استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1400/12/23

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامی)/ امکانیات المسجد /موضوع: مسأله‌ی مهدویت و اعتقاد به منجی

 

ضمن عرض تبریک نیمه شعبان و ولادت حضرت صاحب العصر و الزمان# خدمت شما مخاطبان گرامی به مطالبی با موضوع «مسأله‌ی مهدویت و اعتقاد به منجی» اشاره‌کرده و مطالبی نیز پیرامون «ملاک ارزشیابی اهل زمان غیبت در روایات» تقدیم شما عزیزان خواهیم کرد.

اعتقاد به منجی؛ مسأله‌ای جهانی

اعتقاد به مسأله‌ی مهدویت تفکری جهانی است، به‌گونه‌ای که همه‌ی ادیان به وجود منجی اعتقاد دارند. نظریه‌ی ظهور منجی که با ظهور خود عدل و داد را در جهان گسترش می‌دهد، یک فکر جهانی است که عمده‌ی مردم به آن (مسأله‌ی ظهور منجی) گرایش پیداکرده‌ و بسیاری از ادیان الهی نیز به آن ایمان آورده‌اند. این مسأله دست‌کم بین ادیان سه‌گانه‌ی رایج در دنیا (مسیحیت، یهودیت و اسلام) وجود دارد.[1]

اعتقاد به منجی بین مسلمین

مسلمانان نیز به‌رغم اختلاف در مسائل گوناگونی که در بینشان وجود دارد؛ اما در اصل نظریه‌ی مهدویت و ظهور منجی اتفاق‌نظر دارند؛[2] البته در مسائل مهدویت اختلافاتی بین مسلمین (اهل تسنن و تشیع) هست که شفاف‌ترین باور را نسبت به امام زمان# در میان مسلمین، تفکر شیعی دارد که هر آنچه درباره‌ی ولادت، امامت، غیبت، ظهور، رجعت و دولت ایشان هست از کلام معصومین^ سرچشمه می‌گیرد.

باور مهدوی؛ باور اسلامی

در میان مسلمانان باورهای غیر شفافی هستند که در برخی جهات با باور شیعی هماهنگی دارند؛ ازاین‌رو می‌توانیم بر اسلامی بودن نظریه و فکر مهدویت در میان مسلمانان قائل باشیم؛[3] البته انسان‌های بیماردلی هستند که این مسأله را قبول ندارند.

اهل سنت درباره‌ی امام زمان# به چند دسته تقسیم می‌شوند[4] .

ابن عربی، یکی از علمای اهل سنت است که اعتقاد وی در مسأله‌ی مهدویت به باور شیعی بسیار نزدیک است؛ ایشان دراین‌باره می‌گوید:

«واعلموا انّه لابدّ من خروج المهدي× لكن لا يخرج حتى تمتلئ الأرض جوراً وظلماً فيملؤها قسطاً وعدلا[5] ، ولو لم يبق من الدنيا الّا يوم واحد طوّل الله تعالى ذلك اليوم حتى يلي ذلك الخليفة، وهو من عترة رسول الله| من ولد فاطمة رضي الله عنها، جدّه الحسين بن علي بن أبي طالب‘، ووالده الحسن العسكري ابن الامام علي النقي ـ بالنون ـ ابن الامام محمد التقي ـ بالتاء ـ ابن الامام علي الرضا ابن الامام موسى الكاظم ابن الامام جعفر الصادق ابن الامام محمد الباقر ابن الامام زين العابدين علي بن الامام الحسين ابن الامام علي بن أبي طالب رضي الله عنه يواطئ اسمه اسم رسول الله|»[6] .

خروج امام زمان# از ضروریات است و باید رخ بدهد؛ اما این خروج شرطی دارد و آن شرط ین است که باید عالم را ظلم و ستم فرابگیرد تا این‌که ایشان بیاید و عالم را پر از قسط و عدل کند.

هرکسی این فراگیری ظلم و جور را بر باور خودش تفسیر کرده است؛ اما تفسیر شیعی این است که ظلم فراوان می‌شود؛ لکن ظلم‌ستیزی هم فراوان می‌شود؛ معنای فراوانی ظلم، همیشه ظلم‌پذیری و تسلیم شدن در برابر ظلم نیست، بلکه ظلم‌ستیزی نیز هست؛ یعنی ازجمله شرایط ظهور، ظلم‌ستیزی و ایستادگی در برابر ظالم است[7] .

جناب ابن عربی در ادامه می‌گوید: این منجی از عترت پیامبر’ و از فرزندان فاطمه÷ است؛ جد او امام حسین است؛ [نُه امام از نسل امام حسین× است؛ همان عقیده‌ای که شیعه باور دارد‌] پدرش امام حسن عسکری، فرزند امام هادی، فرزند امام جواد، فرزند امام رضا، فرزند امام موسی کاظم، فرزند امام صادق، فرزند امام باقر، فرزند امام سجاد، فرزند امام حسین، فرزند امیرمؤمنان علی^ است که همنام پیامبر می‌باشد.

این باور وی به عنوان یکی از علمای اهل سنت، نزدیک به باور شیعی است که نشان‌دهنده‌ی باوری اسلامی به مسأله ی مهدویت است؛ اما کیفیت این باور بین ادیان متفاوت است و به‌عنوان یک منجی و نجات‌دهنده به این مسأله نگاه می‌کنند.[8]

برخی از اهل سنت در مسأله‌ی مهدویت همانند ابن عربی[9] هستند و برخی دیگر درباره‌ی تولد و دیگر مسائل پیرامون حضرت حجت# اختلاف‌نظر دارند.

اعتقاد به مهدویت خود، حکایت از اهمیت این مسأله برای ما دارد؛ یعنی یک مسأله‌ی فطری بشری است که همه‌ی افراد بشر به آمدن آن منجی احساس نیاز می‌کنند.

علت نیاز به منجی چیست؟

آمدن منجی برای تبدیل گذشته‌ی نامطلوب به آینده مطلوب است؛ یعنی تبدیل ظلم‌ها، ستم‌ها و جنایت‌های رخ‌داده در طول تاریخ به آینده‌ای روشن است؛ ازاین‌رو همه‌ی انسان‌ها بر اساس فطرتی که دارند، احساس نیاز به آمدن موعود و منجی می‌کنند تا آینده‌ی جامعه را بهتر از گذشته‌ی آن قرار دهد.

وظیفه‌ی ما در دوران غیبت

روایات صادرشده از سوی معصومین^ ما را به تکالیف بی‌شمار و متنوعی سوق داده‌اند که وظیفه‌ی ما انجام آن‌هاست؛ در زمان غیبت ما مأمور به انجام تکالیفی نیز هستیم.

