97/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ابدال/ ابدال در کلام و روایات شیعه
10. حدیث لوح: وَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ مُحَمَّدٍ الْقُمِّيُّ أَبُو الْقَاسِمِ بِشِيرَازَ سَنَةَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهالسلام قَالَ: قَالَ أَبِي لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةً فَمَتَى يَخِفُّ عَلَيْكَ أَنْ أَخْلُوَ بِكَ فِيهَا فَأَسْأَلَكَ عَنْهَا قَالَ جَابِرٌ فِي أَيِّ الْأَوْقَاتِ أَحْبَبْتَ فَخَلَا بِهِ أَبِي يَوْماً فَقَالَ لَهُ يَا جَابِرُ أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّوْحِ الَّذِي رَأَيْتَهُ بِيَدِ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله وَ عَمَّا أَخْبَرَتْكَ أُمِّي فَاطِمَةُ بِهِ مِمَّا فِي ذَلِكَ اللَّوْحِ مَكْتُوبٌ فَقَالَ جَابِرٌ أُشْهِدُ اللَّهَ لَا شَرِيكَ لَهُ أَنِّي دَخَلْتُ عَلَى أُمِّكَ فَاطِمَةَ علیهاالسلام فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله فَهَنَّيْتُهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَيْنِ علیهالسلام وَ رَأَيْتُ فِي يَدِهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ وَ رَأَيْتُ فِيهِ كِتَابَةً بَيْضَاءَ شَبِيهَةً بِنُورِ الشَّمْس.
فَقُلْتُ لَهَا بِأَبِي أَنْتِ وَ أُمِّي مَا هَذَا اللَّوْحُ فَقَالَتْ هَذَا لَوْحٌ أَهْدَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى رَسُولِهِ صلیالله علیه و آله فِيهِ اسْمُ أَبِي وَ اسْمُ بَعْلِي وَ اسْمُ وَلَدَيَّ وَ اسْمُ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِي أَعْطَانِيهِ أَبِي لِيُبَشِّرَنِي بِذَلِكَ قَالَ جَابِرٌ فَدَفَعَتْهُ إِلَيَّ أُمُّكَ فَاطِمَةُ علیهاالسلام فَقَرَأْتُهُ وَ نَسَخْتُهُ فَقَالَ لَهُ أَبِي علیهالسلام يَا جَابِرُ فَهَلْ لَكَ أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَيَّ قَالَ نَعَمْ فَمَشَى مَعَهُ أَبِي إِلَى مَنْزِلِهِ فَأَخْرَجَ أَبِي صَحِيفَةً مِنْ رَقٍ فَقَالَ يَا جَابِرُ انْظُرْ فِي كِتَابِك حَتَّى أَقْرَأَ أَنَا عَلَيْكَ فَقَرَأَهُ أَبِي عَلَيْهِ فَمَا خَالَفَ حَرْفٌ حَرْفاً فَقَالَ جَابِرٌ فَأُشْهِدُ اللَّهَ أَنِّي هَكَذَا رَأَيْتُهُ فِي اللَّوْحِ مَكْتُوباً- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هَذَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَ نُورِهِ وَ حِجَابِهِ وَ سَفِيرِهِ وَ دَلِيلِهِ- نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِينَ يَا مُحَمَّدُ عَظِّمْ أَسْمَائِي وَ اشْكُرْ نَعْمَائِي وَ لَا تَجْحَدْ آلَائِي إِنِّي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا قَاصِمُ الْجَبَّارِينَ وَ مُدِيلُ الْمَظْلُومِينَ وَ دَيَّانُ يَوْمِ الدِّينِ وَ إِنِّي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَمَنْ رَجَا غَيْرَ فَضْلِي أَوْ خَافَ غَيْرَ عَدْلِي عَذَّبْتُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ وَ عَلَيَّ فَتَوَكَّلْ إِنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً فَأُكْمِلَتْ أَيَّامُهُ وَ انْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِيّاً وَ إِنِّي فَضَّلْتُكَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِيَّك عَلَى الْأَوْصِيَاءِ وَ أَكْرَمْتُكَ بِشِبْلَيْكَ وَ سِبْطَيْكَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَجَعَلْتُ الْحَسَنَ مَعْدِنَ عِلْمِي بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِيهِ وَ جَعَلْتُ حُسَيْناً مَعْدِنَ وَحْيِي فَأَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ فِيَّ وَ أَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً عِنْدِي جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ التَّامَّةَ مَعَهُ[1] وَ حُجَّتِيَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِيبُ وَ أُعَاقِبُ[2] أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ وَ زَيْنُ أَوْلِيَائِيَ الْمَاضِينَ وَ ابْنُهُ سَمِيُّ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ لِعِلْمِي وَ الْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي سَيَهْلِكُ الْمُرْتَابُونَ فِي جَعْفَرٍ الرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأُكْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ وَ لَأَسُرَّنَّهُ فِي أَشْيَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ.[3]
« موسى بن محمّد قمّى أبو القاسم[4] در شيراز سال 313 برایم روایت کرد از سد بن عبد اللَّه اشعرى از بكر بن صالح و او از عبد الرّحمن سالم و او از ابو بصير و او از ابو عبد اللَّه جعفر بن محمّد علیهالسلام كه فرمود: پدرم به جابر بن عبد اللَّه انصارىّ فرمود: با تو كارى دارم هر وقت برايت دشوار نيست ميخواهم با تو تنها (خصوصی) باشم و آن را سوال کنم جابر گفت: هر وقت كه دوست داريد، روزى پدرم با جابر خلوت نمود و به او گفت: اى جابر داستان لوحى كه به دست فاطمه دختر رسول خدا صلیالله علیه و آله ديدى چه بود؟ و مادرم فاطمه از آنچه در آن لوح نوشته شده بود چه گفت؟
جابر گفت: خدا را شاهد مىگيرم كه روزى در زمان رسول خدا صلیالله علیه و آله بر مادرت فاطمه علیهاالسلام وارد شدم و تولّد حسين علیهالسلام را به او تبريك گفتم و ديدم در دستش لوح سبز رنگى است، گمان كردم كه آن زمرّد است، در آن لوح نوشتهاى سفيد شبيه نور خورشيد ديدم.
