریفه‌ی {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ }؛ علم داشتن و نداشتن هر دو مطلق آمده و نفرموده است که علم به چه چيز باید باشد؛ و لكن بر حسب مورد آيه، مراد از آن علم به خداوند است، زیرا علم به خداوند است كه آدمى را به كمال مى‌رساند و نافع به‌حقیقت معناى كلمه می‌باشد و نداشتن آن نیز باعث ضرر است. و اما علوم ديگر همانند مال هستند، كه تنها در زندگى دنيا به درد انسان مى‌خورد و با فناى دنيا فانى مى‌گردد.

[به‌عنوان نمونه، علم شیمی در دنیا فایده دارد؛ اما در آخرت مایه‌ی کمال انسان نیست؛ مال، سبب ارزش اجتماعی و ظاهری است؛ اما خود مال فی‌نفسه در آخرت ارزش شمرده نمی‌شود و موجب کمال انسان نیست.] و علم غیر الهی به‌سبب فنای زندگی دنیایی از بین می‌رود.

پس ایشان (علامه طباطبایی) نتیجه می‌گیرد که این علم، علم دینی است؛ سپس در تأیید مطلب روایتی را ذکر می‌کند.

در اینجا سؤالات متعددی در کلام علامه و مقایسه‌ی آن با مال مطرح است؛ اوّلاً: این‌که آیا مال به‌صورت مطلق با حیات دنیا از بین می‌رود یا این‌که در آخرت نیز می‌تواند موجب کمال باشد؟ ثانیاً: آیا علمی که در این دنیا مفید واقع شد، می‌تواند مصداق علم راجح باشد؟

 

فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)

الدرس الواحد والتسعون (19 شوال 1443)

الباب الثاني: امكانيات المسجد

الثانی: التعليم التربوي (حول رجحان تعلم العلم) الادلة في المقام

قد تعرضنا للأقوال في المسأله وهي مسألة رجحان تعلم العلم وهنا ينبغي التعرض للأدلة في المقام.

لاشك في أن العلم وتعلمه من أفضل الامور التي أكد عليها القرآن والسنة والعقل، فلذلك يمكن الاستدلال عليه رجحان العلم وتعلمه وتعليمه بألادلة الثلاثة من الأدلة الأربعة: الكتاب. السنة. العقل.

نبدأ هنا حسب الترتيب والألوية الذاتية والرتبية بالاستدلال بالكتاب ثمن بالسنة ثم بالعقل.

وسبب ذلك أننا بصدد اثباة الحكم الشرعي في تعلم وتعليم العلم ولسنا في مقام بيان فضل العلم بحسب العقل أو رجحانه وفضله عقلا فقط!

لو كنا في مقام استخراج حسن العلم عقلا وما كنا بصدد استنباط حكمه الشرعي لكان ينبغي لنا أن نقدم العقل والاستدلال العقلي.

يعني نحن هنا بصدد بيان رجحان تعلم مطلق العلم من منظار الاسلام الشرع.

لأنه لا يمكن العثور على شرع ودين الهي غير الاسلام وشريعة رسول الله| أكثر أهمية واهتماما بالعلم وتعلمه وتعليمه. وأكثر دفاعا عن العلم وأكثر دعوة إليه وأكثر ترغيبا للناس في تعلمه وتعلميه.

فأصبحنا بصدد بيان واثبات هذه النقطة المهمة من منظار القرآن الكريم ومجموعة الأدلة الشرعيه والعقلية.

الاستدلال بالكتاب:

لا شك في أن اهتمام القرآن بموضوع العلم وتعليمه وتعلمه ويدل عليه وجوى الآيات العديدة فيه المتكفلة ببيان فضل العلم والعلماء علي غيرهم، ويدل على أن الله عزوجل خلق الانسان وعلمه وأمره بالقرائة والتعلم.

لأنه في أوّل سورةٍ نزلت على نبينا الأعظم في القرآن الكريم بدأ المولى عزّ وجلّ کلامه ب [الأمر] بالقراءة والتعلّم.

{اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ [13] *‌ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ[14] * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ[15] * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ[16] ‌*‌ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ}[17] .

وقد نزلت هذه الآيات في بداية بعثة الرّسول الأعظم| - لا خلاف بين المسلمين في نزول هذه الآيات كذلك-وقد حثّت على القراءة والتعلم والتعليم، وقد جعل الله تعالى فيها إشعاراً وتنويهاً إلى أنّ العلم والتعليم هما علَتان لتوصيف الله تعالى نفسه بأنه الأكرم.

