درس مهدویت استاد طبسی

96/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: سرنوشت یهود در عصر ظهور

ادامه بررسی آیه سوم

﴿فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّيَارِ وَكَانَ وَعْدًا مَّفْعُولًا[1] پس آنگاه كه وعده [تحقق] نخستين آن دو فرا رسد بندگانى از خود را كه سخت نيرومندند بر شما مى‌گماريم تا ميان خانه‌ها[يتان براى قتل و غارت شما] به جستجو درآيند و اين تهديد تحقق‌يافتنى است.

در ذیل این آیه دو روایت نقل شد که یکی مرتبط به موضوع بحث بود و یکی ارتباطی نداشت. دو روایت دیگر ذیل این آیه نقل شده که به بررسی آن دو می‌پردازیم.

روایت سوم (تفسیر آیه سوم):

روى بعض أصحابنا. قال: كنت‌ عند أبى‌ عبد اللّه‌ علیه‌السلام جالسا إذ قرأ هذه الآية: ﴿فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولًا﴾.[2] فقلنا: جعلنا فداك من هؤلاء؟ فقال: ثلاث مرّات هم و اللّه اهل قم؛

بعضی از اصحاب ما روايت كرده و مى‌گويد: حضور امام صادق علیه‌السلام نشسته بوديم. امام علیه‌السلام اين آيه شريفه را تلاوت فرمود:

(و هنگامى كه نخستين وعده فرا رسد، بندگان سخت‌كوش و نيرومند خود را بر ضدّ شما برانگيزم. به گونه‌اى كه براى دست‌يابى به تبهكاران به جستجوى خانه‌به‌خانه بپردازند. و اين وعده الهى قطعى است) عرض كرديم: فدايتان گرديم، اين بندگان نيرومند و پرتوان كيانند؟ سه بار فرمود: به خدا سوگند! آنان اهل قم هستند.

ممکن است مضمون این روایت این باشد که زوال و پایان حکومت جعلی یهود قبل از ظهور به دست اهل قم[3] می‌باشد و مفاد روایت مربوط به سرنوشت یهود قبل از ظهور می‌باشد.

منابع روایت:

1. تاریخ قم

2. بحار الانوار، ج57، ص216؛ از تاریخ قم

مرحوم نوری راجع به مؤلف تاریخ قم میفرماید:

هو الشيخ‌ الفاضل‌ حسن بن محمد القمي و هو من معاصري الصدوق رضوان الله عليه و روي في ذلك الكتاب عن أخيه حسين بن علي بن بابويه رضوان الله عليهم‌.

او شیخ فاضل حسن بن محمد قمی و او از معاصرین صدوق بود و در آن کتاب از برادر او حسین بن علی بن بابویه روایت کرده است.

و همچنین می‌فرماید:

الشيخ الجليل من أكابر العلماء المتقدّمين و من معاصرى الصدوق و من أجلاء القمّيين؛ اين شخصيت بزرگ (صاحب تاريخ قم) از دانشمندان بزرگ گذشته و از معاصران شيخ صدوق و از علماى بزرگ قم است. آقاى نمازى مى‌فرمايد: لم يذكروه؛ يعنى كتابهاى رجالى- جامع الرواة، تنقيح المقال و معجم رجال الحديث- درباره او چيزى يادآور نشده‌اند.

علّامه در اول بحار مى‌فرمايد: كتاب تاريخ قم يكى از منابع مورد استفاده من است كه مولّف آن شيخ بزرگوار حسن بن محمد بن حسن قمى است.

بنابراين علّامه مجلسى اين كتاب را قبول داشته و مؤلف آن را كه شخصيتى والامقام میدانسته؛ پس استناد کتاب به وى مسلّم است.

