استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1400/09/21

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامی)/ کلیات فقه المسجد / امر سوم: هویت مسجد _ هویت نهم: الالتجاء الى المسجد حين نزول البلايا (شبهه و جواب 2)

 

بحث در این بود که مسجد برای مردم ملجأ است و مردم نیز مأمور به التجاء و پناهنده شدن به‌مسجد هستند. پیرامون همین موضوع، شبهه‌ای مطرح شد که اگر مسجد ملجأ است و مردم نیز مأمور به التجاء و پناهنده شدن به‌مسجد هستند است؛ پس چگونه با تعطیل شدن مساجد به علت بیماری در برخی زمان‌ها که خطراتی متوجه اهل مسجد است جمع می‌شود؟

آن هنگام که بلا نازل می‌شود و مردم باید به‌مسجد پناه ببرند، آنجا تعطیل است؛ این‌ها چگونه قابل‌جمع است؟

برای پاسخ دادن به این شبهه نیازمندیم که در دو موضوع تأمل و دقت کنیم:

    1. «حقيقة الاتجاء الى المسجد»، به این‌که:

اوّلاً: این پناهندگی و ملجأ بودن چیست؟

ثانیاً: آیا این جعل تکوینی است یا تشریعی؟

    2. در اعتبار حدیثی که در هویت التجاء مسجد به آن استدلال شد نیز باید تأمل‌کنیم به این‌که:

اوّلاً: کدام قسمت این حدیث منشأ شبهه شده است؟

ثانیاً: آیا این دلیل قابلیت این شبهه را دارد، یا فهم نادرست از آن سبب پیدایش این شبهه شده است؟

اما در مورد بیان تأمل اولی دانستیم که «حقيقة الاتجاء»؛ اگر مصلحتی اقتضا کند منافاتی با تعطیل شدن مساجد ندارد و اگر مصلحت و مانعی در کار نباشد بین تعطیلی مساجد و ملجأ بودن آن تنافی است. همچنین توفیقی که خدا برای التجاء در مسجد ایجاد کرده، باوجود مانع در جای دیگری قرار می‌دهد.

بیان تأمل دوم

باید در ادلّه‌ای که برای ملجأ بودن مسجد در ابعاد هویتی مسجد اقامه‌شده بود دقت و تأمل شود. درباره‌ی ملجأ بودن مسجد به طایفه‌ای از روایات استدلال کردیم.

یکی از این روایات، روایت نبوی است که می‌تواند منشأ این شبهه باشد که بین تعطیلی مسجد و هویت التجائی آن منافات است.

پیامبر اکرم| در روایتی فرمودند: «إِذَا نَزَلَتِ‌ الْعَاهَاتُ‌ وَ الْآفَاتُ عُوفِيَ أَهْلُ الْمَسَاجِد»[1] ؛ هنگامی‌که عاهات و آفات نازل بشود آن گروهی که عافیت پیدا می‌کنند اهل مسجد هستند.

جناب محدّث نوری& این روایت را از کتاب «الجعفريات‌» نقل کرده است. ازاین‌روایت استفاده کردیم که مسجد به هنگام نزول بلایا پناهگاه برای مردم و اهل مسجد است.

دو بحث درباره‌ی این روایت باید مطرح بشود:

    1. بحث سندی و اعتباری آن

    2. بحث دلالی آن

سؤال: چرا بحث سندی پیرامون این روایت در مقام ذکر ادله برای هویت‌های مسجد نداشتیم؟

جواب: چون در جایگاه اقامه‌ی دلیل بر ملجأ بودن هویت مسجد نیازی به بحث سندی نداریم، به‌جهت این‌که درباره‌ی این موضوع به طایفه‌ای از روایات استدلال کردیم و هنگامی‌که روایات، مستفیضه و متظافره شد، دیگر نیازی به بحث سندی آن نداریم؛ ازاین‌رو اگر برخی از آن‌ها نیز از جهت سند ضعیف باشند، نیازی به بحث سندی ندارند؛ اما مطرح کردن بحث سندی در اینجا برای این است که روایت مطرح‌شده منشأ شبهه شده است.

