استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1400/12/07

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامی)/ امکانیات المسجد /الأول: امكانية المسجد لتعليم المجتمع (الدليل على جواز التعليم في المسجد)

 

الثاني: سيرة النبي والأئمة المعصومين^ (تعليم العلوم المختلفة في جامع الكوفة وقصة هشام بن سالم مع عمرو بن عبيد وتأييد الامام الصادق×)

بحث در باب دوم با عنوان امکانیات المسجد بود، در این موضوع در پی شناخت ابعاد به‌کارگیری ظرفیت‌های مسجد در جامعه بودیم.

یکی از ابعاد مهم مسجد، نقش آن در تعلیم جامعه یا به‌کارگیری امکانیات مسجد برای تعلیم مجتمع است.

تعلیم المجتمع در مسجد به دو بخش تقسیم می‌شد:

    1. مطلق التعلیم

    2. تعلیم الدینی

آموزش مطلق التعلیم در مسجد به‌شرط این بود که با شأن مسجد منافاتی نداشته باشد.

ادله باب دوم

    1. عدم المنع

    2. سیره معصومین^

ادله‌ای را درباره به‌کارگیری ظرفیت مسجد برای مطلق التعلیم نقل کردیم؛ یکی از ادله، عدم المنع بود که مواردی را درباره‌ی آن بیان کردیم و سیره‌ی معصومین^، دومین ادله‌ای است که در مقام استدلال به آن استناد کردیم که یا خود ایشان در مسجد به تعلیم علوم و شغل‌ها اقدام کرده‌اند، یا این‌که با مدیریت مسجد در بناهای متعلق به آن اهتمام ورزیده‌اند؛ یعنی بخشی از ظرفیت مسجد چهاردیواری مسجد است و بخش دیگر آن مراکز و مؤسساتی است که تحت مدیریت مسجد اداره می‌شود؛ ازاین‌رو یا خودشان این مدیریت را برعهده‌ گرفته‌اند، یا این‌که این عمل در حضور معصومین^ انجام‌شده و ایشان منع و ردعی از این کار نداشته‌اند؛ بنابراین نمونه‌هایی از به‌کارگیری ظرفیت مسجد در سیره‌ی معصومین^ را بیان می‌کنیم.

سیره‌ی ائمه‌ی معصومین^ درباره‌ی تعلیم

یکی از آن‌ها، ماجرای سؤالات مرد شامی از امیرمؤمنان × در مسجد کوفه است؛ علاوه‌بر آن، همه‌ی این پرسش و پاسخ‌ها درباره‌ی مسائل خاص دین از قبیل احکام، عقاید، تفسیر قرآن، اخلاق اسلامی و ... نبوده است، بلکه سؤالاتی از دیگر علوم همچون علم آسمان و زمین و تاریخ نیز بوده است؛ البته با این‌که برخی از آن سؤالات از تاریخ انبیا بود؛ اما بالاخره سؤال از تاریخ بود.

آموزش تاریخ یکی از موارد ده‌گانه‌ی تعلیم بود که یکی از آن‌ها، بیان قضایای تاریخی در مسجد است. بخش دیگر از آن، پرسیدن از وجه‌تسمیه برخی از اماکن و جهت‌هاست؛ و همه‌ی این‌ها مطلق العلم هستند. اگرچه با گرایش دینی پاسخ‌داده‌شده؛ اما اصل آن از داخل دین سرچشمه نگرفته است؛ لکن در مسجد بیان‌شده و امام× نیز سائل را از پرسیدن آن سؤالات در مسجد منع نکرده است.

شیخ صدوق& نقل می‌کند:

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَصْرِيُّ بِإِيلَاقَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَبَلَةَ الْوَاعِظُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرٍ الطَّائِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا× قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ× قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ× قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ× قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ× قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ× قَالَ‌: «كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ× بِالْكُوفَةِ فِي الْجَامِعِ إِذْ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ أَشْيَاءَ، فَقَالَ: سَلْ تَفَقُّهاً وَلَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً فَأَحْدَقَ النَّاسُ بِأَبْصَارِهِمْ فَقَالَ: أَخْبِرْنِي عَنْ أَوَّلِ مَا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى؟ فَقَالَ×: خَلَقَ النُّورَ.

قَالَ: فَمِمَّ خُلِقَتِ السَّمَاوَاتُ؟ قَالَ×: مِنْ بُخَارِ الْمَاءِ. قَالَ: فَمِمَّ خُلِقَتِ الْأَرْضُ؟ قَالَ×: مِنْ زَبَدِ الْمَاءِ.