دراین‌باره روایتی را نقل می‌کنیم.

این روایت از ابوحمزه ثمالی است که ایشان از ابو خالد کابلی نقل می‌کند؛ اما پیش از بیان روایت، مطالبی را پیرامون ابو خالد کابلی بیان می‌کنیم و سپس به بیان روایت می‌پردازیم.

ابو خالد کابلی ازجمله کسانی است که پس از شهادت امام حسین× پشت به امام سجاد نکرد و با ایشان ماند؛ ازاین‌رو به حواری امام سجاد× معروف شد[10] .

البته ابو خالد کابلی از جهت اعتقادی مدتی را به بیراهه رفت، آن‌هم به دلیل تشخیص ندادن راه درست بود، به‌جهت این‌که سالیان طولانی را در خدمت محمد حنفیه بود و باورش بر این شکل‌گرفته بود که ایشان پس از امام حسین× امام است.

مادر ابو خالد اسم او را «کنکر» گذاشته بود؛ اما برخی نام او را «وردان» گفته‌اند و برخی به مخالفت برخاسته و گفته‌اند که «وردان» نام شخص دیگری بوده است و با ابو خالد یکی نیست.[11]

جناب کشی در رجال خویش ماجرای بازگشت ابو خالد کابلی به‌سوی امام سجاد× را این‌چنین نقل می‌کند، می‌گوید:

وَجَدْتُ بِخَطِّ جِبْرِيلَ بْنِ أَحْمَدَ، حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَنَّاطِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ× يَقُولُ: «كَانَ أَبُو خَالِدٍ الْكَابُلِيُّ يَخْدُمُ مُحَمَّداً ابْنَ الْحَنَفِيَّةِ دَهْراً وَمَا كَانَ يَشُكُّ فِي أَنَّهُ إِمَامٌ، حَتَّى أَتَاهُ ذَاتَ يَوْمٍ فَقَالَ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ لِي حُرْمَةً وَمَوَدَّةً وَانْقِطَاعاً فَأَسْأَلُكَ بِحُرْمَةِ رَسُولِ اللَّهِ وَأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَّا أَخْبَرْتَنِي أَنْتَ الْإِمَامُ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ عَلَى خَلْقِهِ قَالَ، فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ حَلَفْتَنِي بِالْعَظِيمِ، الْإِمَامُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ× عَلَيَّ وَعَلَيْكَ وَعَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ، فَأَقْبَلَ أَبُو خَالِدٍ لَمَّا أَنْ سَمِعَ مَا قَالَهُ مُحَمَّدٌ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ جَاءَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ× فَلَمَّا اسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ فَأُخْبِرَ أَنَّ أَبَا خَالِدٍ بِالْبَابِ، فَأَذِنَ لَهُ، فَلَمَّا دَخَلَ عَلَيْهِ دَنَا مِنْهُ، قَالَ مَرْحَباً بِكَ يَا كَنْكَرُ مَا كُنْتَ لَنَا بِزَائِرٍ مَا بَدَا لَكَ فِينَا فَخَرَّ أَبُو خَالِدٍ سَاجِداً شَاكِراً لِلَّهِ تَعَالَى مِمَّا سَمِعَ مِنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ× فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يُمِتْنِي حَتَّى عَرَفْتُ إِمَامِي، فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ وَكَيْفَ عَرَفْتَ إِمَامَكَ يَا أَبَا خَالِدٍ قَالَ إِنَّكَ دَعَوْتَنِي بِاسْمِيَ الَّذِي سَمَّتْنِي أُمِّي الَّتِي وَلَدَتْنِي، وَقَدْ كُنْتُ فِي عَمْيَاءَ مِنْ أَمْرِي وَلَقَدْ خَدَمْتُ مُحَمَّداً ابْنَ الْحَنَفِيَّةِ عُمُراً مِنْ عُمُرِي وَلَا أَشُكُّ إِلَّا وَأَنَّهُ إِمَامٌ، حَتَّى إِذَا كَانَ قَرِيباً سَأَلْتُهُ بِحُرْمَةِ اللَّهِ وَبِحُرْمَةِ رَسُولِهِ وَبِحُرْمَةِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ فَأَرْشَدَنِي إِلَيْكَ وَقَالَ هُوَ الْإِمَامُ عَلَيَّ وَعَلَيْكَ وَعَلَى خَلْقِ اللَّهِ كُلِّهِمْ، ثُمَّ أَذِنْتَ لِي فَجِئْتُ فَدَنَوْتُ مِنْكَ سَمَّيْتَنِي بِاسْمِيَ الَّذِي سَمَّتْنِي أُمِّي فَعَلِمْتُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ عَلَيَّ وَعَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ»[12] .

ابو بصير مى‌گويد: از امام محمدباقر× شنيدم كه مى‌فرمود: ابو خالد كابلى مدتى خادم محمد بن حنفيه بود. وى شكى نداشت كه محمد بن حنفيه امام است. تا اين‌كه يك روز ابو خالد نزد محمد بن حنفيه آمد و گفت: فدايت شوم من داراى حرمت و مودتى هستم. تو را به‌حق رسول اللَّه و امير‌المؤمنين‘ قسم مى‌دهم! آيا تو آن امامى هستى كه خدا اطاعت او را بر خلق خود واجب كرده باشد؟ محمد بن حنفيه گفت: اى ابو خالد! تو مرا قسم بزرگى دادى. امام بر من، بر تو و بر هر مسلمانى على ابن الحسين× است.

[نکته: مهم است که انسان در طول زندگی خود سخن حقی را که می‌خواهد بزند، به‌موقع بر زبان جاری کرده و اتخاذ موضع کند، نگوید که من نسبت به دیگران کاری ندارم.]

هنگامی‌که ابو خالد اين سخن را از محمد بن حنفيه شنيد متوجه حضرت زین‌العابدین×شد. اجازه گرفت و به حضور آن حضرت مشرف گرديد. امام سجاد به او فرمود: اى كنگر! خوش‌آمدی. چرا پیش‌ازاین نزد ما نمى‌آمدى، مگر درباره‌ی ما چه چيزى براى تو هويدا شده است؟

وقتى ابو خالد اين سخن را از امام سجاد× شنيد، خداى را سجده كرد و گفت: سپاس مخصوص آن خدائى است كه مرا از دنيا نبرد تا اين‌كه امام خود را شناختم.

