استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1400/12/22

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامی)/ امکانیات المسجد / الثاني: امكانية المسجد لتعليم الدين - الأدلة في المقام (الدليل الخامس والسادس)

 

در بیان ذکر ادله برای جواز به‌کارگیری امکانیات مسجد برای تعلیم الدین بودیم.

به‌تعبیر دیگر، ازجمله ظرفیت‌ها و توانمندی‌های مسجد، کمک به بخش آموزش دینی جامعه است و می‌تواند مرکزی برای آموزش دین و مسائل دینی برای جامعه باشد.

سیره‌ی متشرعه‌، یکی از ادله‌ای بود که به آن استناد کردیم و مقصود از آن سیره‌ی متشرعه‌ی متصل به زمان معصومین^ می‌باشد.

ابی الدرداء و مسجد دمشق

یکی دیگر از نمونه‌هایی را که می‌توان دراین‌باره بیان کرد؛ ماجرای أبو الدرداء عويمر بن زيد الخزرجي در مسجد دِمشق است.[1]

جناب آقای معرفت در کتاب «التمهید» این‌گونه نقل می‌کند:

«أبوالدرداء عويمر بن زيد الخزرجي: كان من القرّاء على عهد النبيّ صلى‌الله عليه و آله لكنّه إنّما تصدّر للإقراء اختصاصيّا بعد وفاته صلى الله عليه و آله عندما تولّى قضاء دمشق في خلافة عثمان[2] ، فكان يقرئ جماعات كلّ جماعة تحتوي على عشرة قرّاء، يترأس كلّ جماعة مقرئ عريف[3] . قال أبوالدرداء: أعددت من يقرأ عندي فعددتهم ألفا وستمائة ونيفا. وكان لكلّ عشرة مقرئ منهم. وكان أبوالدرداء يشرف عليهم بنفسه.»[4] .

ایشان درباره‌ی ابو الدرداء می‌گوید: وی در عهد پیامبر’ از قرّاء بوده است؛ اما پس از وفات رسول‌الله’، در میان قرّاء برای او صدارتی ایجاد شد؛ یعنی شیخ القراء و رئیس القرّاء شد به‌گونه‌ای که افرادی نزد او بخوانند و او آن‌ها را تأیید کند[5] ؛ این امر صدارت در زمان خلافت عثمان تقویت شد که در دمشق منصب قضاوت را از سوی او دریافت کرد.

ایشان در مسجد جامع دمشق بحث رئیس القرّائی را داشته است؛ به‌گونه‌ای که هر ده نفر یک حلقه و یک کلاس قرائت تشکیل می‌دادند و در هرکدام از این‌ها یک رئیس القرّاء حضور داشت؛ هر گروه یک مُقرِء (مجری قرائت) هم داشته‌اند؛ و همه این‌ها یک رئیس القرّاء داشته‌اند که ابی الدرداء رئیس همه این‌ها بوده است.

بنابراین، ایشان رئیس‌الرؤسای همه گروه‌های قرائتی بوده است.

الدرداء می‌گوید: کسانی‌که برای عرضه قرائت خویش نزد من آمدند و من به آن‌ها اجازه قرائت دادم را شمردم؛ شمار آن‌ها به 1650 نفر رسید.

ایشان از انحرافاتی نیز برخوردار بود. وی ازجمله کسانی بود که در زمان اختلاف قتل عثمان نتوانست تصمیم درستی بگیرد و بر معاویه اعتراضاتی کرد و مردم را به خونخواهی عثمان تشویق نمود.[6] همچنین در جنگ صفین از رفتن به جهاد خودداری کرد[7] .

عبارت در مورد وی این‌گونه دارد:

«وكان يحمل في نفسه ولاءً كبيرا للإمام أميرالمؤمنين× كما جاء في تذكرة سبط ابن الجوزي عن الترمذي قال: «كان أبوالدرداء يقول: ما كنّا نعرف المنافقين - مَعْشَرَ الأنصار - إلاّ ببغضهم علي بن أبي طالب»[8] ؛ وتوفي رحمه الله سنة 32»[9] .