قَالَ: فَمِمَّ خُلِقَتِ الْجِبَالُ؟ قَالَ: مِنَ الْأَمْوَاجِ. قَالَ: فَلِمَ سُمِّيَتْ مَكَّةُ أُمَّ الْقُرَى؟ قَالَ×: لِأَنَّ الْأَرْضَ دُحِيَتْ مِنْ تَحْتِهَا وَسَأَلَهُ عَنِ السَّمَاءِ الدُّنْيَا مِمَّا هِيَ؟ قَالَ×: مِنْ مَوْجٍ مَكْفُوفٍ، وَسَأَلَهُ عَنْ طُولِ الشَّمْسِ وَالْقَمَرِ وَعَرْضِهِمَا، قَالَ: تِسْعُمِائَةِ فَرْسَخٍ فِي تِسْعِمِائَةِ فَرْسَخٍ، وَسَأَلَهُ كَمْ طُولُ الْكَوْكَبِ وَعَرْضُهُ؟ قَالَ: اثْنَا عَشَرَ فَرْسَخاً فِي مِثْلِهَا، وَسَأَلَهُ عَنْ أَلْوَانِ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَأَسْمَائِهَا. فَقَالَ لَهُ: اسْمُ أسماء [السَّمَاءِ الدُّنْيَا رَفِيعٌ وَهِيَ مِنْ مَاءٍ وَدُخَانٍ وَاسْمُ، السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ، فَيْدُومٌ وَهِيَ عَلَى لَوْنِ النُّحَاسِ، وَالسَّمَاءُ الثَّالِثَةُ اسْمُهَا الْمَارُومُ وَهِيَ عَلَى لَوْنِ الشَّبَهِ، وَالسَّمَاءُ الرَّابِعَةُ اسْمُهَا أرفلون وَهِيَ عَلَى لَوْنِ الْفِضَّةِ، وَالسَّمَاءُ الْخَامِسَةُ اسْمُهَا هيعون وَهِيَ عَلَى لَوْنِ الذَّهَبِ، وَالسَّمَاءُ السَّادِسَةُ اسْمُهَا عَرُوسٌ وَهِيَ يَاقُوتَةٌ خَضْرَاءُ، وَالسَّمَاءُ السَّابِعَةُ اسْمُهَا عَجْمَاءُ وَهِيَ دُرَّةٌ بَيْضَاءُ وَسَأَلَهُ عَنِ الثَّوْرِ مَا بَالُهُ غَاضٌّ طَرْفَهُ لَمْ يَرْفَعْ‌ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ، قَالَ×: حَيَاءً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ لَمَّا عَبَدَ قَوْمُ مُوسَى الْعِجْلَ نَكَسَ رَأْسَهُ وَسَأَلَهُ عَنْ مَنْ جَمَعَ بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ، فَقَالَ×: يَعْقُوبُ بْنُ إِسْحَاقَ جَمَعَ بَيْنَ حبار وَرَاحِيلَ فَحُرِّمَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُنْزِلَ‌ {وَأَن تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ}[1] وَسَأَلَهُ عَنِ الْمَدِّ وَالْجَزْرِ مَا هُمَا فَقَالَ مَلَكٌ مِنْ مَلَائِكَةِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مُوَكَّلٌ بِالْبِحَارِ يُقَالُ لَهُ رُومَانُ فَإِذَا وَضَعَ قَدَمَيْهِ فِي الْبَحْرِ فَاضَ فَإِذَا أَخْرَجَهُمَا غَاضَ وَسَأَلَهُ عَنِ اسْمِ أَبِي الْجِنِّ فَقَالَ شُومَانُ وَهُوَ الَّذِي خُلِقَ‌ {مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ}[2] ؛ وَسَأَلَهُ هَلْ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ نَبِيّاً إِلَى الْجِنِّ فَقَالَ×: نَعَمْ، بَعَثَ إِلَيْهِمْ نَبِيّاً يُقَالُ لَهُ يُوسُفُ فَدَعَاهُمْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَقَتَلُوهُ وَسَأَلَهُ عَنِ اسْمِ إِبْلِيسَ مَا كَانَ فِي السَّمَاءِ قَالَ كَانَ اسْمُهُ الْحَارِثُ وَسَأَلَهُ لِمَ سُمِّيَ آدَمُ آدَمَ قَال×: لِأَنَّهُ خُلِقَ مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ وَسَأَلَهُ لِمَ صَارَتِ الْمِيرَاثُ‌ {لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَيْنِ}[3] ؛ فَقَالَ×: مِنْ قِبَلِ السُّنْبُلَةِ كَانَتْ عَلَيْهَا ثَلَاثُ حَبَّاتٍ فَبَادَرَتْ إِلَيْهَا حَوَّاءُ فَأَكَلَتْ مِنْهَا حَبَّةً وَأَطْعَمَتْ آدَمَ حَبَّتَيْنِ فَمِنْ ذَلِكَ وُرِّثَ‌ {لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَيْنِ}[4] وَسَأَلَهُ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ مَخْتُوناً، فَقَالَ×: خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ آدَمَ مَخْتُوناً وَوُلِدَ شَيْثٌ مَخْتُوناً وَإِدْرِيسُ وَنُوحٌ وَسَامُ بْنُ نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمُ وَدَاوُدُ وَسُلَيْمَانُ وَلُوطٌ وَإِسْمَاعِيلُ وَمُوسَى وَعِيسَى^ وَمُحَمَّدٌ’ وَسَأَلَهُ كَمْ كَانَ عُمُرُ آدَمَ×، فَقَالَ: تِسْعُمِائَةِ سَنَةٍ وَثَلَاثِينَ سَنَةً وَسَأَلَهُ عَنْ أَوَّلِ مَنْ قَالَ الشِّعْرَ، فَقَالَ آدَمُ× قَالَ وَمَا كَانَ شِعْرُهُ قَالَ×: لَمَّا أُنْزِلَ إِلَى الْأَرْضِ مِنَ السَّمَاءِ فَرَأَى تُرْبَتَهَا وَسِعَتَهَا وَهَوَاهَا وَقَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلَ.