این روایت در مورد این شبهه، خبر واحد است؛ ازاین‌رو باید هم در دلالت و هم در اعتبار و سندش بحث بشود که آیا این شبهه درست است یا نه؟ آیا این روایت می‌تواند دلیل باشد یا نمی‌تواند؟

مقام اول: اعتبار و سند حدیث

این روایت از «الجعفريات‌» است. کتاب «الجعفريات‌» نزد همه معروف است؛ البته برخی‌ها این کتاب را به‌نام «الأشعثيات‌» می‌شناسند؛ علت نام‌گذاری این کتاب به «الجعفريات‌» بدین‌جهت است که همه‌ی روایت نقل‌شده در این کتاب از امام صادق× است؛ لذا آن‌را «الجعفريات‌» گفته‌اند؛ اما برخی هم به‌جهت این‌که نام مؤلف این کتاب «محمد بن محمد بن أشعث»[2] است، آن‌را «الأشعثيات‌» نام‌گذاری کرده‌اند.

محدّث نوری& مجموعه روایات «الجعفريات‌» را در «مستدرک الوسائل» آورده است؛ زیرا دأب (عادت) محدّث نوری این بوده، آنچه را که مرحوم صاحب «وسائل الشيعة» در ابواب کتابش ذکر نکرده و قابلیت این را دارد که ذکر کند، در «مستدرک الوسائل» بیاورد.

اما این‌که چرا صاحب وسائل آن‌ها را ذکر نکرده، جناب محدّث نوری می‌فرماید: یا در آن زمان این کتاب‌ها نزد صاحب «وسائل الشيعة» نبوده؛ و یا این‌که کتاب‌ها نزد ایشان بوده؛ لکن ایشان شناختی از صاحب آن‌ها نداشته است؛ لذا نقلی از آن کتاب‌ها نیاورده است.

نکاتی پیرامون کتاب «مستدرک الوسائل»

کتاب «مستدرک الوسائل» در 18 جلد توسط موسسه آل بیت تحقیق شده که همانند کتاب «وسائل الشيعة» به بحث روایی می‌پردازد؛ اما در چند جلد با ‌نام «خاتمة المستدرك‌»، پیرامون رجال بحث می‌کند. یکی از بحث‌های رجالی آن هم درباره‌ی صاحب کتاب است؛ مثلاً مؤلف کتاب «الجعفريات‌» کیست؟ آیا معتبر است یا نیست؟

بزرگانی همچون نجاشی در «رجال النجاشي»، شیخ طوسی در «الفهرست»، برقی در «رجال البرقي» و ... نیز دراین‌باره بحث کرده‌اند.

محدّث نوری درباره‌ی «الجعفريات‌» تعریف و تمجید می‌کند و آن‌را بسیار معتبر می‌داند؛ حتی برخی در اهمیت «الجعفريات‌» نزد محدّث نوری آن‌گونه نقل کرده‌اند که ایشان با رسیدن نسخه‌ این کتاب از هند، به تألیف کتاب «مستدرک الوسائل» اهتمام ورزید.

پس درباره‌ی کتاب «الجعفريات‌» بحثی نیست و روایات این کتاب مسند هستند.

منشأ اختلاف پیرامون «الجعفريات‌» درباره‌ی انتساب این کتاب به جناب محمد بن محمد بن أشعث است؛ همچنین برخی در تعداد حدیث مطرح‌شده در این کتاب اختلاف کرده‌اند؛ علما در اینجا دودسته شده‌اند:

برخی همانند محدّث نوری، سید بروجردی و مرحوم امام+ که در کتاب «الطهارة» تمایل به اعتبار این کتاب پیداکرده و برخی دیگر هم اعتباری برای آن قائل نیستند.

خلاصه این‌که در روایات کتاب «الجعفريات‌»، از جهت سند و اعتبار این روایات حرف‌وحدیث فراوانی وجود دارد؛ ازاین‌رو نیازمند به‌تأمل بیشتری است.

اکنون اگر تنها همین حدیث در «الجعفريات‌» دلالت بر هویت ملجأ بودن مسجد بکند، به‌جهت خدشه‌دار بودن اعتبارش نمی‌تواند در مقام استدلال قرار گیرد؛ اما از باب این‌که پیرامون هویت التجاء مسجد، به روایات فراوانی استدلال شده است به‌گونه‌ای که به حد استفاضه و تظافر رسیده؛ بنابراین نیازی به بحث سندی نداریم.

