1400/08/08
موضوع: فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامی)/ کلیات فقه المسجد /مفهومشناسی مسجد از نظر لغت و شرع
برای ورود به بحث فقه المسجد قبلاز آن باید نسبت به کلّیات و مسائل کلی آن مطلع شد.
در باب اول که عنوانش کلیات است، مشتمل بر چند امر میباشد که این امور را باید بیان کنیم تا بتوانیم مسائل خود مسجد را بیان کنیم؛ اینها مقدمه نیستند، بلکه جزئی از بحث میباشند، اما قبل از رسیدن به مسائل باید مطرح بشود.
امر اول آن را که جایگاه مسجد و وسعت حضور و دامنهی گسترده مسجد در فقه است در جلسه قبل بیان کردیم و به آن پرداختیم؛ گفتیم که در بیست باب از ابواب فقه بحث مسجد میتواند بهصراحت مطرح بشود که بخشی از آن مطرحشده و بخشی از آنهم قابلطرح است، و گفتیم که ابوابی هم میشود به آن اضافه کرد. از آن گذشتیم.
امر دوم: مفهوم المسجد لغةً وشرعاً
امر دوم در بحث کلیات فقهالمسجد مفهومشناسی این عنوان است؛ یعنی قبلاز اینکه وارد به بحث از مسائل فقهالمسجد بشویم شایستهاست التفاتی داشتهباشیم به اینکه مسجد از نگاه لغت و در نگاه شرع به چه معنا است؟ آن مسجدی که میخواهیم مسائلش را عنوان کنیم به کجا (به چه مکانی) گفته میشود تا بعد بتوانیم فروعات مسأله را بیان کنیم. اینهم امری طبیعی است؛ یعنی هر کسی که بخواهد بحثی را مطرح کند ابتدا باید التفاتی به اصل عنوان بحث پیدا کند تا اصلش را بشناسد و بعد فروعات آن بحث را دریافت کند؛ کسی که نتواند معرفت به اصل بحث پیدا کند «ومن لم يعرف اصل البحث لا يستطيع أن يعرف فروعاته»، بحث فروعات را نمیتواند دریافت کند. پس باید اصل بحث را بهصورت درست دریافت کند.
مفهومشناسی مسجد از نظر لغت
بهاصطلاح امروزیها باید مسجد که استعمالش شایع است را مفهومشناسی کنیم.
مسجد (به کسر جیم و یا فتح جیم) هر دو استفاده میشود، اما معروف و متداول مسجد (به کسر جیم) است که اسم مکان از ماده و ریشهی سَجَدَ است. وقتی اینگونه میگوییم، باید به قاعده و قانون نحوی و صرفی خصوصا صرفی توجه داشتهباشیم و آن این است که گفتهاند: در (سَجَدَ يَسْجُدُ) فعل ماضی آن مفتوح العین است.
این قانونی است که علمای صرف به آن تصریح کرده و گفتهاند: هر وقت عين الفعل ماضی مفتوح باشد، فعل مضارعش هر چه باشد فرقی نمیکند، اما اسم مکان و زمان آن هر دو بر وزن مَفْعَل به فتح العین میآید. اما در مورد مسجد مشهور و متداول مَسْجِد است که آن را بهعنوان اسم مکان بیان میکنیم.
سؤال: آیا این استعمال که خلاف قیاس و قاعده صرفی میباشد کار غلط است یا کار درست است؟ قیاس و قاعده صرفی میگوید: مسجد را باید بالفتح(مَسْجَد) بخوانیم نه بالکسر (مَسْجِد)، اما معروف و مشهور این است که مَسْجِد را بالکسر میخوانند. در قرآن کریم هم همین عنوان استعمال شدهاست. علت آنهم این است که از آن قاعده صرفی مواردی استثنا شده و آن را پذیرفتهاند، به اینکه اگر اینها را بالکسر هم بخوانند اشکالی ندارد.
منها: المسجِد
یکی از آن موارد کلمهی مسجد است. اصحاب لغت و علمای صرف هم به این مطلب تصریح کردهاند و تقریباً 11 (یازده) مورد را برشمردهاند که یکی از آن موارد کلمهی مسجد است.
