درس مهدویت استاد طبسی

96/11/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سرنوشت یهود در عصر ظهور

بحث ما در مورد سرنوشت یهود در دوران ظهور بود. بیان کردیم که چنین گفته شده که یکی از شیوه‌های حضرت در مواجهه‌ی با آن‌ها شیوه‌ی مناظره و احتجاج است و روایتی را از عامه نقل کردیم که دلالت داشت بر اینکه امام تورات را از غاری در انطاکیه استخراج می‌کند و بیان کردیم که این سنخ روایات با روایاتی که دلالت دارد که مواریث انبیاء علیهم‌السلام و نبی اکرم صلی‌الله علیه و آله نزد امام علیه‌السلام است، تعارض دارد. دو روایتی هم که در منابع شیعه ذکر شده بود و دلالت داشت که امام تورات را استخراج می‌کند، که از نظر سند ضعیف بود.

شواهد وجود مواریث نزد امام زمان :

5. [تفسير فرات بن إبراهيم‌] عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الزُّهْرِيُّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْأَنْبَارِيِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ عَاصِمٍ وَ نَصْرِ بْنِ مُزَاحِمٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ السُّدِّيِّ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِي عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ‌ قَالَ: خَرَجَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه‌السلام وَ نَحْنُ‌ قُعُودٌ فِي‌ الْمَسْجِدِ بَعْدَ رُجُوعِهِ مِنْ صِفِّينَ وَ قَبْلَ يَوْمِ النَّهْرَوَانَ فَقَعَدَ عَلِيٌّ علیه‌السلام وَ احْتَوَشْنَاهُ‌ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنَا عَنْ أَصْحَابِكَ فَقَالَ سَلْ وَ ذَكَرَ قِصَّةً طَوِيلَةً وَ قَالَ إِنِّي سَمِعْتُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله يَقُولُ فِي كَلَامٍ لَهُ طَوِيلٍ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةِ رِجَالٍ مِنْ أَصْحَابِي وَ أَمَرَنِي أَنْ أُحِبَّهُمْ وَ الْجَنَّةُ تَشْتَاقُ إِلَيْهِمْ فَقِيلَ مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ سَكَتَ فَقَالُوا مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ عَلِيٌّ ثُمَّ سَكَتَ فَقَالُوا مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ عَلِيٌّ وَ ثَلَاثَةٌ مَعَهُ وَ هُوَ إِمَامُهُمْ وَ قَائِدُهُمْ وَ دَلِيلُهُمْ وَ هَادِيهِمْ لَا يَنْثَنُونَ‌ وَ لَا يَضِلُّونَ وَ لَا يَرْجِعُونَ وَ لَا يَطُولُ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَتَقْسُوَ قُلُوبُهُمْ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ فَذَكَرَ قِصَّةً طَوِيلَةً ثُمَّ قَالَ ادْعُوا لِي عَلِيّاً فَأَكَبَّ عَلَيَّ فَأَسَرَّ إِلَيَّ أَلْفَ‌ بَابٍ يَفْتَحُ كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ ثُمَّ أَقْبَلَ إِلَيْنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام وَ قَالَ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ إِنِّي لَأَعْلَمُ بِالتَّوْرَاةِ مِنْ أَهْلِ التَّوْرَاةِ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ بِالْإِنْجِيلِ مِنْ أَهْلِ الْإِنْجِيلِ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ بِالْقُرْآنِ مِنْ أَهْلِ الْقُرْآنِ وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا مِنْ فِئَةٍ تَبْلُغُ مِائَةَ رَجُلٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِلَّا وَ أَنَا عَارِفٌ بِقَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ سَلُونِي عَنِ الْقُرْآنِ فَإِنَّ فِي الْقُرْآنِ بَيَانَ كُلِّ شَيْ‌ءٍ فِيهِ عِلْمُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ إِنَّ الْقُرْآنَ لَمْ يَدَعْ لِقَائِلٍ مَقَالًا وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ‌ لَيْسَ بِوَاحِدٍ رَسُولُ اللَّهِ مِنْهُمْ أَعْلَمَهُ اللَّهُ إِيَّاهُ فَعَلَّمَنِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ لَا تَزَالُ فِي عَقِبِنَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ قَرَأَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‌ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‌ وَ آلُ هارُونَ‌[1] وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ الْعِلْمُ فِي عَقِبِنَا إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ[2]

تفسير فرات‌ بن‌ ابراهيم‌: سليم بن قيس گفت: امير المؤمنين علیه‌السلام پس از بازگشت از صفين و يك روز جلوتر از واقعه نهروان كه ما در مسجد نشسته بوديم از خانه خارج شد و به مسجد آمد اطراف آن جناب را گرفتيم.