بااین‌وجود ولایت و محبت امیرمؤمنان علی× را فراوان در دل داشت. این مطلب را سبط ابن الجوزی در «تذکره الخواص»[10] از ترمذی نقل کرده که ابو الدرداء به انصار می‌گوید: ما منافقین را از روی بغض آن‌ها نسبت به علی بن ابیطالب× می‌شناختیم.

اما آن‌چه که در داستان ابی الدرداء مورد استناد قرارگرفته، این است که:

أَخْبَرَنَا الْإِمَامُ أَبُو عَلِيٍّ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقَاضِيُّ، حَدَّثَنَا الْإِمَامُ أَبُو الطِّيبِ سَهْلُ بْنُ مُحَمَّدِ ابن سُلَيْمَانَ، حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ حَامِدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْهَرَوِيُّ، أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يُونُسَ الْقُرَشِيُّ، أَخْبَرَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ، حَدَّثَنَا عَاصِمُ بْنُ رَجَاءِ بْنِ حَيْوَةَ، حَدَّثَنِي دَاوُدُ بْنُ جَمِيلٍ، عَنْ كَثِيرِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ: «كُنْتُ جَالِسًا مَعَ أَبِي الدَّرْدَاءِ فِي مَسْجِدِ دِمَشْقَ فَجَاءَ رَجُلٌ فَقَالَ: يَا أَبَا الدَّرْدَاءِ إِنِّي جِئْتُكَ مِنْ مَدِينَةِ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِحَدِيثٍ بَلَغَنِي أَنَّكَ تُحَدِّثُهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: مَا كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ غَيْرُهُ؟ قَالَ: لَا قَالَ: وَلَا جِئْتَ لِتِجَارَةٍ؟ قَالَ: لَا قَالَ: وَلَا جِئْتَ إِلَّا رَغْبَةً فِيهِ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «مَنْ سَلَكَ طَرِيقًا يَطْلُبُ فِيهِ عِلْمًا سَلَكَ اللَّهُ بِهِ طَرِيقًا مِنْ طُرُقِ الْجَنَّةِ، وَإِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا رضًى لِطَالِبِ العلم، وإن السموات وَالْأَرْضَ وَالْحُوتَ فِي الْمَاءِ لَتَدْعُو لَهُ، وَإِنَّ فَضْلَ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ عَلَى سَائِرِ الْكَوَاكِبِ، وَإِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَإِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِّثُوا دِينَارًا وَلَا دِرْهَمًا وَإِنَّمَا وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَهُ فَقَدْ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ»[11] .

کثیر بن قیس می‌گوید: ما با جناب ابی الدرداء در مسجد دمشق نشسته بودیم، مردی نزد ما آمد و گفت: ای ابا الدرداء! من از مدینه، شهر پیامبر’ آمده‌ام برای حدیثی که شنیده‌ام و تنها شما آن‌را روایت کرده‌ای. پس ابی الدرداء گفت: حاجت دیگری غیرازاین نداشته‌ای که به دمشق آمده‌ای؟

گفت: نه؛ دوباره پرسید: برای تجارت نیامده‌ای؟ گفت: نه.

ابی الدرداء گفت: نیامده‌ای مگر برای یادگیری یک حدیث؟ گفت: بله، همین‌گونه است.

ابی الدرداء گفت: از رسول خدا’ شنیدم که می‌گفت: هر کسی‌که راهی را برای یادگیری علمی برود (و حاجت دیگری نداشته باشد)؛ خدای عزّوجلّ راهی را به‌سوی بهشت برای او باز می‌کند؛ سپس فرمود: همانا ملائکه و فرشتگان بال‌های خود را با رضایت خودشان (نه با امر الهی) برای طالب علم می‌گسترانند و همان فضلیت عالم بر عابد مانند شب چهارده بر دیگر ستارگان است و همانا هر آن‌چه در آسمان و زمین است و هر چیزی، حتی ماهیان در آب برای او استغفار می‌کنند؛ همانا علما، ورثه انبیاء هستند و انبیاء، دینار و درهم به ارث نمی‌گذارند و علم به ارث می‌گذارند؛ پس هرکه آن‌را به‌کار گرفت بهره فراوانى گرفته است.

