96/10/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: سرنوشت یهود در عصر ظهور
ادامه بررسی سند روایت دوم:عبایه: بعضی گفتهاند: او از خواص امیر المومنین علیهالسلام بوده است. البته اگر جزء خواص بودن او اثبات شود در توثیق او کفایت میکند لکن توثیق خاصی ندارد. عامه او را جزء غلات شیعه شمردند.
مرحوم نمازی میفرماید:
من خواصّ أصحاب أمير المؤمنين علیهالسلام. و الأظهر أنّه منسوب إلى جدّه و أبوه عمرو. فهو: عباية بن عمرو بن ربعي؛ كما عدّه الشيخ أيضا بهذا العنوان من أصحاب الحسن المجتبى علیهالسلام. جملة من رواياته الشريفة في الفضائل عن مولانا أمير المؤمنين صلوات اللّه عليه. و روى عبد اللّه بن الحسن بن الحسن، عنه، كتاب أمير المؤمنين علیهالسلام إلى أهل مصر و محمّد بن أبي بكر حين ولّاه مصر و فيه جوامع الأحكام و روى عنه سليمان بن مهران الأعمش و عمران بن ميثم و عبد اللّه بن الحسن بن الحسن و موسى بن طريف.[1]
او از خواص امیر المومنین علیهالسلام بود. اظهر آن است که او منسوب به جدش بود و پدر او عمرو بود. او روایاتی را در فضائل امیر المومنین علیهالسلام نقل میکند. و او نامه امیر المومنین علیهالسلام به اهل مصر در زمانی که محمد بن ابو بکر والی آنها بود را نقل میکند و در آن روایت جوامع احکام است. و سلیمان بن مهران اعمش و عمران بن میثم و عبد الله بن حسن بن حسن و موسی بن طریف از او روایت کردهاند.
مرحوم شوشتری میفرماید:
قال: عدّه الشيخ في رجاله في أصحاب عليّ علیهالسلام و قال في أصحاب الحسن علیهالسلام: «عباية بن عمرو بن ربعي» و عدّه البرقي في خواصّ أصحاب عليّ علیهالسلام. و في رواية عمران بن ميثم، قال: دخلت أنا و عباية الأسدي على امرأة من بني أسد يقال لها: حبابة الوالبيّة، فحدّثتهما عن الحسين علیهالسلام عن أبيه علیهالسلام قال: نحن و شيعتنا على الفطرة و سائر الناس منها براء.
أقول: الخبر في الكشّي في حبابة؛ و روى أيضا عن صالح بن ميثم مثله[2] [3] . و روى أمالي ابن الشيخ مسندا عنه، قال: كان علي علیهالسلام كثيرا ما يقول: سلوني قبل أن تفقدوني، فو اللّه ما من أرض مخصبة و لا مجدبة و لا فئة تضلّ مائة أو تهدي مائة إلّا و أنا أعلم قائدها و سائقها و ناعقها إلى يوم القيامة و عنونه ميزان الذهبي، قائلا: روى عنه موسى بن طريف- كلاهما من غلاة الشيعة- له، عن عليّ: أنا قسيم النار.[4]
مرحوم شیخ طوسی در کتاب رجال او را از اصحاب امیر المومنین علیهالسلام شمرده است؛ البته به نظر ما اصحاب نامیدن مرحوم شیخ اعم از اعتبار شخص است. مرحوم برقی او را جزء خواص امیر المومنین علیهالسلام شمرده است ( میتوان به استناد کلام برقی او را معتبر دانست.)
ایشان روایات مهمی در مورد ائمه نقل میکند: و چون ایشان روایات در فضائل را نقل میکرده لذا ذهبی او را تحمل نکرده و گفته: او از غلات شیعه است چون از علی روایت نقل کرده است که او فرمود: أنا قسیم النار در حالی که خود عامه روایت علی مع الحق و الحق مع علی را نقل میکنند.
مرحوم مامقانی میفرماید:
و قال الوحيد ره مرّ فى حبّابة الوالبيّة ما يظهر منه حسن عقيدته و اقول حسن عقيدته مسلّمة و كونه من خواصّه الذى شهد به البرقى يدرجه فى الحسان كما لا يخفى و قد مرّ فى سليمان بن مهران ما يكشف عن كونه معتمدا عليه و على رواياته و انّه كان امام الحى و لازم الامامة العدالة فتدبّر جيّدا[5]
مرحوم وحید گفت: از آنچه در حبابهی والبیه گذشت حسن اعتقاد او ظاهر میشود و گویم: و حسن، اعتقاد او مسلم است و بودن او از خواص امام که برقی به آن شهادت داده او را در حسان قرار میدهد همانطور که این مطلب پنهان نیست و در سلیمان بن مهران گذشت که هم خود او و هم روایات او مورد اعتماد است و او امام جماعت بود و لازمهی امام جماعت بودن عدالت است. عجبا مگر نماز گزاران شیعه بودند؟! و این را شرط فقهی امامت جماعت می دانستند؟!
