موضوع: غیبت انبیاء/ حضرت داوود (علیه السلام)
اسرار و علل غیبت امام زمان (عج) شباهت غیبت امام زمان(عج) با غیبت انبیاءعلیهمالسلام
غیبت اوصیا و حجج الهی بعد از حضرت موسی(علیه السلام)شباهت امر امام زمان(علیه السلام) با حضرت داوود(علیه السلام)مرحوم صدوق پس از نقل جریان حضرت داوود(علیه السلام) میفرماید:
هَكَذَا يَكُونُ سَبِيلُ الْقَائِمِ (علیه السلام) لَهُ عَلَمٌ إِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ انْتَشَرَ ذَلِكَ الْعَلَمُ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَنْطَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَنَادَاهُ اخْرُجْ يَا وَلِيَّ اللَّهِ فَاقْتُلْ أَعْدَاءَ اللَّهِ وَ لَهُ سَيْفٌ مُغْمَدٌ إِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ اقْتَلَعَ ذَلِكَ السَّيْفُ مِنْ غِمْدِهِ وَ أَنْطَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَنَادَاهُ السَّيْفُ اخْرُجْ يَا وَلِيَّ اللَّهِ فَلَا يَحِلُّ لَكَ أَنْ تَقْعُدَ عَنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ فَيَخْرُجُ (علیه السلام) وَ يَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللَّهِ حَيْثُ ثَقِفَهُمْ وَ يُقِيمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ يَحْكُمُ بِحُكْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- .«روش قائم (علیه السلام) نيز چنين است، او را علمى است كه چون وقت خروجش نزديك شود و آن علم از جانب خود او منتشر شود و خداى تعالى آن را به سخن میآورد که: اى ولى خدا! خروج کن و دشمنان خدا را بكش و او را شمشيرى است در غلاف و چون وقت خروجش نزديك شود از غلاف بیرون آيد و خداى تعالى آن را گويا كند و آن شمشير ندا كند: اى ولى خدا! خروج کن، ديگر روا نيست كه در برابر دشمنان خدا بنشینی. او خروج کند و دشمنان خدا را هر كجا بيايد خواهد كشت و حدود خدا را اقامه كرده و به حكم خداى تعالى فرمان دهد.»
سپس مرحوم صدوق روایت دیگری که بیانگر غیبات دیگر اوصیا هست را نقل میکند:
غیبت حضرت سلیمان (علیه السلام)حدثني بذلك أبو الحسن أحمد بن ثابت الدواليني بمدينة السلام عن محمد بن الفضل النحوي عن محمد بن علي بن عبد الصمد الكوفي عن علي بن عاصم عن محمد بن علي بن موسى عن أبيه عن آبائه عن الحسين بن علي(علیه السلام)[1]
عن رسول الله صلیالله علیه و آله في آخر حديث طويل قد أخرجته في هذا الكتاب في باب ما روي عن النبي صلیالله علیه و آله من النص على القائم (علیه السلام) و أنه الثاني عشر من الأئمة علیهمالسلام.[2]