زین‌العابدین× به او فرمود: چگونه امام خود را شناختى؟ گفت: شما مرا به آن نامى صدا زدى كه غير از مادرم كسى آن را نمى‌دانست؛ و تو از امر من اطلاعى نداشتى. من یک‌عمر خادم محمد بن حنفيه بودم و شك نداشتم كه وى امام است. تا اين‌كه او را قسم دادم و او مرا به‌سوی تو راهنمایی كرد و گفت: على بن الحسين بر من، بر تو و بر هر مسلمانى امام است؛ و هنگامی‌که مرا بانامی که مادرم بر من نهاده بود خطاب کردی و اذن دادی، دانستم که شما امامی هستی که خدا اطاعتش را بر من و بر هر مسلمانی واجب کرده است.

وی پس‌ازآن کنار امام سجاد× ماند و ایشان را تنها نگذاشت، به‌نحوی‌که از حواریون امام سجاد شناخته شد.

اما روایت پیرامون تکالیف ما در عصر غیبت

ابو خالد کابلی در روایتی از امام سجاد× این‌گونه نقل می‌کند:

«دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعَابِدِينَ×، فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! أَخْبِرْنِي بِالَّذِينَ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ وَمَوَدَّتَهُمْ وَأَوْجَبَ عَلَى خَلْقِهِ الِاقْتِدَاءَ بِهِمْ بَعْدَ رَسُولِ‌اللَّهِ’، فَقَالَ لِي: يَا أَبَا كَنْكَرَ! إِنَّ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ جَعَلَهُمُ اللَّهُ أَئِمَّةَ النَّاسِ وَأَوْجَبَ عَلَيْهِمْ طَاعَتَهُمْ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي‌طَالِبٍ‘، ثُمَّ انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَيْنَا، ثُمَّ سَكَتَ؛ فَقُلْتُ لَهُ: يَا سَيِّدِي، رُوِيَ لَنَا عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ× أَنَّهُ قَالَ: لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى عِبَادِهِ، فَمَنِ الْحُجَّةُ وَالْإِمَامُ بَعْدَكَ؟ قَالَ×: ابْنِي مُحَمَّدٌ وَاسْمُهُ فِي التَّوْرَاةِ بَاقِرٌ يَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً هُوَ الْحُجَّةُ وَالْإِمَامُ بَعْدِي، وَمِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ جَعْفَرٌ اسْمُهُ عِنْدَ اهل السَّمَاءِ الصَّادِقُ، فَقُلْتُ لَهُ: يَا سَيِّدِي، فَكَيْفَ صَارَ اسْمُهُ الصَّادِقَ وَكُلُّكُمْ صَادِقُونَ؟ فَقَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ| قَالَ: إِذَا وُلِدَ ابْنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي‌طَالِبٍ^ فَسَمُّوهُ الصَّادِقَ×، فَإِنَّ الْخَامِسَ مِنْ وُلْدِهِ الَّذِي اسْمُهُ جَعْفَرٌ يَدَّعِي الْإِمَامَةَ اجْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ وَكَذِباً عَلَيْهِ فَهُوَ عِنْدَاللَّهِ جَعْفَرٌ الْكَذَّابُ الْمُفْتَرِي عَلَى اللَّهِ الْمُدَّعِي لِمَا لَيْسَ لَهُ بِأَهْلٍ الْمُخَالِفُ عَلَى أَبِيهِ وَالْحَاسِدُ لِأَخِيهِ ذَلِكَ الَّذِي يَكْشِفُ سِرَّ اللَّهِ عِنْدَ غَيْبَةِ وَلِيِّ اللَّهِ، ثُمَّ بَكَى عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بُكَاءً شَدِيداً! ثُمَّ قَالَ×: كَأَنِّي بِجَعْفَرٍ الْكَذَّابِ وَقَدْ حَمَلَ طَاغِيَةَ زَمَانِهِ عَلَى تَفْتِيشِ أَمْرِ وَلِيِّ اللَّهِ وَالْمُغَيَّبِ فِي حِفْظِ اللَّهِ وَالتَّوْكِيلِ بِحَرَمِ أَبِيهِ جَهْلًا مِنْهُ بِوِلَادَتِهِ وَحِرْصاً عَلَى قَتْلِهِ إِنْ ظَفِرَ بِهِ طَمَعاً فِي مِيرَاثِ أَبِيهِ حَتَّى يَأْخُذَ بِغَيْرِ حَقِّهِ. قَالَ أَبُو خَالِدٍ: فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! وَإِنَّ ذَلِكَ لَكَائِنٌ؟ فَقَالَ: إِي وَرَبِّي إِنَّهُ الْمَكْتُوبُ عِنْدَنَا فِي الصَّحِيفَةِ الَّتِي فِيهَا ذِكْرُ الْمِحَنِ الَّتِي تَجْرِي عَلَيْنَا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ’. قَالَ أَبُو خَالِدٍ: فَقُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! ثُمَّ يَكُونُ مَا ذَا؟ قَالَ: ثُمَّ تَمْتَدُّ الْغَيْبَةُ بِوَلِيِّ اللَّهِ الثَّانِي عَشَرَ مِنْ أَوْصِيَاءِ رَسُولِ اللَّهِ وَالْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ؛ يَا أَبَا خَالِدٍ! إِنَّ اهل زَمَانِ غَيْبَتِهِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَالْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ اهل كُلِّ زَمَانٍ، لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَالْأَفْهَامِ وَالْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ، وَجَعَلَهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِينَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِالسَّيْفِ، أُولَئِكَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَشِيعَتُنَا صِدْقاً وَالدُّعَاةُ إِلَى دِينِ اللَّهِ سِرّاً وَجَهْراً. وَقَالَ×: انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ»[13] .

أبوخالد كابلى می‌گوید: روزى به خدمت سيد و مولاى خود على بن الحسين زین‌العابدین× مشرف شدم و گفتم: يا ابن رسول‌الله’! مرا از کسانی خبرده که طاعت و مودّت ايشان بر همه‌ی اهل عالم واجب است و پس از رسول خدا’ اقتدا کردن به ایشان بر همه‌ی خلق واجب است.

آن حضرت فرمود: ای ابا کنکر! همانا اولی الأمر ـ کسانی‌که خدا ایشان را ائمه مردم قرارداد و اطاعت ایشان را بر همه واجب گردانید ـ عبارت‌اند از: اميرالمؤمنين على×، سپس حسن و حسين دو فرزند على بن ابیطالب^، و پس از ايشان امر ولايت و امامت منتهى به من گرديد؛ آنگاه ساكت شد.