به هر حال عبایه جزء خواص حضرت است و لااقل ایشان حسن است و روایتی هم که او نقل کرده باشد حسنه و مورد قبول است.
عثمان بن عیسی: ایشان منحرف در عقیده بود و جزء سران واقفیه بود.
مرحوم نجاشی میفرماید:
و كان شيخ الواقفة و وجهها، و أحد الوكلاء المستبدين بمال موسى بن جعفر علیهالسلام، روى عن أبي الحسن علیهالسلام. ذكره الكشي في رجاله. و ذكر نصر بن الصباح قال: كان له في يده مال- يعني الرضا علیهالسلام فمنعه فسخط عليه. قال: ثم تاب و بعث إليه بالمال، و كان يروي عن أبي حمزة، و كان رأى في المنام أنه يموت بالحائر على صاحبه السلام، فترك منزله بالكوفة، و أقام بالحائر حتى مات و دفن هناك. صنف كتبا[6]
او شیخ و بزرگ واقفیه بود، و یکی از وکلائی بود که به اموال و حقوق شرعی متعلق به موسی بن جعفر علیهالسلام استبداد کرد، از ابو الحسن روایت کرده است، کشی او را در رجالش ذکر کرده است و نصر بن صباح را ذکر کرده که گفت: امام رضا علیهالسلام در دست او مالی داشت پس آن را از امام منع کرد و امام بر او غضب کردند. گفت: سپس توبه کرد و مال را نزد امام فرستاد، و از ابو حمزه روایت میکرد، و در خواب دید که در حائر (کربلا) -که سلام بر صاحبش باد- میمیرد، پس خانهاش در کوفه را ترک کرد و در حائر اقامت کرد تا از دنیا رفت و در آنجا دفن شد، او کتبی تصنیف کرد.
مرحوم شیخ در الغیبة میفرماید:
و قد روي السبب الذي دعا قوما إلى القول بالوقف. فروى الثقات أن أول من أظهر هذا الاعتقاد علي بن أبي حمزة البطائني و زياد بن مروان القندي و عثمان بن عيسى الرواسي طمعوا في الدنيا و مالوا إلى حطامها و استمالوا قوما فبذلوا لهم شيئا مما اختانوه من الأموال- نحو حمزة بن بزيع و ابن المكاري و كرام الخثعمي و أمثالهم.فَرَوَى مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْفَضْلِ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: مَاتَ أَبُو إِبْرَاهِيمَ ع وَ لَيْسَ مِنْ قُوَّامِهِ أَحَدٌ إِلَّا وَ عِنْدَهُ الْمَالُ الْكَثِيرُ وَ كَانَ ذَلِكَ سَبَبَ وَقْفِهِمْ وَ جَحْدِهِمْ مَوْتَهُ طَمَعاً فِي الْأَمْوَال[7]
در مورد سببى كه منجر شد عدّهاى معتقد به وقف شده و مذهب واقفيه ايجاد شد روايات و اخبارى وجود دارد [از جمله]: از افراد مطمئن روايت شده است: اولين اشخاصى كه اين اعتقاد را اظهار كردند، «على بن ابى حمزه بطائنى» و «زياد بن مروان قندى» و «عثمان بن عيسى رواسى» بودند كه به مال دنيا طمع كردند و نظر عدّهاى را هم به خود جلب نمودند؛ آن عدّه هم اموالى را در اختيارشان قرار دادند و ايشان هم مثل «حمزة بن بزيع» و «ابن مكارى» و «كرام خثعمى» و ديگران، در اموال مردم خيانت كردند.يونس بن عبد الرّحمن گفته است: [وقتى] ابو ابراهيم [امام كاظم علیهالسلام] از دنيا رفت، نزد [بعضى از] وكلايش اموال بسيار زيادى بود و همين امر موجب وقف آنها شد. لذا به دليل طمع در اموال حضرت، شهادت و مرگ ايشان را انكار كردند.
