استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1400/11/09

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامی)/ کلیات فقه المسجد /الأمر الخامس: فضل الصلاة في مطلق المساجد - بقي هنا شيء: مناقشة في أدلة قول المشهور (تتمة عبارة الجواهر)

 

مشهور فضل نافله را اختصاص به منزل دانسته و انجام فریضه را در مسجد افضل می‌دانستند. ما در ادله مشهور مناقشه کردیم. در مقام اشکال به ادله مشهور بیان کردیم که در برابر روایات مورد استدلال آن‌ها، روایات معارضی هم وجود دارد. صاحب جواهر در اشکال به ادلّه‌ی مشهور تنها به این روایات اشاره‌کرده و از آوردن نص کامل روایات خودداری فرموده است؛ ولی ما به‌طور کامل به روایات اشاره‌شده در بیان صاحب جواهر می‌پردازیم و آن‌ها را از حیث سند و اعتبارشان بررسی می‌کنیم.

روایات هارون بن خارجه ازجمله‌ی آن روایات بود که در جلسه‌ی گذشته به جایگاه و اعتبار حدیث ایشان اشاره کردیم؛ و به‌رغم این‌که صاحب جواهر از این حدیث به خبر هارون بن خارجه تعبیر کرده بود؛ اما به‌نظر با جایگاه حدیث و اعتبار ایشان شاید بتوان این حدیث را همچون روایت معاوية بن وهب، صحیحه دانست. در جلسه‌ی گذشته عظمت و اعتبار هارون بن خارجه و کلام رجالیون درباره‌ی ایشان را بیان کردیم؛ اما در این جلسه افزون بر بیان نص کامل حدیث، مطالب دیگری را پیرامون این روایت مطرح خواهیم کرد.

سند روایت این‌گونه است: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ[1] وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ[2] عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخَزَّازِ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّه»؛ برخی‌ها این روایت را با وجود «سهل بن زیاد» ضعیف دانسته و گفته‌اند که طریق این روایت به‌خاطر وی قابل‌اعتماد نیست؛ با این وجود ایشان از بزرگان و از محارم اسرار اهل‌بیت^ بوده است؛ یعنی اهل‌بیت^ برخی از اسرارشان را برای سهل بیان کرده‌اند؛ همانند برخی دیگر از راویان که مَحرم اسرار اهل‌بیت^ بودند و آن‌ اسرار را نزد خود نگه می‌داشتند؛ اما برخی‌ها هم با کم فکری، در نگه‌داری آن اسرار کوتاهی می‌کردند؛ البته ما در جای خود به‌طور تفصیلی درباره‌ی سهل بن زیاد و شبهات پیرامون ایشان بحث کرده‌ایم و به این مبنا رسیدیم که سهل بن زیاد مورد اعتماد است[3] ؛ بنابراین سهل بن زیاد در نگاه ما معتبر است و ضرری به این روایت نمی‌زند؛ زیرا ما در مباحث گذشته خود اعتبار و بزرگی ایشان را اثبات کردیم.

متن حدیث

عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ× قَالَ: قَالَ لِي‌:‌ «يَا هَارُونَ بْنَ خَارِجَةَ! كَمْ بَيْنَكَ وَبَيْنَ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ يَكُونُ مِيلًا؟ قُلْتُ: لَا؛

قَالَ: فَتُصَلِّي فِيهِ الصَّلَوَاتِ كُلَّهَا؟ قُلْتُ: لَا.