نکات پیرامون نقل ابوالدرداء

ابو الدرداء هم مُقرء بوده و هم سالیان سال در مسجد جامع دمشق و دیگر مکان‌ها قرائت را به دیگران تعلیم می‌داد. شخص سائل از مدینه به راه افتاد؛ و [فقط] برای سؤال خود مستقیم به جامع دمشق (مسجد) آمده است. این کار وی نشان از این دارد که وی با خود گفته که مرکز تعلیم الاحادیث و یاددهی علوم دینی مسجد است، زیرا عادت در مدینه و سایر مناطق نیز این‌گونه بوده است که برای کسب علم دین به مسجد مراجعه می‌کردند؛ ازاین‌رو وارد مسجد شده است؛ یعنی برای او روشن بوده که مرکز تعلیم و تعلم، مسجد است؛ حتی در جامع دمشق که وضعیت آن با سایر مکان‌ها متفاوت بود.

و این همان نکته‌ای است که ما دنبال آن بودیم؛ و آن‌چه اکنون ما در پی آن بودیم و هستیم، اثبات این است که مسجد در تاریخ اسلام و عهد رسول‌الله’ مرکز تعلیم بوده است.

آن‌چه که نباید در مقام استدلال به ماجرای ابی الدرداء از آن غافل شد این است که ایشان تا سال 32 هجری زنده بوده است؛ یعنی غیر از پیامبر’، سه خلیفه دیگر را دیده است؛ و این مطلب نشان‌دهنده‌ی این است که در زمان اصحاب پیامبر نیز این‌گونه بوده که قرائت در مساجد انجام می‌شده و کسی هم بر این کار اشکال نگرفته است؛ یعنی این مطلب بین المسلمین مورد اتفاق است.

دلیل پنجم: ترتیب قراء و منصب قرائت در مساجد در زمان رسول‌الله’، صحابه و تابعین

پنجمین دلیلی که به آن استناد شده است ترتیب قراء و منصب قرائت است.

مرحوم معرفت در «التمهید» بحث مفصلی را دراین‌باره مطرح کرده و قرّاء را به چند دسته تقسیم می‌کند:

    1. برخی در عهد اول؛ یعنی عهد پیامبر| بوده‌اند؛

    2. برخی هم پس از عهد رسول‌الله| قاری بوده‌اند که قرائت برخی از آن‌ها در مستوای عادی بوده است؛ یعنی قاری معمولی بوده‌اند؛ و برخی هم فوق این مستوای عادی بوده‌اند؛ یعنی از قاری معمولی بالاتر بوده‌اند؛ و برخی دیگر نیز صدارت و ریاست بر قرّاء داشته‌اند[12] .

برخورداری این‌ها از منصب قرائت (چه در زمان پیامبر| و چه پس‌ازآن) برحسب رتبه‌ی قرائت و شأنشان بوده است؛ بنابراین، برخی خودشان قرائت می‌کردند و برخی دیگر نیز ناظر بر قرائت دیگران بوده‌اند.

ترتیب قراء و منصب قرائت در زمان پیامبر’، صحابه، تابعین و ائمه^ تا 250 سال این‌گونه بوده که موضوع قرائت در مساجد، منصبی بوده است که برحسب رتبه‌ی قاریان[13] شکل می‌گرفته است؛ و آن‌ها تنها عبارات قرآن را تعلیم نمی‌دادند.