مرحوم کشی نقل میکند:
عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، قَالَ:، أَحَدُ الْقَوْمِ عُثْمَانُ بْنُ عِيسَى، وَ كَانَ يَكُونُ بِمِصْرَ، وَ كَانَ عِنْدَهُ مَالٌ كَثِيرٌ وَ سِتُّ جَوَارٍ، فَبَعَثَ إِلَيْهِ أَبُو الْحَسَنِ علیهالسلام فِيهِنَّ وَ فِي الْمَالِ، وَ كَتَبَ إِلَيْهِ: أَنَّ أَبِي قَدْ مَاتَ وَ قَدِ اقْتَسَمْنَا مِيرَاثَهُ، وَ قَدْ صَحَّتِ الْأَخْبَارُ بِمَوْتِهِ، وَ احْتَجَّ عَلَيْهِ. قَالَ، فَكَتَبَ إِلَيْهِ إِنْ لَمْ يَكُنْ أَبُوكَ مَاتَ فَلَيْسَ مِنْ ذَلِكَ شَيْءٌ وَ إِنْ كَانَ قَدْ مَاتَ عَلَى مَا تَحْكِي فَلَمْ يَأْمُرْنِي بِدَفْعِ شَيْءٍ إِلَيْكَ، وَ قَدْ أَعْتَقْتُ الْجَوَارِيَ..[8]
احمد بن محمد گفت: يكى از كارداران موسى بن جعفر علیهالسلام عثمان بن عيسى بود و در مصر سكنى داشت مقدار زيادى مال با شش كنيز پيش او بود حضرت رضا علیهالسلام پيغام داد به او در مورد فرستادن اموال و كنيزان. در جواب نوشت: پدرت نمرده. امام علیهالسلام در جواب نامهاش نوشت پدرم از دنيا رفت و اموالش را تقسيم كرديم خبر فوتش همه جا منتشر شده من به استناد فوت او در باره ميراثش آنچه بايد انجام دادهام. عثمان بن عيسى
جواب داد: اگر پدرت نمرده باشد كه چيزى به تو نميرسد، اگر مرده باشد طبق گفتار تو به من دستور نداده كه چيزى به تو بدهم كنيزان را آزاد كردم و آنها را به ازدواج درآوردم.
از این روایات مشخص میشود که او انسانی منحرف و در برابر امام، جری و بی حیا بوده است.
ابن شهر آشوب او را از ثقات راویان امام کاظم علیهالسلام شمرده است.
مرحوم طوسی در عده میفرماید:
عمل الطائفة برواياته لوثاقته و تحرجه عن الكذب. كما ورد في طريق أسانيد كامل الزيارات.عمل طائفه به روایات او به جهت وثاقت و دور بودن او از کذب است.
مرحوم خوئی میفرماید:
لا ينبغي الشك في أن عثمان بن عيسى كان منحرفا عن الحق و معارضا للرضا علیهالسلام، و غير معترف بإمامته، و قد استحل أموال الإمام ع علیهالسلام، و لم يدفعها إليه! و أما توبته و رده الأموال بعد ذلك فلم تثبت، فإنها رواية نصر بن الصباح، و هو ليس بشيء، و لكنه مع ذلك كان ثقة بشهادة الشيخ، و علي بن إبراهيم، و ابن شهرآشوب المؤيدة بدعوى بعضهم أنه من أصحاب الإجماع.[9]
شایسته نیست شک در اینکه عثمان بن عیسی منحرف از حق و معارض با امام رضا علیهالسلام بود و معترف به امامت امام علیهالسلام نبود، و اموال امام علیهالسلام را حلال شمرد و به ایشان تحویل نداد! امّا توبهی او و رد اموال ثابت نشده و روایتی که بر این مطلب دلالت دارد روایت نصر بن صباح است و آن هم معتبر نیست، لکن با این وجود او ثقه است به جهت شهادت شیخ، علی بن ابراهیم و ابن شهر آشوب که تأیید میشود به ادعای بعضی که او از اصحاب اجماع است.
مبنای مرحوم خوئی این است که اعتقاد و مذهب را در اعتبار فرد دخالت نمیدهد. ما نیز این مطلب را اضافه کنیم که ایشان کثیر الروایه است و این خود دلیل بر اعتبار ایشان است.
پس روایات ایشان نیز مورد قبول است. لذا سند این روایت مشکلی ندارد و مفاد آن هم این است که حضرت مهدی در زمان ظهور یهودیان را از سرزمینهای اسلامی تبعید میکند.