استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1400/12/21

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامی)/ امکانیات المسجد /الثاني: امكانية المسجد لتعليم الدين - الأدلة في المقام: الرابع: السيرة المتشرعة المتصلة بعصر الأئمة المعصومين^

 

در باب ادله‌ای بودیم که دلالت بر جواز و امکان استفاده از امکانیات و توانمندی‌های مسجد برای امور تعلیم می‌کرد. بحث ما در بخش دوم از تعلیم بود؛ یعنی تعلیم دین در مسجد یا به‌کارگیری امکانیات مسجد برای آن بود.

به‌دنبال ادله‌ای بر جواز اقامه این امر بودیم که می‌توان از امکانیات و ظرفیت‌های مسجد برای کمک به بخش آموزش جامعه استفاده کرد.

چهارمین ادله‌ای که به آن استناد کردیم، سیره‌ی متشرعه‌ی متصل به زمان معصومین^ بود. سیره‌ای که علما و متشرعه و مؤمنین داشته‌اند و متصل به زمان معصومین^ می‌باشد؛ به‌گونه‌ای که تأیید ایشان را از باب این‌که به هنگام مشاهده انجام این کار در مسجد چیزی نفرموده‌اند و اعتراض و منعی نیز نکرده‌اند؛ و یا در برخی از موارد تأیید ایشان را نیز به‌همراه داشته است؛ بنابراین، برداشت ما این است که من‌حیث‌المجموع، کمترین دلالت این‌ها جواز است؛ و اگر دلیلی بیشتر از جواز به‌معنای استحباب یافتیم در جای خود باید بدان بپردازیم؛ اما اکنون به‌دنبال این هستیم که بحث جواز را به‌معنای مطلق آن به اثبات برسانیم.

نمونه‌هایی را از عصر پیامبر’، صحابه و تابعین مطرح کردیم که مساجد مراکز تعلیم بوده‌اند و این کار را متشرعه نیز انجام‌ داده‌اند. ازجمله آن‌ها می‌توان به آن کلمات یا قطعه‌ی تاریخی اشاره کرد که درباره‌ی برخی از معلمین و مدرسین زمان پیامبر’ و ائمه معصومین^ واردشده است. آن‌هایی که در زمان حیات خودشان و در برابر چشمان ائمه^ کار تعلیم را در مساجد پیگیری می‌کردند.

یکی از آن‌ها شخصی به نام عبدالله بن ابی يعفور العبدي‌ است که نجاشی درباره‌ی ایشان می‌فرماید:

«ثقة ثقة، جليل في أصحابنا، كريم على أبي عبد الله×، ومات في أيامه، وكان‌ قارئا يقرئ‌ في‌ مسجد الكوفة»[1] ؛ او هم ثقه بود و هم در میان اصحاب از جلالت و عظمت برخوردار بود، نزد امام صادق× باکرامت بوده [و امام صادق× نیز حرمت او را بسیار نگه می‌داشته] و در زمان ایشان نیز از دنیا رفته است.

یکی از کارهایی که ابی یعفور در زمان حیات خود نسبت به انجام آن اهتمام داشت، مربوط به حوزه‌ی تعلیم در مسجد بوده است؛ به‌گونه‌ای که اولاً: وی قاری بوده و منصب قرائت داشته است؛ ثانیاً: قرائت وی در مسجد کوفه بوده است؛ یعنی عملش در مسجد بوده است.

پیش‌تر مطرح‌شده بود که کلمه‌ی قاری در اصطلاحات تاریخی با آن‌چه که امروزه به‌کار می‌رود متفاوت بوده است؛ البته معنای عام آن‌را عرض می‌کنیم. امروز نیز قاریانی هستند که غیر از فنون قرائت به تفسیر قرآن، فقه و مسائل گوناگون آگاهی دارند؛ اما گاهی در تاریخ، کلمه قاری تنها بر کسی‌که قرائت قرآن داشته باشد اطلاق نمی‌شد، بلکه قاری به کسی گفته می‌شد که دین را می‌فهمید؛[2] البته مقصود از فقه نیز به‌معنای اصطلاح امروزی نبوده که به‌معنای احکام و مبانی آن باشد؛ اما فقه را می‌فهمیده است. ازاین‌رو عنوان قاری تنها به کسی‌که فنون قرائت را می‌داند اطلاق نمی‌شده است.