مردى گفت: يا امير المؤمنين از اصحاب خود ما را مطلع فرما. داستان طولانى نقل كرد و گفت: من از پيامبر اكرم صلی‌الله علیه و آله شنيدم در يك سخن طولانى فرمود: خداوند مرا دستور داد به محبت چهار مرد از اصحابهم. امر كرد آنها را دوست بدارم و بهشت مشتاق آنها است شخصى گفت: آنها كيانند يا رسول اللَّه؟ فرمود: على بن ابى طالب سپس سكوت كرد باز گفتند آنها كيستند؟ فرمود:

على سكوت كرد باز پرسيدند آنها كيانند؟ فرمود: على و سه نفر كه با اويند على امام و قائد و دليل و راهنماى آنها است نه از دين بر ميگردند و نه گمراه ميشوند و نه برميگردند و نه براى آنها طولانى مى‌شود كه دلهايشان به تنگ آيد: سلمان و ابو ذر و مقداد. بعد داستانى طولانى ذكر كرد سپس فرمود: على را بگوئيد بيايد آنگاه متوجه من شد و بطور پنهانى با من هزار باب در ميان گذاشت كه از هر باب هزار باب باز ميشد.

آنگاه امير المؤمنين علیه‌السلام روى به جانب ما كرده فرمود: از من بپرسيد قبل از اينكه مرا نيابيد قسم به آن كس كه دانه را شكافت و انسان را آفريد من تورات را از اهل تورات و انجيل را از اهل انجيل و قرآن را از اهل قرآن بهتر ميدانم. سوگند بكسى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد هر گروهى كه تعداد آنها به صد نفر برسد تا روز قيامت رهبر و فرمانده آنها را ميشناسم از قرآن بپرسيد در قرآن توضيح هر چيزى هست در آن علم پيشينيان و آيندگان وجود دارد قرآن براى گوينده‌اى جاى سخن باقى نگذاشته تاويل آن را جز خدا و راسخين در علم نميدانند كه آنها يك نفر نيستند رسول خدا يكى از آنها است خدا به او تعليم كرده و او مرا آموخته پيوسته اين اطلاعات در نژاد ما است تا روز قيامت سپس اين آيه را قرائت نمود بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى‌ وَ آلُ هارُونَ‌ من نسبت به پيامبر همچون هارون هستم نسبت به موسى دانش در نژاد ما است تا روز قيامت.