قَالَ:‌ وَسَأَلَهُ عَنْ بُكَاءِ آدَمَ عَلَى الْجَنَّةِ وَكَمْ كَانَتْ دُمُوعُهُ الَّتِي جَرَتْ مِنْ عَيْنَيْهِ فَقَالَ×: بَكَى مِائَةَ سَنَةٍ أَيْ وَخَرَجَ مِنْ عَيْنِهِ الْيُمْنَى مِثْلُ الدَّجْلَةِ وَالْعَيْنُ الْأُخْرَى مِثْلُ الْفُرَاتِ سَأَلَهُ كَمْ حَجَّ آدَمُ مِنْ حِجَّةٍ فَقَالَ×: سَبْعِينَ حِجَّةً مَاشِياً عَلَى قَدَمَيْهِ وَأَوَّلُ حِجَّةٍ حَجَّهَا كَانَ مَعَهُ الصُّرَدُ يَدُلُّهُ عَلَى مَوَاضِعِ الْمَاءِ وَخَرَجَ مَعَهُ مِنَ الْجَنَّةِ وَقَدْ نُهِيَ عَنْ أَكْلِ الصُّرَدِ وَالْخُطَّافِ وَسَأَلَهُ مَا بَالُهُ لَا يَمْشِي قَالَ: لِأَنَّهُ نَاحَ عَلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ فَطَافَ حَوْلَهُ أَرْبَعِينَ عَاماً يَبْكِي عَلَيْهِ وَلَمْ يَزَلْ يَبْكِي مَعَ آدَمَ× فَمِنْ هُنَاكَ سَكَنَ الْبُيُوتَ وَمَعَهُ تِسْعُ آيَاتٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِمَّا كَانَ آدَمُ× يَقْرَؤُهَا فِي الْجَنَّةِ وَهِيَ‌...»[5] .

احمد بن عامر طائى گويد: على بن موسى الرّضا‘ از قول پدرانشان از حسين بن علىّ‘ نقل نمود كه علی بن ابی‌طالب× در مسجد جامع كوفه بود، مردى از اهل شام برخاست و گفت: سؤالاتى دارم، حضرت فرمود: براى فهميدن سؤال كن نه براى اذيّت كردن و به‌زحمت انداختن! مردم همه خیره‌خیره نگاه مى‌كردند.

مرد شامى گفت: نخستین چيزى كه خداوند خلق كرد، چه بود؟ حضرت فرمود: نور را خلق كرد. مرد پرسيد: آسمان‌ها از چه چيز آفریده ‌شده‌اند؟ حضرت فرمود: از بخار آب. مرد پرسيد: زمين از چه خلق ‌شده است؟ حضرت فرمود: از كف روى آب. مرد پرسيد: کوه‌ها از چه آفریده ‌شده‌اند؟ حضرت فرمود: از امواج. مرد پرسيد: چرا مکه را امّ القرى (مادر آبادى‌ها) ناميده‌اند؟ حضرت فرمود: زيرا زمين از زير آن گسترده شده است.

مرد از آسمان دنيا پرسيد كه از چيست؟ حضرت فرمود: از يك موج بازداشته شده، آن مرد از طول و عرض ماه و خورشيد سؤال كرد، حضرت فرمود: نهصد فرسخ در نهصد فرسخ؛ و از طول و عرض ستاره سؤال كرد، حضرت فرمود: دوازده فرسخ در همان مقدار و از رنگ و اسم‌های آسمان‌های هفتگانه سؤال كرد، حضرت فرمود: نام پایین‌ترین آسمان «رفيع» است كه از آب و دود است، نام آسمان دوم، «فيدوم» است و به رنگ مس است. آسمان سوم نامش «ماروم» و به رنگ برنج است، آسمان چهارم نامش «ارفلون» و به رنگ نقره است؛ و آسمان پنجم نامش «هيعون» و به رنگ طلا است، آسمان ششم اسمش «عروس» و خود يك ياقوت سبز است، و آسمان هفتم به نام «عجماء» بوده و يك مرواريد سفيد است.