ثُمَ إِنَّ دَاوُدَ (علیه السلام) أَرَادَ أَنْ يَسْتَخْلِفَ سُلَيْمَانَ (علیه السلام) لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَيْهِ يَأْمُرُهُ بِذَلِكَ فَلَمَّا أَخْبَرَ بَنِي إِسْرَائِيلَ ضَجُّوا مِنْ ذَلِكَ وَ قَالُوا يَسْتَخْلِفُ عَلَيْنَا حَدَثاً وَ فِينَا مَنْ هُوَ أَكْبَرُ مِنْهُ فَدَعَا أَسْبَاطَ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَقَالَ لَهُمْ قَدْ بَلَغَنِي مَقَالَتُكُمْ فَأَرُونِي عِصِيَّكُمْ فَأَيُّ عَصًا أَثْمَرَتْ فَصَاحِبُهَا وَلِيُّ الْأَمْرِ مِنْ بَعْدِي فَقَالُوا رَضِينَا فَقَالَ لِيَكْتُبْ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْكُمُ اسْمَهُ عَلَى عَصَاهُ فَكَتَبُوهُ ثُمَّ جَاءَ سُلَيْمَانُ (علیه السلام) بِعَصَاهُ فَكَتَبَ عَلَيْهَا اسْمَهُ ثُمَّ أُدْخِلَتْ بَيْتاً وَ أُغْلِقَ الْبَابُ وَ حَرَسَتْهُ رُءُوسُ أَسْبَاطِ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَلَمَّا أَصْبَحَ صَلَّى بِهِمُ الْغَدَاةَ ثُمَّ أَقْبَلَ فَفَتَحَ الْبَابَ فَأَخْرَجَ عِصِيَّهُمْ وَ قَدْ أَوْرَقَتْ وَ عَصَا سُلَيْمَانَ قَدْ أَثْمَرَتْ فَسَلَّمُوا ذَلِكَ لِدَاوُدَ (علیه السلام) فَاخْتَبَرَهُ بِحَضْرَةِ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَقَالَ لَهُ يَا بُنَيَّ أَيُّ شَيْءٍ أَبْرَدُ قَالَ عَفْوُ اللَّهِ عَنِ النَّاسِ وَ عَفْوُ النَّاسِ بَعْضُهُمْ عَنْ بَعْضٍ قَالَ يَا بُنَيَّ فَأَيُّ شَيْءٍ أَحْلَى قَالَ الْمَحَبَّةُ وَ هُوَ رَوْحُ اللَّهِ فِي عِبَادِهِ فَافْتَرَّ دَاوُدُ ضَاحِكاً فَسَارَ بِهِ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ فَقَالَ هَذَا خَلِيفَتِي فِيكُمْ مِنْ بَعْدِي.[3]
«سپس داود (علیه السلام) اراده فرمود كه سليمان (علیه السلام) را جانشين خود سازد، زيرا خداى تعالى به او چنين دستورى داده بود و چون آن را به بنى اسرائيل اعلام كرد. آنها از اين موضوع ناخرسند شده و ناليدند و گفتند: مىخواهد جوانى را بر ما خليفه سازد در حالى كه در ميان ما بزرگتر از او هست. داود (علیه السلام) اسباط بنى اسرائيل را فراخواند و به آنها گفت: از ناخشنودى شما مطّلع شدم، عصاهاى خود را به من نشان بدهيد، هر عصا كه سبز شد و ميوه داد صاحب آن ولىّ امر و جانشين من است. گفتند: پذيرفتيم. فرمود: هر يك از شما نامش را بر عصايش بنويسد و نوشتند، سليمان هم عصاى خود را آورد و نامش را بر آن نوشت. سپس همه را در اتاقى نهاده و درش را بستند و سران بنى اسرائيل به پاسبانى آن پرداختند و چون صبح شد داود با ايشان نماز بامداد بجاى آورد و در را گشود و عصاها را بيرون آورد، عصاها سبز شده بودند و تنها عصاى سليمان بود كه ميوه نيز آورده بود، ديگر كار را به داود واگذاشتند او در حضور بنى اسرائيل سليمان را آزمود و به وى گفت: اى پسر جان! خنكترين چيز چيست؟ و او گفت: عفو خداوند از مردم و عفو مردم از يك ديگر. گفت: پسر جان: شيرينترين چيز چيست؟ گفت: محبّت و آن نسيم رحمت خدا در ميان بندگانش است. داود از سر خرسندى خنديد و سليمان را در ميان بنى اسرائيل گردش داد و به آنها گفت: اين پس از من جانشين من است.»
مطلب اخير را در پايان حديثى كه در اين كتاب در باب رواياتى كه از رسول اكرم صلیالله علیه و آله در نصّ بر قائم (علیه السلام) و اينكه او دوازدهمين از ائمّه علیهمالسلام است نقل نمودهام.