فَقَالَ: أَمَا لَوْ كُنْتُ بِحَضْرَتِهِ لَرَجَوْتُ أَلَّا تَفُوتَنِي فِيهِ صَلَاةٌ وَتَدْرِي مَا فَضْلُ ذَلِكَ الْمَوْضِعِ؟ مَا مِنْ عَبْدٍ صَالِحٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا وَقَدْ صَلَّى فِي مَسْجِدِ كُوفَانَ حَتَّى إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ| لَمَّا أَسْرَى اللَّهُ بِهِ، قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ× تَدْرِي أَيْنَ أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ السَّاعَةَ؟ أَنْتَ مُقَابِلُ مَسْجِدِ كُوفَانَ، قَالَ: فَاسْتَأْذِنْ لِي رَبِّي حَتَّى آتِيَهُ فَأُصَلِّيَ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ، فَاسْتَأْذَنَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَأَذِنَ لَهُ، وَإِنَّ مَيْمَنَتَهُ لَرَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ، وَإِنَّ وَسَطَهُ لَرَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ وَإِنَّ مُؤَخَّرَهُ لَرَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ، وَإِنَّ الصَّلَاةَ الْمَكْتُوبَةَ فِيهِ لَتَعْدِلُ أَلْفَ صَلَاةٍ، وَإِنَّ النَّافِلَةَ فِيهِ لَتَعْدِلُ خَمْسَمِائَةِ صَلَاةٍ، وَإِنَّ الْجُلُوسَ فِيهِ بِغَيْرِ تِلَاوَةٍ وَلَا ذِكْرٍ لَعِبَادَةٌ، وَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِيهِ لَأَتَوْهُ وَلَوْ حَبْواً»[4] .

هارون بن خارجه گويد: امام صادق× فرمود:

اى هارون بن خارجه! ميان تو و مسجد كوفه چه مقدار مسافت است‌؟ آيا يك ميل[5] مى‌شود؟ عرض كردم: نه. فرمود: آيا همه‌ی نمازهاى خود را در آنجا مى‌خوانى‌؟ عرض كردم: نه. فرمود: اگر من نزديك آن مسجد بودم، اميد داشتم كه يك نماز در آن، از من فوت نشود؛ آيا مى‌دانى که فضيلت آن مكان چقدر است‌؟ هيچ بنده‌ی صالحى و هيچ پيامبرى نبوده مگر آن‌كه در مسجد كوفه نماز گزارده است، حتّى رسول خدا| در شبى كه او را به معراج بردند، جبرئيل به آن حضرت عرض كرد: اى رسول خدا! آيا مى‌دانى که اكنون در كجايى‌؟ اكنون مقابل مسجد كوفه هستى. فرمود: از پروردگارم رخصت و اجازه بخواه تا بروم و در آن دو ركعت نماز بگزارم. جبرئيل از خداوند عزوجل‌ اجازه خواست و به او اجازه داد. به‌راستی‌که در جانب راست آن، باغى از باغ‌هاى بهشت و در وسط‌ و در آخر آن هركدام گلشنى از گلشن‌هاى بهشت است؛ و به‌راستی‌که نماز واجب در آن، برابر هزار ركعت نماز و نافله در آن برابر با پانصد ركعت نماز است و نشستن در آن مسجد، بدون تلاوت (قرآن) و ذكر عبادت است و اگر مردم مى‌دانستند كه آن مكان داراى چه فضيلتى است به‌سرعت خودشان را به مسجد کوفه می‌رسانند.

دلالت حدیث

دلالت این روایت پس از بررسی سندی و نبود ضعف در آن و برخورداری از اعتبار بسیار روشن است؛ روایت به‌اندازه‌ی ثواب نماز فریضه و نافله در مسجد کوفه اشاره‌کرده است و هیچ‌ سخنی درباره‌ی فضل نافله در منزل و فریضه در مسجد ندارد؛ همچنین قول به فصل میان مسجد کوفه و دیگر مساجد نیز نداریم؛ یعنی نافله در مسجد کوفه فضیلت داشته باشد و در دیگر مساجد از فضیلت برخوردار نباشد؛ بااینکه مسجد کوفه از مساجد خاصه هست و فضیلت نافله در مسجد برای همه مساجد است نه یک مسجد خاص؛ و اگر از این فضل برخوردار نیست در مطلق مساجد این‌گونه است. مشهور، حکمت خواندن نافله در منزل را این‌گونه بیان کرده‌اند که مخفیانه و به‌دوراز چشم دیگران بودن به اخلاص نزدیک‌تر و از ریا و وسوسه‌های شیطان نیز دورتر خواهد بود؛ درحالی‌که اگر این‌چنین باشد در مسجد کوفه به علت شهرت و ازدحام جمعیت به وسوسه‌های شیطان نزدیک‌تر خواهد بود، زیرا در آنجا رفت‌وآمد و نگاه مردم به افراد بیشتر است؛ بااین‌وجود، قول به فصل وجود ندارد؛ بنابراین، این روایت افزون بر تصریح در اختصاص نداشتن نافله در منزل، با روایات مشهور (اختصاص فضیلت نافله در منزل) در تعارض است.

