1400/08/09
موضوع: فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامی)/کلیات فقه المسجد /مفهومشناسی مسجد از نظر شرع/
بعد از بیان مقدمات به باب اول از بحث فقهالمسجد تحت عنوان کلیات وارد شدیم، گفتیم: کلیات مشتمل بر اموری است.
الأمر الأوّل: «مكانة المسجد وسعة حضوره في الفقه»، مکانت مسجد و وسعت حضورش در فقه بود که مطالبی را در اینباره بیان کردیم.
الأمر الثاني: مفهوم المسجد لغةً وشرعاً
امر دوم آن که مفهومشناسی مسجد از نظر لغت و شرع میباشد درحال بررسی آن هستیم، باید عنوان مسجد را مفهومشناسی کنیم تا نسبت به این واژه و عنوان از دیدگاه شرع و لغت شناخت و معرفت پیدا کنیم.
در مبحث گذشته با جهت لغوی آن آشنا شدیم، «قد تعرفنا في الدرس الماضي على مفهوم المسجد لغةً» از نظر لغت شناختیم که «أنه يطلق على معان عديدة»، مسجد بر معانی گوناگون و متعددی اطلاق میشود، اما این معانی گوناگون یک محور جامع و نقطهى اتصالی دارد، و آن این است که چون مسجد اسم مکان از ریشه و مادّهی سَجَدَ است مستثنی شده که علاوه بر «مَسْجَد» که «مَسْجِد» هم خوانده شود؛ این اسم مکان برای سجده میباشد. سجده را به چند گونه معنا کردند، یکی از آن معانی این بود که محوریت در همه موارد التّذلّل والخضوع دارد که «مَسْجِد» اسم مکان و بهمعنای «مکان التّذلّل والخضوع» مکانی که در آن تذلّل و خضوع صورت بگیرد، آنجا از نظر لغت مسجد است، و عامل پیوند میان همه معانی و جهات گوناگون مسجد میشود؛ چون گفتیم که به موضع سجود، مسجد گفته میشود، گاهگاهی هم به موضع از أرض مسجد گفته میشود؛ گاهی هم به مکانی که در آن عبادت انجام میگیرد مَسْجِد گفته میشود. «مکان الّذي يتعبّد فيه»، مکانی که عبادت خداوند در آن انجام میشود مسجد گفته میشود، پس عامل جمع همه اینها موضعی از أرض است که با جبهه(پیشانی) بر آن سجده میکنند، موضع سجده «مکان الّذي يتعبّد فيه»، همه اینها جمعشان بر محور و نکته «مکان التّذلّل والخضوع» است. این عنوان به این موارد همه را حسب لغت حول یک محور جمع میکند.
البته سخنان دیگری هم از لغویّین وجود دارد و قابل استماع است، اما بهجهت اینکه بحث طولانی میشود و دخل آنچنانی هم در تغییر ماهوی بحث ندارد، لذا به آن نمیپردازیم.
شما گفتید کلمهی مسجد با استفاده از لغت بر چند معنا اطلاق میشود، عامل جمعی هم برای آن معانی پیدا کردیم؛ سؤالی در اینجا ممکن است مطرح بشود و آن سؤال این است که مگر لغت یک حقیقت واحد نیست؟ مگر علما و ارباب علم لغت در یک رشته تخصص ندارند و همه اهتمامشان بر این نیست که مفهوم لغت سَجَدَ و مَسْجِد را برای ما روشن کنند، پس چرا در اینجا معانی متعددی ایجاد شدهاست؟ سرّ این مسأله چیست؟ لماذا اطلاق مفهوم المسجد في اللغة أو لغة علی عدّة معانٍ؟ چرا اطلاقی اینچنینی صورتگرفته است؟
پاسخ روشن است؛ لغویین (یا لغویّون) علی عدّة اقسامٍ بر چند دستهاند؛ برخیها ریشه لغت را بررسی و بیان میکنند؛ برخی دیگر موارد استعمال آن را بیان میکنند. موارد استعمال هم در تطور تاریخ تغییر پیدا میکند، بهگونهای که هر چه جلو میرود موارد استعمال (نه حقیقت) آن کم و زیاد شده و تغییراتی در آن ایجاد میشود؛ و بهجهت اینکه اکثر لغویین این معانی استعمال را ذکر میکنند، لذا اختلافاتی در نقل معانی وجود دارد. یکجا بهنحوی استعمال شده و جای دیگر بهگونهای دیگر استعمال شده است. کلمه مَسْجِد هم از این قاعده مستثنی نیست. کلمهی مسجد گاهی به «المکان الّذي يتعبّد فيه»، گفته میشود؛ گاهی هم به موضع جبهه گفته میشود. تعریف مفهوم مسجد از نظر لغت بههمین مقدار کفایت میکند.