دربارهی این قاعده از جناب فرّاء اینگونه نقل میکنند، وی میگوید:
«كل ما كان على فَعَلَ يَفْعُلُ مثل دَخَل يَدْخُلُ فالمَفْعَلُ منه بالفتح، اسْماً كان أو مصدراً، وَلا يقع فيه الفَرْقُ، مثل دَخَلَ مَدْخَلًا، وهذا مَدْخَلُهُ، إلّا أَحرفاً من الأسماء أَلْزَموها كسرَ العَيْن. من ذلك: المَسْجِد، والمَطْلِعُ، والمَغْرِبُ، والمَشْرِقُ، والمَسْقِطُ، والمَفْرِقُ، والمَجْزِرُ، والمَسْكِنُ، والمَرْفِقُ من رَفَقَ يَرْفُقُ، والمَنْبِتُ، والمَنْسِكُ من نَسَكَ يَنْسُكُ.
فجعلوا الكسر علامةً للاسم. ورُبَّمَا فَتَحَهُ بعض العَرَب فى الاسم، قد رُوِى مَسْكِنٌ ومَسْكَنٌ، وسمعنا المَسْجِد والمَسْجَدَ، والمَطْلِعَ والمَطْلَ
قال: والفتح فى كلِّه جائز وإن لم نَسْمَعْه»[1] .
«كل ما كان على فَعَلَ يَفْعُلُ مثل دَخَل يَدْخُلُ فالمَفْعَلُ منه بالفتح»، اسم مکان آن به فتح میآید، «اسْماً كان أو مصدراً»، تفاوتی هم نمیکند. «مثل دَخَلَ مَدْخَلًا، وهذا مَدْخَلُهُ»، چه بگویی «هذا مَدْخَلُهُ»، مبتدا و خبر باشد و چه «دَخَلَ مَدْخَلًا»، بیان کنی فرقی نمیکند که اسم باشد یا مصدر باشد. فرمودهاند: این قاعده و قانون است «إلّا أَحرفاً من الأسماء»، اما چند مورد از اسمها؛ یعنی اسم مکانها از قاعده کلی استثناء شده است و الزام کردهاند که آنها را به کسر؛ یعنی مفعِل بالکسر بخوانیم.
من ذلك:
1. المَسْجِد؛ یکی از آن اسماء مسجد است.
2. المَطْلِع؛ طَلَعُ يَطْلُعُ میشود، المَطْلِع.
3. المَغْرِب؛ غَرُبَ يَغْرُبُ میشود، المَغْرِبُ.
4. المَشْرِق؛ مشرق هم همینگونه است.
5. المَسْقِط.
6. المَفْرِق.
7. المَجْزِر.
8. المَسْكِن.
9. المَرْفِق؛ از (رَفَقَ يَرْفُقُ)
10. المَنْبِت؛ از( نَبَتَ يَنْبُتُ)
11. المَنْسِك؛ از (نَسَکَ يَنْسُکُ)
اینها موارد یازدهگانهای است که فرمودهاند: «فجعلوا الکسر علامةِ للاسم» اینها مواردی است که برای اسم مکان و زمانشان کسره را هم علامت گذاشتهاند. طبق قاعده و قانون باید مَسْجَد باشد نه مَسْجِد، اما چون اینجا جزء موارد یازدهگانه و استثنا شدهاست، پذیرفتهاند و گفتهاند که اگر بهکسر هم خوانده شود اشکالی ندارد؛ البته این مطلب بدان معنا نیست که خواندنش با فتح غلط است. جناب فرّاء میگوید: «ورُبَّمَا فَتَحَهُ بعض العَرَب فى الاسم»، فتحه در همهی این موارد یازدهگانه نیز جائز است اگرچه ما نشنیدیم؛ یعنی سماعی نیست. بههمین خاطر است که میگویند: «قد رُوِى مَسْكِنٌ ومَسْكَنٌ»، مَسْكِن و مَسْكَن هر دو نقلشده است، بعد خودش میگوید: «وسمعنا المَسْجِد والمَسْجَد» هم مَسْجِد هم مَسْجَد را شنیدهایم، و همچنین «المَطْلِع و المَطْلَع»، اینها استثنا شدهاند؛ یعنی جائز است.
در همهی این موارد یازدهگانه مفتوح هم جایز است که خوانده شود و اشکالی ندارد.
بناءً علی ذلک، مسجد که عنوان بحث ماست، قیاساً و قانوناً باید به فتح(مَسْجَد) باشد، اما حسب آن استثنائاتی که ذکر شد خواندن آن به کسر(مَسْجِد) هم جایز است. این قاعده و قانون در باب مسجد که کسرش(مَسْجِد) هم صحیح است، خلاف قیاس است، اما این خلاف قیاس را جایز دانستهاند.
