استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1400/07/20

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)/ضرورت تطور فقه و تکامل آن /تتمه جهت دوم: تطور و تکامل در أدوار فقه

 

بحث در مقدمه سوم از مقدمات بود که عنوان آن تطور و تکامل فقه است؛ این بحث ضرورت داشت که در ۳ بخش مطرح شود.

اولین محور را بیان کردیم؛ بحث در محور دوم بود که ادوار فقه آن‌هم با نگاه تطوری و تکاملی باشد تا پیشینه بحث مطرح بشود. دور اول و دوره دوم آن را بیان کردیم. بعد از عصر تشریع به دوره سوم که دوره‌ی "فترة الركود والتقليد" است رسیدیم که بر خلاف تطوّر می‌باشد، اما چون دارای ویژگی‌هایی است به آن می‌پردازیم، والا این دوره، یعنی فترة الركود والتقليد، دوره‌ای است که فقها تا ۱۰۰ سال جرأت بر فتوا به خلاف مبنای شیخ طوسی نداشتند.

اما این‌که چرا این حالت ایجاد شد، گفتیم: در منابع، دو علت برای آن بیان کرده‌اند، یک علت هم ما به آن اضافه می‌کنیم.

اما علت اول: آن سیطره علمی و فقهی شیخ در حوزه‌ها و مجامع علمی و در بین همه‌ی فقها بود که سبب شد، در کنار آن سعه علمی و نوشتاری و سیطره علمی، قداستی برای شیخ مطرح بشود که اقوال و مبانی او را ارزشمند بدانند.

علت دوم: آن حوادثی بود که در دوره‌ی شیخ طوسی& اتفاق افتاد، البته خود شیخ هدف نبود، بلکه درحقیقت وی به‌عنوان زعیم شیعه مورد هدف قرار گرفته بود و مکتب و کتابخانه شیخ طوسی نیز مدنظر نبود، بلکه مکتبه شیخ طوسی به‌عنوان مکتبة الشّيعة مدنظر و هدف بود. آن جوّ مسمومی که بر اثر اضطرابات به‌وجودآمده بود، دیگر مصلحت نبود که فقهای شیعه نظراتی مخالف با شیخ طوسی بیان کنند، و این بحث در کنار آن سیطره علمی ایشان رخ داده‌است.

علت سوم: نکته‌ای که باید در این‌جا مد نظر قرار بگیرد این است که در هر دوره‌ای، اگر برای عالم و فقیهی و یا برای مدرسه علمی و فقهی وی سیطره و سلطه‌ای ایجاد شد، اگر تقویت گردید و ماندگاری پیدا کرد، فقط به‌خاطر خودش به‌تنهایی نبوده‌است، بلکه به‌خاطر آن افرادی که بعد از او آمدند و مکتبش را ترویج کردند و ابهت او را نگه داشتند، بزرگی وی را تعظیم کرده و ارج نهادند هم بود. البته این‌هم امری عادی و طبیعی در همه دوره‌ها بوده و هست؛ حتی در عرصه‌های سیاسی هم این‌گونه است، اگر یک رجل سیاسی، ماندگار می‌شود، خودش به‌تنهایی در این ماندگاری مؤثر نیست و مربوط به افکار سیاسی خودش به‌تنهایی نمی‌باشد، بلکه بخشی از آن به اطرافیان و کسانی برمی‌گردد که دور و بر او بودند.

