استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1400/10/07

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامی)/ کلیات فقه المسجد /امر سوم: هوية‌المسجد (استکمالا للفرق بين هوية‌المسجد وَالمعبد)

 

فلسفه تشریع جهاد

عنوان «الفرق بين هوية‌المسجد وَالمعبد» را در جلسه گذشته ذیل هوية‌المسجد ایجاد کردیم و به بررسی تفاوت بین هویت مساجد و دیگر معابد پرداختیم، به این‌که آیا هویت سایر معابد ادیان توحیدی هم به گستردگی هویت مسجد هست یا نیست؟

برای تبیین این عنوان به آیات 39 و 40 سوره‌ی مبارکه‌ی حج[1] استناد کردیم. موضوع این دو آیه جهاد است و خدای متعال نخستین مرتبه در آیه 39 این سوره اذن جهاد را برای مسلمانان صادر کرده است؛ در برخی از منابع برای تأیید این موضوع به روایتی از امام باقر×[2] اشاره‌کرده‌اند.

خدای عزوجل در این دو آیه به‌جهت دفع شر دشمنان، فلسفه‌ی تشریع جهاد را برای علاقه‌مندان به مقابله و مواجهه با دشمنان اسلام و کسانی‌که کمر همت به نابودی ادیان الهی بسته‌اند بیان کرده و اذن جهاد را برای آنان صادر می‌کند؛ ازاین‌رو فلسفه‌ی تشریع جهاد، دفع کردن شرها و صیانت از دین و ارزش‌های دینی است.

نخستین نکته درباره‌ی این آیات را در جلسه پیش بیان کردیم و امروز به بیان دومین نکته از آن می‌پردازیم:

نکته‌ی دوم

وجود معابد و مساجد = جریان داشتن ذکر خدا در جامعه

جهاد فی‌سبیل‌الله، حرکتی عام برای بقا و صیانت از اصل اسلام و همه‌ی جوانب دین است؛ خداوند می‌فرماید: {وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا ۗ وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ}[3] ؛ اگر دفع الله به‌سبب برخی از مردم از شر دیگران نباشد؛ اصل دین دچار مشکل می‌شود.

ففي الحقيقة قد خص انهدام المعابد بالذكر في فرض عدم الدفع وعدم اهتمام المسلمين بالجهاد؛ ومع أن من المعلوم أنه لو لا هذا الدفع لم يقم أصل الدين على ساقه وانمحت جميع آثاره!

سؤال: چرا خدای عزوجل ذکر را در این آیه به معابد و مساجد اختصاص داده است؟

جواب: علت اختصاص ذکر به معابد این است که اگر مسلمانان به جهاد و دفاع اهتمام نداشته باشند، ذکر خدا از بین می‌رود؛ یعنی اگر این دفع کردن شرور توسط برخی از مسلمانان نبود، اصل دین و آثار آن نابود می‌شد و

معابد (صوامع، بیع، صلوات) و در رأس آن‌ها مساجد، شعائر و اعلامی هستند که بر دین دلالت و راهنمایی می‌کنند؛ این‌ها در حکم نشانه‌ها و راهنمای دین هستند؛ به‌عنوان نمونه، حیات دین و مسأله ی توحید در میان مسلمانان با وجود مسجد و کعبه است که باقی می‌ماند؛ یا پابرجایی معبدهای یهود و نصاری دلالت بر زنده‌بودن دین یهود و نصاری می‌کند؛ اما اگر این‌ها نابود شوند و دیگر مردم به آن‌ها توجهی نکنند دلالت بر نبود حیات و حضور دین در میان جامعه دارد؛ به‌تعبیری دیگر خدای عزوجل این‌چنین ما را متذکر می‌شود که مساجد به شکل خاص و معابد به شکل عام مانند پرچم هستند و تا این پرچم‌ها برافراشته باشند نشان از زنده‌بودن و پویایی دین می‌کنند؛ از همین‌رو این آیه را به ذکر اختصاص داده است. البته این نکته را باید مدّ نظر داشته باشیم که فلسفه‌ی جهاد منحصر در این نیست.