مسجد اسم مکان از ماده سَجَدَ است گفتهاند: «أما الأصل الواحد في هذه المفردة، عبارة عن (سَجَدَ)»، در این مفرده که عبارت از سَجَدَ هست به چه معناست؟
میگویند: «وهو بمعنى طأطأة الرأس وإظهار التذلّل»، سَجَدَ به معنای فرود آوردن سر و اظهار تذلّل و خشوع و بندگی و اظهار ذلت در برابر خدای عزّوجلّ است.
ابن فارس در اینباره میگوید:
«(سَجَدَ) السِّينُ وَالْجِيمُ وَالدَّالُ أَصْلٌ وَاحِدٌ مُطَّرِدٌ يَدُلُّ عَلَى تَطَامُنٍ وَذُلٍّ. يُقَالُ سَجَدَ، إِذَا تَطَامَنَ. وَكُلُّ مَا ذَلَّ فَقَدْ سَجَدَ»[2] .
وی میگوید: این سه حرف «السِّينُ وَالْجِيمُ وَالدَّالُ» اصلی واحد است که فراوان هم وجود دارد و دلالت بر آرامش و اظهار خضوع و فروتنی میکند.
بعد میگوید: هر کس که اظهار تذلّل کند، سجده کردهاست، حال این اظهار تذلّل و سجده کردن یا در برابر خداوند متعال است، یا در برابر شخصی دیگر انسان سر تعظیم فرود میآورد و اظهار تذلّل میکند.
ابن فارس میگوید: به هر اظهار تذلّلی میشود سجده گفت.
جناب زبیدی نیز در تاج العروس اینگونه میگوید:
«سَجَدَ: خَضَعَ، ومنه سُجُودُ الصَّلاةِ، وهو وَضْعُ الجَبْهةِ على الأرض، ولا خُضُوعَ أَعظمُ منه، والاسم: السَّجْدة، بالكسر»[3] .
وی میگوید: سجده بهمعنای خضوع است، «ومنه سُجُودُ الصَّلاةِ»، سجده نماز هم از همین باب است؛ یعنی اینهم، نوعٌ مِن خُضُوع الإنسان أمامَ ربّه جلّ وعلا است. فرمود: «ومنه سُجُودُ الصَّلاةِ، وهو وَضْعُ الجَبْهةِ على الأرض»، گذاشتن پیشانی بر روی زمین است؛ هیچ خضوعی بزرگتر از پیشانی بر خاک گذاشتن نیست و نداریم که در بحث سجده به تناسب خواهیم گفت که سجده علاوهبر اینکه بزرگترین نوع خضوع است، خضوعی عام نسبتبه همه مخلوقات میباشد. قرآن کریم هم زمانیکه نوع عبادت را بیان میکند میگوید: عبادت عام شامل همه مخلوقات است؛ یکی از آنها تسبیح است، یکی هم سجده کردن است؛ قرآن میفرماید: {وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ...}[4] ، تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند برای خداوند سجده میکنند.
یا در آیهی دیگری میفرماید: {وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مِن دَابَّةٍ ...}[5] ، تمام آنچه در آسمانها و زمین از جنبندگان وجود دارد ... برای خدا سجده میکنند.
یعنی همهچیز سجده را در برابر خدای عزّوجلّ بهجا میآورند.
جناب خلیل که از قدما است در «العين» اینگونه میگوید:
«والمسجِد اسم جامع يجمع المسجِد، وحيث لا يسجد بعد أن يكون اتخذ لذلك، فأما المسجَد من الارض فموضع السجود نفسه»[6] .
میگوید: مسجد (بهکسر) اسم جامعی است که جمع میکند هم مسجد (بهکسر) را و هم مکانی که سجده میشود «وحيث لا يسجد بعد أن يكون اتخذ لذلك»، حتی آن زمانیکه سجده هم نمیشود، بعد از اینکه آن مکان برای سجده اتخاذ شد. اگر اتاق و خانه ای را برای سجده و عبادت و خضوع در برابر خدای عزّوجلّ اتخاذ کردید، جناب خلیل میگوید: ولو وقتیکه سجده نمیکند و خالی و فارغ است، ولی بازهم آنجا مسجد است، اگرچه در حال سجده نباشیم، لکن آن اتاق و مکان مسجد است. بعد میگوید: «فأما المسجَد من الارض فموضع السجود نفسه»، اما اگر مسجد را بهفتح بخوانیم؛ یعنی زمین و آن محلی که پیشانی بر زمین میگذاری و الا اگر مسجد بهکسر باشد اسم مکانی است که برای سجده کردن اتّخاذ میشود.
جناب لیث نیز اینگونه میگوید:
«السُّجود، مواضِعُه من الجَسَدِ والأَرْضِ: مَساجِدُ، واحِدُهَا مَسْجَد، قال: والمَسْجِد اسمٌ جامعٌ حَيث سجدَ عليه»[7] .
