استاد سيد ابوالفضل طباطبایی

درس فقه

1400/06/29

بسم الله الرحمن الرحيم

 

موضوع: فقه المسجد(مسجد طراز انقلاب اسلامی)/مقدمات فقه /ضرورت تطور، به‌روز رسانی نمودن و تکامل فقه

 

فقهالمسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)

 

درس پنجم

 

موضوع: ضرورت تطور، به‌روز رسانی نمودن و تکامل فقه

 

قبل‌از این‌که ورود به صُلب موضوع داشته‌باشیم، مقدماتی را تحت ‌عنوان فقه تقدیم کنیم تا ورودمان به بحث ورود مناسبی باشد.

تا به‌حال دو مقدمه را بیان کردیم.

مقدمه سوم: ضرورت تطور، به‌روزرسانی نمودن و تکامل فقه است؛ تطور، یعنی دگرگون شدن و از حالی به‌حالی شدن است، به تعبیر امروزی‌ها به‌روزرسانی فقه است. این مقدمه بحث بسیار جامعی است.

در این مقدمه چند مطلب را باید بررسی کنیم:

     آیا اصلا لازم است که فقه به‌روزرسانی شود؟

     آیا اصلا امکان به‌روزرسانی فقه وجود دارد؟

     آیا ضرورت دارد که درباره‌ی به‌روزرسانی فقه صحبت کنیم یا نه؟ به تعبیری دیگر؛ آیا می‌شود درباره‌ی به‌روزرسانی و تکاپو و تکامل فقه صحبت کرد. وقتی‌که ما قائلیم دین مبین اسلام کامل‌ترین دین است، فقه آل‌محمد^ اکمل مناهج فقهی است، آیا اصلا بحث درباره این موضوع معقول است یا نه؟ با توجه به این‌ روایت که می‌فرماید: «إِنَّ حَلَالَ‌ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ‌ إِلَى‌ يَوْمِ‌ الْقِيَامَةِ، وَحَرَامَهُ حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة»[1] ، آیا به‌روزرسانی فقه بحث معقول است؟

این‌ها نکاتی است که باید درباره‌ی آن بحث شود.

مقدّمه‌ی «ضرورت تطور و تکامل فقه» عنوانی جامع و شامل است که ۳ جهت از بحث را شامل می‌شود و باید در این مقدمه در ۳ جهت بحث کنیم:

جهت اول: آیا تطور فقه و تکامل آن ضرورت دارد یا ندارد؟ و آیا تکامل فقه ممکن است یا نه؟

جهت دوم: آیا تطور فقه و تکامل آن سابقه هم دارد یا حرف جدیدی است که امروزه می‌گوییم: فقه باید پویا و به‌روزرسانی شود؟ از زمان تشریع فقه تابه‌حال آیا تطور و تکاملی برای فقه بوده یا نه؟

لذا لازم است که به ادوار و تاریخ فقه هم نگاه کنیم و ببینیم که در تاریخ فقه چگونه به آن نگاه شده‌است؛ یعنی تفاوت دوره‌ی عصرالنّبی با دوره بعد از آن که دوره‌ی عصر تدوین باشد و زمان امام صادق× را شامل می‌شود در چیست؟ چطور می‌توانیم بگوییم که تطور و تکامل در فقه صورت گرفته‌است؟

پس این سابقه و پیشینه آن را هم باید در بیاوریم.

جهت سوم: بعد از این‌که مشخص شد تطور و تکامل فقه ضرورت دارد و دارای سابقه هم هست، باید بینیم که چطور باید فقه را تکامل و تطور بخشید؟ به تعبیری؛ به‌روزرسانی فقه و کامل‌تر شدن آن چگونه است؟ آیا باید به آن چیزی اضافه کرد؟ این‌که می‌خواهیم فقه را نسبت‌به آنچه که بوده کامل‌تر و به‌روزرسانی کنیم، یعنی چه؟ آیا برای کامل‌تر کردن فقه باید احکامی را به آن اضافه کنیم؟ آیا در استدلال کردن باید تکامل بخشید؟ چون منابع احکام که کتاب و سنت و اجماع و عقل باشد ثابت است، نه کتاب جدیدی می‌آید و نه سنت جدیدی خواهد آمد؛ پس چگونه می‌شود در استدلال کردن تکامل بخشید؟ آیا ابواب فقه را می‌توانیم اضافه کنیم؛ یعنی آن ۵۲ بابی که شهید در لمعه آورده، به آن را اضافه کنیم کما این‌که اضافه هم شده است.