به ایشان عرض کردم: پدر و مادرم فدايت! اين لوح چيست؟ گفت: اين لوحى است كه خداى عزّ و جلّ آن را به رسولش صلیالله علیه و آله هديه داده و نام پدرم و نام شوهرم و نام دو فرزندم و نام آن جانشينان كه از فرزندان من هستند در آن است[5] ، پدرم آن را به من داده تا بدان وسيله به من مژده بدهد[6] ، جابر گفت: بعد مادرت فاطمه علیهاالسلام آن را به دست من داد، من آن را خواندم و از روى آن يادداشت كردم، سپس پدرم به او گفت: جابر برايت امكان دارد آن را به من نشان دهى، گفت: بله، و بعد پدرم با او به منزلش رفت، آنگاه پدرم صفحهاى از پوست رقیق را در آورد و گفت: اى جابر تو به نوشته خودت نگاه كن تا من (نوشته خود را) بر تو بخوانم، و پدرم آن را براى او خواند و هيچ حرفى با حرف ديگر (از نسخه پدرم با نسخه او) اختلاف نداشت، پس جابر گفت: خدا را شاهد مىگيرم كه من ديدم در آن لوح چنين نوشته شده[7] :
به نام خداوند بخشنده مهربان، اين نوشتهاى است از سوى خداوند عزّ و جلّ عزيز و حكيم به محمّد پيامبر و نور و حجاب او[8] و واسطه و ميانجى و فرستاده و راهنماى خويش كه آن را جبرئيل از نزد پروردگار جهانيان فرو آورده است، اى محمّد اسماء مرا بزرگ دار و نعمتهاى مرا سپاس گوى و عطاياى مرا انكار مكن، من خود همان خدايى هستم كه هيچ معبودى جز من نيست، درهم شكننده ستمكاران، دولت بخش ستمديدگان و حاكم و حسابخواه روز جزايم، من همان خدايم كه هيچ معبودى جز من نيست هر كس به چيزى جز فضل من اميدوار باشد يا جز از دادگرى من بيمناك باشد او را عذاب خواهم كرد چنان عذابى كه هيچ يك از مردمان را به آن عذاب نكردهام، پس تنها مرا پرستش كن و تنها توكّل بر من کن، همانا من پيامبرى برنينگيختهام كه دورانش را به پايان رسانم و زمانش سپرى شود مگر اينكه براى او جانشينى قرار داده باشم، همانا تو را بر همه پيامبران برترى دادهام و جانشين تو را بر همه اوصياء فضيلت بخشيدهام و به تو دو شير و نوادهات حسن و حسين هدیه دادم، و حسن را پس از سر آمدن زمان پدرش معدن علم خويش ساختم، و حسين را سرچشمه وحى خود گردانيدم و او را به شهادت اکرام کردم و سعادت را بر او تمام كردم، او برترين كسى است كه در راه من به شهادت رسيده، و از حيث مقام بلندمرتبهترين شهدا نزد من است. من كلمه تامّه[9] خود را با او همراه ساختم و حجّت رساى خود را نزد او قرار دادم، به واسطه عترت او پاداش مىدهم و كيفر مىكنم.
نخستين فرد آنان علىّ است كه سرور عبادتكنندگان و زينت بخش اولياء پيشين من است و فرزند او با جدّش محمود هم نام است، نام او محمّد شكافنده دانش من و معدن حكمت من است، بدگمانان و ناباوران به جعفر هلاك مىشوند، ردّكننده او همچون كسى است كه مرا ردّ كند. اين سخن از سوى من محقّق است كه بدون شكّ جايگاه جعفر را گرامى خواهم داشت و حتما خاطرش را در مورد شيعيان و ياوران و دوستانش خرسند خواهم ساخت.»