لذا آن سیطره علمی و فقهی شیخ و تأسیس مدرسه علمیّه‌ی شیخ طوسی است که «لم تحصل ولا تحصل لأحد من الفقهاء الا بالدعم والمشاركة من عدة علماء والفقهاء من المعاصرين والتلامذة» عده‌ای از علما و فقهای از معاصرین برای تاسیس این مرکز مشارکت و همراهی کردند تا به این جایگاه با عظمت رسید. لذا با اندک تأملی به‌نظر می‌آید که شیخ طوسی هم از این قانون مستثنی نیست و کسانی که بعد از شیخ طوسی تا قبل از ابن‌ادریس حلی آمدند، این‌ها افرادی بودند که «تعظيماً للشّيخ الطّوسي» خلاف فتوای شیخ فتوا ندادند و به‌جایگاه وی و تقویت مدرسه علمیه شیخ به‌عنوان نماد مدرسه شیعی و امامیه ارج ‌نهادند و به سراغ او رفتند. و اگر کتاب هم نوشتند، کتاب شیخ را به‌عنوان مرجع علمی حساب کردند. و در درس‌های خارج و تخصّصیشان نیز اقوال و آراء شیخ را به‌عنوان یک مرجع علمی و دارای قداست حساب کردند. اگر می‌خواستند مدرسه‌ای تأسیس کنند، مدرسه‌ی شیخ طوسی را به‌عنوان یک مرجع علمی حساب کردند؛ و این‌ها دست‌به‌دست هم داد تا این مکتب ترویج شد و ماندگار گردید و شیخ طوسی هم شخصیت بزرگی یافت.

اگر این‌گونه بگوییم: درباره‌ی فقهایی که بعد از شیخ طوسی& آمدند «ما كانوا مقلدين وما كانوا ضعفاء في القدرة على الاستنباط»، نباید بگوییم: این‌ها مقلد بودند(کاربرد عنوان مقلد بر این‌ها، عنوانی نامناسب است)، و بر استنباط و قدرت فقهی ضعیف نبودند، «بل كانوا مهتمين بتقوية بناء المدرسة التي بناها الشيخ&»، بلکه این‌ها در مقام تقویت مدرسه شیخ طوسی بودند، این روحیه در میان فقهاء بعد از شیخ طوسی بود که سبب شد این گونه برداشت غلط بشود که این فقهایی تابع و مقلد شیخ طوسی بودند و جرأت نداشتند بر خلاف نظر وی فتوا بدهند.

بنابراین اگر این سخن را بپذیریم، باید اعتراف کنیم که «أن السلطة العلمية رهين هذه الفترة أي الفترة التي تسمى بفترة الركود»، سلطه‌ی علمیّه‌ی شیخ (غیر از مقام خودش، غیر از کتب فقهی خودش در رشته‌های گوناگونی که ذوفنون بود) در رهن این دوره که دوره فترت و رکود بوده می‌باشد، یعنی در رهن سکوت این فقها و عدم مخالفت آن‌ها با شیخ طوسی& است؛ یعنی این‌ها هم در آن سلطه‌ی علمیّه‌ی شیخ مؤثر بودند. اگر این را سبب بدانیم باید عنوان این دوره را تغییر بدهیم و استدامه‌ی همان تطور و تکامل فکری و نشاط فقهی و نوآوری شیخ طوسی بدانیم.

این دوره، چه دوره‌ی فترت و رکود باشد و چه نباشد، این‌گونه نبوده که هیچ حرکت علمی و تکاملی در این موضوعات صورت نگرفته باشد، چرا تطوّراتی هم در این دوره ایجاد شده‌است؛ مثلاً برخی از بزرگانی که در این دوره اهتمام به نوشتن کتاب‌های ارزشمندی نمودند که امروزه هم به‌عنوان منبع از آن استفاده می‌شود کتاب ارزشمند «مجمع‌البيان» جناب شیخ طبرسی است؛ ایشان این کتاب را در همین دوره نوشته و تالیف نموده‌است؛ این کتاب فقط یک کتاب تفسیر عادی قرآن نیست، بلکه ایشان در این کتاب تفسیری التفات عمیقی به موضوع «فقه‌القرآن» و «آيات الأحکام» داشته‌است. در «مجمع‌البيان» می‌شود بحث آیات الاحکام را تعقیب کرد. «مجمع‌البيان» از نشاطات فقهی، تفسیری است که در همین دوره‌ای که به دوره‌ی "فترة الركود والتقليد" نامیده‌شده صورت گرفته است؛ خود توجه به فقه‌القرآن در این دوره از مسائل تطوری است که در مجمع‌البیان به این نکته توجه شده‌است.