موضوعات جدیدی از قبیل؛ بیت‌کوین، رمز ارز، بورس و غیره در فقه ایجاد می‌شود که نشانه تکامل آن است. یا تطور و تکامل در باب استدلال است؛ یعنی آن‌چیزی که فقها در قرون اوّلیه به آن استدلال می‌کردند غیر از آن‌چیزی است که امروزه به آن استدلال می‌کنند؛ لذا امروزه باید استدلالمان را کامل‌تر کنیم. این‌ها نیازمند مباحثی است که باید به آن بپردازیم.

در این جلسه از جهت اول صحبت می‌کنیم که ضرورت تطور و تکامل فقه است و نکاتی را هم در این‌باره بیان می‌کنیم:

نکته اوّل: قبل از این‌که درباره فقه بحث کنیم در این مطلب که هر علمی که به حیات و زندگی انسان و بشریت مرتبط باشد در هر عصر و زمانی نسبت به‌اقتضائات زمان، مکان و مخاطب نیازمند تطور و تکامل است شک‌ و تردیدی نیست؛ به‌جهت این‌که انسان‌ها که مخاطب این علوم‌اند درحال تغییرند. زمان استفاده از علوم هم تغییر می‌کند، مکان (روستاها، شهرها و کشورها) تغییر می‌کند؛ به تبع آن طب و یا هر علم دیگری که مرتبط با حیات و زندگی انسان است به‌ناچار باید تکامل پیدا کند تا بتواند نیاز بشر را تأمین کند، چون حیات بشر تفاوت می‌کند. حسب اقتضائات عدیده این ۳ عنصر (مکان، زمان و مخاطبین) در مسأله(ی تکامل و تطور) دخالت دارد. به‌عبارت‌دیگر می‌توانیم این‌گونه بگوییم که تمام عرف‌های بشری از عرف امروز تا عرف دیروز با یکدیگر تفاوت دارند؛ عرف قبل از انقلاب با عرف بعد از انقلاب و عرف امروزی متفاوت است. عرف تغییر پیدا کرده‌است و زندگی‌ها دچار تغییر و دگرگونی شده‌است، به عبارتی، آن‌چه که مورد نیاز بشریت است تغییر کرده‌است، تمایلات انسان‌ها تغییر کرده و متفاوت شده‌است. تمایل یک طلبه قبل‌از انقلاب، تمایلی حداقلّی بود، اما امروزه جهانی شده‌است. اطلاعات بشری، گرفتاری‌ها و تمایلات او تغییر کرده و امروز جهانی فکر می‌کند.

همه‌ی این‌ها هم تغییرش به حسب زمان، مکان و مخاطب است. بنابراین نیاز تطور و تکامل علوم به‌طور مطلق از آن چیزهایی است که ضرورت دارد و امکان انکار آن‌هم نیست. هر علمی را هم که مرتبط با حیات انسان باشد شامل می‌شود.

نکته دوم: نکته‌ی دیگری که در ضرورت اثبات تطور و تکامل فقه بیان می‌کنیم این است که علم فقه وابسته به زندگی انسان است، و وقتی ثابت کردیم هر علمی که با حیات انسان مرتبط باشد به‌حسب اختلافاتی که در زمان، مکان و مخاطب ایجاد می‌شود نیازمند تکامل و تطور است، علم فقه هم که متکفّل تأمین سعادت بشر در دنیا و آخرت است نیازمند تکامل و تطور خواهد بود.

با این نکته واضح است _ آن‌هم به اشد وضوح _ علم فقه که نیاز زندگی بشر و مرتبط با آن است نیازمند تکامل است، چون سعادت امروز با سعادت ۲۰۰ سال قبل هم در حوزه‌های مادی و هم در حوزه‌های معنوی فرق می‌کند؛ در همه بخش‌ها این‌گونه است؛ درست است که هدف همه تکامل معنوی و رسیدن انسان به قرب الهی است، اما کیفیت رسیدن به قرب الهی فرق می‌کند؛ آن عملی است که در ۴۰۰ سال پیش موجب قرب الهی می‌شد تغییر کرده‌است چون امروز یک دستگاه اکسیژن برای مریض یک عمل خیر است، اما در چهارصد سال پیش این مسائل نبوده‌است؛ این‌ها از جمله مسائلی است که تغییر کرده‌است.