دو نکته را درباره‌ی پاسخ به سؤال مطرح‌شده، می‌توان بیان کرد:

    1. خداوند در این آیه به‌هیچ‌وجه در مقام حصر فلسفه‌ی تشریع جهاد نیست یا در مقام بیان احصاء و شمارش همه‌ی فلسفه‌ی جهاد نیست؛ زیرا ممکن است فلسفه‌های دیگری هم داشته باشد.

    2. دلیل اختصاص دادن انهدام معابد به ذکر را می‌توان این‌گونه بیان کرد که آن‌ها نشانه و پرچم دین و ارزش‌های دینی هستند.

برای تأیید این کلام، به سخن بزرگان تفسیر استناد می‌کنیم. ازجمله، مرحوم طبرسی& ذیل آیه‌ی {لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدٌ} در مجمع‌البیان این‌گونه می‌فرماید: «أي: صوامع في أيام شريعة عيسى، وبيع في أيام شريعة موسى، ومساجد في أيام شريعة محمد|، عن الزجاج. والمعنى: ولولا أن دفع الله بعض الناس ببعض، لهدم في كل شريعة بناء المكان الذي يصلى فيه»[4] ؛ یعنی اگر به‌سبب دیگران و با حضور مردم دفاعی صورت نگیرد؛ صوامع در زمان شریعت عیسی× منهدم می‌شد؛ و نشانه‌ای از دین در زمان موسی× باقی نمی‌ماند و مساجد نیز منهدم می‌شد. ایشان این کلام تفسیری را از زجاج نقل کرده و می‌فرماید: اگر در هر زمان، مکانی که محل توجه به‌خدا و عبادت و نماز بود، مورد هجمه دشمنان قرار می‌گرفت و این دفع الله به‌واسطه عده‌ای نبود، اثری از این نمادها و ارزش‌ها باقی نمی‌ماند. (ایشان می‌خواهند بفرمایند که این دفع الله اختصاص به زمان خاصی ندارد.)

این تفسیر تنها اختصاص به صاحب مجمع‌البیان ندارد، بلکه فخر رازی از مفسرین عامه نیز به آن پرداخته است؛ وی نیز این‌گونه می‌گوید: «فَلَوْلَا ذَلِكَ الدَّفْعُ لَهُدِّمَ فِي زَمَنِ مُوسَى الْكَنَائِسُ الَّتِي كَانُوا يُصَلُّونَ فِيهَا فِي شَرْعِهِ، وَفِي زَمَنِ عِيسَى الصَّوَامِعُ، وَفِي زَمَنِ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْمَسَاجِدُ فَعَلَى هَذَا إِنَّمَا دُفِعَ عَنْهُمْ حِينَ كَانُوا عَلَى الْحَقِّ قَبْلَ التَّحْرِيفِ وَقَبْلَ النَّسْخِ»[5] .

مرحوم طبرسی در «مجمع‌البیان» در بخشی از تفسیرش کلام صاحب «تفسیر التبیان» را آورده که ایشان نیز گفتار برخی از مفسرین اهل سنت را در تفسیر خود نقل کرده است؛ ازاین‌رو به این نکته باید تذکر داده شود که کلمه‌ی ابوجعفر در «مجمع‌البیان» فراوان آمده است و مقصود از این ابوجعفر در همه‌ی موارد، امام باقر× نیست، بلکه مقصود ابوجعفر طبری است که متأسفانه برخی از افراد در نقل از مجمع‌البیان دچار خلط شده‌اند و او را با امام باقر× اشتباه گرفته‌اند و کنار نام وی «علیه‌السلام» بکار بردند. مقالاتی نیز در همین موضوع نوشته‌شده است[6] ؛ ازاین‌رو کلامی که مجمع‌البیان در تفسیر آیه‌ی مذکور آورده در منابع برادران اهل سنت نیز وجود دارد.