علاوه‌براین قطب راوندی هم کتاب مستقلی دراین‌باره نوشته که در همین دوره بوده‌است.

همه‌ی این‌ها نشان از این دارد که اگرچه این دوره دوره‌ی "فترة الركود والتقليد" بود، اما باز هم تطوّراتی در این دوره اتفاق افتاده‌است. اگر صحبت از تطور و به‌روزرسانی و تکامل فقه می‌شود، حتی این دوره‌ی فترت و رکود را هم شامل می‌شود؛ چون در این دوره هم نشاط و تطور وجود داشته‌است که از جمله آن تطوّرات، تألیف کتاب «مجمع‌البيان» است که در این دوره انجام‌شده است.

دوره چهارم: عصر النشاط الفقهي المجدد.

بعد از این دوره فترتی که بعد از شیخ طوسی ایجاد شد و تا قرن هفتم هم ادامه یافت، این دوره از قرن هفتم آغاز می‌شود و به عصر و دوره‌ی نشاط فقهی دوباره مشهور شده است. اگر این سخن که مشهور شده دوره‌ی بعد از ارتحال شیخ طوسی& دوره‌ی "فترة الركود والتقليد" بوده، اما در این دوره نشاط مجدّدی ایجاد شده‌است. ریاست دوره‌ی اول از آن شیخ طوسی است، اما در دوره چهارم، ریاست آن را باید به محقق ابن‌ادریس حلی نسبت داد، که از آن زمان شروع شد و تا قرن دهم ادامه یافت.

لذا اولین کسی که به آراء و نظرات شیخ طوسی انتقاد کرد و اعلان مخالفت با آراء و نظرات شیخ طوسی نمود، ابن‌ادریس حلی صاحب «السّرائر» است.

پس می‌گوییم: اولین کسی که جرأت کرد انتقاد بر آراء و نظرات شیخ طوسی داشته باشد، جناب ابن‌ادریس حلی است که زبان انتقاد بر اقوال و نظرات شیخ گشود و سبب دوره‌ی نشاط جدیدی در فقه شد.

اما نکته‌ای را که باید مدنظر داشته‌باشیم این است؛ اولین کسی که با نظرات شیخ طوسی مخالفت کرد جناب ابن‌ادریس حلی بود و مُبدعی برای نشاط جدید شد، اما آن فقیهی که در این دوره اهتمام ورزید و نشاط فقهی جدیدی را با اعلان ابن‌ادریس ادامه داد، جناب محقق حلّي نجم ‌الدين ‌جعفر بن ‌حسن صاحب «شرائع الإسلام»(602-676 هـ.ق) است. ایشان کاملاً در قرن هفتم بوده است. «في المنتصف الأول والمنتصف الثاني»، در هر دو قسمت حضور داشته‌است؛ یعنی هم در نیمه اول و هم در نیمه دوم نشاط علمی بوده‌است. کتاب «شرائع الإسلام» از روزی‌که تالیف شد(یعنی در قرن هفتم) بیش‌از ۷۰۰ سال است که اگرچه الان تدریس نمی‌شود و برخی از مباحث آن از دور فقهی خارج شده، اما همچنان مورد توجه قرار دارد. کتاب «شرائع الإسلام» درواقع کتابی تطوری و تکاملی در فقه است که تا زمان شهادت شهید ثانی&(متوفّای 960هـ.ق) این بحث هم ادامه یافت؛ یعنی تا پایان قرن دهم استمرار داشت.

از فقهای این دوره خود علامه حلی، پسرش فخرالمحقّقین (این عنوان مشخص می‌کند که وی تا چه اندازه جایگاه بزرگی داشته‌است)، شهید اول، شهید ثانی، فاضل مقداد، محقق کرکی، ابن فهد حلی، همه‌ی این‌ها از فقهای بزرگی بودند که در این دوره می‌زیستند و «قد أوجدوا تحولا ارتقائيا وتكامليا في الفقه»، دست‌به‌دست هم دادند و تحول و تکامل در فقه ایجاد کردند.

