درس مهدویت استاد طبسی

97/10/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: غیبت انبیاء/ حضرت الیاس (علیه السلام)

اسرار و علل غیبت امام زمان (عج)

شباهت غیبت امام زمان(عج) با غیبت انبیاءعلیهم‌السلام

غیبت حضرت الیاس:روایت اول غیبت حضرت الیاس(علیه السلام)

مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِيشِ‌ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي (علیه السلام) قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) بَيْنَا أَبِي (علیه السلام) يَطُوفُ بِالْكَعْبَةِ إِذَا رَجُلٌ مُعْتَجِرٌ قَدْ قُيِّضَ لَه‌ فَقَطَعَ عَلَيْهِ أُسْبُوعَهُ‌ حَتَّى أَدْخَلَهُ إِلَى دَارٍ جَنْبَ الصَّفَا فَأَرْسَلَ إِلَيَّ فَكُنَّا ثَلَاثَةً فَقَالَ مَرْحَباً يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رَأْسِي وَ قَالَ بَارَكَ اللَّهُ فِيكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ بَعْدَ آبَائِهِ يَا أَبَا جَعْفَرٍ إِنْ شِئْتَ فَأَخْبِرْنِي وَ إِنْ شِئْتَ فَأَخْبَرْتُكَ وَ إِنْ شِئْتَ سَلْنِي وَ إِنْ شِئْتَ سَأَلْتُكَ وَ إِنْ شِئْتَ فَاصْدُقْنِي وَ إِنْ شِئْتَ صَدَقْتُكَ قَالَ كُلَّ ذَلِكَ أَشَاءُ قَالَ فَإِيَّاكَ أَنْ يَنْطِقَ لِسَانُكَ عِنْدَ مَسْأَلَتِي بِأَمْرٍ تُضْمِرُ لِي غَيْرَهُ‌ قَالَ إِنَّمَا يَفْعَلُ ذَلِكَ مَنْ فِي قَلْبِهِ عِلْمَانِ يُخَالِفُ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى أَنْ يَكُونَ لَهُ عِلْمٌ فِيهِ اخْتِلَافٌ قَالَ هَذِهِ مَسْأَلَتِي وَ قَدْ فَسَّرْتَ طَرَفاً مِنْهَا أَخْبِرْنِي عَنْ هَذَا الْعِلْمِ الَّذِي لَيْسَ فِيهِ اخْتِلَافٌ مَنْ يَعْلَمُهُ قَالَ أَمَّا جُمْلَةُ الْعِلْمِ فَعِنْدَ اللَّهِ جَلَّ ذِكْرُهُ وَ أَمَّا مَا لَا بُدَّ لِلْعِبَادِ مِنْهُ فَعِنْدَ الْأَوْصِيَاءِ قَالَ فَفَتَحَ الرَّجُلُ عَجِيرَتَهُ‌ وَ اسْتَوَى جَالِساً وَ تَهَلَّلَ وَجْهُهُ وَ قَالَ هَذِهِ أَرَدْتُ وَ لَهَا أَتَيْتُ زَعَمْتَ أَنَّ عِلْمَ مَا لَا اخْتِلَافَ فِيهِ مِنَ الْعِلْمِ عِنْدَ الْأَوْصِيَاءِ فَكَيْفَ يَعْلَمُونَهُ قَالَ كَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)يَعْلَمُهُ إِلَّا أَنَّهُمْ لَا يَرَوْنَ مَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)يَرَى لِأَنَّهُ كَانَ نَبِيّاً وَ هُمْ مُحَدَّثُونَ وَ أَنَّهُ كَانَ يَفِدُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَيَسْمَعُ الْوَحْيَ وَ هُمْ لَا يَسْمَعُونَ فَقَالَ صَدَقْتَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ سَآتِيكَ‌ بِمَسْأَلَةٍ صَعْبَةٍ أَخْبِرْنِي عَنْ هَذَا الْعِلْمِ مَا لَهُ لَا يَظْهَرُ كَمَا كَانَ يَظْهَرُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)قَالَ فَضَحِكَ أَبِي‌ (علیه السلام)- وَ قَالَ أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُطْلِعَ عَلَى عِلْمِهِ إِلَّا مُمْتَحَناً لِلْإِيمَانِ بِهِ كَمَا قَضَى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)أَنْ يَصْبِرَ عَلَى أَذَى قَوْمِهِ وَ لَا يُجَاهِدَهُمْ إِلَّا بِأَمْرِهِ فَكَمْ مِنِ اكْتِتَامٍ قَدِ اكْتَتَمَ بِهِ حَتَّى قِيلَ لَهُ‌ فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ‌ وَ ايْمُ اللَّهِ أَنْ لَوْ صَدَعَ قَبْلَ ذَلِكَ لَكَانَ آمِناً وَ لَكِنَّهُ إِنَّمَا نَظَرَ فِي الطَّاعَةِ وَ خَافَ الْخِلَافَ فَلِذَلِكَ كَفَّ فَوَدِدْتُ أَنَّ عَيْنَكَ تَكُونُ مَعَ مَهْدِيِّ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ الْمَلَائِكَةُ بِسُيُوفِ آلِ دَاوُدَ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ تُعَذِّبُ أَرْوَاحَ الْكَفَرَةِ مِنَ الْأَمْوَاتِ وَ تُلْحِقُ بِهِمْ أَرْوَاحَ أَشْبَاهِهِمْ مِنَ الْأَحْيَاءِ ثُمَّ أَخْرَجَ سَيْفاً ثُمَّ قَالَ هَا إِنَّ هَذَا مِنْهَا قَالَ فَقَالَ أَبِي إِي وَ الَّذِي اصْطَفَى مُحَمَّداً عَلَى الْبَشَرِ قَالَ فَرَدَّ الرَّجُلُ اعْتِجَارَهُ وَ قَالَ أَنَا إِلْيَاسُ مَا سَأَلْتُكَ عَنْ أَمْرِكَ وَ بِي مِنْهُ جَهَالَةٌ غَيْرَ أَنِّي أَحْبَبْتُ أَنْ يَكُونَ هَذَا الْحَدِيثُ قُوَّةً لِأَصْحَابِكَ[1] .

