97/09/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: غیبت انبیاء/ حضرت شعیب (علیه السلام)
اسرار و علل غیبت امام زمان (عج)شباهت غیبت امام زمان(عج) با غیبت انبیاءعلیهمالسلام
غیبت حضرت شعیب (علیه السلام)بیان مرحوم طبرسی پیرامون عاقبت قوم حضرت شعیب (علیه السلام):قال الطبرسي رحمه الله في قوله تعالى ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ﴾[1] أي فأخذ قوم شعيب الزلزلة عن الكلبي و قيل أرسل الله عليهم وقدة[2] و حرا شديدا فأخذ بأنفاسهم فدخلوا أجواف البيوت فدخل عليهم البيوت فلم ينفعهم ظل و لا ماء و أنضجهم الحر فبعث الله تعالى سحابة فيها ريح طيبة فوجدوا برد الريح و طيبها و ظل السحابة فتنادوا عليكم بها فخرجوا إلى البرية فلما اجتمعوا تحت السحابة ألهبها الله عليهم نارا و رجفت بهم الأرض فاحترقوا كما يحترق الجراد المقلي و صاروا رمادا و هو عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ عن ابن عباس و غيره من المفسرين.[3]
﴿فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ﴾: كلبى گويد: يعنى قوم شعيب را زلزلهاى فرا گرفت. ابن عباس و مفسران ديگر گويند: چنان گرمايى شديد آنها را فرا گرفت كه به اتاقها و سايهها پناه بردند. اما آنها را سودى نبخشيد. حتى آب هم به حال آنها فايده نداشت. از شدت گرما بدن آنها پخته شده بود. خداوند ابرى فرستاد كه همراه آن نسيم ملايمى مىوزيد. آنها همگى به سايه ابر پناه بردند. در اين وقت شعلهاى آتش از ابر جدا شد و آنها را همچون ملخ سوزانيد و خاكستر شدند. اين عذاب را عذاب «يوم الظلة» خواندهاند.»
روایت وهب بن منبه در مورد شعیب نبی(علیه السلام)مرحوم مجلسی روایاتی را از ائمه در مورد حضرت شعیب نقل میکند امّا بعضی از روایاتی که در مورد حضرت شعیب نقل میکند از وهب (عج) وهب بن وهب یا وهب بن منبه ) میباشد.
4. وَ عَنِ ابْنِ بَابَوَيْهِ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ شَاذَانَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُثْمَانَ الْبَرْوَاذِيُّ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ سُفْيَانَ الْحَافِظِ السَّمَرْقَنْدِيُّ حَدَّثَنَا صَالِحُ بْنُ سَعِيدٍ التِّرْمِذِيُّ عَنْ عَبْدِ الْمُنْعِمِ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ الْيَمَانِيِّ قَالَ: إِنَّ شُعَيْباً وَ أَيُّوبَ علیهماالسلام وَ بَلْعَمَ بْنَ بَاعُورَاءَ كَانُوا مِنْ وُلْدِ رَهْطٍ آمَنُوا لِإِبْرَاهِيمَ يَوْمَ أُحْرِقَ فَنَجَا وَ هَاجَرُوا مَعَهُ إِلَى الشَّامِ فَزَوَّجَهُمْ بَنَاتِ لُوطٍ فَكُلُّ نَبِيٍّ كَانَ قَبْلَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ بَعْدَ إِبْرَاهِيمَ (علیه السلام) مِنْ نَسْلِ أُولَئِكَ الرَّهْطِ فَبَعَثَ اللَّهُ شُعَيْباً إِلَى أَهْلِ مَدْيَنَ وَ لَمْ يَكُونُوا فَصِيلَةَ شُعَيْبٍ وَ لَا قَبِيلَتَهُ الَّتِي كَانَ مِنْهَا وَ لَكِنَّهُمْ كَانُوا أُمَّةً مِنَ الْأُمَمِ بُعِثَ إِلَيْهِمْ شُعَيْبٌ (علیه السلام) وَ كَانَ عَلَيْهِمْ مَلِكٌ جَبَّارٌ لَا يُطِيقُهُ أَحَدٌ مِنْ مُلُوكِ عَصْرِهِ وَ كَانُوا يَنْقُصُونَ الْمِكْيَالِ وَ الْمِيزَانِ وَ يَبْخَسُونَ النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ مَعَ كُفْرِهِمْ بِاللَّهِ وَ تَكْذِيبِهِمْ لِنَبِيِّهِ وَ عُتُوِّهِمْ وَ كَانُوا يَسْتَوْفُونَ إِذَا اكْتَالُوا لِأَنْفُسِهِمْ أَوْ وَزَنُوا لَهَا فَكَانُوا فِي سَعَةٍ مِنَ الْعَيْشِ فَأَمَرَهُمُ الْمَلِكُ بِاحْتِكَارِ الطَّعَامِ وَ نَقْصِ مَكَايِيلِهِمْ وَ مَوَازِينِهِمْ وَ وَعَظَهُمْ شُعَيْبٌ فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ الْمَلِكُ مَا تَقُولُ فِيمَا صَنَعْتُ أَ رَاضٍ أَمْ أَنْتَ سَاخِطٌ فَقَالَ شُعَيْبٌ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيَّ أَنَّ الْمَلِكَ إِذَا صَنَعَ مِثْلَ مَا صَنَعْتَ يُقَالُ لَهُ مَلِكٌ فَاجِرٌ فَكَذَّبَهُ الْمَلِكُ وَ أَخْرَجَهُ وَ قَوْمَهُ مِنْ مَدِينَتِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى حِكَايَةً عَنْهُمْ ﴿لَنُخْرِجَنَّكَ يا شُعَيْبُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنا﴾[4] فَزَادَهُمْ شُعَيْبٌ فِي الْوَعْظِ فَ ﴿قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا﴾[5] فَآذَوْهُ بِالنَّفْيِ مِنْ بِلَادِهِمْ فَسَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْحَرَّ وَ الْغَيْمَ حَتَّى أَنْضَجَهُمْ فَلَبِثُوا فِيهِ تِسْعَةَ أَيَّامٍ وَ صَارَ مَاؤُهُمْ حَمِيماً لَا يَسْتَطِيعُونَ شُرْبَهُ فَانْطَلَقُوا إِلَى غَيْضَةٍ لَهُمْ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى ﴿وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ﴾ فَرَفَعَ اللَّهُ لَهُمْ سَحَابَةً سَوْدَاءَ فَاجْتَمَعُوا فِي ظِلِّهَا فَأَرْسَلَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ نَاراً مِنْهَا فَأَحْرَقَتْهُمْ فَلَمْ يَنْجُ مِنْهُمْ أَحَدٌ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى ﴿فَأَخَذَهُمْ عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ﴾ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله)إِذَا ذُكِرَ عِنْدَهُ شُعَيْبٌ قَالَ ذَلِكَ خَطِيبُ الْأَنْبِيَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَلَمَّا أَصَابَ قَوْمَهُ مَا أَصَابَهُمْ لَحِقَ شُعَيْبٌ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِمَكَّةَ فَلَمْ يَزَالُوا بِهَا حَتَّى مَاتُوا وَ الرِّوَايَةُ الصَّحِيحَةُ أَنَّ شُعَيْباً (علیه السلام) صَارَ مِنْهَا إِلَى مَدْيَنَ فَأَقَامَ بِهَا وَ بِهَا لَقِيَهُ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ (علیه السلام).[6]
«وهب بن منبه یمانی گفت: شعیب و ایوبعلیهماالسلام و بلعم بن باعورا با هم فامیل بودند و در روز آتش زدن به ابراهیم(علیه السلام) ایمان آوردند. پس نجات پیدا کردند و همراه او به شام هجرت کردند. آنگاه حضرت لوط دخترانش را به ازدواج آنها درآورد. پس هر پیامبری قبل بنی اسرائیل و بعد ابراهیم (علیه السلام) از نسل این جمع بودند و خداوند شعیب (علیه السلام) را برای اهل مدین مبعوث کرد و آنها خویشاوندان و قبیلهی شعیب نبودند ولی امتی از امتها بودند که شعیب (علیه السلام) به سوی آنها مبعوث شده بود و برآنان پادشاه ستمگری بود که دیگر پادشاهان هم عصرش توان مقابله با او را نداشتند. آنان در مکیال و میزان کم میگذاشتند و کم فروشی میکردند و خداوند و پیامبرش را تکذیب میکردند ولی در خریدن کامل میگرفتند و وزن