آن مرد از گاو پرسيد كه چرا چشمش را پايين انداخته، سر به آسمان بلند نمى‌كند، حضرت فرمود: به‌خاطر خجالت و شرمندگى از خداوند عزّوجلّ، آن‌گاه‌ که قوم موسى گوساله را پرستيدند، سرش را به زیر انداخت؛ و نيز آن مرد، نام کسی را كه دو خواهر را هم‌زمان در عقد خود داشت سؤال كرد، حضرت فرمود: يعقوب بن اسحاق كه حبار و راحيل را هم‌زمان در حباله نكاح خود داشت و بعداً اين كار تحريم شد و خداوند اين آيه را نازل فرمود: {و (نیز حرام است بر شما) جمع میان دو خواهر کنید}؛ و نيز درباره‌ی جزر و مد سؤال كرد، حضرت فرمود: فرشته‌اى است به نام رومان كه بر درياها گمارده شده، هر وقت پاهايش را در دريا بگذارد، پر و لبريز مى‌شود و هر زمان كه پاهايش را درآورد آب پايين مى‌رود، و نيز از نام پدر جن سؤال كرد، حضرت فرمود: شومان و او همان است كه از شعله‌ی آتش آفریده ‌شده است، آن مرد سؤال كرد: آيا خداوند عزّوجلّ پيامبرى به‌سوی جنّ مبعوث نموده است؟ حضرت فرمود: بله، پيامبرى به نام يوسف را به‌سوی آنان فرستاد تا آنان را به‌سوی خداوند فراخواند؛ ولى آنان، وی را كشتند. مرد شامى درباره‌ی اسم ابليس، آن زمان كه در آسمان بود سؤال كرد، حضرت فرمود: نامش حارث بود، مرد پرسيد: چرا آدم، آدم ناميده شد؟ حضرت فرمود: چون از آديم ‌(پهنه) زمين آفریده ‌شده است. شامى پرسيد: چرا ارث مرد دو برابر ارث زن است؟ حضرت فرمود: به‌خاطر آن خوشه گندم كه سه دانه گندم در آن بود، حوّا یک‌دانه آن‌را خورد و دو دانه ديگر را به آدم داد و لذا مرد دو برابر زن ارث مى‌برد. مرد شامى پرسيد: کدام‌یک از پيامبران را خداوند مختون خلق فرموده است؟ فرمود: خداوند عزّوجلّ آدم را مختون آفريد و شيث مختون به دنيا آمد و نيز ادريس، نوح، سام بن نوح، ابراهيم، داود، سليمان، لوط، اسماعيل، موسى و عيسى^ و محمّد’ نيز مختون متولّد شدند.

مرد درباره‌ی مقدار عمر آدم× سؤال كرد، حضرت فرمود: نهصد و سى سال، و نيز درباره‌ی اولین کسی‌که شعر گفت سؤال نمود، حضرت فرمود: آدم، پرسيد: شعرش چه بود؟ حضرت فرمود: وقتى از آسمان به زمين آورده شد و خاك و وسعت و هواى آن‌را ديد و قابيل، هابيل را كشت، آدم گفت:

1- [اين‌] سرزمين (يا شهرها) و اهالى آن تغيير كرده، چهره‌ی زمين سياه و زشت است.

2- هر چيزی كه رنگ و طعمى داشته تغيير كرده و شادابى آن چهره‌ی نمكين كم شده است.

3- طول مدّت زندگى را بر خود غم و اندوه مى‌بينم، آيا مى‌شود از اين زندگى راحت شوم؟

4- چرا اشك نريزم و حال ‌آن‌که هابيل در قبر است.

5- قابيل برادرش هابيل را كشت، ای ‌وای آن فرزند نمكين چهره از دستم رفت.

ابليس در جواب گفت:

1- از اين سرزمين (و يا شهرها) و ساكنين آن دور شو، چه این‌که توسّط من، آن فضاى وسيع بهشت، ديگر جايى براى تو نداشت.

2- تو و همسرت در زمينى هموار مى‌زيستيد و قلبت از آزار دنيا در راحتى بود.

3- ولى از مكر و حیله‌ی من دور نشدى تا آن‌که آن بهاى ارزنده از دستت رفت.

4- و خداى بخشنده به‌جای بهشت برين به اهل زمين، درخت گز و خمط (گياه تلخ) داد.

5- پس اگر از خداوند جبّار، رحمتى به من بارز نمى‌شد تو اكنون از بهشت این‌چنین بى‌بهره نبودى و اثرى از آن در دست‌تو باقى مى‌ماند.

و نيز آن مرد درباره گريه آدم به‌خاطر بهشت و مقدار اشك او سؤال نمود، حضرت فرمود: صدسال گريست و از چشم راستش همچون دجله و از چشم‌چپش همچون فرات اشك جارى شد... .

نکات پیرامون روایت و بیان استدلال به آن

    1. سائل برای پرسش از امیرمؤمنان× اجازه گرفت.

    2. امام× در ابتدا آداب سؤال‌کردن را به مرد شامی متذکر شد.

فرمود: پرسیدن برای فهمیدن خوب است؛ اما برای نیش و کنایه زدن و اظهار فضل کردن و یا این‌که بخواهی از سطح آگاهی و ناآگاهی طرف مقابل استعلام کنی خوب نیست. متأسفانه کم نیستند افرادی که هدفشان از پرسیدن در جامعه، تَفقُّه و فهمیدن نیست، بلکه می‌پرسند تا این‌که پاسخگو را به زمین بزنند و مچ‌گیری کنند و این کار خارج از آداب اسلامی است.

برخی از آداب سؤال‌کردن این است که اصرار برای جواب نباشد. برخی از سؤالات هم نباید پاسخ داده بشود.