مقام دوم: دلالت حدیث

سند این روایت به‌خودی‌خود اطمینان آور نیست؛ اما در سایر روایات نیز قائل شدیم به این‌که این روایات دلالت بر هویت التجاء مسجد می‌کند.

در مقام دلالت نیز نیاز به این است که دقت و تأملی داشته باشیم؛ برای این‌که در روایت این‌گونه آمده است: «إِذَا نَزَلَتِ‌ الْعَاهَاتُ‌ وَ الْآفَاتُ عُوفِيَ أَهْلُ الْمَسَاجِد».

باید در معنای عاهات و آفات دقت و تأمل کنیم به این‌که معنای «الْعَاهَات‌ وَ الْآفَات» چیست.

خلاصه آنچه از روایت برداشت می‌شود این است که این دو «الْعَاهَات‌ وَ الْآفَات» در معنی نزدیک به یکدیگر هستند و فرق اساسی زیادی بین این دو نیست؛ مثلاً ابن منظور در «لسان العرب» این‌گونه می‌فرماید: «قَالَ اللَّيْث: العاهةُ البلايا و الآفاتُ أَي فساد يصيب الزرع و نحوه من حرّ أَو عَطَش، وَقَالَ: أَعاهَ الزرعُ إِذَا أَصابته آفَةٌ مِنَ اليَرَقانِ وَنَحْوِهِ فأَفسدَهُ»[3] . ایشان بلایا و آفات را به‌فسادی معنا می‌کند که به زراعت و مانند آن اصابت می‌کند؛ مانند کم‌آبی، گرما، داغی و تشنگی؛ اما نکته‌ای را در ضمن بحث لغوی بیان می‌کند که ذهن ما را درباره‌ی این روایت وسعت می‌بخشد؛ وی نقل می‌کند که: «وَقَالَ ابْنُ الأَعرابي: العاهُونَ أَصحابُ الرَّيبةِ والخُبْثِ...»[4] ؛ کسانی‌که بلا بر آن‌ها اثر کرده، انسان‌های آلوده‌ و خبیثی هستند.

پس «الْعَاهَات‌ وَ الْآفَات» بنا بر حرفی که در «لسان العرب» نقل‌شده، اگرچه عمدتاً در مرحله اول درباره‌ی عاهات جسدی، جسمی، زارعی و موضوعات این‌چنینی بکار می‌رود؛ لكن «لا مانع من استعماله في مرض الروح كالأمراض الأخلاقيه كما اشار اليه في لسان العرب بأن: العاهُونَ أَصحابُ الرَّيبةِ والخُبْثِ»؛ مانعی ندارد که «الْعَاهَات» را در مرض‌های روحی مانند بیماری‌های اخلاقی بکار بگیریم؛ همان‌گونه ک صاحب «لسان العرب» با بیان «العاهُونَ أَصحابُ الرِّيبةِ والخُبْث»؛ به این مطالب اشاره کرده است. ممکن است بگوییم که «الْعَاهَات»، اختصاص به بیماری ظاهری ندارد. «لسان العرب» درباره‌ی مثال آفت زراعت گفت: «مِن حرّ أو عَطَش»؛ با تأمل در این سخن می‌فهمیم که گرما و تشنگی مانند کرم ساقه خوار و کرم ریشه خوار یک نوع بیماری نیست، بلکه منظور خشک‌سالی است که بر زراعت اثر گذاشته است و این حالتی غیر جسمی است که در جسم اثر می‌گذارد. همان‌گونه که اگر بیماری اخلاقی مانند تملق، چاپلوسی، حسد و ... در جامعه گسترش پیدا کرد؛ چه کسی در اینجا اهل نجات است؟ در روایت می‌فرماید: «... عُوفِيَ أَهْلُ الْمَسَاجِد»؛ اهل مسجد در امان می‌مانند، زیرا اهل مسجد در مسجد تربیت اخلاقی و الهی شدند و آن‌ها از این بیماری‌های اخلاقی به دور خواهند بود.