مرحوم صاحب ریاض میفرماید:

استاد ما علامه مجلسی در کتاب بحار الانوار بر این کتاب اعتماد کرده است و آن را معتبر دانسته ولی اصل کتاب در دسترس نمی‌باشد. مطالبى كه علّامه مجلسى از اين كتاب نقل مى‌كند از ترجمه اين كتاب است و ترجمه آن ظاهرا 500 سال پس از مؤلّف انجام پذيرفته و ما برخى از اخبار اين كتاب را استخراج كرده‌ايم:

صاحب رياض با حاشيه‌اى بر اين مطلب، ترديد دارد كه آيا اين كتاب از همين‌ مؤلف است يا از ديگرى؟ افندى مى‌گويد:

و يظهر من رسالة الأمير المنشى، فى احوال قم و مفاخرها و مناقبها إنّ اسم صاحب هذا التاريخ: هو الأستاذ ابو على حسن بن محمّد بن حسين شيبانى قمّى؛

از نامه منشى فرمانروا در بيان وضعيت قم و افتخارات و فضايل آن چنين برمى‌آيد كه نام صاحب اين تاريخ، استاد ابو على حسن بن محمّد بن حسين شيبانى قمّى است» يعنى در اينجا نام مؤلّف عوض شد و صاحب رياض با تأملى در اين موضوع مى‌گويد: سرانجام اين شخص، مؤلّف است يا حسن بن محمّد؟ زيرا افندى در آغاز، گفته: مؤلّف آن فلانى است و از استاد خود نيز آن را به گونه‌اى قاطع نقل كرده است.علّامه نورى به نقل از صاحب رياض (شاگرد علامه مجلسى) مى‌گويد: من نسخه‌اى از اين كتاب را كه كتابى قطور و مناسب بود در قم ديدم. مؤلّف، كتاب تاريخ قم را در زمان صاحب بن عبّاد براى وى نگاشت و در آغاز اين كتاب، مطالبى در مورد صاحب بن عبّاد نقل كرده است.در نتيجه، مؤلّف اين كتاب، قطعا حسن بن محمّد است و به اعتراف معاصران و پيش از آنان اين كتاب در سال 378 هجرى، پس از تدوين، به صاحب بن عبّاد، وزير دانشمند آل بويه اهداء گرديده سپس اين كتاب را شخصى بنام حسن بن على بن حسن قمّى در سال 865 به دستور خواجه فخر الدين كبير، ترجمه كرده است.برادر مؤلّف، سلسله مباحثى را بر اين كتاب افزوده، از جمله مباحث مربوط به خراج قم و وضعيت اين شهر از برادر او است؛ امّا محورهاى بحث، مشخص است.

مرحوم نوری میفرماید:

و أصل‌ الكتاب‌ على‌ اللغة العربية و لكن في السنة الخامسة و الستين بعد ثمان مائة نقله إلى الفارسية حسن بن علي بن حسن بن عبد الملك بأمر الخاجا فخر الدين إبراهيم بن الوزير الكبير الخاجا عماد الدين محمود بن الصاحب الخاجا شمس الدين محمد بن علي الصفي.[4]

مرحوم مجلسی میفرماید:

إنه كتاب معتبر و لكن لم يتيسر لنا أصله و ما بأيدينا إنما هو ترجمته‌[5]

این کتاب معتبر است لکن اصل ان در دست ما نیست و آنچه نزد ما هست ترجمهی آن است.

مرحوم نوری میفرماید:

و هذا كلام عجيب لأن الفاضل الألمعي الآميرزا محمد أشرف صاحب كتاب فضائل السادات كان معاصرا له و مقيما بأصفهان و هو ينقل من النسخة العربية بل و نقل عنه الفاضل المحقق الآغا محمد علي الكرمانشاهي في حواشيه على نقد الرجال في باب الحاء في اسم الحسن حيث ذكر الحسن بن مثلة و نقل ملخص الخبر المذكور من النسخة العربية و أعجب منه أن أصل الكتاب كان مشتملا على عشرين بابا.و ذكر العالم الخبير الآميرزا عبد الله الأصفهاني تلميذ العلامة المجلسي في كتابه الموسوم برياض العلماء في ترجمة صاحب هذا التأريخ أنه ظفر على ترجمة هذا التأريخ في قم و هو كتاب كبير حسن كثيرة الفوائد في مجلدات عديدة.