اما مفهوم المسجد شرعاً
عنوان بحث دو جهت داشت: 1- مفهوم مسجد از نظر لغت که بیان شد. 2- مفهوم مسجد از نظر شرع.
ابتدا در اینجا باید نکتهای را متذکر میشویم و آن اینکه «لم يهتم بتعريفه و بيان مفهومه أكثر الفقهاء شيعة و سنة»، اکثر فقها اهتمامی به تعریف مسجد نداشتند، چون خیلی مسألهی مهمی برایشان نبوده که بخواهند مسجد را تعریف کنند. در کتابهای فقهی هم که جستجو کنیم کمتر به تعریف مسجد پرداخته شدهاست. گاهی هم کلماتی گفتهشده و از آن رد شدهاند. بیشتر به جوانب مسائل مسجد پرداخته شدهاست؛ مثلاً به وقف آن پرداختهاند که مسجد باید وقف عام باشد یا وقف خاص؟ اینگونه نگفتند که مسجد کذا و کذا! اینگونه تعریف نکردهاند؛ لکن اینکه چرا اینگونه تعریف نکردهاند، میگوییم؛
اولاً: بهخاطر روشنی و وضوح آن بودهاست، چون همه مسجد را میشناسند.
ثانیاً: «للاعتماد على تعريفه في ساير العلوم غير علم الفقه مثل علم اللغة»، گفتهاند: مسجد عنوانی قرآنی است که آن را در تفاسیر معنا کردهاند. یا اینکه مسجد موضوعی اجتماعی و مدنی است و در علوم مربوط به مُدُن مطرح و ترجمه میشود، ضرورتی ندیدند که در علم فقه هم به ترجمه و مفهومشناسی آن بپردازند.
ثالثاً: «لوضوح تعريفه عند العرف و أما الشرع فيعتمد على تعريف العرف»، این نکته سوم که بهنظر میآید نکته مهمی باشد و بعدها هم در بحث اصول با آن سروکار داشته باشیم، این است که لعل(شاید) فقها وقتی مسجد را تعریف نکردند بهجهت اعتمادی است که به تعریف عرفی آن کردهاند؛ لذا گفتهاند: حقیقت شرعیّهای در مسجد نیست؛ یعنی مسجد را حقیقت شرعیّه ندانستهاند کما اینکه برخی از فقها آن را حقیقت شرعیّه نمیدانند. و برخی هم آن را حقیقت شرعیّه میدانند؛ مثلاً صاحب «مفتاح الکرامة» میگوید: «المسجد حقيقةٌ شرعيّة»، شارع مقدس باید مسجد را برای ما تعریف کند، اما برخی از فقها هم حتی در باب صلاة و صوم _ که در اصول به آن خواهیم پرداخت و در مورد آن بحث خواهیم کرد که آیا حقیقت شرعیّه وجود دارد یا ندارد؟ _ میگویند: حقیقت شرعیّه وجود ندارد؛ بلکه برخی بالاتر از آن را قائلاند، میگویند: حقیقت متشرّعه هم وجود ندارد، و آنچه که وجود دارد همان مسألهی عرفی است. خداوند متعال هم به آن مسألهی عرفیِ شناخت نماز و روزه و مسجد و غیره اعتماد کرده است، بلکه شارع مقدس قیدی هم به آن اضافه یا کم نموده و احکامی را هم بر آن بار کردهاست. شارع مقدس فقط احکام را بیان نموده، ولی موضوع را تعریف نکردهاست.
این نکته ممکن است که از نگاه فقها در مسألهی تعریف مسجد قابلتأمل باشد، به اینکه آیا مسجد حقیقت شرعیّه هست؟ یا نیست؟ ما هم باید در بحث فقهالمسجد به آن بپردازیم و ببینیم که آیا موضوعشناسی و تعریف مسجد را آنگونه که برخی از آقایان گفتهاند باید از عرف بگیریم، یا شارع مقدس باید در آن دخالت کند؟ یعنی آیا در اینجا موضوعات صرفه محض است، یا نه! موضوعاتی است که جهت و حکم هم در آن ملاحظه شده و شارع مقدس آن را بیان کردهاست؟
این نکته اول و مقدمهای که در تعریف مسجد از نگاه شرع است. گفتیم که فقها خیلی اهتمام به تعریف آن نداشتهاند؛ سه وجه هم بیان کردیم که عبارت بودند از: 1- لوضوحه. 2- للاعتماد على تعريفه في ساير العلوم غير علم الفقه مثل علم اللغة. 3- لوضوح تعريفه عند العرف و أما الشرع فيعتمد على تعريف العرف، اینکه مسجد حقیقت شرعیّه نیست؛ بلکه تعریف عرفی است.