میکردند. با این روش ثروت زیادی اندوخته بودند. پادشاه آنان را امر به احتکار طعام و کم گذاشتن در مکیال و میزان کرد و شعیب (علیه السلام) آنان را موعظه کرد. آنگاه پادشاه دنبال شعیب (علیه السلام) فرستاد و به او گفت: آیا از آنچه نسبت به سرزمینم انجام میدهم ناخشنودی؟! شعیب گفت: خداوند به من وحی کرد: هنگامی که پادشاهی مانند تو رفتار کرد، حاکم ستمگر است. پس پادشاه او را تکذیب کرد و او و قومش را از شهر اخراج کرد. خداوند داستان آنان را چنین حکایت نمود: «ای شعیب! تو و کسانی که همراه تو ایمان آوردند را از سرزمینمان خارج میکنیم.» اما شعیب(علیه السلام) آنان را بیشتر نصیحت کرد. « گفتند: اى شعيب آيا نماز تو به تو دستور مىدهد كه آنچه را پدران ما مىپرستيدهاند رها كنيم يا در اموال خود به ميل خود تصرف نكنيم.» پس او را با تبعید مجازات کردند و خداوند حرارت و تشنگی را بر آنها مسلط کرد؛ تا اینکه آنان پخته شدند. نه روز گرفتار بودند و آب آنها حمیم گشت که نمیتوانستند بنوشند. پس به بیشه رفتند. به قول خداوند: ﴿وَ أَصْحابُ الْأَيْكَةِ﴾ پس خداوند ابر سیاهی فرستاد و آنان در سایه ابر جمع شدند. آنگاه آتشی از آن بر آنها فرستاد؛ پس آنها را سوزاند و احدی از آنها نجات نیافت. این است قول خداوند ﴿فَأَخَذَهُمْ عَذابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ﴾ و به راستی هنگامی که نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله)ذکر شعیب (علیه السلام) میکردند، میفرمود: او خطیب انبیاء در روز قیامت است. پس چون آن عذاب و بلا بر آنان فرود آمد. شعیب و کسانی که ایمان آورده بودند همراه او به مکه رفتند و تا آخر عمر در آنجا باقی ماندند. ولی روایت صحیح این است که شعیب (علیه السلام) به مدین رفت و در آنجا بود که موسی بن عمران (علیه السلام) با او ملاقات کرد.»
بررسی سند روایت4:وهب بن وهب:ایشان هم از نظر ما و هم از نظر عامه مورد تأیید نیست.
دیدگاه علمای عامه نسبت به وهب بن وهب:ذهبی میگوید: او از شخصیتهای سرشناس رجال است؛ ولی احادیث او متروک است. (عج)به آنها عمل نمیشود.)
احمد و ابن نعیم گفتند: او جعل حدیث میکرد.
بخاری گفته است: سکتوا عنه (عج)این از بدترین تعبیرات در تضعیف است)خطیب گفته است: کان فقیها اخباریا مادر وهب بن وهب همسر امام صادق(علیه السلام) بود و با ایشان ازدواج کردند. دیدگاه علمای شیعه در مورد وهب بن وهب:مرحوم شوشتری میفرماید:
قال: عدّه الشيخ في رجاله في أصحاب الصادق (علیه السلام) قائلا: «أبو البختري القرشي المدني» و عنونه في الفهرست قائلا: أبو البختري، ضعيف، و هو عامّي المذهب و عنونه النجاشي، قائلا: و كان كذّابا، و له أحاديث مع الرشيد في الكذب؛ قال سعد: تزوّج أبو عبد اللّه (علیه السلام) بامّه، و عنونه ابن النديم، قائلا: بن كثير بن عبد اللّه (عج)إلى أن قال) و كان فقيها أخباريّا ناسبا، و ولّاه هارون القضاء بعسكر المهدي، ثمّ عزله و ولّاه مدينة الرسول (صلی الله علیه و آله)بعد بكّار بن عبد اللّه، و جعل إليه حربها مع القضاء ثمّ عزل فقدم بغداد و توفّي بها؛ و كان ضعيفا في الحديث. و ضعّفه الفقيه. و في الاستبصار: عامّي متروك العمل في ما يختصّ به. و في التهذيب: ضعيف جدّا عند أصحاب الحديث. و قال الكشّي و قال عليّ أيضا: كان أبو البختري من أكذب