أبوعبدالرحمان، عبداللّه بن حبيب السلمي

یکی دیگر از آن افراد، شخصی به نام أبو عبدالرحمان، عبدالله بن حبيب السلمي است که مرحوم معرفت درباره ی وی این‌گونه نقل کرده‌اند:

«أبوعبدالرحمان، عبداللّه بن حبيب السلمي: مقرئ الكوفة، ولد في حياة الرسول صلى الله عليه و آله وأخذ القراءة عن ابن مسعود، وعرض القرآن على عليّ عليه السلام فيما ذكره الذهبي. أخذ عنه عاصم بن أبي النجود ويحيى بن وثاب وعطاء بن السائب والشعبي وخلق كثير. كان يقرئ الناس في مسجد الكوفة أربعين سنة، أقرأ في خلافة عثمان إلى أن توفي سنة 74 في إمرة بشر على العراق»[14] ؛ وی (أبو عبدالرحمان، عبدالله بن حبيب السلمي) مقرء شهر کوفه بوده است. [هر کسی‌که در کوفه می‌خواست شهادت و اجازه قرائت بگیرد، یا می‌خواست قرائت خود را تصحیح کند و از قرآن چیزی یاد بگیرد نزد ایشان می‌رفته است.]

ایشان در زمان پیامبر’ به دنیا آمد؛ قرائت را از ابن مسعود یاد گرفت؛ و قرآنش (قرآنی که خوانده است) را (بنا بر نقل ذهبی) بر امیرمؤمنان× عرضه کرده است.

[اما آن‌چه به‌عنوان مؤید و دلیل مورد استناد ما قرارگرفته این تعبیر است که] ایشان 40 سال در مسجد کوفه مُقرء بوده و به تعلیم دیگران مشغول شده است؛ و مسجد کوفه مرکز تعلیم دین و قرآن بوده است؛ البته مقرء بودنش از زمان عثمان شروع‌شده و تا سال (74 هجری) ادامه داشته است؛ اما منصب قرائتش پیش از عثمان بوده است، چراکه که قرائت خویش را بر امیرمؤمنان× عرضه داشته است.

دلیل ششم: الأمر بالافتاء في المسجد

ششمین دلیل، دستور نسبت به افتاء در مسجد در برخی روایات از سوی حضرات معصومین ^ است.

روشن است که افتاء برای تعلیم مردم و جامعه در مسائل فقهی و کلامی است. نوع تعلیم دین یا مصداق بارز تعلیم، کارشناسیِ دین است.

ابان بن تغلب بن رباح[15] ازجمله کسانی است که امام× به وی دستور داد تا در مسجد بنشیند و فتوا بدهد.

نجاشی درباره ی ایشان می‌فرماید:

«أبو سعيد البكري الجريري مولى بني جرير بن عبادة بن ضبيعة بن قيس بن ثعلبة بن عكابة بن صعب بن علي بن بكر بن وائل، عظيم المنزلة في أصحابنا، لقي علي بن الحسين وأبا جعفر وأبا عبد الله^، روى عنهم، وكانت له عندهم منزلة وقدم. وذكره البلاذري قال: روى أبان عن عطية العوفي. وقال له أبو جعفر×: «إجلس في مسجد المدينة وأفت الناس، فإني أحب أن يرى في شيعتي مثلك». وقال أبو عبد الله× لما أتاه نعيه: «أما والله لقد أوجع قلبي موت أبان». وكان قارئا من وجوه القراء، فقيها، لغويا، سمع من العرب وحكى عنهم... و كان أبان رحمه الله مقدما في كل فن من العلم في القرآن و الفقه و الحديث و الأدب و اللغة و النحو و له كتب‌»[16] .

وی در میان اصحاب ما عظیم المنزله است؛ امام علی بن الحسین، ابا جعفر و اباعبدالله^ را ملاقات کرده و از هر سه امام نیز روایت دارد.

[اصحاب (اصحاب پیامبر| و ائمه^) بر دو قسم هستند:

    1. اصحاب اللقاء؛ یعنی کسانی‌که پیامبر و ائمه را ملاقات کردند. امکان دارد پیامبر| و اهل‌بیت^ را ببیند؛ ولی روایتی نقل نکند.

    2. اصحاب الرواية؛ یعنی کسانی‌که از پیامبر| و اهل‌بیت^ روایت نقل کرده‌اند. امکان دارد کسی از پیامبر| روایت کند؛ اما ایشان را ملاقات نکرده با‌شد.]

جناب نجاشی در ادامه می‌فرماید: ابان بن تغلب نزد ائمه نیز از منزلت و سابقه‌ی طولانی برخوردار بوده است.

امام باقر× به ایشان دستور دادند که در مسجد مدینه بنشیند و برای مردم فتوا بدهد.

این فتوا غیر از بحث اجتهاد و تقلید است که در آنجا مطرح می‌شود؛ اجتهاد در زمان حضرات معصومین^ نیز بوده است؛ اما این نکته وجود دارد که دستور به افتاء از سوی معصومین^ در مسجد است.

علت این دستور از سوی امام× این است که ایشان دوست داشتند افرادی همچون ابان بن تغلب در میان شیعیان دیده شوند و مانند او که کارشناس دین هستند، بیایند و برای مردم دین و مسائل آن‌را بیان کنند.

بنابراین، مسجد می‌تواند محل آموزش مسائل دینی باشد.

ابان بن تغلب نزد ائمه^ ارزشمند بوده است، به‌گونه‌ای که در زمانی‌که خبر وفات وی به امام صادق× رسید ایشان فرمودند: مرگ ابان، دل و قلب مرا به درد آورد.

سپس جناب نجاشی می‌فرماید: ابان بن تغلب افزون بر این‌که فقیه بوده و فتوا می‌داد؛ قاری نیز بوده است؛ یعنی علاوه‌بر فقاهت، فهم دین در حوزه‌ی قرائت و فنون آن نیز داشته است.

ایشان هم لغوی و هم فقیه بوده و هم از قاریان برتر بوده است که حسب نقل کشی و دیگران از امام سجاد× روایت دارد.

در علوم و فنون، همچون قرآن، فقه، حدیث، ادب، لغت و نحو نیز عالم بوده و کتاب‌های فراوانی نیز برای وی نقل شده است.

امام باقر× به این‌چنین شخصیتی دستور می‌دهد که در مسجد بنشین و برای مردم فتوا بدهد.

پس این مسئله روشن است که یکی از ابعاد ظرفیتی مسجد این است که باید به کمک بخش آموزش جامعه بیاید؛ خواه مطلق التعلیم باشد و یا این‌که در میدان تعلیم الدین باشد.

 

فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)

الدرس الثاني والثمانون (10 شعبان 1443)

الباب الثاني: امكانيات المسجد

الثاني: امكانية المسجد لتعليم الدين

الأدلة في المقام:

الرابع: السيرة المتشرعة المتصلة بعصر الأئمة المعصومين^

مما يدل على المساجد كان في العهد الأول مركزا لتعليم الدين ما ورد عن أبي الدرداء في مسجد دمشق.

يقول شيخنا الاستاذ محمد هادي معرفت في كتابه «التمهيد في علوم القرآن»:

«أبوالدرداء عويمر بن زيد الخزرجي: كان من القرّاء على عهد النبيّ صلى‌الله عليه و آله لكنّه إنّما تصدّر للإقراء اختصاصيّا بعد وفاته صلى الله عليه و آله عندما تولّى قضاء دمشق في خلافة عثمان[17] ، فكان يقرئ جماعات كلّ جماعة تحتوي على عشرة قرّاء، يترأس كلّ جماعة مقرئ عريف[18] .

قال أبوالدرداء: أعددت من يقرأ عندي فعددتهم ألفا وستمائة ونيفا. وكان لكلّ عشرة مقرئ منهم. وكان أبوالدرداء يشرف عليهم بنفسه.»[19] .

«وكان يحمل في نفسه ولاءً كبيرا للإمام أميرالمؤمنين× كما جاء في تذكرة سبط ابن الجوزي عن الترمذي قال: «كان أبوالدرداء يقول: ما كنّا نعرف المنافقين - مَعْشَرَ الأنصار - إلاّ ببغضهم علي بن أبي طالب»[20] ؛ وتوفي رحمه الله سنة 32»[21] .