روایت سوم

صاحب جواهر پس از بیان این روایت، در ادامه به روایات معارض دیگری نیز اشاره می‌کند؛ ازجمله‌ی‌ آن روایات، صحیحه‌ی معاوية بن عمار است. تعبیر صاحب جواهر این‌چنین است: «بل قد يشعر‌ صحيح ابن عمار بكون النافلة كالفريضة في التضاعف في المسجد الحرام، قال: «سألت الصادق× كم أصلي؟ فقال: صل ثمان ركعات عند زوال الشمس، فان رسول الله| قال: الصلاة في مسجدي كألف في غيره إلا المسجد الحرام، فإن الصلاة في المسجد الحرام تعدل ألف صلاة في مسجدي»[6] ؛ صحیحه‌ی ابن عمار به چند برابر شدن ثواب نماز نافله همچون فریضه در مسجدالحرام اشعار دارد.

طریق شیخ طوسی& در بیان راویان این حدیث این‌گونه است: «الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي‌عَبْدِاللَّهِ×»[7] .

شناخت راویان حدیث

    1. معاوية بن عمار

معاوية بن عمار شخصیت بزرگی است و صاحب جواهر از روایت ایشان به صحیحه تعبیر می‌کند.

جناب نجاشی درباره‌ی ایشان می‌فرماید: «معاوية بن عمار بن أبي معاوية خباب بن عبد الله الدهني[8] ‌: مولاهم كوفي- و دهن من بجيلة[9] - و كان وجها[10] في أصحابنا و مقدما كبير الشأن عظيم المحل ثقة؛ و كان أبوه عمار ثقة في العامة وجها يكنى أبا معاوية و أبا القاسم و أبا حكيم و كان له من الولد القاسم و حكيم و محمد. روى معاوية عن أبي عبد الله و أبي الحسن موسى‘؛ و له كتب منها: كتاب الحج رواه عنه جماعة كثيرة من أصحابنا و نحن ذاكرون بعض طرقهم. أخبرنا محمد بن جعفر المؤدب قال: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا جعفر بن عبد الله المحمدي عن ابن أبي عمير عن معاوية. كتاب الصلاة و كتاب يوم و ليلة و كتاب الدعاء و كتاب الطلاق و كتاب مزار أمير المؤمنين×. أخبرنا محمد بن جعفر المؤدب قال: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا الحسن بن عتبة بن عبد الرحمن الكندي سنة ثلاث و ستين و مائتين قال: حدثنا محمد بن سكين قال: حدثنا معاوية؛ و مات معاوية سنة خمس و سبعين و مائة.»[11] .

نجاشی می‌فرماید: ایشان در میان اصحاب ما چهره‌ای بوده است؛ او مقدم بر دیگر اصحاب است؛ عظیم‌الشأن است؛ جایگاه بلند‌مرتبه‌ای دارد؛ مورد وثوق نیز هست؛ پدرش همانند او چهره‌ای بوده و در میان عامه ثقه بوده است. کنیه‌ی وی «أبا معاوية [محمد]، أبا القاسم، أبا حكيم» بوده است؛ وی چند فرزند به نام‌های قاسم، حکیم و محمد داشته است. ایشان از امام صادق و امام کاظم‘حدیث نقل کرده است. کتاب‌هایی ازجمله کتاب حج دارد که بسیاری از اصحاب ما آن را نقل کرده‌اند؛ ما برخی از طرق ایشان را بیان می‌کنیم؛ كتاب الصلاة و كتاب يوم و ليلة و كتاب الدعاء و كتاب الطلاق و كتابی با عنوان مزار امیرالمؤمنین× داشته است. ایشان متوفی سال 175 ق است.