«ويمكن القول بوجود احتمال آخر وهو أن المراد من هدم المعابد، (لهدمت) هدمها من الصوامع وَالبيع وَصلوات في عهد وَزمن رسول الله|؛ يعني لولا جهاد المسلمين وَالدفاع عن كيان الاسلام لهدمت المعابد التي كانت في أيام رسول الله|»؛ برخی‌ها در این جا احتمال دیگری را نقل کرده‌اند که مراد از (لهدمت) در آیه‌ی شریفه، نابودی معابد (صوامع، بِیَع، صلوات) در زمان رسول‌الله| است که اگر اذن جهاد صادر نمی‌شد و مسلمانان نیز اهتمامی به جهاد نمی‌داشتند و خدا هم مجاهدین را نصرت نمی‌کرد تا دفع الله صادق باشد؛ هرآینه به نابودی آثار همه‌ی ادیان الهی می‌انجامید.

نظر استاد: این احتمال با خود آیه‌ی شریفه تناسب دارد؛ زیرا آیه مربوط به جهاد است و اگرچه دفاع در همه‌ی ادیان و اعصار وجود داشته است؛ اما جهاد اصطلاحی با این اصطلاح فقهی مربوط به دین اسلام است؛ ازاین‌رو «لهدمت الصوامع...»؛ یعنی همان بناهای مقدسی که درگذشته برای اتباع دیگر ادیان بوده در زمان پیامبر اسلام| نیز اگر این دفاع نبود، ‌وجود نمی‌داشتند.

بنا بر آنچه که برخی از مفسرین ازجمله صاحب مجمع‌البیان نقل کرده‌اند، اگر {دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ}؛ نبود؛ در هر زمانی معابد آن شریعت از بین می‌رفت.

با توجه به سخنی که مفسرین نسبت به دفاع از معابد ادیان الهی به شکل عام و مساجد به شکل خاص بیان داشته‌اند این سؤال مطرح می‌شود که آیا دفاع از مساجد، ارزش‌ها و نمادهای اسلامی و دیگر ادیان الهی منحصر در جهاد است؟ چون از یک‌ طرف، فلسفه‌ی جهاد منحصر در صیانت از مساجد و معابد نیست و از طرفی هم تنها راه دفاع از معابد و مساجد منحصر در جهاد دارد؛ پس با توجه به آیه 40 سوره‌ی حج، آیا تنها راه دفاع از معابد و مساجد جهاد است؟

جواب: در مقام پاسخ به این سؤال می‌توان به کلام علامه طباطبایی در المیزان استناد کرد؛ ایشان می‌فرمایند: «والآية وإن وقعت موقع التعليل بالنسبة إلى تشريع القتال والجهاد، ومحصلها أن تشريع القتال إنما هو لحفظ المجتمع الديني من شر أعداء الدين المهتمين بإطفاء نور الله فلو لا ذلك لانهدمت المعابد الدينية والمشاعر الإلهية ونسخت العبادات والمناسك.

لكن المراد بدفع الله الناس بعضهم ببعض أعم من القتال فإن دفع بعض الناس بعضا ذبا عن منافع الحياة وحفظا لاستقامة حال العيش سنة فطرية جارية بين الناس والسنن الفطرية منتهية إليه تعالى ويشهد به تجهيز الإنسان كسائر الموجودات بأدوات وقوى تسهل له البطش ثم بالفكر الذي يهديه إلى اتخاذ وسائل الدفع والدفاع عن نفسه أو أي شأن من شئون نفسه مما تتم به حياته وتتوقف عليه سعادته.

والدفع بالقتال آخر ما يتوسل إليه من الدفع إذا لم ينجع غيره من قبيل آخر الدواء الكي ففيه إقدام على فناء البعض لبقاء البعض وتحمل لمشقة في سبيل راحة سنة جارية في المجتمع الإنساني بل في جميع الموجودات التي لها نفسية ما واستقلال ما»[7] .