در این قسمت لازم است نکته‌ای را اضافه کنیم و آن این‌که تغییر و تکاملی که هست یک سیر تاریخی بلندی دارد به‌گونه‌ای که همیشه ملازم سیره‌ی علما و فقها بوده‌است؛ در سیره‌ی علما و فقها همیشه این تطور و تکامل یا به‌روزرسانی و نوگرایی ملازم فقه و علم بوده‌است و در کتب و سیری آن‌ها قابل‌مشاهده بوده‌است.

از زمان پیامبر| تا به امروز با اندک تأملی انسان می‌بیند که همه چیز تغییر کرده است؛ پس با اندک تأملی در باب تطور و تکامل فقه که بر آن گذشته می‌فهمیم که حاجت انسان در زمان تشریع با زمان بعد از آن تفاوت می‌کند، به‌عبارتی‌دیگر؛ می‌گوییم: نیاز انسان در ۱۰۰ سال پیش با حال حاضر مختلف است و قابل‌مقایسه نیست. لذا می‌توانیم بگوییم که تطور و تکامل فقه ضرورت دارد.

لذا این بحث، بحثِ مهمی است که حول تطور و تکامل و تجدید فقه مهم است. تطور، یعنی فقه را فعال کنیم و تجدید، یعنی مسائل مستحدثه در فقه باید دارای پاسخ باشد؛ تطور یعنی به‌روزرسانی فقه به حسب زمان و مکان و مخاطب.

این‌ها از اهم مباحث فقه و فقاهت در حوزه‌های علمیه است که مسئول پاسخ‌گویی به سوالات گوناگون در جامعه می‌باشد. حوزه‌ای که می‌خواهد با فقه به سؤالات بشریت جواب بدهد باید به‌روز باشد، چون سؤالات هر زمانی هم از جهت حجم و هم از جهت عمق سوالات متفاوت است.

نکته سوم: فقه در زمانی تشریع و تشکیل‌شده که ما اصلا نمی‌توانیم در آن زمان زندگی کنیم و کاملاً با زمان ما متفاوت است. زمان پیامبر| برای ما دوره‌ای خیالی و افسانه‌ای است و نمی‌توانیم در آن دوره زندگی کنیم. انسان اگر فکر کند نمی‌تواند در خانه‌های آن زمان و با آن شرائط سخت زندگی همچون شعب ابی‌طالب زندگی کند؛ چون زندگی‌ها و شرایط آن تغییر کرده‌است. پس هر ظرف زمانی مخالف و مغایر با ظرف زمانی است که انسان در آن زندگی می‌کند، از جهت مکانی هم مختلف است، به‌عنوان مثال؛ مکان برای کسی که در مشهد زندگی می‌کند با کسی که در مکه زندگی می‌کند مختلف است؛ پس یک ظرفِ مکانیِ مختلف است. لذا عناوین جدیدی ایجاد می‌شود.

غرض از طرح این جهت این است که: با توجه به این‌که در هر مکان و هر زمانی عناوین جدیدی ایجاد می‌شود، علم فقه هم باید تکامل یابد. مثلاً در صدر اسلام و زمان پیامبر| موضوع بیمه (چه بیمه عمر و چه بیمه درمان، مطرح نبوده و بعداً ایجاد شده‌است، لذا فقه هم باید رو به تکامل باشد تا پاسخ‌گوی نیازهای روز جامعه باشد؛ یعنی مسأله‌ی بیمه عنوانی جدید است که نیازمند تطور و تکامل فقه می‌باشد. همچنین مسأله‌ی اهدای عضو و موضوعاتی از قبیل بیت کوین، رمزارز و ... جزء مسائل مستحدثه و جدیدی است که در آن زمان معروف نبوده و بعداً ایجاد شده‌است. بنابراین چطور می‌توانیم در مسأله‌ای حکم کنیم که در آن زمان نبوده‌است، پس باید تطور و تکامل فقه صورت پذیرد تا بتواند پاسخ‌گوی نیازهای انسان و جامعه‌ی بشری باشد. و اگر شریعت اسلامی بخواهد حاجات و نیازهای انسان را پاسخ‌گو باشد بدون توجه به عناصر سه‌گانه‌ی زمان، مکان و مخاطب نمی‌تواند این کار را انجام بدهد.