از نشانه‌های تحول در این دوره این است که فقهای امامیه در این دوره اهتمام ورزیدند به این‌که فقه امامیّه را که مخلوط با فقه عامه شده بود تهذیب و جدا کردند، فقه امامیه و فقه مقایسه‌ای مستقل برایش برنامه‌ریزی شد. اما در قبل از این دوره، چه در دوره‌ی سید مرتضی و چه در دوره‌ی شیخ مفید و حتی در دوره‌ی شیخ طوسی به‌خصوص در فقه این اختلاط آراء وجود داشت.

چون تفسیر، در این دوره و در قبل از این دوره که دوره‌ی فترت و رکود بود، جناب طبرسی «مجمع‌البيان» را می‌نویسد، یا شیخ طوسی که «التبيان في تفسير القرآن» را می‌نویسد، مملو از آراء تفسیری اهل‌سنت است.

اتفاقاً طبرسی هم در «مجمع‌البيان» خیلی از اقوالی را که نقل کرده، از اقوال اهل‌سنت است. لذا در «مجمع‌البيان» طبرسی هر جا که «ابوجعفر» آمده‌است، آن‌گونه که برخی این خلط را کرده‌ و مرتکب خطا شده‌اند، مقصود امام باقر× نیست. چون در برخی از کتاب‌ها که از «مجمع‌البيان» نقل کرده‌اند، به جای «ابوجعفر»، نوشته‌اند: قال الامام الباقر×، درحالی‌که مقصود از «ابوجعفر»، ابوجعفر طبری است. لذا بعضی از محققین درباره‌ی ابوجعفرهایی که در «مجمع‌البيان» آمده، مقاله نوشته‌اند.

لذا آن‌چه که در فقه امامیه و آراء عامه مخلوط بوده، در این دوره حرکتی تطوری انجام شد که آراء امامیه از آراء عامه جدا کرد؛ لذا اگر خواستیم آراء عامه را پیدا کنیم باید به سراغ کتاب «الخلاف» شیخ طوسی برویم و آن را پیدا کنیم. یا در کتاب‌های فقه مقایسه‌ای که در همان دوره نوشته‌شده است.

پس مقصود، تهذیب الفقه است؛ لکن باید توجه داشت که برداشت نادرست نشود؛ تهذیب الفقه، ایجاد فاصله بین فقه امامیه و عامه نبوده‌است، بلکه استقلال هر کدام از فقه عامّه و امامیه است. هر کسی هر نظری را بخواهد می‌تواند در جای خودش پیدا کند، چون از آن مخلوط بودن خارج و مستقل شده‌است.

لذا کتب مستقلّه‌ای هم در فقه امامیه و هم در فقه عامه که فقه مقایسه‌ای باشد نوشته و ایجاد شد. آراءشان هم از یکدیگر جدا و تفکیک گردید.

تأیید بر این مطلب: در زمان سید مرتضی و شیخ طوسی هر کجا که اصطلاح «الفقهاء» اطلاق می‌شد مقصود فقهای عامه بودند، اما بعد از این دوره و با این تهذیبی که انجام گرفت هر کجا که می‌گفتند «يقول الفقهاء» مقصود فقهای شیعه و امامیه بودند؛ یعنی آن اصطلاحی که در دوره‌ی شیخ طوسی، شیخ مفید و سید مرتضی و دیگران استفاده می‌شد و هر کجا که می‌گفتند «الفقهاء»، مقصود فقهای عامه بوده‌اند، که این برداشته شد.

این از حرکت‌های تطوری و به‌روزرسانی بود که در این عصر صورت گرفت و تصحیح شد، و از آن به بعد مقصود از اصطلاح «الفقهاء»، فقهای شیعه و فقه امامیه بود. لذا می‌توانیم از این دوره به استقلال فقه امامیه تعبیر کنیم، «لذلك يمكن التعبير عن هذه الدورة بدورة استقلال الفقه الامامي»، در این دوره بود که فقه مستقل شد؛ دیگر آن وابستگی و اختلاط جدا شد؛ همچنین استقلال در اصطلاحات فقهی(اصطلاحاتی که در کتاب‌های فقهی وجود داشت) و استقلال در کتب و منابع ایجاد شد، تا منابع فقه امامیه جدای از منابع فقه عامه باشد و فقه مقایسه‌ای بداند این سری کتاب‌ها کتاب‌های فقه مقایسه‌ای است که آراء عامه در آن وجود دارد.