لأنه قد ثبت أن الوصف مشعر بالعلية، أي لأنّه سبحانه علَّم بالقلم فالحقُّ أن يوصف بالأكرم.

يقول الشهيد الثاني&: «وقد تقرر في أصول الفقه أن ترتب الحكم على الوصف مشعر بكون الوصف علة وهذا يدل على أن الله سبحانه اختص بوصف الأكرمية لأنه علم الإنسان العلم فلو كان شي‌ء أفضل من العلم وأنفس لكان اقترانه بالأكرمية المؤداة بأفعل التفصيل أولى»[18] .

بناء على ذلك أن أمره عزوجل بالقرائة هنا في الآيات الأولي التي نزلت على قلب رسول الله| يدل على أهمية ورجحان وأولوية التعلم للبشر بنظر الشرع.

لأن القرائة هي الطريق الأولى في تعلم العلم وتعليمه وبدون القرائة لا يمكن التعلم عادة.

مضافا الى ذلك أنه عزوجل أمر الانسان بالسؤال وهو كذلك طريق للتعلم والتعليم. يقول الله عزوجل: {فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ}[19] ؛ يعني حينما أنتم لا تعلمون شيئا فيجب عليكم السوال وهوطريق وسبيل الى كل ما تجتاجون تعلمه.

وجعل الله عزوجل حججه وأمنائه في خلقه من الأنبياء الأولياء^ معلمين للخلق وأمرهم بتعليم الناس ما يحتاجونه.

{هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ}[20] .

بناء على ذلك أن تعليم العلم من رسالة الأنبياء وتكليفهم الرسالية بين الخلق.

وفي كتابه عزوجل بدأ بالقياس بين من تعلم العلم ومن جهله وفضل الأول على الثاني بشكل واضح كي يتضح للناس رجحان العلم وفضل تعلمه وتعليمه. حينما قال عزوجل:

{قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ}[21] .

هذا واضح بالنسبة الى أهمية العلم وفضله تعلمه وتعليمه، وأما النقطة التي نحن بصددها هنا عبارة عن الفحص والبحث حول هذا العلم الرجح، ما هو المقصود منه في كتاب الله؟ هل المقصوى العلم المطلق أو العم الديني؟

نعم أن لسان الآيات القرأنية لسان عام شامل لقسميه من مطلق العلم والعلم الديني. ولكنه يحتاج الى تأمل أكثر واستخراج حقية مراد الله جل وعلا.

لأنه قد ركز المفسرون أعلى الله مقامهم أن العلم الموجود في كتاب الله هو العلم الديني فقط.

يقول السيد الطباطبايي في تفسره (الميزان):

«وقوله: {قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ} العلم وعدمه مطلقان لكن المراد بهما بحسب ما ينطبق على مورد الآية العلم بالله وعدمه فإن ذلك هو الذي يكمل به الإنسان وينتفع بحقيقة معنى الكلمة ويتضرر بعدمه وغيره من العلم كالمال ينتفع به في الحياة الدنيا ويفنى بفنائها.» [22] .

وذکر السيد الطباطبايي& في تفسيره في عنوان (بحث روايي) حديثا في تفسير الآية المبارکه:

وفي الكافي، بإسناده عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ×‌ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: {هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ}[23] قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ×: إِنَّمَا نَحْنُ‌ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ‌ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ‌ عَدُوُّنَا وَشِيعَتُنَا أُولُوا الْأَلْبابِ[24] »[25] .

أقول: وهذا المعنى مروي بطرق كثيرة عن الباقر والصادق‘ وهو جري وليس من التفسير في شيء.


[1] سوره علق، آيه 1.
[2] سوره علق، آيه 2.
[3] سوره علق، آيه 3.
[4] سوره علق، آيه 4.
[5] سوره علق، آيه 5.
[6] - فرهنگ نامه اصول فقه، ص893.
[7] منية المريد، الشهيد الثاني، ج1، ص95.
[8] سوره نحل، آيه 43.
[9] سوره جمعه، آيه 2.
[10] - ر.ک: المیزان، ج19، ص271.
[11] سوره زمر، آيه 9.
[12] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج17، ص243.
[13] سوره علق، آيه 1.
[14] سوره علق، آيه 2.
[15] سوره علق، آيه 3.
[16] سوره علق، آيه 4.
[17] سوره علق، آيه 5.
[18] منية المريد، الشهيد الثاني، ج1، ص95.
[19] سوره نحل، آيه 43.
[20] سوره جمعه، آيه 2.
[21] سوره زمر، آيه 9.
[22] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج17، ص243.
[23] سوره زمر، آيه 9.
[24] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص212.
[25] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج17، ص245.