6. بصائر الدرجات‌] أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَامِرٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: بَيْنَا مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فِي ثَقِيفَةٍ إِذَا اسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ فَأَذِنَ لَهُمْ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَقَالُوا يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّ أُنَاساً يَأْتُونَنَا يَزْعُمُونَ‌ أَنَ‌ فِيكُمْ‌ أَهْلَ الْبَيْتِ إِمَامَ مُفْتَرَضِ الطَّاعَةِ فَقَالَ مَا أَعْرِفُ ذَلِكَ فِي أَهْلِ بَيْتِي فَقَالُوا يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَزْعُمُونَ أَنَّكَ أَنْتَ هُوَ قَالَ مَا قُلْتُ لَهُمْ ذَلِكَ قَالُوا يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنَّهُمْ أَصْحَابُ تَشْمِيرٍ وَ أَصْحَابُ خَلْوَةٍ وَ أَصْحَابُ وَرَعٍ وَ هُمْ يَزْعُمُونَ أَنَّكَ أَنْتَ هُوَ قَالَ هُمْ أَعْلَمُ وَ مَا قَالُوا قَالَ فَلَمَّا رَأَوْهُ أَنَّهُمْ قَدْ أَغْضَبُوهُ قَامُوا فَخَرَجُوا فَقَالَ يَا سُلَيْمَانُ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ أُنَاسٌ مِنَ الْعِجْلِيَّةِ قَالَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ قُلْتُ يَزْعُمُونَ أَنَّ سَيْفَ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله وَقَعَ عِنْدَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا رَآهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ وَ لَا أَبُوهُ الَّذِي وَلَدَهُ بِوَاحِدَةٍ مِنْ عَيْنَيْهِ إِلَّا أَنْ يَكُونَ رَآهُ عِنْدَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍ‌ علیه‌السلام فَإِنْ كَانُوا صَادِقِينَ فَاسْأَلُوهُمْ عَمَّا فِي مَيْسَرَتِهِ وَ عَمَّا فِي مَيْمَنَتِهِ فَإِنَّ فِي مَيْسَرَةِ سَيْفِ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله وَ فِي مَيْمَنَتِهِ عَلَامَةً ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ عِنْدَنَا لَسَيْفُ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله وَ دِرْعُهُ وَ سِلَاحُهُ وَ لَأْمَتُهُ وَ اللَّهِ إِنَّ عِنْدَنَا الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله يَضَعُهُ بَيْنَ الْمُشْرِكِينَ وَ الْمُسْلِمِينَ فَلَا يَخْلُصُ إِلَيْهِمْ نُشَّابَةٌ وَ اللَّهِ إِنَّ عِنْدَنَا لَمِثْلَ التَّابُوتِ الَّذِي جَاءَتْ بِهِ الْمَلَائِكَةُ تَحْمِلُهُ وَ اللَّهِ إِنَّ عِنْدَنَا لَمِثْلَ الطَّشْتِ الَّذِي كَانَ مُوسَى يُقَرِّبُ فِيهَا الْقُرْبَانَ وَ اللَّهِ إِنَّ عِنْدَنَا لَأَلْوَاحَ مُوسَى وَ عَصَاهُ وَ إِنَّ قَائِمَنَا مَنْ لَبِسَ دِرْعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله فَمَلَأَهَا وَ لَقَدْ لَبِسَهَا أَبُو جَعْفَرٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَخَطَّتْ عَلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ أَنْتَ أَلْحَمُ أَمْ أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ أَلْحَمَ مِنِّي وَ لَقَدْ لَبِسْتُهَا أَنَا فَكَانَتْ وَ كَانَتْ وَ قَالَ بِيَدِهِ هَكَذَا وَ قَلَبَهَا ثَلَاثاً[3]

سلیمان بن خالد گفت: با امام صادق علیه‌السلام در منطقه‌ای به نام ثقیفه بودیم که مردمی از اهل کوفه اذن ورود گرفتن پس امام علیه‌السلام اذن دادند پس بر امام وارد شدند و گفتند: ای ابا عبد الله مردم نزد ما می‌آیند گمان می‌کنند در بین شما اهل بیت امام واجب الاطاعة است پس امام علیه‌السلام فرمود: چنین کسی در بین اهل بیتم نمی‌شناسم پس گفتند: آنان گمان می‌کنند که شما آن امام واجب الاطاعة هستید امام علیه‌السلام فرمود: من به آنان چنین نگفتم گفتند: آنان اصحاب تشمیر، خلوت و ورع هستند و گمان می‌کنند که شما آن امام واجب الاطاعة هستید، فرمودند: آن‌ها اعلم هستند به آنچه می‌گویند، گفت: چون چنین دیدند غضبناک شدند پس برخواستند و خارج شدند پس امام علیه‌السلام فرمود: ای سلیمان آن‌ها که بودند؟ گفت: مردمی از عجلیه فرمود: لعنت خدا بر آن‌ها باد گفتم: گمان می‌کنند که شمشیر رسول خدا صلی‌الله علیه و آله نزد عبد الله بن حسن هست فرمود: به خدا قسم چنین نیست، عبد الله بن حسن آن را ندیده و نه پدر او با هیچ یک از دو چشمشان مگر اینکه پدر او آن را نزد امام حسین علیه‌السلام دیده باشد پس اگر راستگو هستند از آنان سوال کن از آنچه در سمت راست و از آنچه در سمت چپ شمشیر است، بدرستی که در سمت راست و چپ شمشیر رسول خدا علامتی بود پس فرمود: به خدا قسم شمشیر و ذره و سلاح پیامبر نزد ما است، به خدا قسم نزد ما است آنچه رسول خدا آن را بین مشرکین و مسلمین قرار می‌داد، یک تیر هم به سوی آن‌ها رها نمی‌رفت، به خدا قسم تابوتی که ملائکه آن را حمل کردند نزد ما است، به خدا قسم طشتی که هنگام قربانی موسی علیه‌السلام استفاده می‌کرد نزد ما است، به خدا قسم الواح و عصای موسی نزد ما است و قائم ما کسی است که زره رسول خدا را می‌پوشد و پدرم ابو جعفر آن لباس زره را پوشید پس بلند بود و روی زمین کشیده شد پس به او گفتم: شما تنومندتر هستید یا ابو جعفر؟ فرمود: ابو جعفر و من نیز آن زره را پوشیدم اندازه من نیز نبود.