ایشان در «تفسیر المیزان» ذیل این آیه، نکته‌ای را بیان کرده و می‌فرماید: این آیه در جایگاه تعلیلِ فلسفه‌ی تشریعِ جهاد و قتال که علت تأسیس جهاد در اسلام چیست، واقع‌شده است؛ سپس می‌فرماید: نتیجه این می‌شود که تشریع جهاد برای حفظ ارزش‌های دینی و صیانت از شر دشمنان دین و علاقه‌مندان به خاموش کردن نور خدا است و اگر این دفاع نباشد همه‌ی عبادات و مناسک از بین خواهد رفت؛ لکن مراد از «بدفع الله الناس بعضهم ببعض»؛ اعم از قتال است؛ چون یکی از مهم‌ترین راه‌های دفع‌ الناس، جهاد و قتال است.

علامه طباطبایی& می‌فرماید: آخرین راه دفاع از دین، جهاد و قتال است و اولین وسیله، دفاع منطقی و استدلالی، گفتگو و مناظره، بیان عواقب کار و به تعبیر امروزی‌ها بصیرت‌افزایی است. اسلام دین منطق و گفتگو است؛ اما اگر این راه‌ها اثر نگذاشت و یا درجایی علم به بی‌اثر بودن گفتگو و مناظره و ... داشتیم، نوبت به‌مسأله‌ی جهاد می‌رسد. پس تنها راه دفاع از اسلام و اصل دین و پرچم‌های دین همانند مساجد و معابد منحصر در جهاد نیست، بلکه به تعبیر علامه طباطبایی& نشانه‌ی این است که راه‌های دیگری هم پیش از جهاد وجود دارد.

سؤال: چرا خداوند مساجد و معابد را در آیه جهاد کنار هم ذکر کرده است؟

جواب: زیرا اگرچه دفع الله همیشه به‌سبب جهاد نیست و ممکن است در ادیان دیگر به‌ویژه در دین اسلام به اسباب دیگری باشد؛ لکن یکی از مصادیق دفع الله در اینجا به‌سبب جهاد است.

مرحوم علامه طباطبایی به انحصارِ دفع الله در جهاد تصریح ندارد؛ اما این‌که چرا خداوند همه را در یک آیه آورده است؛ در مقام پاسخ باید گفت که مراد از دفع الله عام است و منحصر در جهاد نمی‌باشد، بلکه ممکن است دفع الله گاهی از اوقات با جهاد و گاهی هم با نوعی دیگر انجام بشود.

 

فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)

الدرس الخامس والأربعون (23 جمادي الأولى 1443)

الباب الأول: كليات

وهي تشتمل على أمور:

الأمر الثالث: (الفرق بين هوية المسجد والمعبد)

استكمالا لما قلنا في خصوص المعابد التي ذكرت في الآية المباركة نقول:

النقطة الثانية:

لا شك في أن هذه الآية مرتبطة بالجهاد في سبيل الله؛ وأن الله حينما يقول: {وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا ۗ وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ}[8] .

ففي الحقيقة قد خص انهدام المعابد بالذكر في فرض عدم الدفع وعدم اهتمام المسلمين بالجهاد؛ ومع أن من المعلوم أنه لو لا هذا الدفع لم يقم أصل الدين على ساقه وانمحت جميع آثاره!

فلماذا اختص انهدام المعابد بالذكر؟

يمكن الاجابة عن هذا السوال بأن هذه المعابد وعلى رأسها المساجد هي الشعائر والأعلام الدالة على الدين.

ولا شك في أن بقاء هذه الشعائر علامة بقاء أصل الدين؛ يعني يعتبر هذه الشعائر كالراية؛ ومادامت الراية قائمة؛ دليل لبقاء الجيش وسقوط الراية دليل سقوط الجيش.