من گفتم: سرور من، از حضرت اميرالمؤمنين× به ما رسيده كه آن حضرت فرمودند: زمين خالى از حجت خدا براى بندگانش نمي‌ماند، پس حجّت و امام پس از شما كه خواهد بود؟

حضرت علی بن الحسين× فرمود: امام و حجّت پس از من پسرم محمد و نام او در تورات باقر× است، علم و دانش را مى‌شكافد شكافتنى، او پس از من امام و حجت است و پس از محمد پسر او جعفر و نام مبارك او در نزد اهل آسمان صادق× است.

من گفتم: سرور من! همه‌ی ائمه صادق هستند؛ وجه تخصيص اين اسم به ایشان چیست؟ آن حضرت فرمود: پدرم از پدر بزرگوار خود على× از رسول خدا’ حكايت كرد که حضرت فرمود: هرگاه فرزندم جعفر بن محمد بن علی بن الحسين بن علی بن ابی‌طالب^ متولّد گردد بايد كه نام او را صادق نهید؛ زيرا كه پنجمین از فرزندان او همان‌که نامش جعفر است؛ گستاخانه بر خدا و از روی دروغ ادعای امامت می‌کند؛ پس نام او نزد خداوند جعفر کذاب است، همان‌که بر خدا افترا بسته و ادعای چیزی را می‌کند که برای او نیست مخالف پدر شده و بر برادرش حسد مى‌ورزد، اين همان است كه هنگام غيبت ولی‌ خدا، پرده‌ی الهى را پاره مى‌كند.

سپس علی بن الحسين× بسيار گريه كرد و فرمود: گویا من جعفر كذّاب را مى‌بينم كه طاغيان زمان خود را ترغيب بر تفتيش امر ولى خدا كه غايب در حفظ و حمايت خدا و در پناه بود مي‌نمايد و موكّل بر حرم پدرش تفتيش كند به‌خاطر جهلى كه بر ولادت او دارد و حرصى كه بر قتل او دارد، اگر به او دسترسى يابد و طمعى كه به ميراث او دارد تا آن را به‌ناحق‌ غصب نمايد.

ابو خالد می‌گوید: من گفتم: يا ابن رسول‌الله’! اين امر چنان خواهد شد كه شما فرموديد؟

فرمود: آرى، به خدا كه واقع خواهد شد و آن در صحيفه‌اى كه نزد ماست مكتوب است كه پس از رسول خدا| محنت‌هایی بر ما جاری خواهد شد.

ابو خالد روايت كند كه من به آن حضرت عرض نمودم: يا ابن رسول‌الله’! پس‌ازآن چه خواهد شد؟

فرمود: آنگاه غيبت ولى خدا طولانى خواهد شد، همان‌که دوازدهمين از اوصياى رسول خدا و امامان پس از او است. اى ابا خالد، مردم دوران غيبت آن امام كه معتقد به امامت و منتظر ظهور اويند از مردم هر روزگارى برترند، زيرا خداى تعالى عقل و فهم و معرفتى به آنان عطا فرموده كه غيبت نزد آنان به‌منزله‌ی مشاهده است، [عالم غیبت برای آن‌ها عالم شهود است و آن‌گونه زندگی می‌کنند که کانّه امام را می‌بینند] و آنان را در آن روزگار همچون مجاهدين در مقابل رسول خدا’كه با شمشير به جهاد برخاسته‌اند قرار داده است، آنان مخلصان حقيقى و شيعيان راستين ما و داعيان به دين خداى تعالى در نهان و آشكارند؛ و فرمود: انتظار فرج خود بزرگ‌ترین فرج و گشایش است.

شرح روایت

    1. ملاک ارزشیابی اهل دوران غیبت

        2. ایمان به ولایت و باور به امامت امام زمان#[14] .

        3. انتظار الفرج؛ یعنی منتظر ظهور امام زمان# هستند.

اهل دوران غیبت با داشتن این دو ویژگی، از مردم هر روزگاری برتر هستند و امید و انتظار نسبت به فرج، احساس ناامیدی را در انسان از بین می‌برد.

    4. ویژگی و مزایای اهل دوران غیبت

ویژگی‌های مردم زمان غیبت همان بایسته‌هایی است که باید داشته باشند. وجود ملاک ارزشیابی اهل دوران غیبت، سبب برتری آن‌ها بر مردم هر روزگار خواهد شد.

اما این‌که چه ویژگی‌هایی سبب به وجود آمدن این دو ملاک در مردم عصر غیبت شده عبارت‌اند از:

    1. عقل: شکی نیست که عقلِ زمان غیبت، عقلِ ویژه‌ای است و غیر از آن عقلی است که خدا به همه‌ی انسان‌ها داده است. عقلای عالم در هر زمان، برترین‌ها هستند. عقل ویژه، عقل معرفة الامام است که انسان را به امام شناسی برساند.

ممکن است برای کسی این سؤال مطرح بشود که عقل ویژه و عقل امام شناسی یعنی چه؟ عقل رشد می‌کند همان‌گونه که بدن انسان و درخت رشد می‌کند؛ اما رشد این عقل در کجا بیشتر و بهتر است؟

در پاسخ به این پرسش می‌گوییم: هنگامی‌که عقل، تحت مدیریت و سرپرستی امام× باشد، درست رشد می‌کند و از هدایت برخوردار خواهد شد؛ اما اگر تحت سرپرستی طاغوت [همچون معاویه باشد] به جهالت و ظلمت منتهی خواهد شد؛ البته ممکن است این سؤال نیز مطرح بشود که اگر این عقل را به مردم آن زمان نیز می‌دادند بر ایمان آن‌ها نیز افزوده می‌شد؟

در پاسخ باید این‌گونه گفت که خدای متعال به همه انسان‌ها عقل داده است؛ اما آنچه سبب تمایز و برتری مردم زمان غیبت می‌شود جستجو و رسیدن به این ملاکات توسط عقل است.

    2. فهم: یعنی فهم معرفت امام× دارند.

هنگامی‌که انسان فهم معرفت امام پیدا کند به اینجا می‌رسد. برخی‌ها به‌جهت نداشتن معرفت نسبت به امام× از طولانی شدن غیبت خسته می‌شوند؛ اما امام صادق× راه‌حل برون‌رفت از این خستگی را به ما یاد می‌دهند؛ ایشان می‌فرمایند: «إعْرِفْ إِمَامَكَ، فَإِنَّكَ إِذَا عَرَفْتَ لَمْ يَضُرَّكَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ.»[15] ؛ امامت را بشناس، زيرا هرگاه امامت را شناختى، تقدم يا تأخر اين امر زيانت ندهد (يعنى چه آنكه دولت حق زود ظاهر شود و يا دير، براى تو مساوی است و زيانى نكرده‌اى، همانا زيان براى كسى است كه امامش را نشناسد).