«حسن بن عباس بن حريش‌ از حضرت جواد الائمه(علیه السلام) و ايشان از حضرت صادق (علیه السلام) نقل كرد كه فرمود: پدرم مشغول طواف كعبه بود، مردي كه نقاب بر صورت داشت مقابلش ايستاد و طواف آن جناب را قطع كرد و پدرم را به خانه‌اى کنار صفا برد و به دنبال من نيز فرستاد. سه نفر شديم گفت: مرحبا به فرزند پيامبر! و دست بر روى سر من گذاشته گفت: خدا به تو خير دهد اى امين خداوند بعد از پدران خويش.

آنگاه به پدرم رو كرده گفت: ای ابا جعفر مي‌خواهى تو براى من توضيح ده یا من براي تو توضيح دهم. يا تو سؤال كن يا من. در صورتى كه بخواهى من تو را تصديق مي‌كنم يا تو مرا تصديق كن. فرمود: همه اينها را مي‌خواهم. آن مرد گفت: مبادا وقتى من سؤال كردم، جوابى بدهى كه حقيقت را پنهان كرده باشى.

فرمود: چنين جوابى را كسى ميدهد كه در دل دو علم داشته باشد که هر کدام مخالف ديگرى است. ولى خداوند امتناع دارد از اينكه داراى علمى متضاد باشد. گفت: سؤال من همين بود! اينك که قسمتى از آن را توضيح دادى بگو: علمى كه حقيقت خالص باشد و در آن اختلاف نباشد نزد كيست؟ فرمود: اما تمام اين علم نزد خدا است و آنچه مردم بدان نيازمندند در اختيار اوصياء است.

امام صادق (علیه السلام) فرمود: آن مرد نقاب از صورت برداشت و روى پا نشست. صورتش ميدرخشيد. گفت: براى همين علم آمدم و مقصودم همين بود. شما عقيده دارى كه علم بدون اختلاف نزد اوصياء هست، از كجا آنها بر اين علم آگاه ميشوند؟

فرمود: همانطور که پيامبر (صلی الله علیه و آله)ميدانست؛ مگر اینکه آنها آنچه پيامبر ميدید، نمیبینند. زيرا او نبی بود و آنها محدث هستند، او از خداوند بدون واسطه وحى ميگرفت و وحی را میشنید و اوصياء استماع وحى نميكنند. گفت: صحيح است! اكنون سؤال مشكلى دارم. بگو ببينم چرا اين علم آن طورى كه براى پيامبر (صلی الله علیه و آله)ظاهر ميشد، حالا ظاهر نميشود؟

