1401/02/20
موضوع: فقهالمسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)/ امكانيات المسجد /الثاني: التعليم التربوی (الأول: رجحان ذات التعلم ومطلق التعلم وهو الاستحباب)
بحث امکانیات و بهکارگیری ظرفیت مسجد را برای کمک به فعال کردن بخش آموزش جامعه بررسی میکردیم که هم مسجد در حوزه تعلیم نقشآفرینی کند و هم مردم برای تعلّم بهسوی مسجد روی بیاورند.
آنچه در جلسهی گذشته بدان پرداختیم این بود که در نگاه فقه، هنگام سخن گفتن از تعلیم و تعلّم به این مسئله اشاره میشود که یادگیری مسائل مبتلابه بر انسان واجب است و این همان تعلّم راجح است.
تعلّم راجح چیست؟
سؤال این است که: آیا آموختن مطلق العلم بدون هیچگونه قیدی بر انسان برای یادگیری واجب است، یا اینکه تعلّم علوم دین و علومی واجب است که مقدمهی انجام اعمال واجب میباشد؟
پس باید این مطلب را بررسی کنیم، هنگامیکه از تعلیم و تعلّم مسجدی بحث میشود، آیا مراد مطلق تعلّم است، یا اینکه تعلّم با قید دینی بودن و مقدمه اعمال واجب بودن مراد است؟
بیان مقدمه
در اسلام به مسئلهی تعلیم و تعلّم و علمآموزی توجه فراوانی هم در قرآن و هم در روایات شده است. مؤید این اهتمام در اسلام، ایجاد باب فرض العلم (وجوب یادگیری علم) در قدیمیترین منابع روایی شیعه در کنار تأسیس ابوابی برای فرایض دینی (مانند فريضة الصلاة، فريضة الحج، فريضة الصوم و غیره) است.
بهعنوانمثال، مرحوم کلینی در کتاب «کافی»، کتابی با عنوان «كتَابُ فَضْلِ الْعِلْم»[1] را در چندین باب ایجاد کرده است که نخستین باب آن «بَابُ فَرْضِ الْعِلْمِ وَوُجُوبِ طَلَبِهِ وَالْحَثِّ عَلَيْه»[2] میباشد.
سؤال: یادگیری چه علمی واجب است و رجحان علم مربوط به کدام علم است؟ آیا وجوب و یا رجحان یادگیری علوم، تنها مربوط به علم نافع و علم دین است، یا اینکه مطلق العلم را در برمیگیرد؟
در پاسخ به این سؤالات میگوییم: دو منهج و دو مکتب دراینباره تأسیسشده است که هرکدام از این منهجها قائلینی نیز دارد.
منهج اول: این است که ذات التعلّم و مطلق التعلّم واجب است و رجحان دارد و مقصود از رجحان استحباب است.
منهج دوم: این است که ذات التعلّم رجحان ندارد و استحباب مربوط به تعلّم علوم دینی و یا تعلّم علومی است که مقدمهی اعمال تکلیفی است.
بنا بر نظر و منهج دوم، مطلق التعلّم مباح است، مگر در جاییکه انواع تعلم مصداق علم ضار باشد.
این دو منهج از قدیم وجود داشته و قائلینی نیز دارد.
قائلین نظریه و منهج دوم مشهور از فقها و غیر آنان از علماء بودهاند؛ اما قائلین نظریه و منهج نخست، عدهای از بزرگان و محققین تازه قدم نهاده در این عرصه هستند. با پیشرفت علم، محققین جدیدی در این عرصه ظهور کردهاند که بهنظر نخست تمایل پیداکردهاند و ذات التعلم را ارجح میدانند، مگر مواردی که دلیلی بر آن داشتهباشیم.
