درس مهدویت استاد طبسی

96/12/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سرنوشت یهود در عصر ظهور

قتال امام زمان با یهود

بحث ما در مورد یهود در دوران ظهور بود و ما به این نتیجه رسیدیم که آنها در دوران ظهور به عنوان یک قدرت و دولت نیستند بلکه پیرامون هر پرچم مخالفی جمع میشوند و حکومت آنان قبل از ظهور پایان میپذیرد. در روایات عامه که به دجال زیاد پرداخته شده، آمده است که بعد از قتل دجال مسلمانان به تعقیب یهودیها میپردازند. کرارا گفتیم که دجال نماد یهود نیست بلکه خودش ادعای ربوبیت میکند.

روایت بیست و پنجم:

قال معمر: قال الزهرى: فأخبرنى عمرو بن أبى سفيان الثقفى، أخبره رجل من الأنصار عن بعض أصحاب رسول اللّه، قال: ذكر رسول اللّه صلی‌الله علیه و آله الدجال؛ قال: «يأتى سباخ المدينة، و هو محرم‌ عليه‌ أن‌ يدخل‌ نقابها، فتنتفض المدينة بأهلها نفضة أو نفضتين، و هى الزلزلة فيخرج إليه منها كل منافق و منافقة، ثم يولى الدجال قبل الشام فيحاصرهم، و بقية من المسلمين يومئذ معتصمون بذروة جبل من جبال الشام، فيحاصرهم الدجال نازلا بأصله حتى إذا طال عليهم البلاء، قال رجل من المسلمين: يا معشر المسلمين، حتى متى أنتم هكذا، و عدو اللّه نازل بأصل جبلكم هذا، هل أنتم إلّا بين إحدى الحسنيين، بين أن يستشهدكم اللّه، أو يظهركم، فيتبايعون على الموت بيعة يعلم اللّه تعالى أنها الصدق من أنفسهم، ثم تأخذهم ظلمة لا يبصر امرؤ فيها كفه،

قال: فينزل ابن مريم فيحسر عن أبصارهم، و بين أظهرهم رجل عليه لامته يقولون: من أنت يا عبد اللّه؟ فيقول: أنا عبد اللّه و رسوله و روحه و كلمته عيسى بن مريم، اختاروا بين إحدى ثلاث: بين أن يبعث اللّه على الدّجّال و جنوده عذابا من السّماء، أو يخسف بهم الأرض، أو يسلّط عليهم سلاحكم و يكفّ سلاحهم عنكم، فيقولون: هذه- يا رسول اللّه- أشفى لصدورنا و لأنفسنا، فيومئذ ترى اليهوديّ العظيم الطّويل الأكول الشّروب لا تقلّ يده سيفه من الرّعدة، فيقومون إليهم فيسلّطون عليهم، و يذوب الدّجّال حين يرى ابن مريم كما يذوب الرّصاص، حتّى يأتيه- أو يدركه- عيسى فيقتله»[1]

بعضی از اصحاب پیامبر میگوید: رسول خدا صلی‌الله علیه و آله دجال را ذکر کرد؛ گفت: او به نمکزارهای مدینه آید و بر او حرام است که وارد کوچههای مدینه شود، پس زلزلهای مدینه و اهل آن را فراگیرد پس پیروان دجال از زن و مرد از مدینه خارج میشوند سپس دجال نمیتواند وارد مدینه شود، او به سمت شام حرکت میکند پس آنها را محاصره میکند و بقیه مسلمین به سوی قلههای کوهها فرار میکنند پس دجال آنها را محاصره میکند تا اینکه بلاء بر آنان طولانی شود، مردی از مسلمین گوید: ای گروه مسلمین، تا کی میخواهید در محاصره باشید و دشمن خدا منطقه شما را اشغال کرده است.

آیا شما بین دو حسن و نیکویی نیستید، بین اینکه خداوند شما را به مقام شهادت برساند یا اینکه غالبتان کند پس بیعت کنند که تا پای جان ایستادگی کنند بیعتی که خدا صدق آنها را بداند، سپس آنها را ظلمتی فراگیرد که کف دست خود را نبینند، پس ابن مریم علیه‌السلام نزول کند پس او را میبینند، و میبینند شخصی در بین آنها ایستاده و لباس رزم پوشیده، میگویند: تو که هستی؟ گوید: من بندهی خدا و رسول او و روح او و کلمه او عیسی بن مریم هستم، بین سه چیز را اختیار کنید: بین اینکه خداوند بر دجال و لشگریان او عذابی از آسمان نازل کند یا زمین آنها را فرو برد یا اینکه سلاح شما را بر آنها مسلط کند و سلاح شما آنها را کفایت کند پس گویند: این (گزینه سوم) ای فرستاده خدا- برای قلوب و نفوس ما بهتر است، پس در این روز میبینی که یک یهودی تنومند و بلند و پرخور و پر نوش که دست او قدرت حمل سلاح ندارد به جهت لرزش پس مسلمانان علیه آنان قیام کنند و بر آنها مسلط شوند و دجال ذوب میشود هنگامی که ابن مریم را ببیند تا اینکه عیسی علیه‌السلام او را گرفته و به قتل میرساند.

این روایت دلالت دارد بر اینکه یهود هنگام نزول حضرت عیسی علیه‌السلام که همان هنگام ظهور است نقشی ندارند و دارای قدرت و حاکمیتی نیستند و تنها پیرو دجال هستند و در آن هنگام در موقعیت ضعف شدید به سر میبرند.