پس اینجا که نجاشی می‌فرماید: «کان قارئا»؛ یعنی عالم، معلم و فقیه بوده است، حالا نه به‌معنای اصطلاحی فقیه، بلکه در مطلق دین فقیه بوده است؛ سپس آنچه را که می‌دانست در مسجد کوفه برای دیگران قرائت می‌کرد و به آنان تعلیم می‌داد.

بنابراین، یقرأ؛ یعنی «يُفقّه الناس»، «يُعلّم الناس»، «يُدرّس للناس»؛ یعنی به مردم تدریس می‌کرد؛ بنابراین قاری منصب و قرائت هم نوعی از تعلیم بوده است.

لذا عبدالله ابی یعفور یکی از افرادی است که نزد امام صادق× از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود و امور دین را در مسجد تعلیم می‌داد.

چگونه می‌توان تصور کرد که این‌چنین شخصیتی در زمان امام معصوم× این کار را انجام داده باشد؛ اما امام× هیچ اشکالی بر وی نگرفته باشد یا از کار وی اطلاعی نداشته باشد؟ این قابل‌تصور نیست. علاوه‌براین، قرائت، منصبی برای برخی از اشخاص بوده است. عبدالله ابی یعفور نیز با این مدحی که درباره او گفته شد، از این‌چنین جایگاهی برخوردار بوده است، به‌نحوی‌که مرحوم اردبیلی در «جامع الرواة»[3] به نقل از جناب کشی او را از حواری و اصحاب خاص امام باقر و صادق‘ دانسته است؛ در همان‌جا از ابن عقده درباره‌ی عبدالله ابی یعفور این‌گونه نقل کرده است: «أن الصادق عليه‌السلام ترحم عليه»[4] ؛ امام صادق× برای او دعا کرد و دعای امام در حق وی دلیل بر اهمیت جایگاه ابی یعفور دارد.

برای اثبات و دانستن این نکته که قرائت ابن ابی یعفور در مسجد کوفه به اذن امام بوده و حتماً مورد تأیید ایشان هم قرارگرفته است، مطلبی از جناب کشی که نشان از اهمیت جایگاه وی می‌کند؛ مرحوم کشی در رجال خود این‌گونه نقل می‌کند: «حَمْدَوَيْه‌، قال: حَدَّثَنَا أَيُّوبُ بْنُ نُوح‌، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْل‌ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي‌عَبْدِ اللَّهِ× لِأُوَدِّعَهُ، فَقَالَ لِي يَا زَيْدُ مَا لَكُمْ وَ لِلنَّاسِ قَدْ حَمَلْتُمُ النَّاسَ عَلَيَّ، إِنِّي وَ اللَّهِ مَا وَجَدْتُ أَحَداً يُطِيعُنِي وَ يَأْخُذُ بِقَوْلِي إِلَّا رَجُلًا وَاحِداً رَحِمَهُ اللَّهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي يَعْفُورٍ، فَإِنِّي أَمَرْتُهُ وَ أَوْصَيْتُهُ بِوَصِيَّةٍ فَاتَّبَعَ أَمْرِي وَ أَخَذَ بِقَوْلِي»[5] ؛ [ابی اسامه، زید شحام است که خودش از شخصیت‌های بزرگ است.] ایشان می‌گوید: بر امام صادق× وارد شدم تا با او وداع کنم، امام صادق× به من فرمود: ای زید، شما با مردم چه کردید‌؟ مردم برگشتند و در برابر من هستند؛ فرمود من کسی را نمی‌یابم که مرا اطاعت کند مگر یک نفر که خدا او را رحمت کند؛ یعنی عبدالله ابن ابی یعفور [البته در بخشی از امور است؛ مطلق نمی‌باشد و نمی‌توان گفت که همه‌ی اصحاب حضرت این‌گونه بوده‌اند؛ یا در همه‌ی دوران حضرت این‌گونه بوده است.] پس من به او امر کردم و وصیتی به او گفتم و او هم دستور مرا اطاعت کرد و قول مرا پذیرفت.

این مطالب حکایت از اهمیت و بلندی جایگاه عبدالله ابن ابی یعفور می‌کند. آنگاه چنین شخصیتی در زمان امام صادق× «كان قارئا يقرئ في مسجد الكوفة» در مسجد کوفه قاری بوده و در زمان امام صادق× هم از دنیا رفته است. پس دانسته می‌شود که در فرهنگ و مدرسه‌ی امام صادق× علاوه‌بر فراگیری علم از سوی نهصد نفر از شاگردان حضرت در مسجد کوفه، کسانی نیز وجود داشتند که در مسجد منصب قرائت داشتند؛ و این نشان‌دهنده‌ی این است که در فرهنگ اهل‌بیت^ مسجد، مدرسه بوده است.