با این بیان جناب نجاشی درباره‌ی معاوية بن عمار، جلالت و عظمت ایشان روشن است و نیازی به ذکر اقوال دیگران نیست.

پس تعبیر صاحب جواهر از این حدیث به صحیحه درست است. تنها حرفی که درباره‌ی معاوية بن عمار وجود دارد کلام علامه در «الخلاصه» است که از وی این‌چنین تعبیر کرده است: «...كان ضعيف العقل، مأمونا في حديثه»[12] ؛ ایشان از جهت عقل ضعیف؛ اما در حدیث مأمون و امانت‌دار بوده و کلام را درست بیان می‌کرده است؛ برخی با این تعبیر علامه به این نتیجه رسیده‌اند که عبارت علامه اضطراب دارد؛ ازاین‌رو باید این‌چنین بیان می‌گردید: «كان ضعيف العقل، متّهما في حديثه‌»[13] ؛ با این اضطرابی که در جمله‌ی علامه وجود دارد، اگر صحیح هم باشد، نمی‌توانیم به حرف علامه اعتماد کنیم، زیرا ایشان در ابتدا معاوية بن عمار را ضعیف العقل دانسته و سپس او را امانت‌دار در حدیث معرفی می‌کند؛ ازاین‌رو نمی‌توان به حرف علامه اعتماد کرد!

نظر استاد: کلام علامه درباره‌ی معاوية بن عمار اضطراب ندارد، زیرا ضعیف العقل بودن، لازمه‌ی کاذب بودن نیست؛ به‌ویژه این‌که در روایات باب عقاید، امامت و ولایت اسراری بوده که اهل‌بیت^ آن‌ها را به برخی از افراد ازجمله معاوية بن عمار می‌فرمودند و آنان نیز از روی سادگی آن را برای برخی از افراد بیان می‌کردند؛ ازاین‌رو تعبیر ضعیف العقل درباره‌ی ایشان به‌کار می‌رود؛ اما این کار دلالت بر ضعف ایشان نمی‌کند؛ بنابراین صدر و ذیل کلام علامه اضطرابی ندارد. ممکن است که کسی از باب سادگی، برای دیگران مطلبی را نقل کند؛ بااین‌وجود راست‌گو و قابل‌اعتماد هم باشد؛ علاوه‌براین، کلام جناب نجاشی هم در برابر سخن علامه قرار دارد که به اعتبار معاوية بن عمار تصریح کرده است؛ بنابراین نیازی به پرداختن به کلام علامه نیست؛ علاوه‌براین، اگر سخن علامه صحیح هم باشد به وثاقت معاوية بن عمار ضرری نمی‌زند و روایت ایشان صحیح و مورد اعتماد است.

    2. ابن ابی یعفور

نجاشی درباره‌ی ایشان این‌گونه می‌فرماید: «واسم أبي يعفور واقد وقيل وقدان، يكنى أبا محمد، ثقة ثقة، جليل في أصحابنا، كريم على أبي عبد الله× ومات في أيامه وكان قارئا يقرئ في مسجد الكوفة. له كتاب يرويه عنه عدة من أصحابنا منهم ثابت بن شريح. أخبرنا أحمد بن محمد الجندي قال: حدثنا أبو علي بن همام، قال: أحمد بن محمد بن رباح قال: حدثنا الحسن بن محمد بن سماعه قال: حدثنا صالح بن خالد وعبيس بن هشام عن ثابت بن شريح عنه به»[14] ؛ ایشان اسم او را «واقد» نام‌برده است؛ کنیه وی نیز «ابا محمد» بوده است؛ نزد اصحاب ما ثقه و جلیل‌القدر بوده و جایگاه باکرامتی نزد امام صادق× داشته است و در زمان ایشان هم نیز از دنیا رفته است؛ وی قاری مسجد کوفه نیز بوده ‌است؛ بنابراین مشکلی درباره‌ی ابن ابی یعفور نیست و روایت صحیحه می‌باشد.