منابع روایت:

1. المصنّف لعبد الرزّاق، ج 11 ص 397 ح 20834- عن معمر، عن الزهري، قال: أخبرني عمرو بن أبي سفيان الثقفي، أنّه أخبره رجل من الأنصار، عن بعض أصحاب محمد صلی‌الله علیه و آله، قال: ذكر رسول اللّه صلی‌الله علیه و آله الدّجّال، فقال:

2. الفتن لابن حمّاد، ج 2 ص 552 ح 1551- به سند عبد الرزّاق، من قوله: «يأتي سباخ المدينة إلى قوله: قبل الشّام فيحاصرهم».

و ص 564 ح 1583- اول آن، به سند عبد الرزّاق، از زهري، و به نبي صلی‌الله علیه و آله نسبت نداده است.

و ص 573 ح 1602- از عبد الرزّاق، و در آن است: «بينما المسلمون بالشّام قد حاصرهم الدّجّال في جبل من جبالها، يريدون قتل الدّجّال، إذ تأخذهم ظلمة».و ص 616 ح 1714- از عبد الرزّاق، و در آن است: «إذا نزل الدّجّال سباخ المدينة نفضت المدينة بأهلها».3. تاريخ مدينة دمشق، ج 2 ص 227- همانند آنچه در روايت عبد الرزّاق است، و به سندش به او، و با کمی تفاوت.4. الدّر المنثور، ج 2 ص 243- همانند آنچه در مصنّف عبد الرزّاق است، با کمی تفاوت، 5. تهذيب تاريخ دمشق، ج 1 ص 194- از تاريخ مدينة دمشق.6. تصريح الكشميري، ص 251 ح 687. معجم الأحاديث الإمام المهدي(عليه السلام) ؛ ج‌2 ؛ ص93بررسی سند روایت:

المصنّف لعبد الرزّاق: عن معمر، عن الزهري، قال: أخبرني عمرو بن أبي سفيان الثقفي، أنّه أخبره رجل من الأنصار، عن بعض أصحاب محمد صلی‌الله علیه و آله،

این روایت مرسل است.عمرو بن ابی سفیان ثقفی: ایشان مهمل است.زهری:

محمد بن مسلم بن عبید الله بن عبد الله بن شهاب بن عبد الله بن حارث زهری (م 124 هق): از شخصیتهای معتبر نزد اهل سنت است. ایشان امام صحاح و سنن است و احادیث اهل سنت بر محور او میچرخد و از ارکان حدیث است، دو هزار حدیث از او نقل شده است. بخاری از او 1205 حدیث نقل میکند در حالی که از حضرت فاطمه علیها‌السلام که به قول خودشان بیست و هشت سال عمر کرده یک حدیث نقل میکنند حال آنکه زهری اصلا پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله را ندیده است.

زهری خود را وقف شجرهی ملعونه کرد و ایشان بود که دعوت عمر بن عبد العزیز را برای پذیرش تدوین حدیث قبول کرد و سنت صحابه را هم به آن اضافه کرد. او معروف به زهری و ابن شهاب است جد جد او ابن زهره بود لذا به او زهری گویند و پدر جد او عبد الله بن شهاب بود که در جنگ بدر علیه مسلمین حضور داشت و جزو کسانی بود که در جنگ احد هم پیمان شدند که اگر پیامبر صلی‌الله علیه و آله را ببینند یا او را بکشند یا کشته شوند. به زهری گفتند: جد تو در جنگ بدر بود گفت: بله در جناح مخالف بود. پدر او هم با مصعب بن زبیر بود. مصعب حضرت مختار را محاصره کرد و پس از دستگیری دست و پای او را با میخ به زمین زد.

زهری در دوران عبد الملک و هشام بن عبد الملک بود و یزید بن عبد الملک او را به عنوان قاضی قرار داد. او از مدینه به شام به قصد خدمت به خلفای جور هجرت کرد. اولین ارتباط مستقیم و علنی او با عبد الملک بن مروان است، عبد الملکی که دارای تاریخ ننگینی است، همسر ابو درداء به عبد الملک گفت: شنیدم شراب میخوری گفت: شراب بلکه خون میخورم.

البته عامه علیه زهری هم مطالبی گفتند:

در سیر اعلام نبلاء آمده است: کان من اعوان الظلمة له صورة کبیرة فی دولة بنی امیة[2] او از یاوران ظالمین و دارای جایگاه ویژه در دولت بنی امیه است. بعضی تلاش میکنند او را جزء شیعه قلمداد کنند در حالی که حال او روشن است و ملاقات او با امام سجاد علیه‌السلام هم اولا برای نصیحت او بود و ثانیا امام سال 95 به شهادت رسیدند در حالی که او تا سال 126 هجری بوده است و به نصیحت امام علیه‌السلام عمل نکرد.

و قال محمد بن إشكاب: كان الزهري جنديا.[3] و روى علي بن حوشب الفزاري عن مكحول و ذكر الزهري فقال: أيّ رجل هو لو لا أنه أفسد نفسه بصحبة الملوك.[4] مکحول هنگامی که سخنی از زهری به نزد او به میان آمد گفت: او خود را با مصاحبت ملوک فاسد کرد.

عمر بن ربیب گفت: کنت مع ابن شهاب فرانی عمرو بن عبید فقال: ما لک و مندیل الامراء همراه ابن شهاب بودم پس عمرو بن عبید مرا دید گفت:چیست تو را که با دستمال امراء همراه شدی؟!

عمر بن عبد العزیز در نامهای به او نوشت: تو را یافتم که اهل دنیا هستی.

پس راوی این روایت یک چنین شخصیتی است.

 


[1] الفتن ابن حماد، ص377 - معجم الأحاديث الإمام المهدي علیه‌السلام، ج‌2، ص، 93.
[2] سیر اعلام النبلاء، ج5، ص337.
[3] تاریخ اسلام، ج8، ص229.
[4] تاریخ اسلام، ج8، ص245.