نمونه‌ی دیگری که بر به‌کارگیری مساجد برای تعلیم دین در عصر ائمه^ دلالت دارد، داستان جناب عیاشی است.

محمد بن مسعود بن محمد بن عياش السلمي السمرقندي‌؛ اهل سمرقند و مکنّی به أبو النضر بوده که به عیاشی معروف شد. جناب نجاشی درباره ایشان می‌فرماید:

«ثقة، صدوق، عين من عيون هذه الطائفة و كان يروي عن الضعفاء كثيرا؛ و كان في أول أمره عامي المذهب، و سمع حديث العامة، فأكثر منه ثم تبصر و عاد إلينا، و كان حديث السن‌»[6] ؛ ثقه است؛ صدقش هم واضح است او عینی از عیون طایفه‌ی شیعه بوده است؛ از ضعفا نیز روایت نقل می‌کرده است. در ابتدا عامی بوده و از مستبصرین به‌شمار می‌رفت؛ حدیث عامه را نیز فروان شنیده است؛ سپس اهل بصیرت شده و در زمان جوانی نیز به‌سوی ما آمده است.

این شخصیت بزرگ، دارای کتاب‌های فراوانی است که بسیاری، ازجمله: نجاشی و شیخ طوسی[7] در رجالشان به آن‌ها اشاره‌کرده‌اند.

به‌عنوان نمونه ابن ندیم درباره‌ی ایشان می‌گوید:

«من فقهاء الشيعة الامامية، أوحد دهره وزمانه فى غزارة العلم. ولكتبه بنواحى خراسان شأن من الشأن‌»[8] ؛ عیاشی از فقهای شیعه امامیه بوده است؛ یگانه‌ی دوره و زمان خودش بوده است. از فراوانی علم برخوردار بوده و کتاب‌هایش در منطقه خراسان بزرگ (از سبزوار تا هرات) جایگاه مهمی داشته است.

ابن ندیم در کتاب خویش از زبان فردی به نام حیدر برای عیاشی تعداد دویست و هشت کتاب بر‌می‌شمارد که از این تعداد، بیست‌وهفت کتاب وی گم‌شده است[9] .

شیخ طوسی نیز به کتاب‌های عیاشی اشاره‌کرده و آن‌ها را بیش از دویست کتاب بیان می‌کند[10] ؛ البته بسیاری از کتاب‌های عیاشی به‌دست ما نرسیده است؛ به‌عنوان نمونه، تفسیر عیاشی که بخشی از تفسیر قرآن است، آقای رسول محلاتی آن‌را از کتاب‌های دیگر گردآوری کرده است که مرسل و بی سند می‌باشد و بسیار تصریح کرده‌اند که حذف سند، کار نسخه‌بردار بوده است.

شیخ طوسی در رجال خویش تعبیر بزرگی نسبت به عیاشی بیان کرده است که در بخش «باب من لم يرو عن واحد من الأئمة^»؛ یعنی کسانی‌که از امام× روایت ندارند؛ آن‌را آورده است؛ ایشان می‌فرماید:

«أكثر أهل المشرق علما وفضلا وأدبا و فهما ونبلا في زمانه‌»[11] ؛ در زمان خودش از جهت علم، عقل، فهم، ادب و همه این‌ها برترین فرد در مشرق بوده است.

شیخ طوسی در فهرست خویش می‌فرماید:

«محمّد بن مسعود العيّاشي، من أهل سمرقند، وقيل: إنّه من بني تميم، يكنّى أبا النضر، جليل القدر، واسع الأخبار، بصير بالرواية، مطّلع عليها. له كتب كثيرة تزيد على مائتي مصنّف»[12] ؛ عیاشی اهل سمرقند است و برخی او را از قبیله بنی تمیم دانستند، وی مکنی به أبا النضر است؛ از جایگاه بزرگی برخوردار است؛ روایت شناس و آگاه بر اوضاع روایت بوده و بیش از دویست کتاب نیز دارد.

بخشی از داستان عیاشی با چنین جایگاه بزرگی مورد استناد ما قرارگرفته است؛ نجاشی در کتاب خویش نیز این‌گونه نقل می‌کند، می‌فرماید:

«قال أبو عبدالله الحسين بن عبيدالله: سمعت القاضي أبا الحسن علي بن محمد قال لنا أبو جعفر الزاهد: أنفق أبوالنضر على العلم والحديث تركة أبيه سائرها، وكانت ثلاثمائة ألف دينار، وكانت داره كالمسجد بين ناسخ أو مقابل أو قارئ أو معلق مملوءة من الناس»[13] .