البته در مقام تصرف و انصراف در لغت «الْعَاهَات» نیستیم که مقصود از «الْعَاهَات‌ وَ الْآفَات»، تنها بیماری‌های روحی و اخلاقی است، بلکه می‌خواهیم بگوییم که انحصار بخشیدن «الْعَاهَات‌ وَ الْآفَات» تنها به بیماری‌های جسمی امکان شکسته شدن دارد و بتوانیم معنای عامی را از آن برداشت کنیم به‌گونه‌ای که هم بیماری‌های جسمی و هم بیماری‌های روحی و اخلاقی را در برگیرد. اگر این‌چنین باشد، روایت مذکور هیچ‌گاه منافاتی ندارد و نمی‌تواند منشأ شبهه باشد؛ چراکه مسجد ملجأ تکوینی نیست، بلکه ملجأ پناه بردن نسبت به مسائل اخلاقی است؛ یعنی مسجد ملجأ معنوی و اخلاقی است.

بیان مؤیدات روایی پیرامون موضوع[5]

برای تأیید این موضوع که عاهات و آفات شامل عاهات و آفات معنوی نیز می‌شود؛ شیخ صدوق& روایتی را از امام سجاد× در «الخصال»، در باب ظهور مولانا صاحب‌الزمان# و حالات و برکاتی که هنگام ظهور ایجاد می‌شود نقل کرده که ایشان فرمودند: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَذْهَبَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَنْ شِيعَتِنَا الْعَاهَةَ وَجَعَلَ قُلُوبَهُمْ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ وَجَعَلَ قُوَّةَ الرَّجُلِ مِنْهُمْ قُوَّةَ أَرْبَعِينَ رَجُلًا وَيَكُونُونَ‌ حُكَّامَ‌ الْأَرْضِ‌ وَسَنَامَهَا»[6] ؛ زمانی‌که قائم ما ظهور می‌کند خدا عاهت را از شیعیان ما می‌زداید؛ دل‌های ایشان را همچون آهن محکم می‌کند و ... .

بیان استناد به روایت

اگر بنا بر به پایان رسیدن عاهات و آفات در عصر ظهور امام زمان# بود، نباید ایشان به‌شهادت برسد، حال‌آنکه قتل الإمام× از اعظم مصائب و آفات بوده و ایستادن در مقابل امام× است.

مقصود امام سجاد× در این روایت این نیست که شیعیان ما در عصر ظهور بیمار نمی‌شوند و نیاز به پزشک، بیمارستان و تجهیزات علمی ندارند، بلکه مقصود امام× این است که این عاهات غلبه نداشته و با اصول اعتقادی سازگاری ندارد؛ زیرا 25 جزء از علم دست امام زمان# است و تا عصر ظهور تنها به 2 جزء از علم دست می‌یابیم. همچنین ائمه^ ما را به تلاش کردن، به‌ویژه تلاش علمی سفارش کرده‌اند؛ علاوه‌براین، با تأمل در روایت دانسته می‌شود که با زدودن عاهت (بیماری)، دل‌های مؤمنین محکم می‌شود؛ یعنی این دل محکم زمانی رخ می‌دهد که انسان پای‌کار دین باشد و از سلامتِ دینی، اخلاقی و روانی برخوردار باشد؛ چون به برکت وجود امام عصر# علم پیشرفت می‌کند؛ بنابراین هرچه پیشرفت علم بیشتر باشد، بیماری کمتر و سلامتی‌ فراگیر می‌شود.