علت برتری اهل زمان غیبت حضرت حجت# بر مردم هر روزگاری

        1. خداوند عصاره هر آنچه را که تاکنون به بشریت داده، به اهل زمان غیبت نیز داده است. امام زمان# در عصر غیبت، عصاره‌ی همه‌ی انبیا و اولیای الهی است و هر آنچه را که خداوند به پیامبران و ائمه^ داده، می‌توان در امام زمان# نیز مشاهده کرد. روایات هم به این موضوع اشاره کرده‌اند.[16]

        2. اهل این زمان [عصر غیبت] در سخت‌ترین روزگار زندگی می‌کنند، چون این‌ها امام را در ظاهر نمی‌بینند و ایشان را در پس پرده غیبت تبعیت می‌کنند؛ درحالی‌که مردم زمان ائمه^، آن‌ها را با چشم دیده‌اند؛ پس مردم عصر غیبت در سخت‌ترین زمان‌ها به سر می‌برند. یکی از سختی‌های این زمان حفظ دین است که از آن (حفظ دین) تعبیر به نگه‌داشتن آتش در کف دست شده است[17] .

امام صادق× نیز در روایتی درباره‌ی سختی‌های این زمان فرمود:

«نَحْنُ صُبَّرٌ وَشِيعَتُنَا أَصْبَرُ مِنَّا وَذَلِكَ أَنَّا صَبَرْنَا عَلَى مَا نَعْلَمُ وَصَبَرُوا هُمْ عَلَى مَا لَا يَعْلَمُونَ...»[18] ؛ ما صابر هستیم؛ اما شیعیانمان از ما صابرتر هستند، زیرا ما می‌دانیم؛ اما آن‌ها برنوشته‌ روی کاغذی ایمان آورده‌اند.

        3. با توجه به روایت[19] دانسته می‌شود که اهل زمان غیبت خودشان را از امام جدا نمی‌گیرند؛ یعنی با این‌که امام× در پس پرده غیبت است، از امامشان جدا نمی‌شوند؛ زیرا غیبت حضرت# در نزدشان همچون شهود هست. به‌تعبیری دیگر غیبت امام زمان# برای این‌ها همانند مشاهده است و حجابی بینشان وجود ندارد.

        4. اهل زمان غیبت به مرحله‌ای از شهود رسیدند که گویا امام خود را می‌بینند.

شهود یکی از مراحل عالی انسانی است[20] ؛ همان‌گونه که امیرمؤمنان علی× در «خطبه متقین» در توصیف انسان‌های باتقوا این‌گونه می‌فرمایند: «فَهُمْ وَالْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا»[21] ؛ بهشت براى آنان چنان است كه گويى آن را ديده‌اند.

اینجا نیز در میان اهل زمان غیبت، کسانی‌که از دو ویژگی-ایمان به ولایت و انتظار الفرج- برخوردارند؛ مانند این است که امامشان را می‌بینند و به مرحله شهود رسیده‌اند.

        5. به‌منزله مجاهدین هستند، زیرا پیامبر’ فرمودند: «أَفْضَلُ جِهَادِ أُمَّتِي انْتِظَارُ الْفَرَج‌»[22] ؛ برترین جهاد امّت من، انتظار فرج است.

در تعریف انتظار این‌گونه گفته‌اند که انتظار، «هو كيفيّة نفسأنيّة، ينبعث منها التهيّؤ لما ينتظره‌»[23] ؛ انتظار حالتى نفسانى است كه آمادگى براى آنچه انتظارش را مى‌كشيم، از آن برمى‌آيد. هي الكيفية النفسانية التي ينبعث منها التهيّؤ لما تنتظره

        6. برخورداری از اخلاص حقیقی؛ ازاین‌جهت که قائل به امامت و منتظر فرج هستند.

قائل به امامت و منتظر فرج بودن، اخلاص حقیقی را برای انسان به‌همراه دارد.

        7. صدق حقیقی؛ صدق حقیقی، شیعیان راستین هستند.

دعوت‌کنندگان به دین خدا (تبیین و تبلیغ دین خدا)؛ شاید بشود این مورد را همان جهاد تبیینی دانست که مقام معظم رهبری به آن اشاره‌کرده‌اند؛ بنابراین مهدویت نیاز به تبیین دارد و اگر متخصص عالم، مبلغ آشنا و کارشناس، مسأله‌ی مهدوی را تبیین نکند، دیگرانی همچون عرفان‌ها و فرقه‌های نوظهور آن را تبیین خواهند کرد.

 

فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)

الدرس الثالث والثمانون (11 شعبان 1443)

الباب الثاني: امكانيات المسجد

الثاني: امكانية المسجد لتعليم الدين

بما أننا على أعتاب النصف من شهر شعبان ومولد الامام صاحب العصر والزمان# أتحدث بكلمات مختصرة حول وجوده الشريف وفضله العميم ووظائفنا وتكاليفنا في زمن غيبته التي نعيش فيها.

ملاكات تقييم أهل زمان الغيبة

لا شك في أن فكرة ظهور المنقذ العظيم الذي سينشر العدل والرخاء بظهوره في آخر الزمان، ويقضي على الظلم والاضطهاد في أرجاء العالم، ويحقق العدل والمساواة في دولته، هي فكرة عالمية آمن بها واعتقدها أهل الأديان الثلاثة، واعتنقها معظم الشعوب.

وأما المسلمون رغم اختلافهم في مسائل شتي، نري اتفاقهم على فكرة المهدوية وظهوره، لذلك اعتقدها المسلمون بأجمعهم ولا ينكره الا الذين في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا.

يقول: محي الدين ابن عربي:

«واعلموا انّه لابدّ من خروج المهدي× لكن لا يخرج حتى تمتلئ الأرض جوراً وظلماً فيملؤها قسطاً وعدلا[24] ، ولو لم يبق من الدنيا الّا يوم واحد طوّل الله تعالى ذلك اليوم حتى يلي ذلك الخليفة، وهو من عترة رسول الله| من ولد فاطمة رضي الله عنها، جدّه الحسين بن علي بن أبي طالب‘، ووالده الحسن العسكري ابن الامام علي النقي ـ بالنون ـ ابن الامام محمد التقي ـ بالتاء ـ ابن الامام علي الرضا ابن الامام موسى الكاظم ابن الامام جعفر الصادق ابن الامام محمد الباقر ابن الامام زين العابدين علي بن الامام الحسين ابن الامام علي بن أبي طالب رضي الله عنه يواطئ اسمه اسم رسول الله|»[25] .

ونفس هذه العقيدة المشتركة بين الأديان وبين طوائف المسلمين يحكي أهميتها في الحضارات التوحيدية والانسانية.

