درس مهدویت استاد طبسی

97/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: غیبت انبیاء/ حضرت سلیمان (علیه السلام)

اسرار و علل غیبت امام زمان (عج)

شباهت غیبت امام زمان(عج) با غیبت انبیاءعلیهم‌السلام

غیبت اوصیا و حجج الهی بعد از حضرت موسی(علیه السلام)غیبت حضرت سلیمان (علیه السلام)

ادامه حدیث:

ثُمَّ أَخْفَى سُلَيْمَانُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرَهُ وَ تَزَوَّجَ بِامْرَأَةٍ وَ اسْتَتَرَ مِنْ شِيعَتِهِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَسْتَتِرَ ثُمَّ إِنَ‌ امْرَأَتَهُ قَالَتْ لَهُ ذَاتَ يَوْمٍ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي مَا أَكْمَلَ خِصَالَكَ وَ أَطْيَبَ رِيحَكَ وَ لَا أَعْلَمُ لَكَ خَصْلَةً أَكْرَهُهَا إِلَّا أَنَّكَ فِي مَئُونَةِ أَبِي فَلَوْ دَخَلْتَ السُّوقَ فَتَعَرَّضْتَ لِرِزْقِ اللَّهِ رَجَوْتُ أَنْ لَا يُخَيِّبَكَ فَقَالَ لَهَا سُلَيْمَانُ (علیه السلام) إِنِّي وَ اللَّهِ مَا عَمِلْتُ عَمَلًا قَطُّ وَ لَا أُحْسِنُهُ فَدَخَلَ السُّوقَ فَجَالَ يَوْمَهُ ذَلِكَ ثُمَّ رَجَعَ فَلَمْ يُصِبْ شَيْئاً فَقَالَ لَهَا مَا أَصَبْتُ شَيْئاً قَالَتْ لَا عَلَيْكَ إِنْ لَمْ يَكُنِ الْيَوْمَ كَانَ غَداً فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ خَرَجَ إِلَى السُّوقِ فَجَالَ يَوْمَهُ فَلَمْ يَقْدِرْ عَلَى شَيْ‌ءٍ وَ رَجَعَ فَأَخْبَرَهَا فَقَالَتْ لَهُ يَكُونُ غَداً إِنْ شَاءَ اللَّهُ فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْيَوْمِ الثَّالِثِ مَضَى حَتَّى انْتَهَى إِلَى سَاحِلِ الْبَحْرِ فَإِذَا هُوَ بِصَيَّادٍ فَقَالَ لَهُ هَلْ لَكَ أَنْ أُعِينَكَ وَ تُعْطِيَنَا شَيْئاً قَالَ نَعَمْ فَأَعَانَهُ فَلَمَّا فَرَغَ أَعْطَاهُ الصَّيَّادُ سَمَكَتَيْنِ فَأَخَذَهُمَا وَ حَمِدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ إِنَّهُ شَقَّ بَطْنَ إِحْدَاهُمَا فَإِذَا هُوَ بِخَاتَمٍ فِي بَطْنِهَا فَأَخَذَهُ فَصَرَّهُ فِي ثَوْبِهِ‌ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَصْلَحَ السَّمَكَتَيْنِ وَ جَاءَ بِهِمَا إِلَى مَنْزِلِهِ فَفَرِحَتِ امْرَأَتُهُ بِذَلِكَ وَ قَالَتْ لَهُ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَدْعُوَ أَبَوَيَّ حَتَّى يَعْلَمَا أَنَّكَ قَدْ كَسَبْتَ فَدَعَاهُمَا فَأَكَلَا مَعَهُ فَلَمَّا فَرَغُوا قَالَ لَهُمْ هَلْ تَعْرِفُونِّي قَالُوا لَا وَ اللَّهِ إِلَّا أَنَّا لَمْ نَرَ إِلَّا خَيْراً مِنْكَ قَالَ فَأَخْرَجَ خَاتَمَهُ فَلَبِسَهُ فَحَنَّ عَلَيْهِ الطَّيْرُ وَ الرِّيحُ وَ غَشِيَهُ الْمُلْكُ وَ حَمَلَ الْجَارِيَةَ وَ أَبَوَيْهَا إِلَى بِلَادِ إِصْطَخْرَ وَ اجْتَمَعَتْ إِلَيْهِ الشِّيعَةُ وَ اسْتَبْشَرُوا بِهِ فَفَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُمْ مِمَّا كَانُوا فِيهِ مِنْ حَيْرَةِ غَيْبَتِهِ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ أَوْصَى إِلَى آصَفَ بْنِ بَرْخِيَا بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فَلَمْ يَزَلْ بَيْنَهُمْ تَخْتَلِفُ إِلَيْهِ الشِّيعَةُ وَ يَأْخُذُونَ عَنْهُ مَعَالِمَ دِينِهِمْ ثُمَّ غَيَّبَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى آصَفَ غَيْبَةً طَالَ أَمَدُهَا ثُمَّ ظَهَرَ لَهُمْ فَبَقِيَ بَيْنَ قَوْمِهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّهُ وَدَّعَهُمْ فَقَالُوا لَهُ أَيْنَ الْمُلْتَقَى قَالَ عَلَى الصِّرَاطِ وَ غَابَ عَنْهُمْ مَا شَاءَ اللَّهُ فَاشْتَدَّتِ الْبَلْوَى عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ بِغَيْبَتِهِ وَ تَسَلَّطَ عَلَيْهِمْ بُخْتَ‌نَصَّرُ فَجَعَلَ يَقْتُلُ مَنْ يَظْفَرُ بِهِ مِنْهُمْ وَ يَطْلُبُ مَنْ يَهْرُبُ وَ يَسْبِي ذَرَارِيَّهُمْ فَاصْطَفَى مِنَ السَّبْيِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ يَهُودَا أَرْبَعَةَ نَفَرٍ فِيهِمْ دَانِيَالُ وَ اصْطَفَى مِنْ وُلْدِ هَارُونَ عُزَيْراً وَ هُمْ يَوْمَئِذٍ صِبْيَةٌ صِغَارٌ فَمَكَثُوا فِي يَدِهِ وَ بَنُو إِسْرَائِيلَ فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ وَ الْحُجَّةُ دَانِيَالُ(علیه السلام) أَسِيرٌ فِي يَدِ بُخْتَ‌نَصَّرَ تِسْعِينَ سَنَةً فَلَمَّا عَرَفَ فَضْلَهُ وَ سَمِعَ أَنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ يَنْتَظِرُونَ خُرُوجَهُ- وَ يَرْجُونَ الْفَرَجَ فِي ظُهُورِهِ وَ عَلَى يَدِهِ أَمَرَ أَنْ يُجْعَلَ فِي جُبٍّ عَظِيمٍ وَاسِعٍ وَ يُجْعَلَ مَعَهُ الْأَسَدُ لِيَأْكُلَهُ فَلَمْ يَقْرَبْهُ وَ أَمَرَ أَنْ لَا يُطْعَمَ فَكَانَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَأْتِيهِ بِطَعَامِهِ وَ شَرَابِهِ عَلَى يَدِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِهِ فَكَانَ دَانِيَالُ يَصُومُ النَّهَارَ وَ يُفْطِرُ بِاللَّيْلِ عَلَى مَا يُدْلَى إِلَيْهِ مِنَ الطَّعَامِ فَاشْتَدَّتِ الْبَلْوَى عَلَى شِيعَتِهِ وَ قَوْمِهِ وَ الْمُنْتَظِرِينَ لَهُ وَ لِظُهُورِهِ وَ شَكَّ أَكْثَرُهُمْ فِي الدِّينِ لِطُولِ الْأَمَدِ.[1]