نکته دیگری که می‌شود در این‌جا بیان کرد این است که زندگی انسان متغیر است و ثابت نیست، چگونه می‌شود چیزی که ثابت نیست برای آن قانون ثابتی گذاشت! چیزی که ثابت نیست، قانون آن هم به حسب زمان باید تحولاتی داشته باشد؛ البته این به‌معنای این نیست که قانون عوض شود، بلکه قانون به سبک روز اجرا و پیاده شود و مطابق موضوعات آن روز جواب داده شود.

این‌ها جهاتی است که می‌شود به آن توجه کرد. با توجه به این نکات به نظر می‌رسد که تطور و تکامل فقه روشن‌تر از آنست که بر کسی مخفی بماند.

برای این‌که بر این حرف‌ها تاییدی بیاوریم، یکی از بیانات و سخنان امام+ را در تهذیب الاصول که تقریرات درسی ایشان است و توسط آقای سبحانی تقریر شده را بیان می‌کنیم. ایشان در ضرورت تطور فقه این‌گونه می‌فرمایند:

يقول: «إنّك إذا تفحّصت العلوم المدوّنة الدائرة بين أبناء عصرنا ـ من علمية وعملية، وحقيقية واعتبارية ـ يتّضح لك تكامل العلوم في عصر بعد عصر، من مرتبة ناقصة إلى مرتبة كاملة; بحيث كانت في أوّل يومها الذي دوّنت وانتشرت عدّة مسائل متشتّة، تجمعها خصوصية كامنة في نفس المسائل، بها امتازت عن سائر العلوم، وبها عدّت علماً واحداً، فجاء الخَلف بعد السلف في القرون الغابرة، وقد أضافوا إليها ما تمكّنوا عنه وما طار إليه فكرتهم; حتّى بلغ ما بلغ; بحيث تعدّ بآلاف من المباحث، بعد ما كانت أوّل نشوئها بالغاً عدد الأصابع.

وينبّئك عن هذا ما نقله الشيخ الرئيس في تدوين المنطق عن المعلّم الأوّل: من أ نّا ما ورثنا عمّن تقدّمنا في الأقيسة إلاّ ضوابط غير مفصّلة، وأمّا تفصيلها وإفراد كلّ قياس بشروطه فهو أمر قد كددنا فيه أنفسنا[2] .

وأمامك علم الطبّ; فقد تشعّب وانقسم عدّة شعبات من كثرة المباحث وغزارة المسائل، حتّى أنّ الرجل لايتمكّن اليوم من الإحاطة بكلّ مسائله أو جلّها، بل يتخصّص في بعض نواحيه، بعد ما كان جميع مسائله مجتمعاً في كتاب، وكان من المرسوم الدائر قيام الرجل الواحد بمداواة جميع الأمراض والعلل. وهذا هو الفقه; فانظر تطوّره وتكامله من زمن الصدوقين إلى عصورنا الحاضرة ...»[3] .

اگر شما در علومی که در مجموعه زمان ما تدوین‌شده و وجود دارد جست‌وجو کنید از مسائل عملی و علمی از علوم حقیقی و اعتباری واضح می‌شود که هر علمی پس‌از هر عصر و دوره‌ای باید جدید و تازه بشود و از رتبه ناقص به مرتبه کامل حرکت کند. روز اولی که این علوم نوشته و تدوین شد و پخش شد چند مسأله‌ی پراکنده بیش نبود که در کنار هم گذاشته شد، به این گستردگی نبود، اما یک مسأله‌ی مشترکی بود که این‌ها را با هم پیوند می‌داد، و همین خصوصیت عامل امتیازش بود و همین سبب شد که همه آن‌ها جمع شوند. مثلاً علم طب، چند مسأله بیشتر نبود ولی خصوص درمان و طبابت همه این‌ها را پیوند می‌داد و همین خصوصیت عامل امتیازش بود؛ به‌همین جهت یک علم به‌حساب می‌آمد.

خلفی پس‌از سلف، آینده‌ای پس‌از گذشته آمد بعدی‌ها که آمدند، آن‌چه که قدرت داشتند و آن‌چه که بر فکرشان عارض می‌شد آن‌ها را بر این مسأله عرضه می‌کردند تا جایی‌که این علم وسعت پیدا کرد و به‌جایی رسید که باید برسد؛ علمی که چند مسأله بیشتر نداشت امروزه تبدیل به علمی شد که هزاران مسأله دارد. علمی که به‌اندازه انگشتان دست ابواب نداشت، باب‌های گوناگونی در آن ایجاد شده‌است.