متن حدیث

الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ× قَالَ: سَأَلَهُ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ، كَمْ أُصَلِّي؟ فَقَالَ×: «صَلِّ ثَمَانَ رَكَعَاتٍ عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ| قَالَ: الصَّلَاةُ فِي مَسْجِدِي كَأَلْفٍ فِي غَيْرِه‌ إِلَّا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ، فَإِنَّ الصَّلَاةَ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ تَعْدِلُ أَلْفَ صَلَاةٍ فِي مَسْجِدِي»[15] ؛ ابن ابی یعفور از امام صادق× سؤال کرد که چه مقدار در مسجد، نماز بخوانم؟ حضرت فرمود: زوال شمس که شد هشت رکعت نماز بخوان، همانا پیغمبر فرمود: ثواب نماز در مسجد من هزار برابر دیگر مساجد است، به‌غیراز مسجدالحرام که نماز در آن معادل هزار نماز در مسجد من است.

دلالت حدیث

    1. «ثمان رکعات عند زوال الشمس» اشاره به نافله دارد.

    2. کلام پیغمبر| مطلق است و فریضه و نافله، هر دو را در برمی‌گیرد.

نتیجه: هم سائل و هم راوی مورد اعتماد هستند و دلالت روایت با اعتبار سندی نیز روشن است و از روایات معارض با روایات مشهور می‌باشد.

 

فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)

الدرس الستون (26 جمادي الثانية 1443)

الباب الأول: كليات

وهي تشتمل على أمور:

الأمر الخامس: فضل الصلاة في مطلق المساجد

بقي هنا شيء: (مناقشة في أدلة قول المشهور)

استكمالا لمناقشة أدلة المشهور وَتوضيحا لما ذكره صاحب الجواهر من خبر هارون بن خارجه قد ذكرنا ما قاله الرجاليون بشأنه وَبقي نص ما رواه عن الامام الصادق×.

نعم قد اعترض البعض علی اعتبار الحديث وَقال بضعفه، لأجل وجود سهل بن زياد.

وَلكننا نقول بأن وجود سهل في سنده لايضره باعتباره أبدا لأننا قد اثبتنا اعتبار سهل وَجلالة مقامه وَعظمة شأنه سابقا.

نص كامل خبر هارون بن خارجه

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ[16] وَعَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ،[17] عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْخَزَّازِ، عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ× قَالَ: قَالَ لِي‌:‌ «يَا هَارُونَ بْنَ خَارِجَةَ! كَمْ بَيْنَكَ وَبَيْنَ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ يَكُونُ مِيلًا؟ قُلْتُ: لَا؛

قَالَ: فَتُصَلِّي فِيهِ الصَّلَوَاتِ كُلَّهَا؟ قُلْتُ: لَا.