«سپس سليمان (علیه السلام) امر خود را پنهان كرد و در همان حال ازدواج كرد[2] و از شيعيانش نيز تا آنگاه كه خدا خواست مستور بود، بعد از آن‌ روزى همسرش گفت: پدر و مادرم فداى تو! چقدر نيكو خصال و خوش رائحه‌اى! و هيچ مكروهى در تو نيست جز آنكه هزينه تو بر عهده پدرم مى‌باشد، اگر به بازار مى‌رفتى و در صدد تحصيل روزى بر مى‌آمدى نيكو بود و اميدوارم كه خدا تو را نااميد نسازد، سليمان (علیه السلام) گفت: من تا به حال كار و كسبى نكرده‌ام و راه و رسم آن را درست نمى‌دانم، آن روز بازار رفت و گردش كرد و برگشت و چيزى بدو نرسيد و به زن گفت: چيزى حاصل نشد، زن گفت: عيبى بر تو نيست! اگر امروز نبود فردا هست! و چون فردا شد به بازار رفت و تمام روز به گردش پرداخت و چيزى عايدش نشد و بازگشت و زن را مطّلع ساخت و وى گفت: ان شاء اللَّه فردا خواهد بود و چون روز سوم شد رفت و رفت تا به ساحل دريا رسيد و ناگاه صيادى را ديد و به او گفت: آيا مى‌خواهى كمكت كنم و چيزى هم به من بدهى؟ گفت: آرى و او را كمك كرد و در پايان كار دو عدد ماهى به او داد آنها را گرفت و خداى تعالى را سپاس گفت و شكم يكى از آن دو را شكافت، ناگهان ديد انگشترى در شكم آن است، آن را بر گرفت و در جامه خود نهاد و ماهي‌ها را شست و به خانه آورد و زنش شادمان شد و به او گفت: مى‌خواهم پدر و مادرم را دعوت كنى تا بدانند كه تو كاسب‌ شده‌اى! آنها را دعوت كرد و با يكديگر غذا خوردند و چون فارغ شدند، گفت: آيا مرا مى‌شناسيد؟ گفتند: نه به خدا جز آنكه از تو جز خير نديده‌ايم، گويد: انگشتريش را در آورد و در دست كرد، باد و پرندگان به فرياد در آمدند و او پادشاه شد و آن زن و پدر و مادرش را به بلاد اصطخر برد و شيعيان به دور او جمع شدند و به وجود او شاد گرديدند و خداوند سرگردانى غيبت سليمان (علیه السلام) را از آنها برطرف ساخت و چون وفاتش فرا رسيد، به امر خداى تعالى به آصف بن برخيا وصيّت كرد و او در ميان ايشان بود و شيعيان نزد او آمد و شد مى‌كردند و معالم دينشان را از او فرا مى‌گرفتند، سپس خداى تعالى آصف را مدّت مديدى غايب ساخت و بعد از آن ظهور كرد و تا آن وقت كه خدا خواسته بود در ميان ايشان بود، سپس با قومش خداحافظى كرد و بدو گفتند: محلّ ملاقات ما كجا باشد؟ گفت: بر سر پل صراط، و تا وقتى كه خدا خواسته بود از ميان ايشان غايب بود و به واسطه غيبت او بلوا و گرفتارى بر بنى اسرائيل شدّت گرفت و بخت النّصر بر آنها چيره گشت و هر كدام ايشان را كه مى‌يافت مى‌كشت و در جستجوى فراريان آنها بود و فرزندانشان را اسير مى‌كرد و از اسيران خاندان يهودا چهار تن را برگزيد كه دانيال در ميان آنها بود و از فرزندان هارون عزير را برگزيد و در آن روز آنها كودكان صغيرى بودند و مدّتى در اختيار او بودند و بنى اسرائيل در عذاب سختى به سر مى‌برد، و دانيال پيامبر (علیه السلام) نود سال در دست بخت النّصر اسير بود و چون فضل او را ديد و شنيد كه بنى اسرائيل در انتظار ظهور او است و اميدوارند كه با ظهور او و به دست او فرج حاصل شود؛ دستور داد او را در چاه بزرگ و وسيعى انداختند و شيرى را همراه او كردند تا او را بخورد. امّا آن شير نزديك او نرفت. وى دستور داد به او خوراك ندهند. ولى خداى تعالى به دست پيامبرى از پيامبرانش بدو خوردنى و نوشيدنى مى‌رسانيد و دانيال روزها روزه مى‌گرفت و شبها با خوراكى كه به دستش مى‌رسيد افطار مى‌كرد و بعد از آن بلوا و گرفتارى بر شيعيان و قومش و كسانى كه منتظر او و ظهورش بودند شدّت گرفت و بيشتر آنها بر اثر طول غيبت در دين شكّ كردند.»