امام صادق×دراین‌باره می‌فرماید:

«مَن أجابَ في كلِّ ما يُسْألُ عَنهُ لَمَجنونٌ»[6] ؛ آن‌کس که به هر سؤالی پاسخ دهد، مجنون است.

    3. از روایت این‌گونه برداشت می‌شود که مسائل علمی نیز باید همراه با آداب فرهنگی، آموزش داده بشود.

    4. پرسیدن از اولین خلقت خداوند، مسئله‌ی دینی نیست، بلکه سؤال درباره‌ی تاریخ آفرینش است؛ البته این در آموزش بین المسلمین هست؛ اما پرسیدن این سؤال در مسجد، مسئله‌ی دینی نیست.

    5. موارد بیان‌شده در روایات نیاز به تفسیر دارند و شاید برخی از این‌ها امروزه قابل‌باور و تصدیق نباشند.

    6. شخص شامی برای سؤال‌های خود به مسجد کوفه آمده و امام× به همه‌ی آن سؤالات پاسخ گفتند و او را از پرسیدن در مسجد منع نکرده و نفرمودند که اینجا مسجد است و شایسته نیست که در این‌جا غیر از مسائل دینی پرسیده شود؛ باید از پرسیدن مسائل غیردینی در این مکان خودداری شود. این کار امام× نشانه‌ی این است که اسلام به علم اهمیت داده است.

    7. از آنجا که این پرسش و پاسخ در مسجد کوفه رخ‌داده و امیرمؤمنان× پاسخگوی آن در مسجد بوده است؛ ازاین‌رو می‌توان قائل شد که تعلیم در مسجد یا استفاده از امکانیات مسجد برای آموزش جامعه در عرصه‌های گوناگون مانعی نداشته باشد.

این روایت به‌عنوان دلیل نمونه‌ای است که در سیره امام× بوده و این کار انجام‌شده که ایشان در مقابل سؤالات سائل، متکفل و پاسخگوی آن‌ها بوده‌اند.

پس این روایت بر جواز تعلیم مطلق علم (همه ابواب علم) در مسجد دلالت می‌کند؛ البته آن علومی که مطابق با شأن مسجد باشد.

یکی دیگر از نمونه‌هایی که در مقام استدلال می‌توان از سیره‌ی ائمه^ به آن استناد کرد، ماجرای هشام بن حکم و عمرو بن عبید در زمان امام صادق× است.

بحث رجالی

    1. هشام بن الحکم

وی را از اصحاب امام صادق و امام کاظم‘ برشمرده‌اند.

جناب نجاشی او را ثقه دانسته و جایگاه ویژه‌ای را برای او قائل است[7] ؛ یعنی وی از شخصیت‌های ویژه است.

هشام بن حکم از شخصیت‌های کلامی و اهل مناظره نیز بوده است؛ امام او را به جلسات مباحث علمی می‌فرستاد تا در میدان مباحثات علمی با دیگران مباحثه و مناظره کند و [به‌تعبیر امروزی‌ها] به شبهات پاسخ دهد.

نجاشی درباره ایشان می‌فرماید: «له كتاب يرويه جماعة ... وكان ثقة في الروايات، حسن التحقيق بهذا الأمر»[8] ؛ کتابی دارد که جماعتی این کتاب را نقل کرده‌اند... و در بیان روایات ثقه است.

شیخ طوسی نیز درباره‌ی وی این‌گونه می‌فرماید:

«هشام بن الحكم،‌ له اصلٌ. أخبرنا به‌ جماعة، عن محمّد بن علي بن الحسين، عن محمّد بن الحسن بن الوليد، عن محمّد بن الحسن الصفّار، عن يعقوب بن يزيد ومحمّد بن الحسين بن أبي الخطّاب، عن ابن أبي عمير و صفوان بن يحيى، عن هشام بن الحكم؛ و أخبرنا جماعة، عن أبي المفضّل، عن حميد، عن عبيد اللّه بن أحمد بن نهيك، عن ابن أبي عمير، عن هشام.»[9] ؛ برای او اصلی[10] است.

شیخ نیز وی را کوفی دانسته و از اصحاب امام صادق و امام کاظم ‘ برشمرده است[11] .

    2. عمرو بن عبید

ماجرای ‌ایشان (هشام بن حکم) با عمرو بن عبید است؛ ابن خلّکان اصلیت عمرو بن عبید را ایرانی و سنی مذهب معرفی کرده است[12] . وی با منصور دوانیقی رفاقتی داشته که این دوستی پیش از حکومت منصور بوده است؛ و پس از آن، رفاقت را به هم زد و از عمرو بن عبید درخواست کرد تا مسئولیتی را بپذیرد و به او کمک کند؛ اما وی قبول نکرد؛ حتی خواست تا در برابر قبول این درخواست ده هزار درهم به او بدهد؛ اما وی نپذیرفت. منصور قسم یادکرد که باید آن‌را بگیری؛ اما او نیز قسم خورد که نمی‌گیریم.