أَخْبَرَنَا الْإِمَامُ أَبُو عَلِيٍّ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْقَاضِيُّ، حَدَّثَنَا الْإِمَامُ أَبُو الطِّيبِ سَهْلُ بْنُ مُحَمَّدِ ابن سُلَيْمَانَ، حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ حَامِدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْهَرَوِيُّ، أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يُونُسَ الْقُرَشِيُّ، أَخْبَرَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ دَاوُدَ، حَدَّثَنَا عَاصِمُ بْنُ رَجَاءِ بْنِ حَيْوَةَ، حَدَّثَنِي دَاوُدُ بْنُ جَمِيلٍ، عَنْ كَثِيرِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ: «كُنْتُ جَالِسًا مَعَ أَبِي الدَّرْدَاءِ فِي مَسْجِدِ دِمَشْقَ فَجَاءَ رَجُلٌ فَقَالَ: يَا أَبَا الدَّرْدَاءِ إِنِّي جِئْتُكَ مِنْ مَدِينَةِ الرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِحَدِيثٍ بَلَغَنِي أَنَّكَ تُحَدِّثُهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: مَا كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ غَيْرُهُ؟ قَالَ: لَا قَالَ: وَلَا جِئْتَ لِتِجَارَةٍ؟ قَالَ: لَا قَالَ: وَلَا جِئْتَ إِلَّا رَغْبَةً فِيهِ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «مَنْ سَلَكَ طَرِيقًا يَطْلُبُ فِيهِ عِلْمًا سَلَكَ اللَّهُ بِهِ طَرِيقًا مِنْ طُرُقِ الْجَنَّةِ، وَإِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا رضًى لِطَالِبِ العلم، وإن السموات وَالْأَرْضَ وَالْحُوتَ فِي الْمَاءِ لَتَدْعُو لَهُ، وَإِنَّ فَضْلَ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ عَلَى سَائِرِ الْكَوَاكِبِ، وَإِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَإِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِّثُوا دِينَارًا وَلَا دِرْهَمًا وَإِنَّمَا وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَهُ فَقَدْ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ»[22] .

نعم يستفاد من هذه القضية أن المساجد كانت على عهد رسول الله وصحابته والتابعين مراكز لتعليم الدين؛ وهذا الرجل قد جاء من المدينه الى دمشق وأراد البحث والتعرف على حديث رسول الله|؛ وانما النقطة المهمة هنا، أنه لما جاء الى دمشق مباشرة جاء الى مسجد دمشق، وهذه يعني أن الرجل كان يعرف أن المسجد في كل العالم حتى دمشق مركزا للتعليم والتعلم؛ وهذا هو الذي نحن فيه وبصدده.

الخامس: ترتيب القراء ومنصب القرائة في المساجد على عهد رسول الل|ه والصحابة والتابعين.

كانت القرائة على عهد رسول على ترتيب الاشخاص والافراد ومراتب القراءة؛ يعني أن بعض القراء كانوا على مستوى عادي والبعض الآخر على مستوى فوق ذلك وكان البعض حسب رتبته يتراس على الآخرين.

منهم: أبوعبدالرحمان، عبداللّه بن حبيب السلمي.

«أبوعبدالرحمان، عبداللّه بن حبيب السلمي: مقرئ الكوفة، ولد في حياة الرسول صلى الله عليه وآله وأخذ القراءة عن ابن مسعود، وعرض القرآن على عليّ عليه السلام فيما ذكره الذهبي. أخذ عنه عاصم بن أبي النجود ويحيى بن وثاب وعطاء بن السائب والشعبي وخلق كثير. كان يقرئ الناس في مسجد الكوفة أربعين سنة، أقرأ في خلافة عثمان إلى أن توفي سنة 74 في إمرة بشر على العراق؛ وقيل: في أوائل ولاية الحجاج»[23] .

السادس: الأمر بالافتاء في المسجد

من الاشخاص الذين أمر الامام× بالجلوس في المسجد والافتاء فيه، هو أبان بن تغلب بن رباح أبو سعيد البكري الجريري.