فلأجل ذلك خص الله انهدام المعابد بالذكر في فرض عدم دفع البعض ببعض.

ويويد ما قلنا ما ورد ذكره الطبرسي في «مجمع البيان» حيث يقول:

«{لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدٌ}؛ أي: صوامع في أيام شريعة عيسى، وبيع في أيام شريعة موسى، ومساجد في أيام شريعة محمد|، عن الزجاج. والمعنى: ولولا أن دفع الله بعض الناس ببعض، لهدم في كل شريعة بناء المكان الذي يصلى فيه»[9] .

والفخر الرازي كذلك ذكر مثل هذا في «تفسير الكبير» وزاد فيه:

«فَلَوْلَا ذَلِكَ الدَّفْعُ لَهُدِّمَ فِي زَمَنِ مُوسَى الْكَنَائِسُ الَّتِي كَانُوا يُصَلُّونَ فِيهَا فِي شَرْعِهِ، وَفِي زَمَنِ عِيسَى الصَّوَامِعُ، وَفِي زَمَنِ نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْمَسَاجِدُ فَعَلَى هَذَا إِنَّمَا دُفِعَ عَنْهُمْ حِينَ كَانُوا عَلَى الْحَقِّ قَبْلَ التَّحْرِيفِ وَقَبْلَ النَّسْخِ»[10] .

ويمكن القول بوجود احتمال آخر وهو أن المراد من هدم المعابد (لهدمت) هدمها من الصوامع والبيع وصلوات في عهد وزمن رسول الله|؛ يعني لولا جهاد المسلمين والدفاع عن كيان الاسلام لهدمت المعابد التي كانت في أيام رسول الله|.

هذا يدل على أن كل هذه المعابد راية الدين وشعاره في زمانه؛ وبالتالي هدمه يعتبر هدم الدين.

سؤال: بناء على ما قاله بعض المفسرين من انهدام كل معبد في زمانه هل الدفاع عن المعابد بشكل عام وعن المساجد بشكل خاص ينحصر في الجهاد والقتال في سبيل الله؟ مع أن الجهاد المصطلح خاص بشريعة الاسلام.

العلامة الطباطبائي يصرح في كلامه بجواب هذا السوال ويقول:

«والآية وإن وقعت موقع التعليل بالنسبة إلى تشريع القتال والجهاد، ومحصلها أن تشريع القتال إنما هو لحفظ المجتمع الديني من شر أعداء الدين المهتمين بإطفاء نور الله فلو لا ذلك لانهدمت المعابد الدينية والمشاعر الإلهية ونسخت العبادات والمناسك.

لكن المراد بدفع الله الناس بعضهم ببعض أعم من القتال فإن دفع بعض الناس بعضا ذبا عن منافع الحياة وحفظا لاستقامة حال العيش سنة فطرية جارية بين الناس والسنن الفطرية منتهية إليه تعالى ويشهد به تجهيز الإنسان كسائر الموجودات بأدوات وقوى تسهل له البطش ثم بالفكر الذي يهديه إلى اتخاذ وسائل الدفع والدفاع عن نفسه أو أي شأن من شئون نفسه مما تتم به حياته وتتوقف عليه سعادته.

والدفع بالقتال آخر ما يتوسل إليه من الدفع إذا لم ينجع غيره من قبيل آخر الدواء الكي ففيه إقدام على فناء البعض لبقاء البعض وتحمل لمشقة في سبيل راحة سنة جارية في المجتمع الإنساني بل في جميع الموجودات التي لها نفسية ما واستقلال ما»[11] .

وبهذا يتم وجه الجمع بين المساجد وساير المعابد في تلك الآية المباركة.

النقطة الثالثة:

أما بالنسبة الى ذيل الآية التي تبين سر أهمية هذه المعابد والمساجد وهو ذكر الله: {يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا}؛ فهل هذه العبارة وصف خاص للمساجد أو للجميع؟ مع أن الآية تصرح بأنه ُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً. يعني كثرة ذكر الله عزوجل في هذه المعابد.