 


[1] كمال الدين وتمام النعمة، الشيخ الصدوق، ج1، ص157.
[2] در مورد ازدواج حضرت مهدی علیه‌السلام در زمان غیبت باید بگوئیم که مطلبی است که قابل اثبات نیست البته در بعضی روایات هست که امام علیه‌السلام همراه اهلش در مسجد سهله سکونت می‌کند امّا این روایات ازدواج ایشان در دوران غیبت کبری را اثبات نمی‌کند و از طریق استحسانات و کلیاتی مانند «النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی» در صورت صحت سند آن باز هم نمی‌توان ازدواج حضرت در دوران غیبت کبری را اثبات کرد، النکاح سنتی هم در صورت وجود شرائط می‌باشد، روایاتی هم که از امام رضا علیه‌السلام در این مورد نقل شده قضایای حقیقیه است یعنی هر گاه خداوند به ایشان اهل و اولاد عنایت کرد مشمول دعای امام رضا علیه‌السلام خواهند بود و دعای امام رضا علیه‌السلام زمانی بود که امام زمان و پدر ایشان و جد ایشان علیهم‌السلام هنوز به دنیا نیامده بودند لذا روایات دعای امام رضا علیه‌السلام ثابت کن موضوع در زمان غیبت نمی‌باشد. همچنین به استناد روایتی که بیانگر این است که امام زمان قبل از رحلت‌شان امورشان را واگذار به فرزندشان می‌کند بر فرض صحت سند آن نیز نمی‌توان ازدواج حضرت در دوران غیبت را اثبات کرد زیرا اولا مربوط به زمان ظهور و رحلت ایشان است و ثانیا این روایت معارض دارد، طبری در دلائل الامامة و مرحوم کشی نقل می‌کند که امام زمان از دنیا می‌روند در حالی که فرزندی ندارد:قَالَ لَهُ عَلِيٌّ، إِنَّا رُوِّينَا أَنَّ الْإِمَامَ لَا يَمْضِى‌ حَتَّى‌ يَرَى‌ عَقِبَهُ قَالَ، فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیه‌السلام: أَ مَا رُوِّيتُمْ فِي هَذَا الْحَدِيثِ غَيْرَ هَذَا قَالَ لَا، قَالَ: بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ رُوِّيتُمْ فِيهِ إِلَّا الْقَائِمَ وَ أَنْتُمْ لَا تَدْرُونَ مَا مَعْنَاهُ وَ لِمَ قِيلَ! قَالَ لَهُ عَلِيٌّ بَلَى وَ اللَّهِ إِنَّ هَذَا لَفِي الْحَدِيثِ، قَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ علیه‌السلام.: وَيْلَكَ كَيْفَ اجْتَرَأْتَ عَلَيَّ بِشَيْ‌ءٍ تَدَعُ بَعْضَهُ، ثُمَّ قَالَ: يَا شَيْخُ اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تَكُنْ مِنَ الصَّادِّينَ عَنْ دِينِ اللَّهِ تَعَالَى