ولذلك نرى في روايات ائمة المعصومين التأكيد على موضوع تكليف أعضاء المجتمع الاسلامي تجاه تلك العقيدة الهامة، ونرى أنها تكلفنا بوظائف عديدة.

منها:

عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ، عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِ، قَالَ: «دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ زَيْنِ الْعَابِدِينَ×، فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! أَخْبِرْنِي بِالَّذِينَ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ وَمَوَدَّتَهُمْ وَأَوْجَبَ عَلَى خَلْقِهِ الِاقْتِدَاءَ بِهِمْ بَعْدَ رَسُولِ‌اللَّهِ’، فَقَالَ لِي: يَا أَبَا كَنْكَرَ! إِنَّ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ جَعَلَهُمُ اللَّهُ أَئِمَّةَ النَّاسِ وَأَوْجَبَ عَلَيْهِمْ طَاعَتَهُمْ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي‌طَالِبٍ‘، ثُمَّ انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَيْنَا، ثُمَّ سَكَتَ؛ فَقُلْتُ لَهُ: يَا سَيِّدِي، رُوِيَ لَنَا عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ× أَنَّهُ قَالَ: لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى عِبَادِهِ، فَمَنِ الْحُجَّةُ وَالْإِمَامُ بَعْدَكَ؟ قَالَ×: ابْنِي مُحَمَّدٌ وَاسْمُهُ فِي التَّوْرَاةِ بَاقِرٌ يَبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً هُوَ الْحُجَّةُ وَالْإِمَامُ بَعْدِي، وَمِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ جَعْفَرٌ اسْمُهُ عِنْدَ اهل السَّمَاءِ الصَّادِقُ، فَقُلْتُ لَهُ: يَا سَيِّدِي، فَكَيْفَ صَارَ اسْمُهُ الصَّادِقَ وَكُلُّكُمْ صَادِقُونَ؟ فَقَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ| قَالَ: إِذَا وُلِدَ ابْنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي‌طَالِبٍ^ فَسَمُّوهُ الصَّادِقَ×، فَإِنَّ الْخَامِسَ مِنْ وُلْدِهِ الَّذِي اسْمُهُ جَعْفَرٌ يَدَّعِي الْإِمَامَةَ اجْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ وَكَذِباً عَلَيْهِ فَهُوَ عِنْدَاللَّهِ جَعْفَرٌ الْكَذَّابُ الْمُفْتَرِي عَلَى اللَّهِ الْمُدَّعِي لِمَا لَيْسَ لَهُ بِأَهْلٍ الْمُخَالِفُ عَلَى أَبِيهِ وَالْحَاسِدُ لِأَخِيهِ ذَلِكَ الَّذِي يَكْشِفُ سِرَّ اللَّهِ عِنْدَ غَيْبَةِ وَلِيِّ اللَّهِ، ثُمَّ بَكَى عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بُكَاءً شَدِيداً! ثُمَّ قَالَ×: كَأَنِّي بِجَعْفَرٍ الْكَذَّابِ وَقَدْ حَمَلَ طَاغِيَةَ زَمَانِهِ عَلَى تَفْتِيشِ أَمْرِ وَلِيِّ اللَّهِ وَالْمُغَيَّبِ فِي حِفْظِ اللَّهِ وَالتَّوْكِيلِ بِحَرَمِ أَبِيهِ جَهْلًا مِنْهُ بِوِلَادَتِهِ وَحِرْصاً عَلَى قَتْلِهِ إِنْ ظَفِرَ بِهِ طَمَعاً فِي مِيرَاثِ أَبِيهِ حَتَّى يَأْخُذَ بِغَيْرِ حَقِّهِ. قَالَ أَبُو خَالِدٍ: فَقُلْتُ لَهُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! وَإِنَّ ذَلِكَ لَكَائِنٌ؟ فَقَالَ: إِي وَرَبِّي إِنَّهُ الْمَكْتُوبُ عِنْدَنَا فِي الصَّحِيفَةِ الَّتِي فِيهَا ذِكْرُ الْمِحَنِ الَّتِي تَجْرِي عَلَيْنَا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ’. قَالَ أَبُو خَالِدٍ: فَقُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! ثُمَّ يَكُونُ مَا ذَا؟ قَالَ: ثُمَّ تَمْتَدُّ الْغَيْبَةُ بِوَلِيِّ اللَّهِ الثَّانِي عَشَرَ مِنْ أَوْصِيَاءِ رَسُولِ اللَّهِ وَالْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ؛ يَا أَبَا خَالِدٍ! إِنَّ اهل زَمَانِ غَيْبَتِهِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَالْمُنْتَظِرِينَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ اهل كُلِّ زَمَانٍ، لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَالْأَفْهَامِ وَالْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ، وَجَعَلَهُمْ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِينَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِالسَّيْفِ، أُولَئِكَ الْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَشِيعَتُنَا صِدْقاً وَالدُّعَاةُ إِلَى دِينِ اللَّهِ سِرّاً وَجَهْراً. وَقَالَ×: انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ»[26] .

ان أبا خالد الكابلي هو اسمه كنكر ويقال أن اسمه (وردان) وخالف فيه البعض وقال به وردان هو شخص آخر لا يتحد معه.

وهو من أصحاب الامام السجاد× ومن خواصه الذين لم يرتدوا بعد قتل الامام الحسين× وبقي مع علي بن الحسين‘ ولقب بحواريه.

الكشي:

وَجَدْتُ بِخَطِّ جِبْرِيلَ بْنِ أَحْمَدَ، حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مِهْرَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَنَّاطِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ× يَقُولُ: «كَانَ أَبُو خَالِدٍ الْكَابُلِيُّ يَخْدُمُ مُحَمَّداً ابْنَ الْحَنَفِيَّةِ دَهْراً وَمَا كَانَ يَشُكُّ فِي أَنَّهُ إِمَامٌ، حَتَّى أَتَاهُ ذَاتَ يَوْمٍ فَقَالَ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ لِي حُرْمَةً وَمَوَدَّةً وَانْقِطَاعاً فَأَسْأَلُكَ بِحُرْمَةِ رَسُولِ اللَّهِ وَأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَّا أَخْبَرْتَنِي أَنْتَ الْإِمَامُ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ عَلَى خَلْقِهِ قَالَ، فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ حَلَفْتَنِي بِالْعَظِيمِ، الْإِمَامُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ× عَلَيَّ وَعَلَيْكَ وَعَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ، فَأَقْبَلَ أَبُو خَالِدٍ لَمَّا أَنْ سَمِعَ مَا قَالَهُ مُحَمَّدٌ ابْنُ الْحَنَفِيَّةِ جَاءَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ× فَلَمَّا اسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ فَأُخْبِرَ أَنَّ أَبَا خَالِدٍ بِالْبَابِ، فَأَذِنَ لَهُ، فَلَمَّا دَخَلَ عَلَيْهِ دَنَا مِنْهُ، قَالَ مَرْحَباً بِكَ يَا كَنْكَرُ مَا كُنْتَ لَنَا بِزَائِرٍ مَا بَدَا لَكَ فِينَا فَخَرَّ أَبُو خَالِدٍ سَاجِداً شَاكِراً لِلَّهِ تَعَالَى مِمَّا سَمِعَ مِنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ× فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يُمِتْنِي حَتَّى عَرَفْتُ إِمَامِي، فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ وَكَيْفَ عَرَفْتَ إِمَامَكَ يَا أَبَا خَالِدٍ قَالَ إِنَّكَ دَعَوْتَنِي بِاسْمِيَ الَّذِي سَمَّتْنِي أُمِّي الَّتِي وَلَدَتْنِي، وَقَدْ كُنْتُ فِي عَمْيَاءَ مِنْ أَمْرِي وَلَقَدْ خَدَمْتُ مُحَمَّداً ابْنَ الْحَنَفِيَّةِ عُمُراً مِنْ عُمُرِي وَلَا أَشُكُّ إِلَّا وَأَنَّهُ إِمَامٌ، حَتَّى إِذَا كَانَ قَرِيباً سَأَلْتُهُ بِحُرْمَةِ اللَّهِ وَبِحُرْمَةِ رَسُولِهِ وَبِحُرْمَةِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ فَأَرْشَدَنِي إِلَيْكَ وَقَالَ هُوَ الْإِمَامُ عَلَيَّ وَعَلَيْكَ وَعَلَى خَلْقِ اللَّهِ كُلِّهِمْ، ثُمَّ أَذِنْتَ لِي فَجِئْتُ فَدَنَوْتُ مِنْكَ سَمَّيْتَنِي بِاسْمِيَ الَّذِي سَمَّتْنِي أُمِّي فَعَلِمْتُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ عَلَيَّ وَعَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ»[27] .

شرح الحديث:

ملاكان في تقييم الانسان في زمن الغيبة:

    1. القول بامامة الامام الغائب

    2. انتظار ظهوره.

خصائص ومزايا أهل زمان غيبة الامام المهدي#:

    1. اعطاوهم عقل معرفة الامام. (وهو عقل خاص غير العقل الذي اعطي للجميع)

    2. اعطاوهم فهم معرفة الامام.

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى، عَنْ حَرِيزٍ، عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ×: «إعْرِفْ إِمَامَكَ، فَإِنَّكَ إِذَا عَرَفْتَ لَمْ يَضُرَّكَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَوْ تَأَخَّرَ»[28] .

    3. عقل اهل زمان غيبته الذين يعتقدون بامامته وينتظرون ظهوره ينموا برعاية الامام× لا برعاية الطاغوت.

    4. لماذا جعل الله اهل زمان غيبته أفضل أهل كل زمان؟ لأنه قد أعطوا امام يمكن التعبير عنه بأن عصارة جميع الانبياء والأولياء.

    5. لما ذا جعل الله اهل زمان غيبته أفضل كل زمان؟ لأنهم يعيشون في زمان صعب وحفظ الدين في ذلك الزمان أصعب من كل زمان.

    6. لا يبتعدون عن امامهم بسسب الغيبة والحجاب. «الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ‌ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَة»[29] .

    7. بلوغهم الى مرحلة الشهود. عَنْ‌ عَلِيٍ‌×: «فَهُمْ وَالْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا»[30] .

    8. هم بمنزلة المجاهدين؛ لأن الانتظار في الحقيقة جهاد بل أفضل الجهاد.

قَالَ‌ رَسُولُ‌ اللَّهِ‌|: «أَفْضَلُ جِهَادِ أُمَّتِي انْتِظَارُ الْفَرَج‌»[31] .

    9. الاخلاص الحقيقي من خلال القول بامامته وانتظار ظهوره.

    10. الصدق الحقيقي من خلال القول بامامته و...

    11. اهل زمان غيبة الامام× هم الذين يدعون الناس الى دين الله.


