درس مهدویت استاد طبسی

96/12/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سرنوشت یهود در عصر ظهور

بحث ما پیرامون سرنوشت یهود در دوران ظهور بود، نظریات مطرح در این زمینه را بیان کردیم؛ ما به روایتی که دلالت بر حکومت و حاکمیت داشتن یهود در دوران ظهور کند دست نیافتیم و روایاتی که هم بیانگر نزاع و درگیری یهود با مسلمانان بود مربوط به قبل از ظهور بود. روایتی در جلسهی قبل بیان کردیم که مؤید نظر ما مبنی بر پایانکار یهود قبل از ظهور بود لکن ادعا شده بود که این روایت از کتاب جفر امام علی علیه‌السلام نقل شده در حالی که کتاب جفر جزء مواریث ائمه علیهم‌السلام میباشد و روایت صحیح السندی نیز در این زمینه از کتاب شریف کافی نقل کردیم.

ادامه روایاتی که دلالت دارد جفر از مواریث ائمه علیهم‌السلام است:

ادامهی ترجمهی روایت1:

سپس امام علیه‌السلام افزود: اى ابو محمّد، ما كتاب جامعه را داريم و مردم ندانند كه جامعه چيست.

پرسيدم: فدايت شوم، آن چه كتابى است؟ امام علیه‌السلام فرمود: صحيفه‌اى (طومارى) است كه طول آن هفتاد ذراع به ذراع رسول خدا صلی‌الله علیه و آله است و پيامبر به زبان خود آن را املاء فرموده و على علیه‌السلام آن را به خط خود نگاشته و هر حلال و حرامى و هرآنچه (از احكام) كه مردم بدان نياز دارند در آن مكتوب است حتّى ارش خراش. سپس با دست خويش به من اشاره فرمود و گفت: اى ابو محمّد، گوش فرا دار.

گفتم: فدايت شوم، من در اختيار تو هستم، هرچه اراده كنى بفرماى. و درحالى‌كه خشمگين مى‌نمود دست مرا گرفت گفت: حتّى ارش اين. گفتم: به خدا سوگند كه علم (حقيقى) همين است. امام علیه‌السلام فرمود: آرى، اين علمى است امّا نه آن (كه تو پندارى). سپس چندى ساكت ماند، آنگاه فرمود: و جفر نيز نزد ماست و مردم چه دانند كه جفر چيست!

پرسيدم: آن چيست؟ فرمود: انبانى از چرم كه علم انبيا و اوصيا و علم علماى درگذشته بنى اسرائيل در آن است. گفتم: همانا علم (حقيقى) همين است. فرمود: آرى، اين علمى است امّا نه آن (كه تو پندارى).

پس کتاب جفر امام علی علیه‌السلام جزء مواریث ائمه علیهم‌السلام است و ادعای نقل این روایت از کتاب جفر خود دلیل بر بطلان ادعای او است.

مرحوم مجلسی پیرامون این روایت بیان میکند:

" قال فرفع" لعل رفع الستر لإيهام أنهم علیهم‌السلام لا يعلمون ما في خلف الستر و الجدران إلا بالاستعلام‌ لنوع من المصلحة، أو تكون أحوالهم مختلفة، و في بعض الأحوال يحتاجون إلى ذلك لأنه لم يكن جميع العلوم حاضرة عندهم، بل يحتاجون إلى مراجعة إلى بعض الكتب، أو إلى روح القدس، و المراد بالباب أولا النوع، و ثانيا القواعد الكلية التي تستنبط منها الأحكام، أو بالأول القواعد الكلية و بالثاني الجزئيات المتفرعة عليها كما يومئ إليه بعض الأخبار[1]

این رفع ستر و بالا زدن پرده برای ایهام به این است که ائمه علیهم‌السلام علم به پشت پرده یا دیوار ندارند مگر به بررسی کردن آن به جهت نوعی از مصلحت یا از این جهت که احوال آنان مختلف است، و در بعضی مواقع به برسی کردن نیاز دارند زیرا همهی علوم نزد آنها حاضر نمیباشد بلکه نیازمند مراجعه به بعضی از کتب یا روح القدس میباشند، مراد ار باب اول نوع علم است و مراد از باب دوم قواعد کلی که احکام از آن استنباط میشود، یا اینکه مراد از باب اول قواعد کلی و از باب دوم جزئیات متفرع بر آن است.

2- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام يَقُولُ: تَظْهَرُ الزَّنَادِقَةُ فِي سَنَةِ ثَمَانٍ وَ عِشْرِينَ وَ مِائَةٍ وَ ذَلِكَ أَنِّي نَظَرْتُ فِي مُصْحَفِ فَاطِمَةَ ع قَالَ قُلْتُ وَ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمَّا قَبَضَ نَبِيَّهُ صلی‌الله علیه و آله دَخَلَ عَلَى فَاطِمَةَ علیها‌السلام مِنْ وَفَاتِهِ مِنَ الْحُزْنِ مَا لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَرْسَلَ اللَّهُ إِلَيْهَا مَلَكاً يُسَلِّي غَمَّهَا وَ يُحَدِّثُهَا فَشَكَتْ ذَلِكَ‌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام فَقَالَ إِذَا أَحْسَسْتِ بِذَلِكِ وَ سَمِعْتِ الصَّوْتَ قُولِي لِي فَأَعْلَمَتْهُ بِذَلِكَ فَجَعَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام يَكْتُبُ كُلَّ مَا سَمِعَ- حَتَّى أَثْبَتَ مِنْ ذَلِكَ مُصْحَفاً قَالَ ثُمَّ قَالَ أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ فِيهِ شَيْ‌ءٌ مِنَ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامِ وَ لَكِنْ فِيهِ عِلْمُ مَا يَكُونُ.[2]

مرحوم مجلسی این روایت را تضعیف میکند.

حماد بن عيسى گويد: شنيدم از امام صادق علیه‌السلام كه فرمود: زنادقه در سال صد و بيست و هشت ظهور كنند من اين مطلب را در مصحف فاطمه علیها‌السلام ديدم، عرض كردم: مصحف فاطمه علیها‌السلام چيست؟ فرمود: چون خداى تعالى پيغمبرش صلی‌الله علیه و آله را قبض روح فرمود، فاطمه علیها‌السلام را از وفات آن حضرت اندوهى گرفت كه جز خداى عز و جل مقدارش را نداند، بدان جهت خدا فرشته‌اى برايش فرستاد كه او را دلدارى دهد و با او سخن گويد، فاطمه از اين داستان به امير المؤمنين علیه‌السلام شكايت كرد، على علیه‌السلام فرمود: چون آمدن فرشته را احساس كردى و صدايش را شنيدى، به من بگو، پس فاطمه علیها‌السلام به امير المؤمنين علیه‌السلام خبر داد و آن حضرت هر چه ميشنيد مينوشت، تا آنكه از آن سخنان مصحفى ساخت، اما در آن مصحف چيزى از حلال و حرام نيست، بلكه در آن علم به پيش آمدهاى آينده است.

علامه مجلسى گويد: من فكر ميكنم كه مقصود از زنادقه امثال ابن ابى العوجاء و ابن مقفّع باشند كه با امام صادق علیه‌السلام مجادله و مناظره ميكردند و سال 128 هجرى بيست سال قبل از وفات امام صادق علیه‌السلام است كه زمان طغيان و بسيارى اين طايفه بود و يا آنكه مراد خلفاى بنى عباساند كه كتب زنادقه را در آن سال ترويج دادند.

3- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام يَقُولُ: إِنَّ عِنْدِي الْجَفْرَ الْأَبْيَضَ قَالَ قُلْتُ فَأَيُّ شَيْ‌ءٍ فِيهِ قَالَ زَبُورُ دَاوُدَ وَ تَوْرَاةُ مُوسَى وَ إِنْجِيلُ عِيسَى وَ صُحُفُ إِبْرَاهِيمَ علیه‌السلام وَ الْحَلَالُ وَ الْحَرَامُ وَ مُصْحَفُ فَاطِمَةَ مَا أَزْعُمُ أَنَّ فِيهِ قُرْآناً وَ فِيهِ مَا يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْنَا وَ لَا نَحْتَاجُ إِلَى أَحَدٍ حَتَّى فِيهِ الْجَلْدَةُ وَ نِصْفُ الْجَلْدَةِ وَ رُبُعُ الْجَلْدَةِ وَ أَرْشُ الْخَدْشِ وَ عِنْدِي الْجَفْرَ الْأَحْمَرَ قَالَ قُلْتُ وَ أَيُّ شَيْ‌ءٍ فِي الْجَفْرِ الْأَحْمَرِ قَالَ السِّلَاحُ وَ ذَلِكَ إِنَّمَا يُفْتَحُ لِلدَّمِ يَفْتَحُهُ صَاحِبُ السَّيْفِ لِلْقَتْلِ فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي يَعْفُورٍ أَصْلَحَكَ اللَّهُ أَ يَعْرِفُ هَذَا بَنُو الْحَسَنِ فَقَالَ إِي وَ اللَّهِ كَمَا يَعْرِفُونَ اللَّيْلَ أَنَّهُ لَيْلٌ وَ النَّهَارَ أَنَّهُ نَهَارٌ وَ لَكِنَّهُمْ يَحْمِلُهُمُ الْحَسَدُ وَ طَلَبُ الدُّنْيَا عَلَى الْجُحُودِ وَ الْإِنْكَارِ وَ لَوْ طَلَبُوا الْحَقَّ بِالْحَقِّ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ.