از امتیازات این دوره، تدوین کتاب‌هایی در علم درایه و علم‌الحدیث بود؛ حتی در مجامع رجالیّه، بحث طبقات رجال در این دوره انجام شده‌است. بحث رجال و شناخت راوی در زمان شیخ طوسی بوده، اما شناخت طبقات راوی در این دوره اتفاق افتاد. مانند کتاب آیت الله بروجردی که در طبقات رجال به‌طور مفصل ورود پیدا کرده‌اند ادامه همان حرکتی است که در آن زمان ایجاد شد. این‌که یک راوی که در طبقه هشتم است نمی‌تواند از راوی طبقه دوم که بینشان ۱۰۰ سال فاصله است روایت نقل کند.

لذا مباحث در مجامع رجالی در این دوره نوشته شد.

بحث از روات مشترک در میان مباحث رجالی در این دوره مطرح و تبیین شد. اشتراک روات در آن‌جا از آن بحث می‌شود؛ یک راوی مشترک است، مثلا سهل ابن‌زیاد چند نفرند؛ ابوبصیر چند نفر داریم، علی بن حکم چند نفر داریم و ...

قواعد عامّه رجالیّه نیز در آن‌جا باعث می‌شود، توثیقات عامّه مثل قواعد عامّه‌ای که در باب رجال است، این‌ها چیزهایی است که شیخ طوسی& در رجال و فهرست خودش بیان نکرده، اما در این دوره در مجامع رجالی بیان شد، این کارها از حرکات تطوری است که در خود فقه و یا در علوم پیش‌نیاز فقه ایجاد و مطرح شده‌است.

 

الدرس التاسع: (اليوم الخامس من شهر ربيع الاول 1443)

المقدمه الثالثه: في ضرورة تطور الفقه وتكامله

تتمة الجهة الثانية: التطور والتكامل في أدوار الفقه.

استكمالا لما قلنا في احصاء وتبين الاسباب التي سببت ركود التفقه وعملية الاجتهاد في الفترة التي حصلت بعد وفاة الشيخ الطوسي&، وتعرضنا للسببين وبقي السبب الثالث.

منها:

أن السيطرة العلمية والتفوق الفقهي وتاسيس المدرسة الفقهية لم تحصل ولا تحصل لأحد من الفقهاء الا بالدعم والمشاركة من عدة علماء والفقهاء من المعاصرين والتلامذة، وهذا واضح لمن تأمل في تاريخ الفقه بأدني تأمل.

والشيخ الطوسي ليس استثناء من هذا القانون والنسة المتداولة، فما تحقق من منهج فقهي ورتبة علمية ومدرسة دينية ممتازة، كانت بسبب سعي وبذل الجهد من تلامذة الشيخ الطوسي والفقهاء الذين جاءوا بعده، يعني أنهم قد بذلوا جهدهم في ترويج وتقوية منهج الشيخ ومدرسته، ويمكن القول بأنه الفقهاء الذين جاءوا بعد الشيخ&، ما كانوا مقلدين وما كانوا ضعفاء في القدرة على الاستنباط، بل كانوا مهتمين بتقوية بناء المدرسة التي بناها الشيخ&.

فهذه الروحيه التي كانت موجودة في هولاء الفقهاء صارت السب الأساس في تبعيتهم لآراء الشيخ وعدم مخالفتهم له في الرأي والنظر.

فبالنتيجه أن السلطة العلمية رهين هذه الفترة أي الفترة التي تسمى بفترة الركود، لأن هذه الحالة أي الركود الفقهي قد قوى مدرسة الشيخ الطوسي.

فبناء على ذلك أن تسمية هذه الدورة بدورة الركود غير تام بل من تتمة عصر النشاط الفقهي الذي كان حاصلا في حياة الشيخ&.