پدرم لبخندى زد و فرمود: خداوند هرگز علم خود را جز به کسی که او را به ایمان آزمایش کرده نميدهد. همان طور که به پيامبر دستور داد تا اجازه نداده با مشركين پيكار نكند و بر آزار آنها صبر نمايد. چقدر به خاطر اطاعت امر الهی دعوت مخفیانه نمود، تا اینکه دستور رسيد كه اكنون آشكارا دعوت كن و از مشركين كناره بگير. خدا شاهد است اگر قبل از اين دستور هم آشكارا دعوت ميكرد، در امان بود؛ ولى او ملاحظه اطاعت امر خدا را مينمود و ميترسيد مخالفت با دستور خدا بنمايد. به همين جهت خوددارى نمود. دلم ميخواهد چشمهاى تو شاهد مهدى اين امت باشد. ببينى که ملائكه با شمشيرهاى آل داوود بين آسمان و زمين چگونه روح كفار مرده و ارواح كسانى كه شبيه كافران هستند از زنده‌ها را عذاب ميكنند. سپس شمشيرى بيرون آورده گفت: اين از همان شمشيرها است.

پدرم فرمود: آرى به آن خدائى كه محمد را بر کل بشریت انتخاب کرد. گفت: آن شخص در اين موقع نقاب بر صورت انداخت و گفت: من الياس هستم. من نشناخته از شما سؤال نكردم. خواستم اين حديث نيروئى براى اصحابت باشد. »توضیح روایت:

مرحوم مجلسی میفرماید:

" فضحك أبي" لعل ضحكه (علیه السلام) كان لهذا النوع من السؤال الذي ظاهره الامتحان تجاهلا مع علمه بأنه عارف بحاله، أو لعده المسألة صعبة و ليست عنده عليه السلام كذلك، و حاصل الجواب أن ظهور هذا العلم مع رسول الله (صلی الله علیه و آله)دائما في محل المنع، فإنه كان في سنين من أول بعثته مكتتما إلا عن أهله، لخوف عدم قبول الخلق منه حتى أمر بإعلانه، و كذلك الأئمةعلیهم‌السلام قوله: «تعذب أرواح الكفرة»، قيل: إشارة إلى الذين أحياهم في الرجعة" ثم أخرج" أي إلياس (علیه السلام)" سيفا ثم قال: ها" و هو حرف تنبيه، أو بمعنى خذ" إن هذا منها" أي من تلك السيوف الشاهرة في زمانه (علیه السلام)، لأن اليأس من أعوانه علیهما‌السلام و لعل رد الاعتجار لأنه مأمور بأن لا يراه أحد بعد المعرفة الظاهرة.[2]

«" فضحک أبی" شاید تبسم امام (علیه السلام) به جهت این بوده که ظاهر چنین سؤالی برای امتحان است و او تجاهل کرده با وجود علم به اینکه او عارف به حال ایشان است. یا جهت تبسم امام (علیه السلام) این باشد که او مسئله را مشکل شمرد در حالی که نزد امام چنین نیست، و حاصل جواب اینکه: ظهور این علم همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله)به صورت دائم ممنوع است. به راستی پیامبر (صلی الله علیه و آله)در سالهای اول بعثت این علم را جز از اهلش پوشیده داشت؛ از ترس اینکه مردم از او نپذیرند. تا اینکه امر به اعلان رسید و ائمه علیهم‌السلام نیز چنین هستند.

قوله: "تعذب أرواح الکفرة"، گفته شده است: اشاره باشد به کسانی که در رجعت زنده میشوند " ثم اخرج" یعنی الیاس (علیه السلام) "سیفا ثم قال: ها" و این حرف تنبیه است یا به معنای بگیر " إن هذا منها" یعنی این شمشیر از آن شمشیرهای مشهور در زمان امام (علیه السلام)، زیرا الیاس از یاران امام (علیه السلام) است. و شاید پوشاندن دوباره صورت به این جهت بود که او مأمور بود به اینکه بعد از شناخت ظاهری دیده نشود.»

پس حضرت الیاس (علیه السلام) جزو انبیائی بود که از قوم خود غائب شد و غیبت او طبق این روایت ادامه دارد و جزء یاران حضرت مهدی (عج) در زمان ظهور میباشد.

بررسی سند روایت:مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى‌ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْعَبَّاسِ بْنِ الْحَرِيشِحسن بن عباس بن حریش:

مرحوم مامقانی میفرماید:

عدّ الشيخ‌ الحسن بن عباس بن حريش الرازي من أصحاب الجواد (علیه السلام). و قال في الفهرست‌: الحسن بن العباس بن حريش الرازي، له كتاب: ثواب قراءة: ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ‌،﴾ أخبرنا به ابن أبي جيد، عن محمّد بن الحسن بن الوليد، عن الصفار، عن أحمد بن إسحاق بن سعيد، عن الحسن بن العباس ابن حريش الرازي. انتهى. و قال النجاشي‌: الحسن بن العباس بن الحريش الرازي أبو علي، روى عن أبي جعفر الثاني (علیه السلام)، ضعيف جدا، له كتاب: ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾، و هو كتاب رديّ الحديث، مضطرب الألفاظ، أخبرنا إجازة محمّد بن علي القزويني، قال: حدّثنا أحمد بن محمّد بن يحيى، عن الحميري، عن أحمد ابن محمّد بن عيسى، عنه. انتهى.