نقل است که فرزند منصور (مهدی) آنجا بود و گفت این چه آدمی است که در برابر قسم خلیفه، قسم می‌خورد. عمرو بن عبید گفت این آقا کیست؟ پس ‌از این‌که دانست او کیست، وی را نصیحتی کرد. سپس منصور به او گفت: اکنون‌که نمی‌خواهی نزد ما باشی، آیا حاجت یا درخواستی نداری؟ وی گفت: تنها خواسته‌ام این است که من از اینجا می‌روم و دیگر شما را نبینم.

عمرو بن عبید با این‌که در بخشی از زندگی خویش از جایگاه خوبی برخوردار بوده؛ اما روحیه‌ی وی تمایل به خوارج داشته است.[13] اگرچه نقل‌ است که او یک گروه از خوارج را بر باطل می‌دانسته و اهل سنت نیز بوده است[14] .

مباحثه‌ای بین او و هشام بن حکم رخ داد. پس از رخداد، هشام با عده‌ای نزد امام صادق× رفتند. حضرت از او درباره‌ی چگونگی مباحثه با عمرو بن عبید و پرسش و پاسخی بین آن دو سؤال کرد.

هشام گفت: من خجالت می‌کشم، چون شما را بزرگ می‌شمارم و جلالت شما مانع می‌شود و زبان من در مقابل شما عمل نمی‌کند که حرف بزنم. امام× به وی فرمود: هنگامی‌که به شما دستوری می‌دهم، انجام دهید و عذر نیاورید.

سپس هشام ماجرا را برای امام× بازگو کرد و گفت که در مسجد بصره، بین او و عمرو بن عبید چه رخ‌داده است و امام× نیز کار او را تأیید فرمودند.

ادامه بررسی ماجرای هشام و عمرو بن عبید را ان‌شاءالله در جلسه بعد پی می‌گیریم.

 

فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)

الدرس الخامس والسبعون (24 رجب 1443)

الباب الثاني: امكانيات المسجد

الأول: امكانية المسجد لتعليم المجتمع

الدليل على جواز التعليم في المسجد

الثاني: سيرة النبي والأئمة المعصومين^ (تعليم العلوم المختلفة في جامع الكوفة وقصة هشام بن الحکم مع عمرو بن عبيد وتاييد الامام الصادق×)

مما رويت من سيرة الأئمة المعصومين^ وتدل على جواز الاستفادة من امكانية المسجد لمطلق تعليم المجتمع سواء كان من علم الدين وغير علم الدين ما جاء عن أمير المومنين علي× وجوابه عما سأل عنه الرجل الشامي في جامع الكوفة.

لأن الامام علي× بداء بالاجابة عما سأله الرجل الشامي من العلوم والتاريخ والسماء والأرض ووجه تسمية بعض الاشخاص والاماكن وغيرها، ومن الواضح هذه الأمور لايختص بالدين، بل اكثرها خارجا عن الدين ولكن لا مانع في الدين من تعلمها.

و يلاحظ أن الامام علمهم وأجابهم عن الجميع في جامع الكوفة ولم يقل لهم أن هذه الأمور لا تليق بالمسجد.

حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَصْرِيُّ بِإِيلَاقَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَبَلَةَ الْوَاعِظُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَامِرٍ الطَّائِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا× قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ× قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ× قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ× قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ× قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ× قَالَ‌: «كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ× بِالْكُوفَةِ فِي الْجَامِعِ إِذْ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! إِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ أَشْيَاءَ، فَقَالَ: سَلْ تَفَقُّهاً وَلَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً فَأَحْدَقَ النَّاسُ بِأَبْصَارِهِمْ فَقَالَ: أَخْبِرْنِي عَنْ أَوَّلِ مَا خَلَقَ اللَّهُ تَعَالَى؟ فَقَالَ×: خَلَقَ النُّورَ.

قَالَ: فَمِمَّ خُلِقَتِ السَّمَاوَاتُ؟ قَالَ×: مِنْ بُخَارِ الْمَاءِ. قَالَ: فَمِمَّ خُلِقَتِ الْأَرْضُ؟ قَالَ×: مِنْ زَبَدِ الْمَاءِ.