حتماً توسعه‌ی سلامت در دوران امام زمان# بیشتر می‌شود؛ اما تنها به‌سلامت جسمی اختصاص ندارد، بلکه سلامت روانی را نیز در برمی‌گیرد. اگر این‌چنین بگوییم، دلالت روایت، مشکل و منافاتی با ملجأ بودن مسجد ندارد؛ زیرا ثابت کردیم که مسجد، ملجأ معنوی و اخلاقی است؛ یعنی پناهگاهی نیست که به دلیل مقاوم بودن در هنگام زلزله، مردم به آنجا پناه ببرند، بلکه مردم باید برای دعا کردن به آنجا بروند؛ نه اینکه به‌مسجد بروند تا بلا نازل نشود؛ زیرا عمده روایاتی که در مقام ادله ذکر کردیم، به رفتن در مسجد، دعا کردن، تضرع و درخواست از خدا سفارش می‌کردند که همان منشأ و ملجأ معنوی بود؛ از همین‌رو معصومین^ در روایات، مردم را به‌حضور در مسجد و دعا کردن در آنجا ترغیب می‌کردند؛ مثلاً زمانی‌که پیامبر| شخصی را می‌بیند که پیش از وقت نماز در مسجد نشسته؛ هنگامی‌که حضرت علت را جویا می‌شود؛ او می‌گوید: برای داشتن همّ‌وغمّ و دیون فراوان ناچار شدم به‌مسجد پناه بیاورم‌!

پیامبر| در اینجا نفرمود که تو عمل بدی انجام دادی، بلکه راه تضرع و برطرف شدن گرفتاری را به او تعلیم می‌دهد؛ بنابراین اگر سند روایت را صحیح بدانیم منافاتی در دلالت حدیث وجود ندارد و این روایت نیز می‌تواند مورد استناد واقع شود.

در پایان بحث دیگری مطرح می‌شود که اگر تزاحمی بین حضور در مسجد و ملجأ بودن مسجد با احکامی از قبیل «حفظ النفس وسلامة النفس»؛ ایجاد شد، بی‌گمان درباره‌ی این‌ها باید به فقیه مبسوط‌الید یا حاکم شرع مراجعه کرد؛ زیرا فقه متکفل پاسخ به این مسائل هست؛ و یا این‌که باید به متخصصین امر مراجعه کرد؛ بنابراین نمی‌توان گفت که تعطیل کردن مساجد کاری خوب یا بد است، بلکه باید نظر به مصلحت داشت که چه اقتضا می‌کند یا چه اقتضا نمی‌کند.

 

فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)

الدرس الأربعون (7 جمادي الأولى 1443)

الباب الأول: كليات

هي تشتمل على أمور:

الأمر الثالث: هوية‌المسجد (شبهة وجواب)

تحدثنا حول شبهة تنافي هوية الالتجاء الى المساجد وتعطيلها في بعض الازمان وشرحنا الجواب عن الشبهة بسبب التأمل في حقيقة الالتجاء ومعني كون المسجد ملجأء للناس؛ وبينا أن أن الرويات التي ذكرناها آنفا لا تدل على جعل المسجد ملجأء تكوينا، وانما جعله الله تعالى تشريعا.

هذا ما يستفاد من مجموعه الروايات التي ذكرناها؛ ولكنه يوجد في هذه المجموعه التي ذكرناها حديث يمكن القول بدلالته على ما قاله البعض؛ ولكن ينبغي التأمل في اعتباره ودلالته وهو الحديث الأول من المجموعة.

المحدث النوري أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ، حَدَّثَنِي مُوسَى، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَلِيٍّ^ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ|: «إِذَا نَزَلَتِ الْعَاهَاتُ وَالْآفَاتُ عُوفِيَ أَهْلُ الْمَسَاجِدِ»[7] .

هذا هو الحديث الذي صار منشأ عند البعض للشبهة التي ذكرناها؛ نعم، نحن حينما ذكرنا الحديث واستدللنا به على هوية الالتجاء لم ندرسه من حيث الاعتبار والسند، وانما ذكرناه في مجموعة روايات وبما أن المجموعة هي روايات متظافرة لا تحتاج لمناقشة الاعتبار ن حيث سندها.

وأما الأن بما أنه صار منشاء للشبهة، وهو الحديث الواحد المتفرد الذي وقع مورد لاستدلال البعض، فندرسه هنا من مقامين:

هنا مقامان من البحث: المقام الأول في اعتبار الحديث. المقام الثاني: في دلالته.