و قال ابن الغضائري‌: الحسن بن العباس بن الحريش الرازي أبو محمّد، ضعيف جدّا، يروي عن أبي جعفر الثاني (علیه السلام) فضل: ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾، و له كتاب مصنّف فاسد الألفاظ، تشهد مخائله على أنّه موضوع. و هذا الرجل لا يلتفت إليه، و لا يكتب من حديثه.

و ذكره ابن داود في القسم الثاني‌، و عدّه من أصحاب الجواد (علیه السلام) و نقل عن النجاشي أنّه: ضعيف جدّا.

و ظاهر المولى تقي المجلسي قدّس سرّه‌ الميل إلى إصلاح حال الرجل، حيث قال: روى الكتاب الكليني رحمه‌الله‌ و أكثره من الدقيق، لكنّه مشتمل على علوم كثيرة، و لمّا لم يصل إليه أفهام بعض ردّه بأنّه مضطرب الألفاظ. و الذي يظهر بعد التتبع و التأمّل‌ أنّ أكثر الأخبار الواردة عن الجواد و الهادي و العسكري علیهم‌السلام لا تخلو من اضطراب تقيّة، أو اتّقاء؛ لأنّ أكثرها مكاتبة، و يمكن أن تقع في أيدي المخالفين‌، و لمّا كان أئمتنا أفصح فصحاء العرب عند المؤالف و المخالف؛ فلو اطّلعوا على مثل أخبارهم كانوا يجزمون بأنّها ليست منهم، و لهذا لا يسمّون غالبا، و يعبّر عنهم علیهم‌السلام ب: الرجل و الفقيه.[3]

«مرحوم شیخ طوسی حسن بن عباس بن حریش رازی را از اصحاب امام جواد (علیه السلام) شمرده است. و در فهرست گفت: حسن بن عباس بن حریش رازی برای او کتاب است: ثواب قرائت إِنَّا أَنْزَلْناهُ. نجاشی گفت: او از ابو جعفر ثانی (علیه السلام) روایت کرده است و او جدا ضعیف است و برای او کتاب است: ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ و آن کتابی با احادیثی سطح پایین است و الفاظ آن مضطرب است.

ابن غضائری گفت: او جدا ضعیف است و او از ابو جعفر ثانی (علیه السلام) روایت می‌کرد در فضل﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾ و برای او کتابی است که الفاظ آن فاسد است و درهم ریختگی آن شهادت به جعلی بودن آن می‌دهد و به این شخص اعتنائی نمی‌شود و احادیث او نوشته نمی‌شود. ابن داوود او را در بخش دوم ذکر کرده است و او را از اصحاب امام جواد (علیه السلام) شمرده است و از نجاشی نقل کرده است که او جدا ضعبف است.

و ظاهرا مرحوم محمد تقی مجلسی میل به اصلاح حال رجل دارد آنجا که گفت: کلینی این کتاب را نقل کرده است و ایشان در نقل دقیق بودند لکن این کتاب مشتمل بر علوم زیادی است و چون به افهام بعضی نمیرسیده، آن را رد میکردند به اینکه الفاظ آن مضطرب است.

و آنچه بعد از تأمل و تتبع ظاهر میشود اینکه اکثر روایاتی که از جواد و هادی و عسگری علیهم‌السلام وارد شده خالی از اضطراب نیست و از روی تقیه صادر شده است، چون اکثر آن روایات مکاتبه بوده است و امکان این را داشته است که در دست مخالفین بیافتد و چون ائمهی ما فصیحترین فصحاء نزد موافق و مخالف بودند پس اگر مخالفین بر مثل این اخبار دست مییافتند، جزم پیدا میکردند که آن اخبار از ائمه علیهم‌السلام نیستند و به همین جهت غالبا نامی از آنها برده نمیشد و از آنان تعبیر به رجل و فقیه میشد.»


[1] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج1، ص242.
[2] مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول‌، العلامة المجلسي، ج3، ص63.
[3] تنقيح المقال في علم الرجال، المامقاني، الشيخ عبد الله، ج19، ص355.