مرحوم مجلسی ضمن این روایت بیانی دارند:

بيان: إنما نفى علیه‌السلام الإمام المفترض‌ الطاعة تقية منهم و ورى في ذلك أولا بأن أراد بأهل بيته غيره فلما صرح به علیه‌السلام قال ما قلت لهم ذلك و كان كذلك لأنه علیه‌السلام لم يكن قال ذلك لهم بل قال لغيرهم و هم سمعوه منهم و يحتمل أن يكون لفظ المثل في بعض المواضع زائدا و المراد عينها مع أن وجود الأمثال لا ينافي وجود أعيانها أيضا. و لعل تحريك اليد للإشارة إلى القرب أيضا كما هو الشائع بين الناس و كان غرض السائل عن كونه أكثر لحما أو أبوه ع استعلام استوائه على قامته علیه‌السلام أم لا ظنا منه أن هذا تابع اللحم و طول القامة فأجاب علیه‌السلام بما يظهر منه أنه ليس كذلك بأن بين أن مع كون أبي ألحم مني كانت على قامتي أقرب إلى الاستواء منه لأني إلى الكون قائما أقرب و لعل بيان ذلك لقوة رجائهم و عدم يأسهم من تعجيل الفرج.[4]

نفی امام واجب الاطاعة از جانب امام علیه‌السلام به جهت تقیه از آن‌ها بود و در آن توریه کردند به اینکه به اهل بیت غیر خود را اراده کردند پس چون تصریح کردند فرمود: من به آنان چنین نگفتم و چنین هم بود چون امام چنین مطلبی به آن‌ها نگفتند بلکه به غیر آن‌ها گفتند و این گروه از آنان شنیدند و محتمل است لفظ مثل در بعضی مواضع زائد باشد و مراد عین مواریث است البته وجود امثال منافاتی با وجود اعیان ندارد.

پس این روایات دلالت بر این دارد که خود مواریث نزد ائمه علیهم‌السلام وجود دارد. البته می‌توان وجه جمعی هم برای دو دسته روایات مطرح کرد به اینکه مواریث در غار انطاکیه و در اختیار ائمه علیهم‌السلام می‌باشد.

نتیجه:

ممکن است بگوئیم که امام زمان در ابتدای امر و برای اتمام حجت با یهود احتجاج می‌کند.

جنگ و قتال امام زمان با یهود

بحث جنگ و درگیری امام با یهود بیشتر در روایات عامه بیان شده است امّا روایتی هم در منابع ما دلالت بر این مطلب دارد.

روایت چهاردهم:

وَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ حَدَّثَنَا ابْنُ فُضَيْلٍ حَدَّثَنَا سَعْدٌ الْجَلَّابُ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام قَالَ: قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه‌السلام لِأَصْحَابِهِ قَبْلَ أَنْ يُقْتَلَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله قَالَ يَا بُنَيَّ إِنَّكَ سَتُسَاقُ إِلَى الْعِرَاقِ وَ هِيَ أَرْضٌ قَدِ الْتَقَى بِهَا النَّبِيُّونَ وَ أَوْصِيَاءُ النَّبِيِّينَ وَ هِيَ أَرْضٌ تُدْعَى عَمُورَا وَ إِنَّكَ‌ تُسْتَشْهَدُ بِهَا وَ يُسْتَشْهَدُ مَعَكَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِكَ لَا يَجِدُونَ‌ أَلَمَ مَسِّ الْحَدِيدِ وَ تَلَا قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‌ إِبْراهِيمَ‌[5] تَكُونُ الْحَرْبُ عَلَيْكَ وَ عَلَيْهِمْ بَرْداً وَ سَلَاماً فَأَبْشِرُوا فَوَ اللَّهِ لَئِنْ قَتَلُونَا فَإِنَّا نَرِدُ عَلَى نَبِيِّنَا ثُمَّ أَمْكُثُ مَا شَاءَ اللَّهُ فَأَكُونُ أَوَّلَ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الْأَرْضُ فَأَخْرُجُ خَرْجَةً يُوَافِقُ ذَلِكَ خَرْجَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام وَ قِيَامَ قَائِمِنَا وَ حَيَاةَ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله ثُمَّ لَيَنْزِلَنَّ عَلَيَّ وَفْدٌ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لَمْ يَنْزِلُوا إِلَى الْأَرْضِ قَطُّ وَ لَيَنْزِلَنَّ إِلَيَ‌ جَبْرَئِيلُ وَ مِيكَائِيلُ وَ إِسْرَافِيلُ وَ جُنُودٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ لَيَنْزِلَنَّ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ وَ أَنَا وَ أَخِي وَ جَمِيعُ مَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِ فِي حَمُولَاتٍ‌ مِنْ حَمُولَاتِ الرَّبِّ خَيْلٍ بُلْقٍ‌ مِنْ نُورٍ لَمْ يَرْكَبْهَا مَخْلُوقٌ ثُمَّ لَيَهُزَّنَّ مُحَمَّدٌ صلی‌الله علیه و آله لِوَاءَهُ وَ لَيَدْفَعَنَّهُ إِلَى قَائِمِنَا مَعَ سَيْفِهِ ثُمَّ إِنَّا نَمْكُثُ‌ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ يَخْرُجُ مِنْ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ عَيْناً مِنْ دُهْنٍ‌ وَ عَيْناً مِنْ لَبَنٍ وَ عَيْناً مِنْ مَاءٍ ثُمَّ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام يَدْفَعُ إِلَيَّ سَيْفَ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله فَيَبْعَثُنِي إِلَى الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ‌ وَ لَا آتِي عَلَى عَدُوٍّ إِلَّا أَهْرَقْتُ دَمَهُ وَ لَا أَدَعُ صَنَماً إِلَّا أَحْرَقْتُهُ حَتَّى أَقَعَ إِلَى الْهِنْدِ فَأَفْتَحَهَا وَ إِنَّ دَانِيَالَ وَ يُونُسَ‌ يَخْرُجَانِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام يَقُولَانِ‌ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ‌ وَ يَبْعَثُ‌ مَعَهُمَا إِلَى الْبَصْرَةِ سَبْعِينَ رَجُلًا فَيَقْتُلُونَ مُقَاتِلَتَهُمْ‌ وَ يَبْعَثُ بَعْثاً إِلَى الرُّومِ فَيَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمْ‌ ثُمَّ لَأَقْتُلَنَّ كُلَّ دَابَّةٍ حَرَّمَ اللَّهُ لَحْمَهَا حَتَّى لَا يَكُونَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ إِلَّا الطَّيِّبُ‌ وَ أَعْرِضُ عَلَى الْيَهُودِ وَ النَّصَارَى وَ سَائِرِ الْمِلَلِ وَ لَأُخَيِّرَنَّهُمْ بَيْنَ الْإِسْلَامِ وَ السَّيْفِ فَمَنْ أَسْلَمَ مَنَنْتُ عَلَيْهِ وَ مَنْ كَرِهَ الْإِسْلَامَ أَهْرَقَ اللَّهُ دَمَهُ وَ لَا يَبْقَى رَجُلٌ مِنْ شِيعَتِنَا إِلَّا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْهِ مَلَكاً يَمْسَحُ عَنْ وَجْهِهِ التُّرَابَ وَ يُعَرِّفُهُ أَزْوَاجَهُ وَ مَنَازِلَهُ فِي الْجَنَّةِ وَ لَا يَبْقَى عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَعْمَى وَ لَا مُقْعَدٌ وَ لَا مُبْتَلًى إِلَّا كَشَفَ اللَّهُ عَنْهُ بَلَاءَهُ بِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ لَتَنْزِلَنَّ الْبَرَكَةُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ حَتَّى إِنَّ الشَّجَرَةَ لَتَقْصِفُ‌ بِمَا يُرِيدُ اللَّهُ فِيهَا مِنَ الثَّمَرِ وَ لَيُؤْكَلَنَّ ثَمَرَةُ الشِّتَاءِ فِي الصَّيْفِ وَ ثَمَرَةُ الصَّيْفِ فِي الشِّتَاءِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى‌ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‌ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا[6] ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ لَيَهَبُ لِشِيعَتِنَا كَرَامَةً لَا يَخْفَى عَلَيْهِمْ شَيْ‌ءٌ فِي‌ الْأَرْضِ وَ مَا كَانَ فِيهَا حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ يُرِيدُ أَنْ يَعْلَمَ عِلْمَ أَهْلِ بَيْتِهِ فَيُخْبِرَهُمْ بِعِلْمِ مَا يَعْلَمُونَ‌.[7]