أما المقام الأول وهو اعتبار الحديث كما هو واضح أنه ورد في كتاب «الجعفريات» وهو كتاب معروف عند الكل، وان كان عند البعض يعرف باسم «الجعفريات» وعند الآخرين يعرف باسم «الأشعثيات». التسمية الأولى باعتبار أن روايات الكتاب من الإمام الصادق جعفر بن محمد×، والتسمية الثانية باعتبار اسم المؤلف وهو (محمد بن محمد بن أشعث) وقد كان من أجلة العلماء ـ وقد أورد المحدث النوري روايات هذا الكتاب في كتاب «المستدرك الوسائل».

ودأب المحدث النوري في مستدركه على نقل الروايات من الكتب التي لم يذكرها صاحب الوسائل اما لأجل أنه لم تكن عنده آنذاك، أو لأجل عدم معرفة صاحبها.

يصرح به في كتابه «خاتمة المستدرك»:

في ذكر الكتب التي نقلت منها، وجمعت منها هذا المستدرك، ممّا لم يكن عند الشيخ الجليل المتبحّر صاحب الوسائل، أو كان ولم يعرف صاحبه في وقت التأليف، وهي كثيرة نذكر عمدتها: كتاب «الجعفريات»: ويعرف في كتب الرجال بالأشعثيات.

نعم أن هذا الكتاب أي كتاب «الجعفريات» أو «الأشعثيات» من الكتب المعروفة حتى قيل أن الاشعثيات كان من الأصول الأربعمائة التي اشتملت على روايات الأئمة وقد استُخرج منها «الكافي» للكليني و«التهذيب» و«الاستبصار» للشيخ و«من لا يحضره الفقيه» للصدوق.

لكنه وقع مورد البحث بين علماء الرجال والفقهاء.

يعني أن الكتاب وقع مورد البحث لا من جهة أصل الكتاب؛ لأن الكتاب من جهة أصله معتبر ورواياته مسند ظاهرا؛ ولكن الخلاف في انتساب هذا الكتاب الذي بين أيدينا الى مولف «الجعفريات» (محمد بن محمد الأشعث)؛ وكذلك في اعتبار الأشخاص الذين روا الأحاديث؛ هل هولاء موثقين أم لا؟

العلماء قد انقسموا الي قسمين:

البعض يويد ويقول بصحة الانتساب والاعتبار. مثل المحدث النوري في «المستدرك الوسائل» حتي قيل بأنه لما وصلت اليه نسخة من كتاب «الجعفريات» من الهند، وراى أن رواياته كثيره وصحيحة، اهتم بتاليف كتاب «المستدرك الوسائل».

وكذلك السيد البروجردي قال باعتباره في صلاة الجمعه، واما السيد الامام فقد مال الى اعتبار الجعفريات في كتابه «الطهارة».

بناء على ذلك هذا الحديث من حيث السند والاعتبار يحتاج الى التأمل الأكثر.

ولكننا ما تحدثنا عن سند الحديث من قبل وفي مقام الاستدلال لأن الدليل حيث ما كان مستفيضا وضمن مجموعة من الروايات لا نحتاج الى البحث حول سندها.

أما اذا أردنا أن نقول بحجيته متفردا فلابد من البحث حول اعتباره وسنده ثم في دلالته.

أما من جهة الدلالة فكذلك يحتاج الى تأمل ودقة. لأن الرواية تقول: «إذا نَزَلَتِ العاهاتُ وَالآفاتُ عوفِيَ أهلُ المَساجِدِ».

ان العاهة والآفة قريبتان في المعنى كما يقول ابن منظور في «لسان العرب»:

«قَالَ اللَّيْثُ: العاهةُ الْبَلَايَا والآفاتُ أَي فَسَادٌ يُصِيبُ الزَّرْعَ وَنَحْوَهُ مِنْ حَرٍّ أَو عَطَشٍ، وَقَالَ: أَعاهَ الزرعُ إِذَا أَصابته آفَةٌ مِنَ اليَرَقانِ وَنَحْوِهِ فأَفسدَهُ.

... وَقَالَ ابْنُ الأَعرابي: العاهُونَ أَصحابُ الرِّيبةِ والخُبْثِ ... عاهَ المالُ يَعِيهُ: أَصابته الْعَاهَةُ. وعِيهَ الْمَالُ وَالزَّرْعُ وإيفَ، فَهُوَ مَعِيهٌ ومَعُوهٌ ومَعْهُوه. وأَرض مَعْيُوهة: ذاتُ عاهةٍ. وعَيَّهَ بِالرَّجُلِ: صَاحَ بِهِ. وعِيهِ عِيهِ وعاهِ عاهِ: زَجْرٌ للإِبل لتحتبس ...» [8] .