مرحوم مجلسی میفرماید: این روایت حسن است.

حسين بن ابىالعلا گويد شنيدم امام صادق علیه‌السلام ميفرمود همانا جفر سفيد نزد من است، عرض كردم: در آن چيست؟ فرمود: زبور داود و تورات موسى و انجيل عيسى و صحف ابراهيم و حلال و حرام و مصحف فاطمه، و معتقد نيستم كه در مصحف چيزى از قرآن باشد: در آن است آنچه مردم بما احتياج دارند- و ما به كسى احتياج نداريم- حتى مجازات يك تازيانه و نصف تازيانه و یک چهارم تازيانه و جريمه خراش در آن هست و جفر سرخ هم نزد من است، عرض كردم: در جفر سرخ چيست؟ فرمود: اسلحه است و آن تنها براى خونخواهى گشوده مى‌شود و صاحب شمشير (امام قائم علیه‌السلام) آن را براى كشتن باز ميكند.

ابن ابى يعفور به حضرتش عرض كرد: اصلحك اللَّه. پسران حسن او را ميشناسند؟ فرمود: آرى بخدا ميشناسند، چنان كه روز و شب را ميشناسند و تشخيص ميدهند كه اين روز است و اين شب ولى حسد و دنياطلبى ايشان را بر سرپيچى و انكار واميدارد و اگر ايشان حق را از راه حق جويند، برايشان بهتر است‌

اكنون كه براى خونخواهى سيد الشهداء و رفع منكرات با بنى عباس ميجنگند، هدفشان حق است و مقدس ولى چون اين مبارزه باذن امام عليه السلام نيست، براى ايشان خيرى ندارد و حقى را از راه باطل بدست مى‌آورند و گناه انكار و سرپيچى از ما بگردنشان ميماند.

4. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام: إِنَّ فِي الْجَفْرِ الَّذِي يَذْكُرُونَهُ‌ لَمَا يَسُوؤُهُمْ لِأَنَّهُمْ لَا يَقُولُونَ الْحَقَ‌ وَ الْحَقُّ فِيهِ فَلْيُخْرِجُوا قَضَايَا عَلِيٍّ وَ فَرَائِضَهُ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ وَ سَلُوهُمْ عَنِ الْخَالاتِ وَ الْعَمَّاتِ‌ وَ لْيُخْرِجُوا مُصْحَفَ فَاطِمَةَ ع فَإِنَّ فِيهِ وَصِيَّةَ فَاطِمَةَ ع وَ مَعَهُ‌ سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فَأْتُوا «بِكِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‌».[3]

مرحوم مجلسی می‌فرماید: این روایت مرسل است.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: همانا در جفرى كه (پيشوايان زيديه) ياد ميكنند (و مدعى هستند كه نزد آنهاست) چيزهائى است كه ايشان را ناپسند آيد، زيرا آنها به حق قائل نيستند، در صورتى كه حق در آن جفر است (در آن نوشته است كه از ايشان كسى به امامت نميرسد و اجازه خروج و جنگيدن ندارد) و باز اگر راست ميگويند، قضاوتهاى على علیه‌السلام و احكام ميراثى را كه فرموده است (و در جفر نوشته است) بيرون آورند، راجع به ميراث خاله‌ها و عمه‌ها از ايشان بپرسيد (اگر توانستند جواب گويند و باز اگر راست ميگويند) مصحف فاطمه علیها‌السلام را كه وصيتش در آن و سلاح پيغمبر صلی‌الله علیه و آله نيز همراه آنست، بيرون آورند (وصيت فاطمه علیها‌السلام ايشان را تكذيب ميكند و سلاح پيغمبر صلی‌الله علیه و آله نزد ماست نه نزد ايشان). خداى عز و جل فرمايد: «اگر راست ميگوئيد، كتابى پيش از اين قرآن يا اثرى از علم براى من بياوريد.»

5. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ قَالَ: سَأَلَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ الْجَفْرِ فَقَالَ هُوَ جِلْدُ ثَوْرٍ مَمْلُوءٌ عِلْماً قَالَ لَهُ فَالْجَامِعَةُ قَالَ تِلْكَ صَحِيفَةٌ طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فِي عَرْضِ الْأَدِيمِ مِثْلُ فَخِذِ الْفَالِجِ‌ فِيهَا كُلُّ مَا يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ وَ لَيْسَ مِنْ قَضِيَّةٍ إِلَّا وَ هِيَ فِيهَا حَتَّى أَرْشُ الْخَدْشِ قَالَ فَمُصْحَفُ فَاطِمَةَ علیها‌السلام قَالَ فَسَكَتَ طَوِيلًا ثُمَّ قَالَ إِنَّكُمْ لَتَبْحَثُونَ‌ عَمَّا تُرِيدُونَ وَ عَمَّا لَا تُرِيدُونَ إِنَّ فَاطِمَةَ مَكَثَتْ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله خَمْسَةً وَ سَبْعِينَ يَوْماً وَ كَانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ شَدِيدٌ عَلَى أَبِيهَا وَ كَانَ جَبْرَئِيلُ علیه‌السلام يَأْتِيهَا فَيُحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَى أَبِيهَا وَ يُطَيِّبُ نَفْسَهَا وَ يُخْبِرُهَا عَنْ أَبِيهَا وَ مَكَانِهِ وَ يُخْبِرُهَا بِمَا يَكُونُ بَعْدَهَا فِي ذُرِّيَّتِهَا وَ كَانَ عَلِيٌّ علیه‌السلام يَكْتُبُ ذَلِكَ فَهَذَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ علیها‌السلام.

مرحوم مجلسی میفرماید: این روایت صحیح است.

ابو عبيده گويد: يكى از شيعيان از حضرت صادق علیه‌السلام راجع به جفر پرسيد، حضرت فرمود:

جفر پوست گاويست پر از علم، عرضكرد: جامعه چيست؟ فرمود: طوماري است به طول هفتاد ذراع و عرض‌ يك پوست مانند ران شتر فربه كه تمام احتياجات مردم در آن نوشته است، همه قضايا حتى جريمه خراش در آنجا هست، عرضكرد:

مصحف فاطمه چيست؟ حضرت مدتى سكوت كرد و سپس فرمود: شما از آنچه ميخواهيد و نميخواهيد بحث ميكنيد، همانا فاطمه علیها‌السلام بعد از پيغمبر صلی‌الله علیه و آله هفتاد و پنج روز در دنيا بود و از فراق پدر اندوه بسيارى داشت و جبرئيل علیه‌السلام مى‌آمد و او را در مرگ پدر تسليت ميداد و از احوال و مقام پدرش خبر ميداد و سرگذشت اولادش را پس از او برايش ميگفت و على علیه‌السلام اينها را مينوشت و آن نوشته‌ها مصحف فاطمه علیها‌السلام است.

6. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي بِشْرٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ كَرِبٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ: إِنَّ عِنْدَنَا مَا لَا نَحْتَاجُ مَعَهُ إِلَى النَّاسِ وَ إِنَّ النَّاسَ لَيَحْتَاجُونَ إِلَيْنَا وَ إِنَّ عِنْدَنَا كِتَاباً إِمْلَاءُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَطُّ عَلِيٍّ ع صَحِيفَةً فِيهَا كُلُّ حَلَالٍ وَ حَرَامٍ وَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَّا بِالْأَمْرِ فَنَعْرِفُ إِذَا أَخَذْتُمْ بِهِ وَ نَعْرِفُ إِذَا تَرَكْتُمُوهُ.[4]

مرحوم مجلسی می‌فرماید: مجهول است.

امام صادق علیه‌السلام ميفرمود: همانا نزد ما نوشتجاتى است كه با وجود آنها نيازى به مردم نداريم (كه از آنها چيزى بپرسيم) ولى مردم به ما احتياج دارند، نزد ما كتابي است به املاء پيغمبر صلی‌الله علیه و آله و خط على علیه‌السلام، دفتري است كه هر حلال و حرامى در آن است، شما راجع به كارى نزد ما مى‌آييد (و كسب تكليف ميكنيد) سپس ما ميفهميم كه شما به آن عمل ميكنيد يا عمل نميكنيد.

7. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ وَ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَ زُرَارَةَ: أَنَّ عَبْدَ الْمَلِكِ بْنَ أَعْيَنَ قَالَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام إِنَّ الزَّيْدِيَّةَ وَ الْمُعْتَزِلَةَ قَدْ أَطَافُوا بِمُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ‌[5] فَهَلْ لَهُ سُلْطَانٌ فَقَالَ وَ اللَّهِ إِنَّ عِنْدِي لَكِتَابَيْنِ فِيهِمَا تَسْمِيَةُ كُلِّ نَبِيٍّ وَ كُلِّ مَلِكٍ يَمْلِكُ الْأَرْضَ لَا وَ اللَّهِ مَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ فِي وَاحِدٍ مِنْهُمَا.

مرحوم مجلسی می‌فرماید: این روایت حسن است.

عبد الملك بن اعين به امام صادق علیه‌السلام گفت: طايفه زيديه و معتزله گرد محمد بن عبد اللَّه را گرفته‌اند آيا براى او سلطنتى هست؟ فرمود: به خدا كه نزد من دو كتاب است‌كه نام تمام انبيا و سلاطينى كه در زمين فرمانروائى ميكنند، در آنها ثبت است، به خدا كه در هيچ يك از آنها نام محمد بن عبد اللَّه نيست.

8. مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ سُكَّرَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فَقَالَ يَا فُضَيْلُ أَ تَدْرِي فِي أَيِّ شَيْ‌ءٍ كُنْتُ أَنْظُرُ قُبَيْلُ قَالَ قُلْتُ لَا قَالَ كُنْتُ أَنْظُرُ فِي كِتَابِ فَاطِمَةَ علیها‌السلام لَيْسَ مِنْ مَلِكٍ يَمْلِكُ الْأَرْضَ إِلَّا وَ هُوَ مَكْتُوبٌ فِيهِ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ وَ مَا وَجَدْتُ لِوُلْدِ الْحَسَنِ فِيهِ شَيْئاً.

فضيل بن سكرة گويد: بر امام صادق علیه‌السلام وارد شدم، فرمود اى فضيل ميدانى اندكى پيش چه مطالعه ميكردم؟ عرضكردم: نه، فرمود: كتاب فاطمه علیها‌السلام را مطالعه ميكردم، تمام سلاطينى كه در زمين فرمانروائى ميكنند، به نام خود و نام پدرانشان در آن نوشته است و من براى فرزندان حسن چيزى در آن نديدم.

از مجموع این روایات چنین استفاده می‌شود که جفر، مصحف علی علیه‌السلام، مصحف فاطمه علیها‌السلام مواریث ائمه علیهم‌السلام هستند و احدی به آن دست نیافته تا هنگامی که امام زمان ظهور کند لذا ادعای نقل روایت از کتاب جفر خود دلیل بر بطلان مدعا است.

9. ضمرة عن يحيى بن أبى عمرو الشيبانى عن كعب قال: إذا سمع‌ الدجال‌ نزول‌ عيسى‌ ابن مريم هرب، فيتبعه عيسى فيدركه عند باب لد فيقتله، فلا يبقى شى‌ء إلّا دل على أصحاب الدجال فيقول: يا مؤمن هذا كافر.[6]

کعب گفت: هنگامی که دجال نزول عیسی بن مریم علیهما‌السلام را بشنود فرار کند، پس عیسی علیه‌السلام او را دنبال می‌کند و او را نزد باب لد به قتل می‌رساند، پس چیزی باقی نمی‌ماند مگر اینکه دلالت بر اصحاب دجال می‌کند پس می‌گوید: ای مومن این کافر است.

طبق روایات اصحاب دجال عامه اکثرا یهودی و فرزندان زنا هستند یعنی دجال نمادی از حکومت یهود است امّا اینطور نمی‌باشد بلکه دجال ادعای ربوبیت می‌کند و دجال نمی‌تواند نماد حکومت یهود باشد بله اکثر اصحاب او یهودی هستند. روایاتی هم که در مورد دجال نقل شده در مورد دجال بزرگ‌نمائی کرده است و در کتب ما هم در مورد دجال آنطور که در کتب عامه نقل شده بحث نشده است.

 


[1] مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‌3، ص54.
[2] الكافی، ج‌1، ص240.
[3] الكافی، ج‌1، ص241.
[4] الكافي، ج‌1، ص241.
[5] ( 1) هو محمّد بن عبد اللّه بن الحسن بن الحسن بن عليّ بن أبي طالب( ع) من أئمة الزيدية الملقب بالنفس الزكية، خرج على الدوانيقي و قتل كما ستأتى قصته.
[6] الفتن ابن حماد، ص382.