قاضی أبا الحسن علی بن محمد می‌گوید که ابوجعفر زاهد برای ما گفت: أبو النضر (عیاشی) هراندازه که مال و ثروت از پدرش مانده بود همه را بر علم و حدیث انفاق کرد و [آن مبلغ] سیصد هزار دینار بود؛ و خانه‌اش مانند مسجد پر از جمعیت بوده است؛ یعنی مانند مسجد بین این افراد: نساخ[14] ، یا مقابل[15] ، یا قاری[16] ، یا معلّق[17] ، بوده است؛ یعنی منزل او بین این افراد مانند مسجد بوده است و این معنایش این است که مسجد محل نسخه‌برداری، تعلیقه ‌زنی، بحث علمی، خواندن و نوشتن و این‌هاست.

سپس می‌گوید: از عجایب این بوده که خانه‌ی جناب عیاشی مانند مسجد بوده است.

پس دلالت واضحی دارد بر این‌که در زمان معصومین^ و در زمان اصحاب آن‌ها و مؤمنین، سیره‌ی متشرعه این‌چنین بوده که مساجد مرکز علم و آموزش بوده است؛ ازاین‌رو باید دوباره بازیابی شوند.

اگر بخواهیم که مسجد، مسجد تمدن ساز و یا مسجد طراز انقلاب باشد به‌گونه‌ای که در تمدن اسلامی نقش داشته باشد؛ باید به جایگاه اولیه‌ی خودش برگردد تا بتواند نقش اول را در امر آموزش ایفا کند و مؤثر واقع بشود.

 

فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)

الدرس الواحد والثمانون (9 شعبان 1443)

الباب الثاني: امكانيات المسجد

الثاني: امكانية المسجد لتعليم الدين

الأدلة في المقام:

الرابع: السيرة المتشرعة المتصلة بعصر الأئمة المعصومين^

مما يدل على أن المسجد كان مركزا للتعليم في عصر النبي الاعظم| والائمة المعصومين^ والصحابة والتابعين؛ ماورد بشأن بعض أصحاب الأئمة المعصومين^ الذين كانوا من المعلمين والمدرسين في المساجد في عصرهم وحياتهم وبعيونهم^.

منهم:

عبد الله بن أبي يعفور العبدي

النجاشي يقول: «ثقة ثقة، جليل في أصحابنا، كريم على أبي عبد الله×، ومات في أيامه، وكان‌ قارئا يقرئ‌ في‌ مسجد الكوفة»[18] .

وقلنا في بعض الدروس الماضية بأن القاري في عصر النبي والأئمة كان يطلق على العالم والذي كان يفقه الدين ولم يكن رجلا يقرء عبارات الكتاب فقط. واضف الى ذلك أن القراءة في المسجد كان منصبا معينا لبعض الأشخاص المقصودين. وكأنه كان كناية عن موضع التعليم.

بناء على ذلك اذا يقول النجاشي بأنه كان قارئا يقريء في مسجد الكوفة يعني كان يعلم الناس القرآن في مسجد الكوفة.

ولاريب في مدح عبد الله بن أبي يعفور، لأنه ورد في جامع الرواة للأردبيلي بأنه روى الكشى بسند ... «أنه من حواريى أبى جعفر وأبى عبد اللّه‘ ... روى ابن عقدة ان الصادق× ترحم عليه وقال: انه كان يصدق علينا»[19] .

وروي الكشي بشأنه عَن حَمْدَوَيْه‌، قال: «حَدَّثَنَا أَيُّوبُ بْنُ نُوح‌، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْل‌ عَنْ أَبِي أُسَامَةَ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي‌عَبْدِ اللَّهِ× لِأُوَدِّعَهُ، فَقَالَ لِي يَا زَيْدُ مَا لَكُمْ وَلِلنَّاسِ قَدْ حَمَلْتُمُ النَّاسَ عَلَيَّ، إِنِّي وَاللَّهِ مَا وَجَدْتُ أَحَداً يُطِيعُنِي وَيَأْخُذُ بِقَوْلِي إِلَّا رَجُلًا وَاحِداً رَحِمَهُ اللَّهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي يَعْفُورٍ، فَإِنِّي أَمَرْتُهُ وَأَوْصَيْتُهُ بِوَصِيَّةٍ فَاتَّبَعَ أَمْرِي وَأَخَذَ بِقَوْلِي»[20] ؛[21] .