قائلین نظریه نخست
1. صاحب جواهر
ازجمله کسانیکه طرفدار این نظریه است، مرحوم صاحب جواهر میباشد؛ ایشان در مقدمهی کتاب «مجمع الرسائل» اینگونه میفرماید: «حسن و بلكه وجوب كفائى يادگيرى و تعليم و تعلم تمامى علوم از امورات مسلَّمه است و آيات و روايات و ادله عقليه و سيرههاى عمليه بر حسن تعليم و تعلم تمامى آنها دلالت دارد (جز در مواردى كه بهصورت علم محض است و حقيقتى ندارد و يا ملازم با مفاسد و ضررهاى ديگر باشد[3] ) و بيان الهى {إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ}[4] ؛ بعد از ذكر آيات سماوى و ارضى و ظاهر روايات «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِم»[5] ؛ پس از روايت «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّين»[6] ؛ دلالت بر شمول اين حكم بر تمامى علوم است، و اطلاق روايت «لَوْ كَانَ العِلْمُ مُعَلَّقاً في الثُّرَيَّا لَنَالَهُ رِجالٌ مِن الفَرَسِ»[7] ؛ و شمول آن به ساير علوم واضح است و تربيت شاگردانى همچون جابر بن حيان استاد و پدر شيمى در مكتب امام صادق× دليل عملى بر اين مدعى است؛ ليكن و درعینحال، عالیترین و کاملترین ارزش و ثواب و تأكيد خداوند و بزرگان در جهت فراگيرى علوم شرعيه و معارف الهيه است و به همان اندازه كه سعادت و سلامت روح و روان و سعادت آخرت بر سلامت جسم و سعادت دنيا برترى دارند، علوم شرعيه و معارف دينيه بر ساير علوم تقدم و برترى دارد، البته اين بيان در مورد غور و تخصص در ساير علوم است اما اطلاع و آشنایی در پارهای از علوم (مانند حساب و هندسه رياضيات و نجوم و جغرافيا و...) كه در علوم شرعيه و احكام دينيه مؤثر است بسيار نيكو و بلكه لازم است»[8] .
شمولیت این حکم؛ یعنی «فريضهٌ»، فعل امر «اطلبوا» و روایت نبوی دربارهی دستیابی مردانی از فارس (ایران) به علم، دلالت به فراگیری همهی علوم میکند.
شکی نداریم که فراگیری علوم الهی در جایگاه برتری است، و برتری علم فقه بر سایر علوم همانند برتری آخرت بر دنیاست؛ البته این مربوط به غور و تخصص در سایر علوم است، وگرنه اطلاع داشتن و آگاهی از برخی از اصطلاحات و ادبیات از مصادیق رجحان است. اینکه انسان در فقه متخصص بشود یا ریاضی، قطعاً تخصص در فقه ترجیح دارد؛ اما اینکه او اطلاعات ریاضی داشته باشد تا در فقه نیز از آن بهره ببرد، این خودش از علوم دینی بهشمار میآید.
2. شهید مطهری
شهید مطهری& نیز بهطور مفصل در این عرصه ورود کردهاند؛ بخش عمده سخنان ایشان در یادداشتهای ایشان است که به چاپ رسیده است[9] .
شهید مطهری& در یادداشتهایی که از ایشان بهجا مانده[10] ، اینگونه میفرماید:
«در فقه ما علم بهصورت یک فریضه نظیر نماز و روزه و خمس و زکات و حج تلقی نشد. آنچه که بهصورت فریضه تلقی شد، مسلمین آنرا حفظ کردند و به هر مشقتی بود عمل کردند. نماز را در هیچ حالی ترک نکردند. من خودم سراغ دارم کشاورزانی که در آفتاب مرداد درحالیکه مشغول درو بودند روزه گرفتند و غش کردند و روزه خود را افطار نکردند، درحالیکه در بستر بیماری با مرگ دستبهگریبان بودند از نماز خود غفلت نکردند. سفر حج با آن همه خطرات که در قدیم بود و دستههای دزد صدنفری و دویستنفری به قافلهها میزدند و میکشتند و میبردند ولی همه اینها نتوانست جلو فریضه حج را بگیرد. از اقصی بلاد اسلامی برای انجام این فریضه حرکت کردند درحالیکه واقعاً جهاد بود، یعنی مانند یک جنگ که صدی پنجاه احتمال برنگشتن بود این سفر را تحمل کردند و همچنین خمس و زکات و غیر اینها. ولی در مورد علم، سفرهای علمی مانند سفر حج فرض شناخته نشد.