سجود همان موانع سجده از جسد و زمین است. مواضع السجود (مواضع سبعه) یعنی اعضایی که در هنگام سجده بر روی زمین گذاشته میشود. مَساجِدُ مفرد آن مَسْجَد است. بعد میگوید: «والمَسْجِد اسمٌ جامعٌ» مسجد اسم جامعی است برای آنجایی که سجده میکردند، جای سجده کردن مسجد است. نسبت به بعدش ندارد، بعد از اینکه سر از سجده برداشت، «مسجدٌ أو لا يطلق عليه المسجد» آیا مسجد بر آن اطلاق میشود یا خیر؟
جناب سیبویه هم اینگونه معنا کردهاست:
«أما المسجد فانه اسم للبيت، ولست تريد به موضع السجود، وموضع جبهتك لو أردت ذلك لقلت: مسجد»[8] .
میگوید: مسجد اسم برای خانه است، و از این مسجد محل پیشانی بر زمین گذاشتن یا اعضای سبعه را اراده نمیکنید؛ اگر مسجد بالفتح گفتید، منظور آنجایی است که سر را میگذارید؛ یعنی نقطهی پیشانی، اما اگر مسجد بالکسر گفتید مقصود آن خانه و بیتی است که برای سجده اتخاذ شدهاست.
همهی این اقوال در کتاب «المعجم في فقه لغة القرآن وسر بلاغته، ج30» آمدهاست.
جناب زجاج در اینجا سخن دیگری دارد، ایشان مقداری عامتر بیان میکند. این سخن را زبیدی در تاج العروس از زجاج نقل میکند، ایشان میگوید:
«كلّ مَوضع يُتَعَبَّد فيهِ فهو مَسْجِد، ويُفتح جِيمُه. قال ابن الأعرابيّ: مَسْجَد، بفتح الجيم، مِحْرَابُ البيوتِ ومُصَلَّى الجَماعاتِ»[9] .
هر مکان و موضعی که عبادت خداوند در آن انجام بشود آنجا مسجد است، معنایش به حسب لغت عامتر از بقیه موارد است. بعد میگوید: مسجد، جیم آن مفتوح هم میشود. و ایشان از ابن الأعرابيّ نقل میکند که گوید: مسجد بهفتح جیم «مِحْرَابُ البيوتِ ومُصَلَّى الجَماعاتِ»، محراب خانه (جاییکه برای نمازخواندن و عبادت قرار میدهند) و آنجاییکه نماز جماعت برگزار میکنند (حال به جماعت یا فرادی) میگوید: آنجا هم صحیح است که مسجد هم بهفتح و هم بهکسر بخوانند.
اینها مواردی است که از اهل لغت و از ارباب لغت نقلشده است.
با توجه و تأمل در اقوال لغویّین چند معنا از مسجد بهدست ما میآید:
1. موضع السّجود؛ مورد الخضوع؛ مراد غاية الخضوع است؛ یعنی هر جاییکه در آن خضوعی صورت پذیرد آنجا مسجد است.
2. جبهة الإنسان؛ به پیشانی انسان هم محل سجده و مسجد گفته میشود.
3. نقطهای از زمین که پیشانی بر آن گذاشته میشود. (موضع الجبهة عَنِ الأرض) آنجا هم مسجد است.
4. «المکان الّذي يتعبّد فيه» مکانی که انسان در آن عبادت خداوند را انجام میدهد. بنابراین قول لغوی مکانی که در آنجا عبادت میشود «يصدق اطلاق المسجد عليه». به حسب لغت میتوان آنجا را مسجد نامگذاری کرد، ولو معبد یهودیان و مسیحیان باشد. به حسب لغت میشود بر آن معبد، مسجد اطلاق کرد. این همان معنایی است که حسب لغت به مسجد اطلاق میشود.
الدرس السادس عشر (23ربيع الاول 1443)
الباب الأوّل: كليات
وهي تشتمل على أمور:
الأمر الثاني: مفهوم المسجد لغةً وشرعاً
قبل الورود في مسائل وفروع فقه المسجد والالتفات الى جوانب البحث في الموضوع ينبغي أن نتحدث حول أمور مختلفة، ثم ندخل في المسائل والفروع.
لأن معرفة أصل البحث مقدم علی فروعاته ومن لم يعرف اصل البحث لا يستطيع أن يعرف فروعاته.
منها ما تحدثنا في الأمر الأول حول مكانة المسجد وسعة حضوره في الفقه.