[1] از امام حسین
علیهالسلام روایات کمی نقل شده است و علت آن هم جوّ سنگینی بود که سردمداران ظلم علیه اهل بیت
علیهمالسلام حاکم کرده بودند تا مردم به آنان رجوع نکنند، یک خارجی به نام ازرق از ابن عباس سؤال کرد. امام حسین
علیهالسلام خواستند جواب دهند. ازرق با کمال بی حیائی به امام گفت: من از تو نپرسیدم! که ابن عباس در جوابش گفت: این چه حرفی است که میزنی؟! ما آنچه داریم از این خاندان داریم و چون امام
علیهالسلام جواب دادند، خارجی تحت تأثیر قرار میگیرد و امام به آن خارجی فرمودند: شنیدم مرا و برادر مرا و پدر مرا تکفیر میکنی؟ گفت: بله شما مسیرتان را عوض کردید؛ ما هم مسیرمان را عوض کردیم. جو را طوری مسموم کرده بودند که بنی امیه به عنوان وارثان اسلام شناخته شوند و امیر المومنین و امام حسن و امام حسین
علیهمالسلام به عنوان خارجی شناخته شوند. گاهی امام حسین
علیهالسلام هدیه میداد تا سؤال کنند و کسی که سؤال میکرد را تشویق میکردند. در عین حال امام حسین
علیهالسلام. کم روایت هستند
[2] مرحوم صدوق به این روایت اشاره دارند:
حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ ثَابِتٍ الدَّوَالِيبِيُّ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْفَضْلِ النَّحْوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَاصِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیهالسلام قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله وَ عِنْدَهُ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلیالله علیه و آله مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَا زَيْنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَقَالَ لَهُ أُبَيٌّ وَ كَيْفَ يَكُونُ يَا رَسُولَ اللَّهِ زَيْنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَحَدٌ غَيْرُكَ فَقَالَ لَهُ يَا أُبَيُّ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ فِي السَّمَاءِ أَكْبَرُ مِنْهُ فِي الْأَرْضِ فَإِنَّهُ مَكْتُوبٌ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ مِصْبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِينَةُ نَجَاة... فَقَالَ لَهُ أُبَيٌّ وَ مَا دَلَائِلُهُ وَ عَلَامَاتُهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَهُ عَلَمٌ إِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ انْتَشَرَ ذَلِكَ الْعَلَمُ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَنْطَقَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَنَادَاهُ الْعَلَمُ اخْرُجْ يَا وَلِيَّ اللَّهِ فَاقْتُلْ أَعْدَاءَ اللَّهِ وَ لَهُ رَايَتَانِ وَ عَلَامَتَانِ وَ لَهُ سَيْفٌ مُغَمَّدٌ فَإِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ اقْتَلَعَ ذَلِكَ السَّيْفُ مِنْ غِمْدِهِ وَ أَنْطَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَنَادَاهُ السَّيْفُ اخْرُجْ يَا وَلِيَّ اللَّهِ فَلَا يَحِلُّ لَكَ أَنْ تَقْعُدَ عَنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ فَيَخْرُجُ وَ يَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللَّهِ حَيْثُ ثَقِفَهُمْ وَ يُقِيمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ يَحْكُمُ بِحُكْمِ اللَّهِ يَخْرُجُ وَ جَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَ مِيكَائِيلُ عَنْ يَسَارِهِ وَ شُعَيْبٌ وَ صَالِحٌ عَلَى مُقَدَّمِهِ فَسَوْفَ تَذْكُرُونَ ما أَقُولُ لَكُمْ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَوْ بَعْدَ حِينٍ يَا أُبَيُّ طُوبَى لِمَنْ لَقِيَهُ وَ طُوبَى لِمَنْ أَحَبَّهُ وَ طُوبَى لِمَنْ قَالَ بِهِ يُنْجِيهِمُ اللَّهُ مِنَ الْهَلَكَةِ بِالْإِقْرَارِ بِهِ وَ بِرَسُولِ اللَّهِ وَ بِجَمِيعِ الْأَئِمَّةِ يَفْتَحُ لَهُمُ الْجَنَّةَ مَثَلُهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَثَلِ الْمِسْكِ يَسْطَعُ رِيحُهُ فَلَا يَتَغَيَّرُ أَبَداً وَ مَثَلُهُمْ فِي السَّمَاءِ كَمَثَلِ الْقَمَرِ الْمُنِيرِ الَّذِي لَا يُطْفَأُ نُورُهُ أَبَداً قَالَ أُبَيُّ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ حَالُ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةِ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَيَّ اثْنَيْ عَشَرَ خَاتَماً وَ اثْنَتَيْ عَشَرَةَ صَحِيفَةً اسْمُ كُلِّ إِمَامٍ عَلَى خَاتَمِهِ وَ صِفَتُهُ فِي صَحِيفَتِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ. (كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج1 ؛ ص264)علي بن عاصم گويد: امام جواد
علیهالسلام از آباء بزرگوارشان از امام حسين
علیهمالسلام روايت كند كه فرمود: بر رسول خدا
صلیالله علیه و آله وارد شدم و ابيّ بن كعب نزد ايشان بود رسول خدا
صلیالله علیه و آله. فرمود: مرحبا بر تو اى ابا عبد اللَّه! اى زينت آسمانها و زمين! ابىّ گفت: اى رسول خدا چگونه غير شما مىتواند زينت آسمانها و زمين باشد؟ فرمود: اى ابىّ! به خدايى كه مرا به پيامبرى مبعوث فرمود حسين بن عليّ در آسمان بزرگتر است تا در زمين، زيرا كه بر يمين عرش نوشته است: چراغ هدايت و كشتى نجات... ابيّ گويد: اى رسول خدا دلايل و نشانههايش چيست؟ فرمود: او را علمى است كه چون وقت خروجش نزديك شود خود به خود منتشر شده و خداى تعالى آن را گويا ساخته و ندا مىكند: اى ولىّ خدا! به در آى و دشمنان خدا را نابود ساز، و او را دو رايت و علامت و نيز شمشيرى در غلاف است و چون وقت خروجش نزديك شود آن شمشير از غلاف به در آمده و خداى تعالى آن را گويا ساخته و ندا مىكند: اى ولىّ خدا! به در آى كه ديگر روا نيست از دشمنان خدا دست بدارى و او نيز خروج مىكند و دشمنان خدا را هر جا كه بيند نابود مىسازد و حدود الهى را اقامه كرده و حكم خدا را جارى مىسازد، او خروج مىكند در حالى كه جبرئيل از راست و ميكائيل در سمت چپ اوست و شعيب و صالح جلودار اويند، و به زودى آنچه را كه مىگويم به ياد خواهيد آورد و امرم را به خداى تعالى وامىگذارم اگر چه پس از حينى باشد. اى ابىّ! خوشا به حال كسى كه معتقد به او باشد، خداوند به واسطه اقرار به او و به رسول خدا و جميع ائمّه آنها را از هلاكت نجات بخشد و بهشت را به رويشان بگشايد، مثل آنان در زمين مثل مشك است كه بوى خوشش پراكنده مىشود و هرگز متغيّر نمىگردد و مثلايشان مانند مثل ماه منير است كه نورش هرگز خاموش نمىشود. ابىّ گويد: اى رسول خدا! خداى تعالى چگونه حال اين ائمّه را بيان فرموده است: فرمود: خداى تعالى دوازده مهر و دوازده صحيفه بر من فرو فرستاد و نام هر امامى بر مهر او و صفتش در صحيفه اوست. درود خدا بر او و بر همگى ايشان باد