علت این است که در فقه ما از ردیف فرایض خارج شد و من نمیدانم چرا و به چه علت فرض شناخته نشد؟! ظاهراً به این علت است که علم را در لسان شارع مخصوص دانستند به یاد گرفتن مسائل شرعی، یعنی فریضه علم را مستقل ندانستند - و همانند علمای قدیم که باب فرض العلم را در کتب خویش آورده بودند، از آنها جدا شدند - و گفتند مقصود از فریضه علم، دانستن سایر فرایض اسلامی است و دانستن آنها هم به دو نحو ممکن است: اجتهادی و تقلیدی و علم تقلیدی خیلی ساده است، حتی احتیاج به سواد و قدرت خواندن هم ندارد، پس معنای «طلب العلم فريضة علی کل مسلم»، علم بهمعنای سواد و عالم شدن به علمی از علوم در دنیا نیست، بلکه فقط بهمعنای یاد گرفتن موارد ابتلا از مسائل و مطالب مربوط به سایر فریضههاست از قبیل نماز و روزه و حج و خمس و زکات و بهاصطلاح وجوب نفسی تهیوئی (مقدمهای) دارد. پس فریضه علم به فرض نفسی تهیوئی تفسیر شد، نه فرض نفسی مستقل.
ولی آیا وقت آن نرسیده است که ما بدانیم که- گرچه در غیر علم توحید- فریضه علم، فریضه مقدسی است؛ ولی اختصاص ندارد به اینکه مقدمهی یاد گرفتن احکام شرعی باشد این فریضه، تنها عنوان مقدمه سایر فرایض را ندارد. اولاً آنچه در مذمت جهل رسیده است اختصاص ندارد به جهل در فرایض دینی، بلکه جهل و عدم تعمق و عدم قدرت تحلیل قضایای تکوینی و تاریخی است و با دانستن تقلیدی و حتی اجتهادی فرایض دینی، آن جهل رفع نمیشود. ثانیاً در قرآن امر به تدبر در خلقت شده و تدبر در تکوین بدون استعداد علمی و توانایی علمی میسر نیست؛ و ثالثاً امروز ما میبینیم که جهان، علم را یک فریضه نفسی مستقل میشمارد و اگر هم آنرا یک فریضه مقدّمی بداند تنها برای انجام فرایض دینی نیست، بلکه آنرا مقدمه زندگانی خوب، مقدمه مبارزه با فقر، مقدمه مبارزه با بیماری، مقدمه عزت و استقلال، مقدمه داشتن یک اجتماع سالم، مقدمه برقراری عدالت اجتماعی، مقدمه دموکراسی، مقدمه علاقه به امور اجتماعی و امثال این امور میداند. نهتنها مقدمه است برای یاد گرفتن اجتهادی یا تقلیدی فرایض دیگر که مثلاً در مسائل شک و سهو و طهارت و غیره مجتهد باشیم یا مقلد، بلکه برای اینکه توانایی عملی برای بسیاری از فرایض داشتهباشیم، فرایضی که نه احتیاج به اجتهاد دارد و نه احتیاج به تقلید؛ یعنی دانستن حکم آنها احتیاج به دانستن ندارد، زیرا بدیهی است ولی عمل به آنها احتیاج به علمها دارد. پس درست است که علم، وجوب تهیوئی (مقدمهای) دارد (لااقل در بعضی موارد) ولی این وجوب تهیوئی در برخی موارد وجوب تهیوئی برای یادگرفتن است و در برخی موارد وجوب تهیوئی برای انجام وظیفه است و اما دانستن وظیفه چندان مهم نیست یا بههرحال معلوم است. پس علت اصلی عملی نشدن فریضه علم، طرز تفسیر فقهی مسئله است. در اینجا طرز تفسیر خطابی هم هست. در طرز تفسیر منبری و خطابه، تمام توصیههای علمی بهصورت توصیهها به نفع عالم تعبیر میشود»[11] .