ایشان اشاره به حرف شیخ الرّئیس می‌کند و می‌گوید: حرفی که شیخ‌الرئیس از معلم اول نقل کرده (از قیاس‌ها و دلیل و منطق که به دست ما آمده) فقط ضوابط و تفصیل و بدون شرح بود؛ حال که منطق این‌گونه گستردگی پیدا کرده‌ و هر قیاسی برای خودش جداگانه بیان‌شده، این چیزی است که ما خودمان را به‌زحمت انداختیم و آن‌ را تکامل بخشیدیم.

... اشاره به علم طب می‌کند و می‌گوید: علم طب در ابتدا این اندازه نبود، ولی بعداً منشعب شد و رشته‌های گوناگونی در آن ایجاد شد تا بتواند پاسخ‌گوی نیازهای جامعه باشد. فقه هم همین گونه است. از زمان صدوقین تا به امروز تکامل زیادی داشته‌است.

 

«متن عربی درس»

 

فقه المسجد (مسجد طراز انقلاب اسلامي)

الدرس الخامس

المقدمه الثالثه: في ضرورة تطور الفقه وتكامله

من المباحث التي ينبغي التعرض لها هنا في مقدمات بحث الفقه "البحث حول تطور الفقه وتكامله بالنسبة الى كل زمان ومكان" ولاريب في أن هذا بحث جامع وشامل للجهات الثلاثة التي يجب التكلم عنها في المقدمة الثالثة.

الجهة الاولى: ضرورة تطور الفقه وتكامله.

الجهة الثانية: التطور والتكامل في أدوار الفقه.

الجهة الثالثة: كيفية تطور الفقه وتكامله.

وأما هنا نتحدث عن الجهة الاولي وهي ضرورة تطور الفقه وتكامله.

لاشك في أن كل علم كان يرتبط بحياة الانسان يحتاج في كل عصر وزمان الى تطور وتكامل يتناسب مع مقتضيات حياة البشر، لأن مقتضيات حياة البشر تتفاوت حسب اقتضائات عديدة من اقتضائات تتعلق بالزمان أو بالمكان أو بالمخاطبين.

بعبارة اخرى أن الأعراف البشرية والميولات الانسانية والابتلائات الاجتماعية والفردية تتفاوت حسب الزمان والمكان والمخاطبين.

بناء علی ذلك أن تطور العلوم وحاجتها الی التكامل مما لايمكن انكاره من احد. وهذا امر جامع وشامل لكل علم مرتبط بحياة الانسان. هذا أولا.

وأما ثانيا: بما أن علم الفقه من العلوم المرتبطة بحياة الانسان وتامين سعادته الدنيوية والأخروية فهو أيضا لا محالة يحتاج الى تطور وتكامل حسب اقتضائات عديدة ومتفاوتة.

لأن علم الفقه هو المتكفل لتامين سعادة البشر الدنيوية والأخروية؛ وواضح بأشد الوضوح أن حاجة علم الفقه كساير العلوم الی التطور والتكامل حسب الزمان المكان والمخاطبين ليس أمرا جديدا يختص بيومنا هذا!!!

بل أنه مما كان ملازما للعلم والفقه ومما يمكن مشاهدته في سيرة الفقهاء وديدنهم وسيرة العلماء في كتبهم وتاليفاتهم عبر القرون التي مرت علی حياة علم الفقه من زمن النبي الاعظم الى يومنا هذا!

يتضح لمن تامل بأدني تامل في الأودار التي مرت على الفقه وعلی حياة الانسان أنه حاجة الانسان والمجتمع الانساني في زمان التشريع تختلف تماما مع حاجتهم في عصرنا هذا؛ بل أن حاجة البشر قبل مأة سنة تختلف حاجته في عصرنا هذا!

فبناء على ذلك كيف يمكن القول بعدم حاجة الفقه الی التطور في كل زمان ومكان مع اختلاف المخاطبين.

من هذه الجهة أن البحث حول تطور الفقه وتجديده وتفعيله بما يتناسب الزمان والمكان والمخاطبين من أهم المباحث في الفقه وعند الفقهاء وفي الحوزات العلمية التي تتكفل الاجابة لمسائل المجتمعه المتنوعة مع عظمة حجم الأسئلة وتنوع شكلها ومحتواها!

فالفقه لابد أن يكون فعالا وجوالا في كل زمان ومكان وأن يكون مستعدا لاجابة الاسئلة.