سهل بن زياد از ابن محبوب نقل مى‌كند كه ابن فضيل گويد: سعد الجلاب از قول جابر گويد كه امام باقر علیه‌السلام فرمود: امام حسين علیه‌السلام قبل از شهادتش به اصحاب خود فرمود: رسول خدا صلی‌الله علیه و آله به من فرمود: همانا تو به زودى به‌سوى عراق كشانده مى‌شوى و آن زمينى است كه پيغمبران و اوصياى آن‌ها در آن گرفتارى‌ها كشيده‌اند و آن زمينى است كه به آن «عمورا» گفته مى‌شود.

تو (اى حسين) و گروهى از اصحابت كه درد آهن و اسلحه را احساس نمى‌كنند، در آن شهيد مى‌شويد و اين آيه را تلاوت نمود: يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‌ إِبْراهِيمَ‌

جنگ براى تو و اصحابت سرد و سلامت مى‌شود. پس مژده باد بر شما! به خدا قسم! اگر ما را بكشند، به حضور پيغمبرمان وارد مى‌شويم و در آن‌جا مى‌مانيم تا خدا بخواهد. پس من اوّلين كسى هستم كه زمين براى او شكافته شود. پس بيرون مى‌آيم هم‌زمان با خروج امير المؤمنين و قيام قائم علیهما‌السلام ما و حیات رسول خدا صلی‌الله علیه و آله سپس دسته‌اى از آسمان از نزد خدا براى من فرود مى‌آيند كه تا آن‌وقت ابدا فرود نيامده‌اند و جبريل و ميكائيل و اسرافيل و لشكر فرشته‌ها براى من نازل مى‌شوند. حتما محمّد صلی‌الله علیه و آله و على علیه‌السلام نازل مى‌شوند و من و برادرم و تمامى آنان كه خداوند به آن‌ها منّت گذاشته است، فرود مى‌آيند در مركب‌هايى از مراكب خدا اسبانى سفيدپيشانى از نور كه آفريده‌اى به آن‌ها سوار نشده است.

سپس محمّد صلی‌الله علیه و آله پرچم خود را به اهتزاز درمى‌آورد و با شمشير خود به قائم علیه‌السلام ما تحويل مى‌دهد، بعد از آن مقدار كه خدا خواهد مى‌مانيم و خداوند از مسجد كوفه چشمه‌هايى از روغن و آب و شير بيرون مى‌آورد؛ سپس امير المؤمنين علیه‌السلام شمشير رسول خدا صلی‌الله علیه و آله را به من مى‌دهد و مرا به مشرق و مغرب مى‌فرستد. پس به‌سوى دشمن خدا نمى‌روم، مگر اين‌كه خونش را مى‌ريزم و بتى رها نمى‌كنم، مگر آن را مى‌سوزانم تا به «هندوستان» مى‌رسم و آن را مى‌گشايم و دانيال و يوشع به‌سوى امير المؤمنين علیه‌السلام بيرون مى‌آيند و مى‌گويند: راست گفت خدا و رسولش!


[1] سورة البقرة، الآیة248.
[2] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج‌26، ص63، ط دارالاحیاء التراث.
[3] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج‌26، ص205، ط دارالاحیاء التراث.
[4] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج‌26، ص206، ط دارالاحیاء التراث.
[5] سورة الأنبياء، الآیة69.
[6] سورة الأعراف، الآیة96.
[7] الخرائج و الجرائح، الراوندي، قطب الدين، ج‌2، ص848.