پس درست است که علم، وجود مقدمهای دارد؛ ولی این وجوب مقدمهای در برخی از موارد، وجوب برای خود یادگرفتن است.
ایشان میگوید: این علم وجوب مقدمهای و تهیّئی دارد؛ اما وجوب تهیّئی برای واجبات و یادگرفتن خود علم میباشد.
وجوب مقدمهای در مواردی برای یاد گرفتن است و در برخی موارد هم برای انجاموظیفه است؛ اما دانستن وظیفه چندان مهم نیست یا معلوم نیست. پس علت اصلی عملی نشدن فریضه علت طرز تفسیر فقهی مسئله است.
درنهایت ایشان میفرماید: «به عقیده ما درست نبوده که از اول دایرهی علوم دینی را محدود کنند به علم به فرایض دینی و علومی که مقدمه علم به فرایض دینی است و این یک ارزش اصطلاح را بیشتر ندارد»[12] .
خلاصه اینکه، شهید مطهری& نیز همانند صاحب جواهر ازجمله طرفداران منهج اول است که ذات العلم بهخودیخود ارزش و رجحان دارد.
فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)
الدرس السادس والثمانون (8 شوال 1443)
الباب الثاني: امكانيات المسجد
الثاني: التعليم التربوي
کما قلنا في الدرس الماضي أنه يوجد منهجان في تعلم العلم بل قولان:
الأول: رجحان ذات التعلم و مطلق التعلم و هو الاستحباب.
و هو الذي قاله صاحب الجواهر في رسالته بعنوان (مجمع المسائل) باللغة الفارسية.
و كذلك الشهيد العلامة المطهري و غيرهما.
الثاني: رجحان تعلم العلوم الديني و عدم رجحان مطلق التعلم.
بناء على ذلك أن مطلق التعلم يحكم عليه بالاباحة لا الاستحباب.
و هوالذي قاله مشهور الفقهاء و غيرهم من العلماء.
بناء على ذلك ان القول الثان يهو القول المشهور القول الأول غير المشهور و لكنه قول بعض المحققين.
و اليكم كلمات اصحاب القول الأول.
يقول صاحب الجواهر في رسالته الفارسية:
«حسن و بلكه وجوب كفائى يادگيرى و تعليم و تعلم تمامى علوم از امورات مسلَّمه است و آيات و روايات و ادله عقليه و سيرههاى عمليه بر حسن تعليم و تعلم تمامى آنها دلالت دارد (جز در مواردى كه بهصورت علم محض است و حقيقتى ندارد و يا ملازم با مفاسد و ضررهاى ديگر باشد[13] ) و بيان الهى {إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ}[14] ؛ بعد از ذكر آيات سماوى و ارضى و ظاهر روايات «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِم»[15] ؛ پس از روايت «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّين»[16] ؛ دلالت بر شمول اين حكم بر تمامى علوم است، و اطلاق روايت «لَوْ كَانَ العِلْمُ مُعَلَّقاً في الثُّرَيَّا لَنَالَهُ رِجالٌ مِن الفَرَسِ»[17] ؛ و شمول آن به ساير علوم واضح است و تربيت شاگردانى همچون جابر بن حيان استاد و پدر شيمى در مكتب امام صادق× دليل عملى بر اين مدعى است؛ ليكن و درعینحال، عالیترین و کاملترین ارزش و ثواب و تأكيد خداوند و بزرگان در جهت فراگيرى علوم شرعيه و معارف الهيه است و به همان اندازه كه سعادت و سلامت روح و روان و سعادت آخرت بر سلامت جسم و سعادت دنيا برترى دارند، علوم شرعيه و معارف دينيه بر ساير علوم تقدم و برترى دارد، البته اين بيان در مورد غور و تخصص در ساير علوم است اما اطلاع و آشنایی در پارهای از علوم (مانند حساب و هندسه رياضيات و نجوم و جغرافيا و...) كه در علوم شرعيه و احكام دينيه مؤثر است بسيار نيكو و بلكه لازم است»[18] .