فَقَالَ: أَمَا لَوْ كُنْتُ بِحَضْرَتِهِ لَرَجَوْتُ أَلَّا تَفُوتَنِي فِيهِ صَلَاةٌ وَتَدْرِي مَا فَضْلُ ذَلِكَ الْمَوْضِعِ؟ مَا مِنْ عَبْدٍ صَالِحٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا وَقَدْ صَلَّى فِي مَسْجِدِ كُوفَانَ حَتَّى إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ| لَمَّا أَسْرَى اللَّهُ بِهِ، قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ× تَدْرِي أَيْنَ أَنْتَ يَا رَسُولَ اللَّهِ السَّاعَةَ؟ أَنْتَ مُقَابِلُ مَسْجِدِ كُوفَانَ، قَالَ: فَاسْتَأْذِنْ لِي رَبِّي حَتَّى آتِيَهُ فَأُصَلِّيَ فِيهِ رَكْعَتَيْنِ، فَاسْتَأْذَنَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ فَأَذِنَ لَهُ، وَإِنَّ مَيْمَنَتَهُ لَرَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ، وَإِنَّ وَسَطَهُ لَرَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ وَإِنَّ مُؤَخَّرَهُ لَرَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ، وَإِنَّ الصَّلَاةَ الْمَكْتُوبَةَ فِيهِ لَتَعْدِلُ أَلْفَ صَلَاةٍ، وَإِنَّ النَّافِلَةَ فِيهِ لَتَعْدِلُ خَمْسَمِائَةِ صَلَاةٍ، وَإِنَّ الْجُلُوسَ فِيهِ بِغَيْرِ تِلَاوَةٍ وَلَا ذِكْرٍ لَعِبَادَةٌ، وَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِيهِ لَأَتَوْهُ وَلَوْ حَبْواً»[18] .

تتمة عبارة الجواهر:

وَذكر صاحب الجواهر روايات وَنصوص أخري المعارضة مع الروايات التي استدل بها المشهور الى أن قال: ...

«بل قد يشعر‌ صحيح ابن عمار بكون النافلة كالفريضة في التضاعف في المسجد الحرام، قال: «سألت الصادق× كم أصلي؟ فقال: صل ثمان ركعات عند زوال الشمس، فان رسول الله| قال: الصلاة في مسجدي كألف في غيره إلا المسجد الحرام، فإن الصلاة في المسجد الحرام تعدل ألف صلاة في مسجدي»[19] .

نص كامل الحديث

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ، عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ× قَالَ: «سَأَلَهُ ابْنُ أَبِي يَعْفُورٍ كَمْ أُصَلِّي؟ فَقَالَ×: صَلِّ ثَمَانَ رَكَعَاتٍ عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ| قَالَ: الصَّلَاةُ فِي مَسْجِدِي كَأَلْفٍ فِي غَيْرِه‌ إِلَّا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ، فَإِنَّ الصَّلَاةَ فِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ تَعْدِلُ أَلْفَ صَلَاةٍ فِي مَسْجِدِي»[20] .

ما عبر صاحب الجواهر عن هذا الحديث بصحيح معاوية بن عمار صحيح لا ريب فيه؛ لأن معاوية بن عمار قال بشأنه النجاشي:

«معاوية بن عمار بن أبي معاوية خباب بن عبد الله الدهني[21] ‌: مولاهم كوفي- وَدهن من بجيلة[22] - وَكان وجها[23] في أصحابنا، وَمقدما كبير الشأن، عظيم المحل، ثقة.

وَكان أبوه عمار ثقة في العامة، وجها يكنى أبا معاوية وَأبا القاسم وَأبا حكيم، وَكان له من الولد القاسم وَحكيم وَمحمد. روى معاوية عن أبي عبد الله وَأبي الحسن موسى‘.

وَله كتب منها: كتاب الحج، رواه عنه جماعة كثيرة من أصحابنا، وَنحن ذاكرون بعض طرقهم.

أخبرنا محمد بن جعفر المؤدب، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا جعفر بن عبد الله المحمدي، عن ابن أبي عمير، عن معاوية.

كتاب الصلاة، وَكتاب يوم وَليلة، وَكتاب الدعاء، وَكتاب الطلاق، وَكتاب مزار أمير المؤمنين×.

أخبرنا محمد بن جعفر المؤدب قال: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا الحسن بن عتبة بن عبد الرحمن الكندي سنة ثلاث وَستين وَمائتين قال: حدثنا محمد بن سكين قال: حدثنا معاوية؛ وَمات معاوية سنة خمس وسبعين ومائة»[24] .

أما نسبته الى الدهن، ففي أنساب السمعاني: «الدهني-بضمّ الدال- نسبة إلى دهن بن معاوية بن أسلم بن أحمس بن الغوث بن أنمار، وَهو بطن من بجيلة، وَالدهني-بكسر الدال-نسبة إلى دهنة بن مالك بن غافق، وَهو بطن من غافق، ينزلون مصر ...»[25] .