[1] - ر.ک: آدینه موعود، ص19.
[2] - باور داشت مهدویت، ص10.
[3] - ر.ک: آدینه موعود، ص21.
[4] - این موضوع را در ابتدای کتاب «آدینه موعود» آورده‌ایم، به‌ویژه عقاید دیگر ادیان را نیز در آنجا بیان کردیم که می‌توانید به آن رجوع کنید. (آدینه موعود، ص22).
[5] - ابن صباغ مالکی نیز شبیه به این تعابیر آورده و می‌نویسد: «عن أبي سعيد وجابر بن عبداللّه قالا: قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله: اُبشّركم بالمهدي [يبعث في اُمّتي على اختلافٍ من الناس وزلزال] يملأ الأرض قسطا وعدلاً كما ملئت جورا وظلما، يرضى عنه ساكن السماء وساكن الأرض، يقسّم المال صحاحا، فقال له رجل: ما معنى صحاحا؟ قال: بالسوية بين الناس»؛ (الفصول المهمة في معرفة الائمة، ج2، ص1116.).
[6] - برگرفته از فتوحات (ط- موسسة آل البیت لإحیاء التراث)، ج3، ص327، الباب السادس و الستون و ثلاثمائة؛ البته نسب امام زمان (عج) در متن کتاب فتوحات نیست؛ ازاین‌رو آية الله الشيخ حسين الطبرسي النوري (قدّس سرّه) در کتاب خود «النجم الثاقب في أحوال الإمام الحجّة الغائب» دراین‌باره می‌نویسد: «هناك حديث حول نسخ الفتوحات من حيث الزيادة والنقيصة بسبب القضايا المذهبية فيتّهم بعضهم ان ما في المفتوحات من العقائد السنية انما هي من زيادة اتباع تلك المذاهب، ويتّهم في المقابل اولئك ان الزيادة في ما يؤيد المذهب الشيعي انما هي من النسّاخ الشيعة.ومهما كان فان النسخة المطبوعة في أربعة مجلدات من الفتوحات المكية ناقصة المقطع من هذا النص الذي يذكر فيه نسب الامام المهدي علیه‌السلام، ولكنّ الشعراني نقل النص عن الفتوحات في يواقيت الجواهر، ثمّ نقله المؤلف رحمه‌الله عن كتاب يواقيت الجواهر (ج2، ص562)»؛ (النجم الثاقب في أحوال الإمام الحجّة الغائب، ج1، ص385).
[7] - به‌عنوان‌مثال، اعدام 81 نفر در عربستان سعودی که 41 نفر از آن‌ها شیعه بوده‌اند، نماد و نمونه‌ای از ظلم عظیمی است که در جهان رخ‌داده است؛ این ظلم بسیار بزرگی است؛ اما نکته‌ای که درباره‌ی این حادثه باید بیان داشت، این است که چگونه کسانی‌که از شرق و غرب عالم که تفکر غربی دارند، با آغاز جنگ اوکراین عزا گرفته و فریاد اعتراض برآوردند؛ اما هنگامی‌که در مرکز وحی، مرکز نزول اسلام و قرآن 81 نفر را بی‌گناه سر بریدند؛ صدایی از حنجره این‌ها بلند نشد؛ از تقارن این دو مسأله دانسته می‌شود که ملاک آن‌ها، دفاع از حقوق بشر و مخالفت با تروریست نیست؛ بلکه ملاک، دفاع از منافع است؛ یعنی هرکجا که منافع آمریکا، اسرائیل و هم‌مسلکانشان اقتضا می‌کند، حرکت می‌کنند و فریاد برمی‌آورند و هرکجا که این‌چنین اقتضا نکند؛ حال چه می‌خواهد در عربستان باشد، در یمن، در سوریه، در پاکستان، در افغانستان، در بحرین و یا هرکجای عالم که باشد، صدایی از آن‌ها بلند نمی‌شود. وقوع این حادثه بسیار سنگین است.این‌گونه رفتار کردن خلاف مسأله ی انتظار بوده و به‌نوعی تسلیم شدن در برابر ظلم ظالمان است.
[8] - ر.ک: منجی در ادیان؛ روح‌الله شاکری زواردهی؛ گونه‌شناسی اندیشه موعود در ادیان؛ جمعی از نویسندگان.
[9] - الفصول المهمة في معرفة الائمة، ج2، ص1116؛ تذكرة الخواص، ج1، ص325.
[10] - شناخت نامه حدیث، ج3، ص38؛ اختصاص، ص64؛ خلاصه، ص79.
[11] - ر.ک: رجال کشی، ج1، ص25-26؛ رجال طوسی، ص148؛ خلاصه، ص177.
[12] إختيار معرفة الرجال المعروف بـ رجال الكشي (مع تعليقات مير داماد الأسترآبادي)، الشيخ الطوسي، ج1، ص336.
[13] الإحتجاج، الطبرسي، أبو منصور، ج2، ص318.
[14] - شیعه اثنی عشری باشند؛ یعنی در بین راه منحرف نشده باشند و اعتقاد به امامت تمام ائمه قائل باشند؛ البته هرکس به امامت امام رضا× باور داشته باشد، امامت امام زمان# را نیز قبول دارد.
[15] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص371.
[16] - بحارالانوار، ج53، ص9؛ کمال‌الدین، ج1، ص327-326.
[17] - «عَنْ أَنَسٍ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّهُ قَالَ: يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ الصَّابِرُ مِنْهُمْ عَلَى دِينِهِ كَالْقَابِضِ عَلَى الْجَمْرَةِ»؛ (جامع الاخبار، ص130؛ بحارالانوار، ج22، ص454).
[18] بحار الأنوار - ط دارالاحیاء التراث، العلامة المجلسي، ج24، ص216.
[19] - مقصود روایت ابو خالد کابلی است.
[20] - برای مطالعه بیشتر ر.ک: نقش معرفت شهودی در ظهور و پیروزی حضرت حجه (عج)؛ صالح حسن‌زاده و داریوش تلوری، پژوهش‌های علم و دین، سال هشتم، بهار و تابستان 1396، شماره 1 (پیاپی 15).
[21] نهج البلاغه، صبحي صالح، ج1، ص303، خطبه 193.
[22] تحف العقول، ابن شعبة الحراني، ج1، ص37.
[23] منتخب الاثر فی الامام الثاني عشر علیه‌السلام، الصافي، الشيخ لطف الله، ج3، ص216.
[24] - ابن صباغ مالکی نیز شبیه به این تعابیر آورده ومی‌نویسد: «عن أبي سعيد وجابر بن عبداللّه قالا: قال رسول اللّه صلى الله عليه وآله: اُبشّركم بالمهدي [يبعث في اُمّتي على اختلافٍ من الناس وزلزال] يملأ الأرض قسطا وعدلاً كما ملئت جورا وظلما، يرضى عنه ساكن السماء وساكن الأرض، يقسّم المال صحاحا، فقال له رجل: ما معنى صحاحا؟ قال: بالسوية بين الناس»؛ (الفصول المهمة في معرفة الائمة، ج2، ص1116.).
[25] - برگرفته از فتوحات (ط- موسسة آل البیت لإحیاء التراث)، ج3، ص327، الباب السادس والستون وثلاثمائة؛ البته نسب امام زمان (عج) در متن کتاب فتوحات نیست؛ ازاین‌رو آية الله الشيخ حسين الطبرسي النوري (قدّس سرّه) در کتاب خود «النجم الثاقب في أحوال الإمام الحجّة الغائب» دراین‌باره می‌نویسد: «هناك حديث حول نسخ الفتوحات من حيث الزيادة والنقيصة بسبب القضايا المذهبية فيتّهم بعضهم ان ما في المفتوحات من العقائد السنية انما هي من زيادة اتباع تلك المذاهب، ويتّهم في المقابل اولئك ان الزيادة في ما يؤيد المذهب الشيعي انما هي من النسّاخ الشيعة.ومهما كان فان النسخة المطبوعة في أربعة مجلدات من الفتوحات المكية ناقصة المقطع من هذا النص الذي يذكر فيه نسب الامام المهدي علیه‌السلام، ولكنّ الشعراني نقل النص عن الفتوحات في يواقيت الجواهر، ثمّ نقله المؤلف رحمه‌الله عن كتاب يواقيت الجواهر (ج2، ص562)»؛ (النجم الثاقب في أحوال الإمام الحجّة الغائب، ج1، ص385).
[26] الإحتجاج، الطبرسي، أبو منصور، ج2، ص318.
[27] إختيار معرفة الرجال المعروف بـ رجال الكشي (مع تعليقات مير داماد الأسترآبادي)، الشيخ الطوسي، ج1، ص336.
[28] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص371.
[29] الإحتجاج، الطبرسي، أبو منصور، ج2، ص318.
[30] نهج البلاغه، صبحي صالح، ج1، ص303، خطبه 193.
[31] تحف العقول، ابن شعبة الحراني، ج1، ص37.