لابد وأن نعلم أن الرجل (أي أبي أسامه هو زيد الشحام) بهذه المنزلة عند الامام الصادق× كيف يمكن أن يرتكب عملا غير مشروع في حياة الامام ولم يمنع× عنه!

وما يدل على أن المسجد كان مركزا لتعليم الدين في عصر الأئمة ما ورد في قصة محمد بن مسعود بن محمد بن عياش السمرقندي ابو النضر المعروف بالعياشي الذي قال النجاشي بشأنه:

«ثقة، صدوق، عين من عيون هذه الطائفة، وكان يروي عن الضعفاء كثيرا؛ وكان في أول أمره عامي المذهب، وسمع حديث العامة، فأكثر منه، ثم تبصر وعاد إلينا، وكان حديث السن ...‌» [22] .

«قال أبو عبد الله الحسين بن عبيد الله: سمعت القاضي أبا الحسن علي بن محمد قال لنا أبو جعفر الزاهد: أنفق أبو النضر على العلم والحديث تركة أبيه سائرها، وكانت ثلاثمائة ألف دينار، وكانت داره كالمسجد بين ناسخ أو مقابل أو قارئ أو معلق مملوءة من الناس. وصنف أبو النضر كتبا، منها: كتاب التفسير، كتاب الصلاة، كتاب الصوم، كتاب الطهارات الكبير، كتاب مختصر الصلاة، كتاب مختصر الصوم ...» [23] .

وقال ابن النديم: «انه من فقهاء الشيعة الإمامية، أوحد دهره وزمانه في غزارة العلم؛ ولكتبه بنواحي خراسان شأن من الشأن»[24] . ثم عد له مائة ونيفا وسبعين كتابا.

قال الشيخ الطوسي&: «أكثر أهل‌ المشرق‌ علما وفضلا وأدبا وفهما ونبلا في‌ زمانه‌، صنف أكثر من مائتي مصنف ذكرناها في الفهرست»[25] .‌

أن هذا وما حكينا عن قصة العياشي يدل على أن المسجد كان في عصرهم بمنزلة المدرسة التي يتعلم الناس فيها علوم الدين وغيره ويعلمها الناس كذلك فيه.


[1] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص213.
[2] - ر.ک: تاریخ اسلام، ج22، ص4.
[3] - جامع الرواة، ج1، ص467.
[4] جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الأسناد، الأردبيلي، محمد بن علي، ج1، ص467.
[5] إختيار معرفة الرجال المعروف بـ رجال الكشي (مع تعليقات مير داماد الأسترآبادي)، الشيخ الطوسي، ج2، ص519.
[6] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص350.
[7] - رجال طوسی، ص440.
[8] الفهرست، ابن النديم، ج1، ص240.
[9] الفهرست، ابن النديم، ج1، ص242.
[10] رجال الطوسي - ط جماعة المدرسين، الشيخ الطوسي، ج1، ص440.
[11] رجال الطوسي - ط جماعة المدرسين، الشيخ الطوسي، ج1، ص440.
[12] فهرست كتب الشيعة و أصولهم و أسماء المصنّفين و أصحاب الأصول ط- الحديثة، الشيخ الطوسي، ج1، ص396.
[13] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص351.
[14] - کسی‌که نسخه‌برداری می‌کند.
[15] - کسی‌که نسخه‌ها را باهم مقابله می‌کند.
[16] - کسی‌که کتاب یا قرآنی را بر دیگران می‌خواند.
[17] - کسی‌که بر کتاب‌ها تعلیقه می‌زند.
[18] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص213.
[19] جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الأسناد، الأردبيلي، محمد بن علي، ج1، ص467.
[20] إختيار معرفة الرجال المعروف بـ رجال الكشي (مع تعليقات مير داماد الأسترآبادي)، الشيخ الطوسي، ج2، ص519.
[21] جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الأسناد، الأردبيلي، محمد بن علي، ج1، ص467.
[22] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص350.
[23] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص351.
[24] الفهرست، ابن النديم، ج1، ص240.
[25] فهرست كتب الشيعة و أصولهم و أسماء المصنّفين و أصحاب الأصول ط- الحديثة، الشيخ الطوسي، ج1، ص396.