96/11/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: سرنوشت یهود در عصر ظهور
بحث ما در مورد یهود در دوران ظهور بود. روایاتی نقل شده بود که دلالت داشت بر اینکه حضرت با آنها مناظره میکند. روایات را مطرح کردیم که سه روایت دلالت بر مطلب داشت امّا روایت چهارم که از مجاهد نقل شده بود دلالتی بر مدعا نداشت ثانیا مجاهد معتبر نبود.
بررسی سند روایت:مجاهد:ایشان طبق بیان ابن ابی الحدید از نظر فکری همفکر خوارج بود و طبق حرف اعمش هم تفسیرهای او از یهود و نصارا است مثلا او در مورد این آیه شریفه «عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا» گوید: «ای یجلسه معه علی العرش» یعنی جسمیت را به خداوند نسبت میدهد که همان حرف اهل کتاب است. همچنین نقل شده است که مجاهد گفته است: من نمیدانم برای کدامیک از دو نعمتی که خداوند به من داده است، شکرگزار باشم یکی نعمت اسلام و دیگری نعمت دوری از انحراف در عقیده در حالی که افکار خوارج را دارد.
ذهبی هم بدون توجه به آنچه خود او و دیگران در مذمت او گفتهاند، میگوید: مراد او که گفته خدا را شاکر هستم از سلامت از انحراف در عقیده، سلامت از عقائد رافضه است.
ذهبی گوید:[1]
و لمجاهد أقوال و غرائب في العلم و التفسير تستنكر بلغنا انه ذهب الی بابل و طلب من متولیها ان یوقفه علی الهاروت و الماروت فبعث معه یهودیا حتی أتینا التنور فی الارض فکشف لنا عنهما معلقین منکسین فقلت آمنت بالذی خلقکم قال: فاضطربا فكأن جبال الدنيا قد تدكدت فغشی علیّ و علی الیهودی ثم أفاق اليهودي قبلي، فقال: قم! كدت أن تهلك نفسك و تهلكني.مجاهد اقوال و شگفتیهائی در علم و تفسیر دارد و قبول هم نمیکرد، خبر رسید به ما که او به بابل رفت و از متولی آنجا خواست که محل هاروت و ماروت را به او نشان دهد پس همراه او یک یهودی فرستاد تا آمدیم کنار تنوری که در نقطهای از زمین بود پس در آن را باز کرد که آن دو در آن به صورت وارونه معلق بودند پس به آن دو گفتم: ایمان آوردم به کسی که شما را خلق کرد، ان دو دست و پا تکان دادند پس من و آن یهودی بیهوش شدیم سپس یهودی به هوش آمد گفت: بلند شو! نزدیک بود خودت و مرا به هلاک کنی.
اعمش جریان مجاهد را اینطور نقل میکند:
و قال ابن مندة: ذكر محمد بن حميد: حدثنا عبد الله بن عبد القدوس عن الأعمش قال: كان مجاهد لا يسمع بأعجوبة إلا ذهب فنظر إليها، قال: و ذهب إلى حضرموت إلى بئر برهوت. قال:و ذهب إلى بابل، قال: و عليها وال صديق لمجاهد: فقال مجاهد: تعرض على هاروت و ماروت، قال: فدعا رجلا من السحرة فقال: اذهب بهذا فاعرض عليه هاروت و ماروت. فقال اليهوديبشرط أن لا تدعو الله عندهما، قال مجاهد: فذهب بى إلى قلعة فقطع منها حجرا ثم قال: خذ برجلي، فهوى بى حتى انتهى إلى حوبة، فإذا هما معلقين منكسين كالجبلين العظيمين، فلما رأيتهما قلت: سبحان الله خالقكما، قال: فاضطربا فكأن جبال الدنيا قد تدكدت، قال: فغشى على و على اليهودي، ثم أفاق اليهودي قبلي، فقال: قم! كدت أن تهلك نفسك و تهلكني.مجاهد چنین بود که عجائبی را نمیشنید مگر اینکه دنبال آن میرفت و به آن نظر میکرد و او به حضرموت نزد چاه برهوت رفت و به بابل رفت، گفت: و استاندار آن دوست مجاهد بود. پس مجاهد گفت: هاروت و ماروت را به من نشان بده، گفت: پس مردی از ساحران را فراخواند و گفت: با او برو و هاروت و ماروت را به او نشان بده پس یهودی گفت: به شرط آنکه نزد آن دو خداوند را نخوانی، مجاهد گفت: همراه او به قلعهای رفتیم پس از آن سنگی جدا کرد سپس گفت: پای مرا بگیر تا سر در این چاه کنم پس دیدم آن دو مانند دو کوه بزرگ آویزان هستند چون آن دو را دیدم گفتم: پاک و منزه است خدائی که شما را خلق کرد پس آن دو مضطرب شدند گویا کوهها متلاشی شدند پس من و آن یهودی بیهوش شدیم سپس یهودی به هوش آمد گفت: بلند شو! نزدیک بود خودت و مرا هلاک کنی.