يقول النجاشي بشأنه: «عظيم المنزلة في أصحابنا، لقي علي بن الحسين وأبا جعفر وأبا عبد الله^، روى عنهم، وكانت له عندهم منزلة وقدم.

... وقال له أبو جعفر×: «إجلس في مسجد المدينة وأفت الناس، فإني أحب أن يرى في شيعتي مثلك».

وقال أبو عبد الله× لما أتاه نعيه: «أما والله لقد أوجع قلبي موت أبان».

وكان قارئا من وجوه القراء، فقيها، لغويا، سمع من العرب وحكى عنهم.

وقال أبو عمرو الكشي في كتاب الرجال: روى أبان عن علي بن الحسين×.

وكان أبان رحمه الله مقدما في كل فن من العلم في القرآن والفقه والحديث والأدب واللغة والنحو وله كتب؛ منها تفسير غريب القران وكتاب الفضائل‌»[24] .


[1] - اختلافاتی در اسم پدر او هست؛ ر.ک: المحبر، ص286؛ الإصابة في تمييز الصحابة، ج4، ص621؛ قاموس الرجال، ج5، ص606.
[2] - ر.ک: الاستیعاب، ج4، ص1646-1647.
[3] - عریف: کسی‌که امور مردم را به عهده می‌گیرد؛ مجمع‌البحرین، ج5، ص97؛ فرهنگ ابجدی، ص608.
[4] التمهید فی علوم القرآن، المعرفت، الشیخ محمد هادی، ج2، ص185.
[5] - امروز نیز در دنیا مرسوم است که قرّاء یک استاد بزرگی به نام شیخ القرّاء دارند، به‌ویژه در کشورهای عربی این منصب، مرسوم است و اجازه قرائت می‌گیرند؛ ازاین‌رو همان‌گونه که در اهل تشیع بحث اجازه روایت، مرسوم است؛ اجازه قرائت نیز در میان اهل تسنن بیشتر مطرح است؛ البته یک امری اسلامی است و شیعه مخالفتی با آن ندارد؛ این امر در میان اهل سنت رواج دارد و آن‌ها در باب قرائت قرآن، سند و طریق (فلانی از شیخش و او از شیخش تا به یکی از صحابه پیامبر’ برسد) برای قرائت دارند؛ اما این مهم کم‌کم دارد در میان اهل تشیع رواج پیدا می‌کند.
[6] - البدایة و النهایة (ط-احیاءالتراث)، ج7، ص288.
[7] وقعة صفين‌، المنقري، نصر بن مزاحم‌، ج1، ص190.
[8] تذكرة الخواص‌، سبط بن الجوزي‌، ج1، ص35.
[9] التمهید فی علوم القرآن، المعرفت، الشیخ محمد هادی، ج2، ص185.
[10] - تذکرة الخواص، ج1، ص35.
[11] تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج50، ص44.
[12] - ر.ک: التمهید فی کلمات القرآن، ج2، ص167-205.
[13] - در زمان گذشته، قاری به افرادی اطلاق می‌شد که فهم دین داشتند.
[14] التمهید فی علوم القرآن، المعرفت، الشیخ محمد هادی، ج2، ص189.
[15] - ایشان را أبو سعيد البكري الجريري نیز گفته‌اند.
[16] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص10.
[17] - ر.ک: الاستیعاب، ج4، ص1646-1647.
[18] - عریف: کسی‌که امور مردم را به عهده می‌گیرد؛ مجمع‌البحرین، ج5، ص97؛ فرهنگ ابجدی، ص608.
[19] التمهید فی علوم القرآن، المعرفت، الشیخ محمد هادی، ج2، ص185.
[20] تذكرة الخواص‌، سبط بن الجوزي‌، ج1، ص35.
[21] التمهید فی علوم القرآن، المعرفت، الشیخ محمد هادی، ج2، ص185.
[22] تاريخ دمشق، ابن عساكر، ج50، ص44.
[23] التمهید فی علوم القرآن، المعرفت، الشیخ محمد هادی، ج2، ص189.
[24] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص10.