نعم هذا هو احدي كلمات الفقهاء الذين يقولون برجحان و استحباب مطلق التعلم.
و أما يمكن أن نتعرف على من يقول بهذا المنهج بين الفقهاء الجدد مثل الفقيه الشهيد مرتضى مطهري في بعض مسوداته التي طبعت بعد استشهاده و اليكم نص ما كتبه:
يقول الشهيد المطهري&:
«در فقه ما علم بهصورت یک فریضه نظیر نماز و روزه و خمس و زکات و حج تلقی نشد.
آنچه که بهصورت فریضه تلقی شد، مسلمین آنرا حفظ کردند و به هر مشقتی بود عمل کردند. نماز را در هیچ حالی ترک نکردند. من خودم سراغ دارم کشاورزانی که در آفتاب مرداد درحالیکه مشغول درو بودند روزه گرفتند و غش کردند و روزه خود را افطار نکردند، درحالیکه در بستر بیماری با مرگ دستبهگریبان بودند از نماز خود غفلت نکردند. سفر حج با آن همه خطرات که در قدیم بود و دستههای دزد صدنفری و دویستنفری به قافلهها میزدند و میکشتند و میبردند ولی همه اینها نتوانست جلو فریضه حج را بگیرد. از اقصی بلاد اسلامی برای انجام این فریضه حرکت کردند درحالیکه واقعاً جهاد بود، یعنی مانند یک جنگ که صدی پنجاه احتمال برنگشتن بود این سفر را تحمل کردند و همچنین خمس و زکات و غیر اینها. ولی در مورد علم، سفرهای علمی مانند سفر حج فرض شناخته نشد.
علت این است که در فقه ما از ردیف فرایض خارج شد و من نمیدانم چرا و به چه علت فرض شناخته نشد؟! ظاهراً به این علت است که علم را در لسان شارع مخصوص دانستند به یاد گرفتن مسائل شرعی، یعنی فریضه علم را مستقل ندانستند - و همانند علمای قدیم که باب فرض العلم را در کتب خویش آورده بودند، از آنها جدا شدند - و گفتند مقصود از فریضه علم، دانستن سایر فرایض اسلامی است و دانستن آنها هم به دو نحو ممکن است: اجتهادی و تقلیدی و علم تقلیدی خیلی ساده است، حتی احتیاج به سواد و قدرت خواندن هم ندارد، پس معنای «طلب العلم فريضة علی کل مسلم»، علم بهمعنای سواد و عالم شدن به علمی از علوم در دنیا نیست، بلکه فقط بهمعنای یاد گرفتن موارد ابتلا از مسائل و مطالب مربوط به سایر فریضههاست از قبیل نماز و روزه و حج و خمس و زکات و بهاصطلاح وجوب نفسی تهیوئی (مقدمهای) دارد. پس فریضه علم به فرض نفسی تهیوئی تفسیر شد، نه فرض نفسی مستقل.
ولی آیا وقت آن نرسیده است که ما بدانیم که- گرچه در غیر علم توحید- فریضه علم، فریضه مقدسی است؛ ولی اختصاص ندارد به اینکه مقدمهی یاد گرفتن احکام شرعی باشد این فریضه، تنها عنوان مقدمه سایر فرایض را ندارد.