وأما الأمر الثاني في مفهوم عنوان البحث، وهو : مفهوم المسجد لغةً وشرعاً.
المسجد بکسر الجيم لغة اسم مكان من مادة (سجد).
ان اسم المکان والزمان من الفعل الذي يكون عينه مفتوحا أو مضموما، يجب قياسا أن يكونا على الفتح مثل دخل بالفتح الذي يأتي اسمي الزمان والمكان منه على مدخل بالفتح، وهذه قاعدة قياسية في كل الأسماء والأفعال لكنه قد استثني في موارد معدودة.
وصرح بذلك اصحاب اللغة وعلماء الصرف حيث قال الفرّاء:
«كل ما كان على فَعَلَ يَفْعُلُ مثل دَخَل يَدْخُلُ فالمَفْعَلُ منه بالفتح، اسْماً كان أو مصدراً، وَلا يقع فيه الفَرْقُ، مثل دَخَلَ مَدْخَلًا، وهذا مَدْخَلُهُ، إلّا أَحرفاً من الأسماء أَلْزَموها كسرَ العَيْن. من ذلك: المَسْجِد، والمَطْلِعُ، والمَغْرِبُ، والمَشْرِقُ، والمَسْقِطُ، والمَفْرِقُ، والمَجْزِرُ، والمَسْكِنُ، والمَرْفِقُ من رَفَقَ يَرْفُقُ، والمَنْبِتُ، والمَنْسِكُ من نَسَكَ يَنْسُكُ.
فجعلوا الكسر علامةً للاسم. ورُبَّمَا فَتَحَهُ بعض العَرَب فى الاسم، قد رُوِى مَسْكِنٌ ومَسْكَنٌ، وسمعنا المَسْجِد والمَسْجَدَ، والمَطْلِعَ والمَطْلَ
قال: والفتح فى كلِّه جائز وإن لم نَسْمَعْه»[10] .
بناء على ذلك أن المسجد قياسا لابد وأن يكون بالفتح ولكن مجيئه على الكسر أيضا جائز حسب الاستثناء الذي ذكر في المصادر.
فمفردة المسجد بالكسر صحيح وجائز وان كان خلاف للقياس والقانون.
أما الأصل الواحد في هذه المفردة عبارة عن (سجد) وهو بمعنى طأطأة الرأس وإظهار التذلّل، کما يقول ابن فارس: «(سَجَدَ) السِّينُ وَالْجِيمُ وَالدَّالُ أَصْلٌ وَاحِدٌ مُطَّرِدٌ يَدُلُّ عَلَى تَطَامُنٍ وَذُلٍّ. يُقَالُ سَجَدَ، إِذَا تَطَامَنَ. وَكُلُّ مَا ذَلَّ فَقَدْ سَجَدَ»[11] .
ويقول الزبيدي في تاج العروس:
«سَجَدَ: خَضَعَ، ومنه سُجُودُ الصَّلاةِ، وهو وَضْعُ الجَبْهةِ على الأرض، ولا خُضُوعَ أَعظمُ منه، والاسم: السَّجْدة، بالكسر»[12] .
قال الخليل في کتاب العين: «والمسجِد اسم جامع يجمع المسجِد، وحيث لا يسجد بعد أن يكون اتخذ لذلك، فأما المسجَد من الارض فموضع السجود نفسه»[13] .
وقال اللَّيْث: «السُّجود، مواضِعُه من الجَسَدِ والأَرْضِ: مَساجِدُ، واحِدُهَا مَسْجَد، قال: والمَسْجِد اسمٌ جامعٌ حَيث سجدَ عليه»[14] .
وقال سيبويه: «أما المسجد فانه اسم للبيت، ولست تريد به موضع السجود، وموضع جبهتك لو أردت ذلك لقلت: مسجد»[15] .
وقال الزَّجَّاج: «كلّ مَوضع يُتَعَبَّد فيهِ فهو مَسْجِد، ويُفتح جِيمُه. قال ابن الأعرابيّ: مَسْجَد، بفتح الجيم، مِحْرَابُ البيوتِ ومُصَلَّى الجَماعاتِ»[16] .
بناء على ما نقلناه من أقوال بعض اللغويين أن المسجد حسب اللغة عبارة عن عدة معاني:
منها: موضع السجود ومورد الخضوع وغاية الخضوع.
منها: جبهة الانسان.
منها: موضع وضع الجبهة من الارض.
منها: المكان الذي يتعبد فيه كالمعبد.
منها: المكان الذي يسجد عليه.
هذه هي المعاني التي تطلق على المسجد عند أهل اللغة.