اما در تعریف مسجد بین فقهای عامّه و خاصّه مقداری تفاوت وجود دارد. اهتمام علمای عامّه اعم از فقها و غیر فقیهان این بوده، همان عناوینی که در روایات وجود دارد را بر آنچه که در لغت معنا میکنند تطبیق دهند، علمای عامه سعی کردهاند مسجد روایی و مسجد قرآنی را حمل بر همان معنای مسجد از نظر لغویین کنند. (همان مسجدی که در لغت بیانشده است).
لذا مسجد را عمدتاً به «المکان الّذي يتعبّد فيه»، تعریف کردهاند؛ مثلاً جناب قرطبی که از علمای قرن هفتم است در تفسیرش دربارهی تعریف مسجد اینگونه میگوید: «كُلُّ مَوْضِعٍ يُمْكِنُ أَنْ يُعْبَدَ اللَّهُ فِيهِ وَيُسْجَدَ لَهُ يُسَمَّى مَسْجِدًا»، هر موضعی که امکان داشته باشد خداوند در آنجا عبادت شود و سجده در برابر خداوند و برای خداوند در آنجا انجام بشود آنجا مسجد نامیده شدهاست. این عبارت جناب قرطبی که گفته: «كُلُّ مَوْضِعٍ يُمْكِنُ أَنْ يُعْبَدَ اللَّهُ فِيهِ وَيُسْجَدَ لَهُ يُسَمَّى مَسْجِدًا»، هر موضعی که در آن عبادت بشود، همانند آن معنایی است که در لغت آمده است؛ قرطبی در اینجا به جمله پیامبر| استناد میکند که حضرت فرمود: «جُعِلَتْ لِيَ الْأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا»[1] ، زمین برای من مسجد و محل سجده و طاهر(پاک) قرار داده شدهاست؛ بنابراین هر قطعهای از زمین که «يُمْكِنُ أَنْ يُعْبَدَ اللَّهُ فِيهِ وَيُسْجَدَ لَهُ يُسَمَّى مَسْجِدًا»، لذا «الأرض بمطلقها» میشود مسجد گفت. این تعبیر جناب قرطبی است.
جناب بخاری هم در صحیح خودش روایتی را به این مضمون نقل میکند:
حَدَّثَنِي عُمَرُ بْنُ حَفْصٍ، حَدَّثَنَا أَبِي، حَدَّثَنَا الأَعْمَشُ، حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ التَّيْمِيُّ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ أَبِيذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَيُّ مَسْجِدٍ وُضِعَ أَوَّلَ؟ قَالَ|: «المَسْجِدُ الحَرَامُ». قُلْتُ: ثُمَّ أَيٌّ؟، قَالَ: «ثُمَّ المَسْجِدُ الأَقْصَى» قُلْتُ: كَمْ كَانَ بَيْنَهُمَا؟ قَالَ: أَرْبَعُونَ، ثُمَّ قَالَ|: حَيْثُمَا أَدْرَكَتْكَ الصَّلاَةُ فَصَلِّ، وَالأَرْضُ لَكَ مَسْجِدٌ»[2] .
بخاری از ابیذر غفاری روایت نقل میکند. روایت دربارهی مسجدالحرام و مسجدالاقصی است، اما پیامبر اکرم| در ذیل آن قاعدهای را برای ابوذر معرفی میکند. ابوذر میگوید: به پیامبر| گفتم: اولین مسجدی که بنا و قرار داده شد، کدام مسجد است؟ پیامبر| فرمود: اولین مسجد، مسجدالحرام است. گفتم: بعدش کدام مسجد است؟ پیامبر| فرمود: بعدش مسجدالاقصی است. ابوذر گفت: فاصله زمانی این دو مسجد چقدر است؟ حضرت فرمود: أَرْبَعُونَ (از ظاهرش برمیآید که منظور ۴۰ سال است). سپس پیامبر| فرمود: هر جا نماز تو را درک کرد؛ یعنی وقت نماز فرارسید آنجا نماز بخوان. «وَالأَرْضُ لَكَ مَسْجِدٌ»، و زمین برایتان مسجد است. این یک است قاعده که حتما منتظر نباش تا در مسجدالحرام و مسجدالاقصی نماز بخوانی، هر کجا که بودی و وقت نماز فرا رسید نماز بخوانید.
البته مسلم هم صحیح خودش این روایت را آوردهاست. ابن ماجه نیز در سنن خود این روایت را نقل کرده و سنن نسایی هم این روایت را آوردهاست. همچنین در کنزالعمال هم این روایت نقلشده است. بنابراین روایت مشهوری است.