اولاً: آنچه در مذمت جهل رسیده است اختصاص ندارد به جهل در فرایض دینی، بلکه جهل و عدم تعمق و عدم قدرت تحلیل قضایای تکوینی و تاریخی است و با دانستن تقلیدی و حتی اجتهادی فرایض دینی، آن جهل رفع نمیشود.
ثانیاً: در قرآن امر به تدبر در خلقت شده و تدبر در تکوین بدون استعداد علمی و توانایی علمی میسر نیست.
و ثالثاً: امروز ما میبینیم که جهان، علم را یک فریضه نفسی مستقل میشمارد و اگر هم آنرا یک فریضه مقدّمی بداند تنها برای انجام فرایض دینی نیست، بلکه آنرا مقدمه زندگانی خوب، مقدمه مبارزه با فقر، مقدمه مبارزه با بیماری، مقدمه عزت و استقلال، مقدمه داشتن یک اجتماع سالم، مقدمه برقراری عدالت اجتماعی، مقدمه دموکراسی، مقدمه علاقه به امور اجتماعی و امثال این امور میداند. نهتنها مقدمه است برای یاد گرفتن اجتهادی یا تقلیدی فرایض دیگر که مثلاً در مسائل شک و سهو و طهارت و غیره مجتهد باشیم یا مقلد، بلکه برای اینکه توانایی عملی برای بسیاری از فرایض داشتهباشیم، فرایضی که نه احتیاج به اجتهاد دارد و نه احتیاج به تقلید؛ یعنی دانستن حکم آنها احتیاج به دانستن ندارد، زیرا بدیهی است ولی عمل به آنها احتیاج به علمها دارد. پس درست است که علم، وجوب تهیوئی (مقدمهای) دارد (لااقل در بعضی موارد) ولی این وجوب تهیوئی در برخی موارد وجوب تهیوئی برای یادگرفتن است و در برخی موارد وجوب تهیوئی برای انجام وظیفه است و اما دانستن وظیفه چندان مهم نیست یا بههرحال معلوم است.
پس علت اصلی عملی نشدن فریضه علم، طرز تفسیر فقهی مسئله است. در اینجا طرز تفسیر خطابی هم هست. در طرز تفسیر منبری و خطابه، تمام توصیههای علمی بهصورت توصیهها به نفع عالم تعبیر میشود.
... آنچه در باب فضیلت و اهمیت علم و مذمت و زیان جهل رسیده ابا دارد از اینكه حمل بشود بر خصوص دانستن و ندانستن فرایض دینی، بلكه بسیاری از آنها باید حمل شود و یا صریح است بر اطلاع بر كون و نوامیس جهان و قدرت و تسلط بر جهان و طبیعت و كشف رموز تاریخ.
به عقیدهی ما درست نبوده كه از اول دایرهی علوم دینی را محدود كنند به علم به فرایض دینی و علومی كه مقدمهی علم به فرایض دینی است و این یك ارزش اصطلاح را بیشتر ندارد، بلكه هر علمی كه مقدمهی عمل به فرایض عینی یا كفایی دینی است باید جزء علوم دینیه شمرده شود. چرا مثلاً علم نحو و صرف و معانی بیان و منطق از علوم دینیه شمرده شود و علوم اقتصاد و اجتماع و روانشناسی و غیره كه ما را آمادهی انجام فرایض دینی میکند از علوم دینیه شمرده نشود و مصداق «وان الملائكة لتضع اجنحتها لطالب العلم» شمرده نشود؟ آیا تعمق در اشعار عشقی و خمری جاهلیت یا دورهی عباسی برای آشنا شدن به معارف اسلامی، علم دینی است و اما آشنا شدن به روانشناسی و علم اجتماع و حقوق و اقتصاد علم دینی نیست؟ و حال آنکه دو اثر بر آنها مترتب است: هم ما را در فهم معارف دینی كمك میکند و هم در انجام فرایض دینی به ما توانایی میدهد»[19] .