قَالَ: فَمِمَّ خُلِقَتِ الْجِبَالُ؟ قَالَ: مِنَ الْأَمْوَاجِ. قَالَ: فَلِمَ سُمِّيَتْ مَكَّةُ أُمَّ الْقُرَى؟ قَالَ×: لِأَنَّ الْأَرْضَ دُحِيَتْ مِنْ تَحْتِهَا وَسَأَلَهُ عَنِ السَّمَاءِ الدُّنْيَا مِمَّا هِيَ؟ قَالَ×: مِنْ مَوْجٍ مَكْفُوفٍ، وَسَأَلَهُ عَنْ طُولِ الشَّمْسِ وَالْقَمَرِ وَعَرْضِهِمَا، قَالَ: تِسْعُمِائَةِ فَرْسَخٍ فِي تِسْعِمِائَةِ فَرْسَخٍ، وَسَأَلَهُ كَمْ طُولُ الْكَوْكَبِ وَعَرْضُهُ؟ قَالَ: اثْنَا عَشَرَ فَرْسَخاً فِي مِثْلِهَا، وَسَأَلَهُ عَنْ أَلْوَانِ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَأَسْمَائِهَا. فَقَالَ لَهُ: اسْمُ أسماء [السَّمَاءِ الدُّنْيَا رَفِيعٌ وَهِيَ مِنْ مَاءٍ وَدُخَانٍ وَاسْمُ، السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ، فَيْدُومٌ وَهِيَ عَلَى لَوْنِ النُّحَاسِ، وَالسَّمَاءُ الثَّالِثَةُ اسْمُهَا الْمَارُومُ وَهِيَ عَلَى لَوْنِ الشَّبَهِ، وَالسَّمَاءُ الرَّابِعَةُ اسْمُهَا أرفلون وَهِيَ عَلَى لَوْنِ الْفِضَّةِ، وَالسَّمَاءُ الْخَامِسَةُ اسْمُهَا هيعون وَهِيَ عَلَى لَوْنِ الذَّهَبِ، وَالسَّمَاءُ السَّادِسَةُ اسْمُهَا عَرُوسٌ وَهِيَ يَاقُوتَةٌ خَضْرَاءُ، وَالسَّمَاءُ السَّابِعَةُ اسْمُهَا عَجْمَاءُ وَهِيَ دُرَّةٌ بَيْضَاءُ وَسَأَلَهُ عَنِ الثَّوْرِ مَا بَالُهُ غَاضٌّ طَرْفَهُ لَمْ يَرْفَعْ‌ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ، قَالَ×: حَيَاءً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ لَمَّا عَبَدَ قَوْمُ مُوسَى الْعِجْلَ نَكَسَ رَأْسَهُ وَسَأَلَهُ عَنْ مَنْ جَمَعَ بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ، فَقَالَ×: يَعْقُوبُ بْنُ إِسْحَاقَ جَمَعَ بَيْنَ حبار وَرَاحِيلَ فَحُرِّمَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُنْزِلَ‌ {وَأَن تَجْمَعُوا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ}[15] وَسَأَلَهُ عَنِ الْمَدِّ وَالْجَزْرِ مَا هُمَا فَقَالَ مَلَكٌ مِنْ مَلَائِكَةِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مُوَكَّلٌ بِالْبِحَارِ يُقَالُ لَهُ رُومَانُ فَإِذَا وَضَعَ قَدَمَيْهِ فِي الْبَحْرِ فَاضَ فَإِذَا أَخْرَجَهُمَا غَاضَ وَسَأَلَهُ عَنِ اسْمِ أَبِي الْجِنِّ فَقَالَ شُومَانُ وَهُوَ الَّذِي خُلِقَ‌ {مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ}[16] ؛ وَسَأَلَهُ هَلْ بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ نَبِيّاً إِلَى الْجِنِّ فَقَالَ×: نَعَمْ، بَعَثَ إِلَيْهِمْ نَبِيّاً يُقَالُ لَهُ يُوسُفُ فَدَعَاهُمْ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَقَتَلُوهُ وَسَأَلَهُ عَنِ اسْمِ إِبْلِيسَ مَا كَانَ فِي السَّمَاءِ قَالَ كَانَ اسْمُهُ الْحَارِثُ وَسَأَلَهُ لِمَ سُمِّيَ آدَمُ آدَمَ قَال×: لِأَنَّهُ خُلِقَ مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ وَسَأَلَهُ لِمَ صَارَتِ الْمِيرَاثُ‌ {لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَيْنِ}[17] ؛ فَقَالَ×: مِنْ قِبَلِ السُّنْبُلَةِ كَانَتْ عَلَيْهَا ثَلَاثُ حَبَّاتٍ فَبَادَرَتْ إِلَيْهَا حَوَّاءُ فَأَكَلَتْ مِنْهَا حَبَّةً وَأَطْعَمَتْ آدَمَ حَبَّتَيْنِ فَمِنْ ذَلِكَ وُرِّثَ‌ {لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَيَيْنِ}[18] وَسَأَلَهُ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ مَخْتُوناً، فَقَالَ×: خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ آدَمَ مَخْتُوناً وَوُلِدَ شَيْثٌ مَخْتُوناً وَإِدْرِيسُ وَنُوحٌ وَسَامُ بْنُ نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمُ وَدَاوُدُ وَسُلَيْمَانُ وَلُوطٌ وَإِسْمَاعِيلُ وَمُوسَى وَعِيسَى^ وَمُحَمَّدٌ’ وَسَأَلَهُ كَمْ كَانَ عُمُرُ آدَمَ×، فَقَالَ: تِسْعُمِائَةِ سَنَةٍ وَثَلَاثِينَ سَنَةً وَسَأَلَهُ عَنْ أَوَّلِ مَنْ قَالَ الشِّعْرَ، فَقَالَ آدَمُ× قَالَ وَمَا كَانَ شِعْرُهُ قَالَ×: لَمَّا أُنْزِلَ إِلَى الْأَرْضِ مِنَ السَّمَاءِ فَرَأَى تُرْبَتَهَا وَسِعَتَهَا وَهَوَاهَا وَقَتَلَ قَابِيلُ هَابِيلَ.