بناءً علی ذلک: «يمكن القول بتطبيق ما في أحاديث العامة على ما صرح به في كتب اللغة والصرف»، امکان دارد حسب آنچه که در کتابهای فقهی عامه و در روایاتشان وجود دارد قائل شویم و بگوییم که گفتههای اینها بر همان معانی لغت تطبیق میکند، «فكأنهم اعتمدوا على موارد استعمال المسجد في عرف اللغويين»، اینها اعتماد بر موارد استعمال در عرف لغویین کردهاند. این دیدگاه فقهای عامه نسبت به مفهوم و تعریف مسجد از نگاه آنان بود.
اما بر ظاهر تعریف بنا بر آراء فقهای شیعه و امامیّه چند وجه را بیان میکنیم.
بر وجه تعریف مسجد بنا بر آراء فقهای امامیه باید به برخی از کلمات فقهای شیعه از جمله فقهایی همانند صاحب الجواهر که اهتمام به تعریف مسجد کردهاند التفات پیدا کنیم. البته بیان صاحب جواهر& بیان بسیار مفصلی است، قریب به چند صفحه میباشد؛ چون آنجا در کتاب الصلاة خاتمهای تحت عنوان «خاتمة فيما يتعلق بالمساجد» دارد که در اول آن خاتمه، مسجد را تعریف میکند که به بخشی از آن اشاره خواهیم کرد.
الدرس السابع عشر (24ربيع الاول 1443)
الباب الأول: كليات
وهي تشتمل على أمور:
الامر الثاني: مفهوم المسجد لغة وشرعاً
قد تعرفنا في الدرس الماضي على مفهوم المسجد لغة، وأنه يطلق على معان عدة يجمعها مكان التذلل والخضوع من موضع السجود وموضع الجبهة من الأرض والمكان الذي يتعبد فيه.
سؤال: لماذا أطلق مفهوم المسجد في اللغة على عدة معان تختلف بعضها مع بعض؟ مع أننا نعلم أن اللغة حقيقة واحدة وليست حقائق متعددة!
الجواب: ان اللغويين ليسوا بنمط واحد بل يكونوا على انماط عديدة؛ منهم يهتمون بتدوين أصول اللغة ومنهم يهتمون ببيان موارد استعمالها ولا شك في وجود الخلاف بين موارد استعمال لغة واحدة، ومفردة المسجد ما كان مستثنى من هذه القاعدة.
أما المسجد شرعا فلم يهتم بتعريفه وبيان مفهومه أكثر الفقهاء شيعة وسنة؛ اما لوضوحه أو للاعتماد على تعريفه في ساير العلوم غير علم الفقه مثل علم اللغة. أو لوضوح تعريفه عنى العرف وأما الشرع فيعتمد على تعريف العرف.
(يمكن الاستنتاج من سيرة الفقهاء في عدم اهتمامهم الكثير بتعريف المسجد أن دليل على عدم وجود حقيقة شرعية في خصوص المسجد؛ وان قال به البعض كصاحب مفتاح الكرامة وغيره، لأنها لو كانت لأهتم به ببيانها الفقهاء في كل مورد كالمسجد)
أما فقهاء العامه كأنهم أطبقوا ما ورد في الروايات والنصوص من المسجد على ما قاله اصحاب اللغة من اطلاق المسجد على مطلق المكان الذي يتعبد فيه.
كما يقول القرطبي في تفسيره مستندا الى قول رسول الله’:
«كُلُّ مَوْضِعٍ يُمْكِنُ أَنْ يُعْبَدَ اللَّهُ فِيهِ وَيُسْجَدَ لَهُ يُسَمَّى مَسْجِدًا، قَالَ’: جُعِلَتْ لِيَ الْأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا»[3] ،
وكذلك ما رواه البخاري في صحيحه عَنْ أَبِيذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَيُّ مَسْجِدٍ وُضِعَ أَوَّلَ؟ قَالَ|: «المَسْجِدُ الحَرَامُ». قُلْتُ: ثُمَّ أَيٌّ؟، قَالَ: «ثُمَّ المَسْجِدُ الأَقْصَى» قُلْتُ: كَمْ كَانَ بَيْنَهُمَا؟ قَالَ: أَرْبَعُونَ، ثُمَّ قَالَ|: حَيْثُمَا أَدْرَكَتْكَ الصَّلاَةُ فَصَلِّ، وَالأَرْضُ لَكَ مَسْجِدٌ»[4] .
بناء على ذلك يمكن القول بتطبيق ما في أحاديث العامة على ما صرح به في كتب اللغة والصرف، فكأنهم اعتمدوا على موارد استعمال المسجد في عرف اللغويين.