بناء على ما عرف اللغويون (العاهة) تستعمل في مرض الجسم ولكن لا مانع من استعماله في مرض الروح كالأمراض الأخلاقيه كما اشار اليه في «لسان العرب» بأن: «العاهُونَ أَصحابُ الرِّيبةِ والخُبْثِ».

وكذلك يمكن أن نذكر مؤيداً من بعض الروايات التي تحكي أوضاع زمن الظهور مثل هذه الرواية التي رواها الشيخ الصدوق& في الخصال:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ الْكُوفِيِّ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ الْقَصَبَانِيِّ، عَنْ رَبِيعِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُسَلِيِّ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ثُوَيْرِ بْنِ أَبِي فَاخِتَةَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ× قَالَ: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَذْهَبَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَنْ شِيعَتِنَا الْعَاهَةَ وَجَعَلَ قُلُوبَهُمْ كَزُبَرِ الْحَدِيدِ وَجَعَلَ قُوَّةَ الرَّجُلِ مِنْهُمْ قُوَّةَ أَرْبَعِينَ رَجُلًا وَيَكُونُونَ‌ حُكَّامَ‌ الْأَرْضِ‌ وَسَنَامَهَا»[9] .

لا شك معنى (أذهب الله عن شيعتنا العاهة) ليس منحصرا في المرض المادي واختصاصات الجسم، بل يشمل العاهات المرتبطة بالجسم والروح والقلب.

بناء على ذلك لو قلنا بصحى رواية الجعفريات يمكن القول بأنه (عوفي أهل المساجد) يعني الذين تربوا في المسجد وعوفوه من الآفات والعاهات القلبيه والروحيه فهولاء عند نزول البلايا والعاهات الأخلاقية لايصيبهم الخطر.

لذلك يمكن القول بأ، المسجد جعل ملجاء معنوي للخلق وما جعل ملجاء مادي وتكويني.

بناء على ذلك رغبهم للحضور في المسجد ورغبهم للدعاء فيه والتوجه الى الله، لأن الأمور بيد الله عزوجل والمسجد أنما هو جسر التواصل بين العبد والرب.

وأما لو فرضنا أنه وجد تزاحم بين بعض الأحكام وبعض السنن في بعض الأوقات والأمكنة، والفقه هو المتكفل لحل التزاحم بتعيين الأولوية في الأمتثال وتنفيذ السنن.

مثل تزاحم تطهير المسجد واقامة الصلاة، ومثل تزاحم انقاذ شخصين غريقين في آن واحد من غير استطاعة انقاذهما.

والأمر في موضوع المسجد والتجاء الناس اليه كذلك نفس القضية، ولابد من مراجعة الفقه وتعيين الألوية.

يعني هنا أمران:

    1. الاهتمام بالالتجاء الى المسجد.

    2. الاهتمام بحفظ النفس وعدم التضرر به وعدم مبادرة الخطر.

ولا شك في أهمية حفظ النفس ووجوبه، واذا دار الأمر بين هذين أمرين، فلابد من مراجعة الفقيه الذي بيده الأمر في تعيين الألوية، أو مراجعة المتخصصين في ذلك في تعيين الألوية في الموضوعات.


[1] مستدرك الوسائل، المحدّث النوري، ج3، ص356.
[2] - ایشان از أجله‌ی (بزرگان) روات است که بسیار مورد تکریم و تعظیم است.
[3] لسان العرب، ابن منظور، ج13، ص520.
[4] لسان العرب، ابن منظور، ج13، ص520.
[5] - اینکه عاهات و آفات شامل عاهات و آفات معنوی نیز می‌شود.
[6] الخصال‌، الشيخ الصدوق، ج2، ص541.
[7] مستدرك الوسائل، المحدّث النوري، ج3، ص356.
[8] لسان العرب، ابن منظور، ج13، ص520.
[9] الخصال‌، الشيخ الصدوق، ج2، ص541.