البريّة. محمّد بن مسعود قال: حدّثني عليّ بن الحسن بن عليّ بن فضّال، قال: حدّثني محمّد بن الوليد البجلي، قال: حدّثنا العبّاس بن هلال عن أبي الحسن الرضا (علیه السلام) قال العبّاس: سمعت رجلا يخبر أنّ أبا البختري كان يحدّث أنّ النار تستأمر في قرشي سبع مرّات، قال: فقال له أبو الحسن (علیه السلام): قد كذب على اللّه و ملائكته و رسله. و قال زكريّا الساجي: بلغني أنّ البختري دخل على الرشيد- و هو قاض- و هارون إذ ذاك يطير الحمام، فقال: هل تحفظ في هذا شيئا! فقال: حدّثني هشام ابن عروة عن أبيه عن عائشة: أنّ النبيّ (صلی الله علیه و آله)كان يطير الحمام، فقال: اخرج عنّي! لو لا أنّه رجل من قريش لعزلته. و قيل لأحمد بن حنبل: تعلم أحدا روى «لا سبق إلّا في خفّ أو حافر أو جناح؟» فقال: ما روى هذا إلّا ذاك الكذّاب أبو البختري.و قال عثمان بن أبي شيبة: إنّه دجّال أرى أنّه يبعث دجّالا، و قال عليّ بن المديني و أبو بكر بن عيّاش و إبراهيم الجوزجاني و أبو داود: إنّه كذّاب. و في ادباء الحموي: كان فقيها أخباريّا نسّابا، لكنّه متّهم في الحديث، توفّي ببغداد في سنة مائتين.[7]
«مرحوم شیخ در رجال خود او را از اصحاب امام صادق (علیه السلام) شمرده است و گفته: ابو البختری قرشی مدنی و در فهرست او را عنوان کرده و گفته: ابو البختری ضعیف است و او از اهل سنت است. و نجاشی گفته است: او کذاب بود و احادیثی با هارون الرشید در کذب دارد. سعد گفت: امام صادق (علیه السلام) با مادر او ازدواج کرد. ابن ندیم گفته است: او فقیه اخباری نسبشناس بود، و هارون او را قاضی ارتش قرار داد. بد او را عزل کرد و بعد از بکار بن عبد الله استاندار مدینه قرار داد. سپس او را عزل کرد و در آخر به بغداد آمد و در آنجا درگذشت؛ و در حدیث ضعیف بود.
شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه او را تضعیف کرده است، و شیخ طوسی در استبصار گفته: او عامی است و به روایاتی که فقط او نقل کرده عمل نمیشود، و در تهذیب گفته: او نزد اصحاب جدا ضعیف است.کشی و علی گفتندکه: ابو البختری از دروغگوترین افراد است. عباس (عج)عموی پیامبر) گفت: شنیدم مردی خبر میداد که بختری حدیث میگفت که آتش در مورد قرشی هفت مرتبه اجازه میگرفت. گفت: امام رضا (علیه السلام) فرمود: به تحقیق او بر خداوند و ملائکه و پیامبرانش دروغ بسته است.
زکریا ساجی گفت: به من خبر رسید که بختری بر هارون الرشید وارد شد – و او قاضی هارون بود – و هارون در این هنگام کبوتر بازی میکرد. هارون گفت: آیا در این مورد چیزی حفظ هستی؟ بختری گفت: هشام بن عروه از پدرش از عایشه برای من حدیث گفت که پیامبر (صلی الله علیه و آله)کبوتر بازی میکرد!!! پس گفت: گم شو بیرون! اگر قریشی نبودی، حتما عزلت میکردم.
به احمد بن حنبل گفتند: به یاد داری کسی این روایت نقل کرده باشد: "مسابقه (عج)شرط بندی) جز در خفّ یا شتر سواری یا کبوتربازی جایز نیست!" پس گفت: این را جز کذاب ابو بختری روایت نکرده است. عثمان بن ابی شیبه گفت: او دجال است و میبینم که او دجال را برمیانگیزد، و علی بن مدینی و ابوبکر بن عیاش و ابراهیم جوزجانی و ابو داود گفتند: او کذاب است. و در ادباء حموی آمده: او فقیه اخباری نسب شناس است؛ ولی در حدیث متهم است. در سال 200 در بغداد از دنیا رفت.»
نتیجه: متفردات وهب بن وهب مورد قبول نیست.