قَالَ:‌ وَسَأَلَهُ عَنْ بُكَاءِ آدَمَ عَلَى الْجَنَّةِ وَكَمْ كَانَتْ دُمُوعُهُ الَّتِي جَرَتْ مِنْ عَيْنَيْهِ فَقَالَ×: بَكَى مِائَةَ سَنَةٍ أَيْ وَخَرَجَ مِنْ عَيْنِهِ الْيُمْنَى مِثْلُ الدَّجْلَةِ وَالْعَيْنُ الْأُخْرَى مِثْلُ الْفُرَاتِ سَأَلَهُ كَمْ حَجَّ آدَمُ مِنْ حِجَّةٍ فَقَالَ×: سَبْعِينَ حِجَّةً مَاشِياً عَلَى قَدَمَيْهِ وَأَوَّلُ حِجَّةٍ حَجَّهَا كَانَ مَعَهُ الصُّرَدُ يَدُلُّهُ عَلَى مَوَاضِعِ الْمَاءِ وَخَرَجَ مَعَهُ مِنَ الْجَنَّةِ وَقَدْ نُهِيَ عَنْ أَكْلِ الصُّرَدِ وَالْخُطَّافِ وَسَأَلَهُ مَا بَالُهُ لَا يَمْشِي قَالَ: لِأَنَّهُ نَاحَ عَلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ فَطَافَ حَوْلَهُ أَرْبَعِينَ عَاماً يَبْكِي عَلَيْهِ وَلَمْ يَزَلْ يَبْكِي مَعَ آدَمَ× فَمِنْ هُنَاكَ سَكَنَ الْبُيُوتَ وَمَعَهُ تِسْعُ آيَاتٍ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِمَّا كَانَ آدَمُ× يَقْرَؤُهَا فِي الْجَنَّةِ وَهِيَ‌...»[19] .

كما ظهر لنا أن هذه الرواية كان تشمل على مطلق التعليم في المسجد من التعليم التاريخي من تاريخ الأنبياء وغيرهم والمسائل الاجتماعي والمسائل التي تربط بجسد الانسان و...

و انما المهم أن كل ذلك قد بينه الامام علي× في جامع الكوفة.

و مما تدل على أنه يجوز الاستفادة من امكانية المسجد لتعليم المجتمع بشكل مطلق فيما يناسبه ويليق به، قصة هشام بن سالم الجواليقي الذي قال النجاشي بشأنه ثقة ثقة وله كتاب يرويه جماعه.

و قال الشيخ الطوسي&: «هشام بن الحكم،‌ له اصلٌ. أخبرنا به‌ جماعة، عن محمّد بن علي بن الحسين، عن محمّد بن الحسن بن الوليد، عن محمّد بن الحسن الصفّار، عن يعقوب بن يزيد ومحمّد بن الحسين بن أبي الخطّاب، عن ابن أبي عمير وصفوان بن يحيى، عن هشام بن الحكم؛ وأخبرنا جماعة، عن أبي المفضّل، عن حميد، عن عبيد اللّه بن أحمد بن نهيك، عن ابن أبي عمير، عن هشام.» [20] .

و قال النجاشي: «هشام بن الحكم أبو محمد ... له كتاب يرويه جماعة ... وكان ثقة في الروايات، حسن التحقيق بهذا الأمر»[21] .


[1] سوره نساء، آيه 23.
[2] سوره الرحمن، آيه 15.
[3] سوره نساء، آيه 11.
[4] سوره نساء، آيه 11.
[5] عيون أخبار الرضا(ع)، الشيخ الصدوق، ج2، ص218.
[6] معاني الأخبار، الشيخ الصدوق، ج1، ص238.
[7] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص434.
[8] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص433.
[9] فهرست كتب الشيعة و أصولهم و أسماء المصنّفين و أصحاب الأصول ط- الحديثة، الشيخ الطوسي، ج1، ص494.
[10] - اصل مانند کتاب است. برخی جاها «له کتاب» و برخی جاها «له اصل» دارد؛ ولی این دو تفاوت‌هایی با یکدیگر دارند.
[11] فهرست كتب الشيعة و أصولهم و أسماء المصنّفين و أصحاب الأصول ط- الحديثة، الشيخ الطوسي، ج1، ص495.
[12] - وفيات الأعيان، ج3، ص460-462.
[13] - خوارج و حکومت علوى در آثار استاد مرتضى مطهّرى (ره)، سید سعید روحانی، فرهنگ کوثر، 1381، شماره 54.
[14] معجم رجال الحديث، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج14، ص123.
[15] سوره نساء، آيه 23.
[16] سوره الرحمن، آيه 15.
[17] سوره نساء، آيه 11.
[18] سوره نساء، آيه 11.
[19] عيون أخبار الرضا(ع)، الشيخ الصدوق، ج2، ص218.
[20] فهرست كتب الشيعة و أصولهم و أسماء المصنّفين و أصحاب الأصول ط- الحديثة، الشيخ الطوسي، ج1، ص494.
[21] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص433.