مضافا الى ذلك أن ان التشريعات الإلهية للمكلف قد جعلت في ظرف زماني مغاير لما عليه الإنسان اليوم، وفي مكان يختلف عن المكان الذي يتواجد فيه.

ويتضح هذا بملاحظة ما يستجد في كل يوم في حياة البشر من عناوين جديدة لم تكن معروفة في عصر التشريع، ولم تكن متداولة في زمانه، كموضوع التأمين سواء كان تأميناً على المال، أم كان تأميناً على الحياة، فإنه لم يكن معروفاً خلال عصر التشريع، ما يوجب التساؤل عن كيفية التعامل معه اليوم.

وكذا مسألة التبرع بالأعضاء، فإنها من المسائل المستجدة التي لم تكن معروفة في تلك الأزمنة، فكيف يكون الحكم فيها.

وبالجملة، كيف يمكن للشريعة أن تلبي الاحتياجات الانسانية من دون التوجه والالتفات الى العناصر الدخيله من الزمان والمكان والمخاطب في مقام التشريع وفضلا عن مقام الاستنباط.

و أن الحياة الانسانية ليست ثابتة، بل هي متغيرة، وهذا يمنع أن تحكمها قوانين ثابتة وخالدة لا تتغير ولا تتبدل. فإن مقتضى كون الحياة البشرية حياة متغيرة متبدلة، يمنع أن يسودها قانون ثابت في جميع الظروف مهما تباينت وتغايرت، فالحياة البدوية لا تنسجم قوانينها مع الحياة المدنية "الا أن يكون القانون الذي وضعه الشارع لسعادة الانسان قد لاحظ فيه" التفات الى العناصر الثلاثة: الزمان والمكان والمخاطب.

و اليكم ما قاله الامام الخميني& في تطور العلوم وتكاملها بشكل عام وتطور الفقه وتكامله بشكل خاص.

يقول: «إنّك إذا تفحّصت العلوم المدوّنة الدائرة بين أبناء عصرنا ـ من علمية وعملية، وحقيقية واعتبارية ـ يتّضح لك تكامل العلوم في عصر بعد عصر، من مرتبة ناقصة إلى مرتبة كاملة; بحيث كانت في أوّل يومها الذي دوّنت وانتشرت عدّة مسائل متشتّة، تجمعها خصوصية كامنة في نفس المسائل، بها امتازت عن سائر العلوم، وبها عدّت علماً واحداً، فجاء الخَلف بعد السلف في القرون الغابرة، وقد أضافوا إليها ما تمكّنوا عنه وما طار إليه فكرتهم; حتّى بلغ ما بلغ; بحيث تعدّ بآلاف من المباحث، بعد ما كانت أوّل نشوئها بالغاً عدد الأصابع.

وينبّئك عن هذا ما نقله الشيخ الرئيس في تدوين المنطق عن المعلّم الأوّل : من أ نّا ما ورثنا عمّن تقدّمنا في الأقيسة إلاّ ضوابط غير مفصّلة، وأمّا تفصيلها وإفراد كلّ قياس بشروطه فهو أمر قد كددنا فيه أنفسنا[4] .

وأمامك علم الطبّ; فقد تشعّب وانقسم عدّة شعبات من كثرة المباحث وغزارة المسائل، حتّى أنّ الرجل لايتمكّن اليوم من الإحاطة بكلّ مسائله أو جلّها، بل يتخصّص في بعض نواحيه، بعد ما كان جميع مسائله مجتمعاً في كتاب، وكان من المرسوم الدائر قيام الرجل الواحد بمداواة جميع الأمراض والعلل. وهذا هو الفقه; فانظر تطوّره وتكامله من زمن الصدوقين إلى عصورنا الحاضرة ...»[5] .

 


[1] بصائر الدرجات، الصفار القمي، محمد بن الحسن، ج1، ص148.
[2] - اُنظر شرح المنظومة، قسم المنطق: 6 ـ 7، الشفاء، قسم المنطق 4 : 113.
[3] تهذيب الأُصول - ط نشر آثار الإمام الخميني، السبحاني، الشيخ جعفر؛ تقرير بحث السيد روح الله الخميني، ج1، ص12.
[4] - اُنظر شرح المنظومة، قسم المنطق: 6 ـ 7، الشفاء، قسم المنطق 4 : 113.
[5] تهذيب الأُصول - ط نشر آثار الإمام الخميني، السبحاني، الشيخ جعفر؛ تقرير بحث السيد روح الله الخميني، ج1، ص12.