وَأما ما نقل عن العلامة بشأن معاوية بن عمار من أنه ضعيف العقل مأمونا في حديثه، فهو وَان قيل فيه بأنه من العبارات المضطربة التي لا يمكن الاعتماد عليها؛ لأن صدر العبارة لا يناسب ذيلها؛ وَلكننا نعتقد بعدم الاضطراب فيها وَلكنه لو سلمنا بصحته لا يضر بوثاقته لأن ضعف العقل لايستلزم كذبه فراجع.

 


[1] - محمّد بن الحسن الطائي، الرازي‌؛ ر.ک: الرسائل الرجالیة، ج3، ص483؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج7، ص32؛ قاموس الرجال، ج9، ص204.
[2] - عليّ بن محمّد بن إبراهيم بن أبان الرازي، الكليني، المعروف بعلان‌، از مشایخ شیخ کلینی است؛ قاموس الرجال، ج7، ص536؛ رقم 5262.
[3] - ر.ک: تحقیق مستقل فی سهل بن زیاد و مکانته فی علم الرجال ونقل الحدیث.
[4] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج3، ص491.
[5] - «و المِيلُ من الأَرض: قدْرُ منتهَى مدِّ البصر»؛ نهایت اندازه‌ای که با چشم می‌توان دید. (لسان العرب، ج11، ص639).
[6] جواهر الكلام، النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن، ج14، ص147.
[7] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج6، ص14.
[8] - هم دُهنی و هم دِهنی خوانده شده است.
[9] - نام یک قبیله است؛ اگر دُهنی بخوانیم نسبت معاوية بن عمار به معاوية بن أسلم بن أحمس بن الغوث بن أنمار برمی‌گردد و ریشه‌ای از بجیله دارد؛ اما اگر دِهنی بخوانیم نسبت معاوية بن عمار به دهنة بن مالک بن غافق برمی‌گردد و ریشه ای از بنی غافق دارد. ر.ک: الانساب للسمعانی، ج5، ص426-428.
[10] - دلالت بر مدح راوی می‌کند؛ ر.ک: اصول الحديث وأحكامه في علم الدّراية، ج1، ص162.
[11] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص411.
[12] خلاصة الاقوال، العلامة الحلي، ج1، ص273.
[13] قاموس الرجال، التستري، الشيخ محمد تقي، ج10، ص137.
[14] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص213.
[15] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج6، ص14.
[16] - محمّد بن الحسن الطائي، الرازي‌؛ ر.ک: الرسائل الرجالیة، ج3، ص483؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، ج7، ص32؛ قاموس الرجال، ج9، ص204.
[17] - عليّ بن محمّد بن إبراهيم بن أبان الرازي، الكليني، المعروف بعلان‌، از مشایخ شیخ کلینی است؛ قاموس الرجال، ج7، ص536؛ رقم 5262.
[18] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج3، ص491.
[19] جواهر الكلام، النجفي الجواهري، الشيخ محمد حسن، ج14، ص147.
[20] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج6، ص14.
[21] - هم دُهنی و هم دِهنی خوانده شده است.
[22] - نام یک قبیله است؛ اگر دُهنی بخوانیم نسبت معاوية بن عمار به معاوية بن أسلم بن أحمس بن الغوث بن أنمار برمی‌گردد و ریشه‌ای از بجیله دارد؛ اما اگر دِهنی بخوانیم نسبت معاوية بن عمار به دهنة بن مالک بن غافق برمی‌گردد و ریشه ای از بنی غافق دارد. ر.ک: الانساب للسمعانی، ج5، ص426-428.
[23] - دلالت بر مدح راوی می‌کند؛ ر.ک: اصول الحديث وأحكامه في علم الدّراية، ج1، ص162.
[24] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص411.
[25] - برگرفته از الانساب للسمعانی، ج5، ص426-428.