هنا يوجد احتمالان:

الأول: عائد الى الكل ووصف للجميع؛ لأن الله تعالى يذكر في جميع المعابد والمساجد بدون شك.

نعم، كل واحد منها يختلف عن الآخر في تحقق معنى كثرة ذكر الله؛ يعني يذكر الله في بعضها أكثر من البعض وهذا مقبول ولا يوجد مشكلا.

الثاني: مختص بالمساجد ووصف خاص بمساجد المسلمين؛ لأنه يمكن القول بوصفية العبارة للأخير تشريفا لها ولأحد أن يقول هذا ظاهر الآية.

ولأن المساجد أكثر ازدحاما من جميع مراكز العبادة الاخرى في العالم، حيث تجرى فيها الصلوات الخمس في أيّام السنة كلّها وأما في نفس الوقت نجد فيه المعابد الاخرى لا تفتح أبوابها للذين يريدون عبادة الله إلّا في يوم واحد من الأسبوع، أو أيّام معدودات في السنة.

فهذان احتمالان وان كان الأقرب والأنسب الأول؛ لأن ذيل الآية في مقام تبيين السر في ضرورة اهتمام المومنين في كل زمان بالدفاع عن معابدهم ومساجدهم؛ وهذا يقتضي كون العبارة وصفا للجميع.

بعد ذكر هذه المباحث التي ذكرناها من خلال الآية المباركة حول المعابد والمساجد، فلنرجع الى أصل البحث وهو الفرق بين هوية المعابد والمساجد.

حسب ما استفدناه من الآية المباركة أن المعابد يشتركون مع المساجد في البعض ويختلفون في البعض.

ولاشك في أن الجمع بينها في الآية لأجل االتوجه بعض الجهات وهو ضرورت حفظها واحترامها.

وأما من جميع الجوانب لا يمكن القول بالاتحاد بينها وفي اتحاد هويتها؛ بل الفرق واضح لمن يتأمل.

والفرق الأساس هو اختلاف في جامعية المساجد وعدم وجود هذه في تلك المعابد؛ بل انما المعابد بنيت للعبادة فقط لا لسائر الجهات التي بيناها في هويت المسجد.

لذلك نقول بوجود بعض أبعاد هوية المسجد في المعبد ولا نقول بوجود الكل.


[1] - {أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ * الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ ۗ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا ۗ وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ}؛ .(حج: 22/39-40.)
[2] - وَ رُوِيَ عَنِ الْبَاقِرِ× أَنَّهُ قَال‌: «لَمْ يُؤْمَرْ رَسُولُ اللَّهِ| بِقِتَالٍ وَ لَا أُذِنَ لَهُ فِيهِ حَتَّى نَزَلَ جَبْرَئِيلُ× بِهَذِهِ الْآيَةِ {أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ قَلَّدَهُ سَيْفاً}؛. (مجمع‌البیان، ج1، ص353؛ المیزان، ج13، ص395 و بحارالانوار، ج22، ص15.)
[3] سوره حج، آيه 40.
[4] مجمع البيان في تفسير القرآن - ط دار المعرفة، الشيخ الطبرسي، ج7، ص139.
[5] التفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، الرازي، فخر الدين، ج23، ص229.
[6] - ر.ک: صالحی نجف‌آبادی، نعمت‌الله، نقدی سند شناسانه بر احادیث مجمع‌البیان، پژوهش‌های قرآنی 1381 شماره 29 و 30 ویژه‌نامه علامه طبرسی (ره).
[7] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج14، ص385.
[8] سوره حج، آيه 40.
[9] مجمع البيان في تفسير القرآن - ط دار المعرفة، الشيخ الطبرسي، ج7، ص139.
[10] التفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، الرازي، فخر الدين، ج23، ص229.
[11] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج14، ص385.