عامه توسل به رسول خدا و اهل بیت را رد میکنند در حالی که یک چنین روایاتی را در شرح حال مجاهد نقل میکنند.
بالاخره مجاهد از نظر ما اعتباری ندارد.
روایات و اخباری که نقل شده که دلالت بر مناظره امام علیهالسلام با یهود دارد، بعضی مطالب آن با روایات ما سازگار نمیباشد چون در این اخبار دارد که امام کتب آسمانی را از غار انطاکیه خارج میکند در حالی که روایات ما دلالت دارد بر اینکه مواریث انبیاء نزد امام علیهالسلام است البته تنها یک روایت از خاصه موافق عامه در علل الشرائع ذکر شده که سند آن ضعیف است.
مواریث انبیا نزد ائمهعلیهمالسلام:
1. وَ كَانَ يَقُولُ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ السَّلَامُ:...وَ أَمَّا الْجَفْرُ الْأَحْمَرُ فَوِعَاءٌ فِيهِ سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله وَ لَنْ يَظْهَرَ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ أَمَّا الْجَفْرُ الْأَبْيَضُ فَوِعَاءٌ فِيهِ تَوْرَاةُ مُوسَى وَ إِنْجِيلُ عِيسَى وَ زَبُورُ دَاوُدَ وَ كُتُبُ اللَّهِ الْأُولَى[2]
و آن حضرت علیهالسلام ميفرمود:
و اما جعفر سرخ آن ظرفى است كه در آنست اسلحه رسول خدا، و بيرون نخواهد آمد تا قائم ما اهل بیت بپا خيزد، و اما جفر سفيد آن ظرفى است كه در آنست توراة موسى و انجيل عيسى و زبور داود و كتابهاى پيشين خدا
2. حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ خَالِدٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ عَبَّاسٍ الْوَرَّاقِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ لَيْثٍ الْمُرَادِيِّ أَنَّهُ حَدَّثَهُ عَنْ سَدِيرٍ بِحَدِيثٍ- فَأَتَيْتُهُ فَقُلْتُ فَإِنَّ لَيْثَ الْمُرَادِيَّ حَدَّثَنِي عَنْكَ بِحَدِيثٍ فَقَالَ وَ مَا هُوَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ حَدِيثُ الْيَمَانِيِّ قَالَ نَعَمْ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ علیهالسلام فَمَرَّ بِنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْيَمَنِ فَسَأَلَهُ أَبُو جَعْفَرٍ عَنِ الْيَمَنِ فَأَقْبَلَ يُحَدِّثُ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ علیهالسلام هَلْ تَعْرِفُ صَخْرَةً فِي مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا قَالَ نَعَمْ وَ رَأَيْتُهَا فَقَالَ الرَّجُلُ مَا رَأَيْتُ رَجُلًا أَعْرَفَ بِالْبِلَادِ مِنْكَ فَلَمَّا قَامَ الرَّجُلُ قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ علیهالسلام يَا أَبَا الْفَضْلِ تِلْكَ الصَّخْرَةُ الَّتِي حَيْثُ غَضِبَ مُوسَى فَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ فَمَا ذَهَبَ مِنَ التَّوْرَاةِ الْتَقَمَتْهُ الصَّخْرَةُ فَلَمَّا بَعَثَ اللَّهُ رَسُولَهُ أَدَّتْهُ إِلَيْهِ وَ هِيَ عِنْدَنَا.[3]
راوی گوید لیث مرادی از سدیر برای من حدیثی نقل کرد پس نزد سدیر آمدم و گفتم: لیث مرادی از تو برای من حدیثی نقل کرد، گفت: کدام حدیث؟ گفتم: فدایت شوم حدیث یمانی گفت: نزد امام باقر علیهالسلام بودم که مردی از اهل یمن بر ما عبور کرد پس امام علیهالسلام از یمن سوال کرد و او حدیث کرد پس امام علیهالسلام به او گفت: آیا صخره در فلان مکان را میشناسی؟ گفت: بله و آن را دیدم پس مرد گفت: آشناتر از شما به بلاد ندیدم! پس هنگامی که آن مرد رفت امام علیهالسلام به من گفت: ای ابوالفضل آن صخرهای است که موسی علیهالسلام هنگامی که خشمگین شد، الواح را بر روی آن گذاشت، صخره آنها را بلعید، هنگامی که خداوند پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله را مبعوث گردانید، آن صخره الواح را پیامبر رساند و آن الواح نزد ما است.
3. حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ أَلْوَاحُ مُوسَى عِنْدَنَا وَ عَصَى مُوسَى عِنْدَنَا وَ نَحْنُ وَرِثْنَا النَّبِيَّ صلیالله علیه و آله.[4]
ابو حمزه ثمالی گفت: شنیدم امام صادق علیهالسلام میگوید: الواح و عصای موسی علیهالسلام نزد ما است و ما وارثان پیامبر صلیالله علیه و آله هستیم.
4. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ يُونُسَ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ فِي حَدِيثِ بُرَيْهٍ: أَنَّهُ لَمَّا جَاءَ مَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام فَلَقِيَ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ علیهالسلام فَحَكَى لَهُ هِشَامٌ الْحِكَايَةَ فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ علیهالسلام لِبُرَيْهٍ يَا بُرَيْهُ كَيْفَ عِلْمُكَ بِكِتَابِكَ قَالَ أَنَا بِهِ عَالِمٌ ثُمَّ قَالَ كَيْفَ ثِقَتُكَ بِتَأْوِيلِهِ قَالَ مَا أَوْثَقَنِي بِعِلْمِي فِيهِ قَالَ فَابْتَدَأَ أَبُو الْحَسَنِ علیهالسلام يَقْرَأُ الْإِنْجِيلَ فَقَالَ بُرَيْهٌ إِيَّاكَ كُنْتُ أَطْلُبُ مُنْذُ خَمْسِينَ سَنَةً أَوْ مِثْلَكَ قَالَ فَآمَنَ بُرَيْهٌ وَ حَسُنَ إِيمَانُهُ وَ آمَنَتِ الْمَرْأَةُ الَّتِي كَانَتْ مَعَهُ فَدَخَلَ هِشَامٌ وَ بُرَيْهٌ وَ الْمَرْأَةُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام فَحَكَى لَهُ هِشَامٌ الْكَلَامَ الَّذِي جَرَى بَيْنَ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى علیهالسلام وَ بَيْنَ بُرَيْهٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام- «ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» فَقَالَ بُرَيْهٌ أَنَّى لَكُمُ التَّوْرَاةُ وَ الْإِنْجِيلُ وَ كُتُبُ الْأَنْبِيَاءِ قَالَ هِيَ عِنْدَنَا وِرَاثَةً مِنْ عِنْدِهِمْ نَقْرَؤُهَا كَمَا قَرَءُوهَا وَ نَقُولُهَا كَمَا قَالُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يَجْعَلُ حُجَّةً فِي أَرْضِهِ يُسْأَلُ عَنْ شَيْءٍ فَيَقُولُ لَا أَدْرِي.[5]
هشام بن حكم در حديث بريهه نصرانى نقل ميكند كه او با هشام آمدند خدمت موسى بن جعفر علیهالسلام امام فرمود: از كتاب دينى خود چگونه اطلاع دارى؟ گفت من به آن عالم هستم فرمود: چقدر اطمينان به تأويل آن دارى؟ گفت: خيلى مطمئن هستم آنگاه ابتدا موسى بن جعفر علیهالسلام شروع بخواندن انجيل كرد بريهه گفت: مسيح همين طور قرائت ميكرد اين قرائت را جز مسيح كسى نخوانده بعد بريهه گفت: پنجاه سال بود كه بدنبال چنين شخصى ميگشتم پس مسلمان شد و زنش هم مسلمان شد پس هشام و بریه و آن زن بر ابو عبد الله علیهالسلام وارد شدند پس هشام آنچه بین بریه و امام کاظم علیهالسلام صحبت شده بود را حکایت کرد، و امام علیهالسلام این آیه را خواندند: «ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» بریه گفت: چطور به تورات و انجیل و کتب انبیاء علم دارید؟ فرمود: آنها به ارث از انبیاء نزد ما است، آنها را قرائت میکنیم چنانکه قرائت کردند و آنها را میگوئیم همانطور که گفتند، خداوند حجتی که از او سوال شود از چیزی بگوید نمیدانم را روی زمین قرار نداده است.