نعم فضلا عن الركود الفقهي الذي حصل في هذه المرحلة، ان فقهاء هذا العصر قد اهتموا بتاليف بعض الكتب القيمة في موضوعات مختلفة كالشيخ الطبرسي اهتم بتاليف كتاب في تفسير القرآن، وفي ضمنه كان ملتفتا الی موضع فقه القرآن وآيات الأحكام، والقطب الرواندي بتاليف كتاب مستقل في فقه القرآن وغيرها.

الدورة الرابعة: عصر النشاط الفقهي المجدد.

بعد تلك الفترة التي تحدثنا حولها وسميناها بفترة الركوى الفقهي، بدأت دورة جديدة في النشاط الفقهي بعد الدورة الاولي الاتي ترأسه الشيخ الطوسي&.

و هذه الدورة الجديدة بدأت من القرن السابع برياسة العلامة المحق ابن ادريس الحلي واستمرت الى االقرن العاشر وبعده.

ان ابن ادريس الحلي& صاحب السرائر هو الفقيه الأول بين فقهاء عصره بعد عصر الشيخ الطوسي& الذي تجرأ بمخالفة الشيخ في الآراء والنظريات والفتاوي.

نعم هو الذي بدأ بالانتقاد على أقوال وآراء الشيخ ولكن الفقيه الذي بدأ بتحول جديد وتطور وتكامل في الفقه هو المحقق الحلي نجم الدين جعفر بن حسن صاحب الشرائع الذي ولد في 602 وتوفي في سنة 676.

و هذا الكتاب من اول يوم تاليفه الی الآن يعني اكثر من 700 عام متداولا في الفقه وبين الفقهاء.

و لعل هذا التحول واالتطور استمر الى نهاية القرن العاشر الذي عاشه الشهيد الثاني وتوفي في عام 966.

من فقهاء هذه الدورة العلامة الحلي وابنه فخر المحققين والشهيد الأول والثاني وفاضل المقداد والمحقق الكركي وابن فهى الحلي و... وهولاء الفقهاء الكبار قد أوجدوا تحولا ارتقائيا وتكامليا في الفقه.

من تميزات هذه المرحلة تهذيب المصادر الفقهية الامامية من الخلط بآراء الفرق الاربعة الفقهية الاخري من اهل السنة.

لأن قبل هذه الدورة كانت آراء العامة ممتزجة مع آراء الفقه الامامية حيث كانت الكتب مشتملة علی فتاوى الفريقين ولكن في هذه الدورة قد اهتم الفقهاء باصلاح الكتب وتهذيب الفقه من آراء المخالفين.

نعم، ليس المقصود من تهذيب الفقه، ايجاب الفاصل العميق بينهما وعدم الاتفات اليها، بل المقصود عدم الخلء بينهما وتاليف كتب مستقلة في الفقه المقارن وبيان آرائهم فيها، واختصاص كتب الفقه الامامية بآرائهم.

في عصر الشيخ الطوسي والسيد المرتضى رحمهما الله كان يطلق اصطلاح الفقهاء في الكتب الفقهيه للشيخ وللسيد المرتضى، كان يراد منها فقهاء العامة، ولكن في هذه العصر الذي تحدثنا عنه، قد تصحح الأمر واطلق اللفظ على فقهاء الشيعة.

لذلك يمكن التعبير عن هذه الدورة بدورة استقلال الفقه الامامي، أي الاستقلال في اطلاق اصطلاحات واستقلال الكتب والمنابع، ضمن تاليف كتب خاصة مستقلة بالفقه العامة.

ومن تميزات هذه الدورة تدوين وتاليف الكتب الخاصة بعلم الدراية والحديث.

وكذلك من تميزاتها تدوين الكتب والمجاميع الرجالية الجديدة في تبيين طبقات الرواة ورجال الحديث وتبيين الرواة المشتركات، تبيين القواعد العامة الرجالية التي لم يذكرها الشيخ الطوسي في رجاله.