درس مهدویت استاد طبسی

98/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علل غیبت/ امتحان خلق/ بحث روایی

اسرار و علل غیبت امام زمان

آزمون مردم‌

بیانات مرحوم مجلسی پیرامون روایت امتحان:

" لم أعرف نبيك" إنما يتوقف معرفة النبي (صلی الله علیه و آله) على معرفة الله لأن من لم يعرف الله بأنه يجب عليه ما هو لطف للعباد، و أنه عالم بجميع الأمور، و أنه يقبح الإغراء بالقبيح و لا يصدر منه سبحانه القبيح، فلا يظهر المعجز على يد الكاذب لم يعرف النبي (صلی الله علیه و آله) و لم يصدق به، و من لم يعرف الله بأنه لا يفعل بأنه لا يفعل العبث و ما لا حكمة فيه، و خلق العباد من غير تكليف و أمر و نهي و ثواب و عقاب عبث، و مع ذلك الأمور لا بد من آمر و ناه و مؤدب و معلم من قبله تعالى لم يصدق بالنبي، أو يقال: عظمة الرسول تابع لعظمة المرسل، فكلما كان المرسل، أعلى شأنا كان رسوله أرفع مكانا، و أيضا من لم يصدق بوجود الصانع تعالى كيف يصدق برسوله، و قيل: لأن من لم يعرف الله بأنه لا ينال و لا يرى لم يعرف أنه لا بد أن يكون بينه و بين الله واسطة مبلغ.

و توقف معرفة الحجة على معرفة النبي (صلی الله علیه و آله) لأنه إنما تعلم حجيته بنص الرسول عليه، أو أن عظم الخليفة إنما يعرف بعظم المستخلف فإنه نائبه و القائم مقامه، و الحاصل أن من عرف جهة الحاجة إلى النبي (صلی الله علیه و آله)، و هو احتياج الخلق‌ إليه في معرفة الله و معرفة ما يرضيه و يسخطه، و أن يكون سببا لانتظام أمور الخلق داعيا لهم إلى الصلاح، رادعا إياهم عن الشر و الفساد، شارعا لهم الدين القويم، مانعا لهم عن الخروج عن الصراط المستقيم، علم أنه لا بد بعد وفاته ممن يقوم مقامه، و يكون مثله في العلم و العمل و الأخلاق و الكمالات، ليدعو الناس إلى ما كان يدعو إليه، و يكون حافظا لدينه و شريعته معصوما عن الخطإ و الزلل، و لو لم يعرف النبي (صلی الله علیه و آله) كذلك بل زعمه سلطانا من السلاطين يبني أموره على الاجتهاد و التخمين لكان يجوز أن ينصب الناس آخر مقامه، كما هو زعم المخالفين، و أن يكون خليفته عثمان و معاوية و يزيد و بني مروان من الفاسقين.[1]

« "لم أعرف نبیک" بدرستی معرفت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را بر معرفت خداوند متوقف کرده است زیرا کسی که خداوند را نشناسد که بر او واجب است آنچه لطف بندگان است و اینکه او عالم به همه‌ی امور است و اینکه وادار نمودن به قبیح بر خدا قبیح است و از او قبیح صادر نمی‌شود پس معجزه بر دست کاذب ظاهر نمی‌شود، پیامبر را نمی‌شناسد و تصدیق نمی‌کند، و کسی که خداوند را نشناسد به اینکه او عبث و کار بدون حکمت انجام نمی‌دهد و خلق بندگان بدون تکلیف و امر و نهی و ثواب و عقاب عبث است و با این امور چاره‌ای نیست از یک آمر و ناهی و ادب‌کننده و معلم از جانب خداوند، پیامبر را تصدیق نمی‌کند، یا گفته شود: عظمت رسول تابع عظمت مرسل است پس هر آنچه جایگاه مرسل بلندتر باشد، مکان رسول هم بلندتر است، و همچنین کسی که وجود صانع را تصدیق نکند چطور رسول او را تصدیق کند، و گفته شده است: کسی که نشناسد خداوند را که نمی‌توان به او دست یافت و نمی‌توان او را دید نمی‌شناسد که چاره‌ای نیست که بین او و خداوند واسطه و مبلغی باشد.

و توقف معرفت حجت بر معرفت پیامبر از این جهت است که حجیت او به نص پیامبر است، یا اینکه عظمت خلیفه به عظمت مستخلف شناخته می‌شود زیرا او نائب و قائم مقام است، حاصل اینکه کسی که بشناسد که جهت نیاز به پیامبر احتیاج خلق به او در کسب معرفت خداوند است و شناخت آنچه خداوند را راضی می‌کند و یا خداوند را به سخط می‌آورد و اینکه نبی سبب انتظام امور خلق و فراخوان آن‌ها به آنچه صلاح است و بازدارنده آن‌ها از شر و فساد، شارع دین آن‌ها و مانع خروج آن‌ها از راه راست، علم پیدا می‌کند که چاره‌ای از قائم مقام نبی نیست که مانند نبی در علم و عمل و اخلاق و کمالات باشد تا مردم را بخواند به آنچه پیامبر می‌خواند و حافظ دین و شریعت پیامبر باشد و معصوم از خطا و لغزش باشد و اگر پیامبر را چنین نشناسد بلکه گمان کند که او هم سلطانی از سلاطین است که امورش مبتنی بر اجتهاد و تخمین است، جایز می‌داند که مردم دیگری را مقام پیامبر نصب کنند همچنان که مخالفین چنین گمان می‌کنند و جایز می‌داند که خلیفه پیامبر فاسقینی چون عثمان، معاویه، یزید و بنی مروان باشند.»


[1] مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول‌، العلامة المجلسي، ج4، ص40.