و این کلام عجیبی است زیرا فاضل درخشنده آقای میرزا محمد اشرف صاحب کتاب فضائل السادات معاصر مرحوم علامه است و مقیم اصفهان بود و او از نسخه‌ی عربی نقل می‌کند بلکه فاضل محقق آغا محمد علی کرمانشاهی در حاشیه‌اش بر نقد الرجال در باب حاء در اسم حسن هنگامی که حسن بن مثله را ذکر می‌کند از آن نقل می‌کند و خلاصه خبر مذکور را از نسخه‌ی عربی نقل می‌کند و عجیب‌تر آنکه اصل کتاب مشتمل بر بیست باب است.

و عالم خبیر آقا میرزا عبد الله اصفهانی شاگرد علامه مجلسی در کتابش موسوم به ریاض العلماء در ترجمه صاحب این تاریخ گفته: که دست یافته بر ترجمه این تاریخ در قم و آن کتابی بزرگ و کثیر الفائده در مجلدات عدیده‌ای بود.

پس مؤلف کتاب تاریخ قم شخصیت معتبری است و ایشان در نقل این روایت می‌فرماید: « روی اصحابنا» و با توجه که ایشان قرن چهارم این کتاب را تألیف نموده‌اند پس روایت مرسل است.

بر فرض پذیرش سند روایت، روایت دلالت دارد بر اینکه اهل قم حکومت یهود را از بین می‌برند البته روایت نسبت به زمان آن صراحت ندارد اگرچه احتمال قوی مراد روایت زمان قبل از ظهور می‌باشد.

روایت چهارم (تفسیر آیه سوم)

حدّثني أبو المفضّل عن عليّ بن الحسن المنقري الكوفي عن أحمد بن يزيد الدهّان عن مكحول بن إبراهيم عن رستم بن عبد اللّه بن خالد المخزومي عن سليمان الأعمش عن محمّد بن خلف الطاهري عن زاذان عن سلمان قال: قال رسول اللّه صلی‌الله علیه و آله: إنّ‌ اللّه‌ تعالى‌ لم‌ يبعث‌ نبيا و لا رسولا إلّا جعل‌ له‌ اثني‌ عشر نقيبا، فقلت: يا رسول اللّه لقد عرفت هذا من أهل الكتابين، فقال: هل علمت من نقبائي الاثني عشر الّذين اختارهم اللّه لامّة من بعدي، فقلت: اللّه و رسوله أعلم. فقال: يا سلمان خلقني اللّه من صفوة نوره و دعاني فأطعته، و خلق من نوري عليا و دعاه، و خلق من نور عليّ فاطمة و دعاها فأطاعته، و خلق منّي و من عليّ و فاطمة الحسن و دعاه، و خلق منّي و من عليّ و فاطمة الحسين و دعاه فأطاعه، ثمّ سمّانا بخمسة أسماء من أسمائه: فاللّه المحمود و أنا محمّد، و اللّه العلي و هذا عليّ، و اللّه الفاطر و هذه فاطمة، و اللّه ذو الإحسان و هذا الحسن، و اللّه المحسن و هذا الحسين، ثمّ خلق منّا و من نور الحسين تسعة أئمة و دعاهم فأطاعوه قبل أن يخلق سماء مبنية و لا أرضا مدحية و لا ملكا و لا بشرا، و كنّا نورا نسبّح اللّه ثمّ نسمع له و نطيع، فقلت: يا رسول اللّه بأبي أنت و امّي فما لمن عرف هؤلاء؟ فقال: من عرفهم حقّ معرفتهم و اقتدى بهم و والى وليّهم و عادى عدوّهم فهو و اللّه منّا يرد حيث نرد و يسكن حيث نسكن

زاذان‌، از سلمان‌ نقل کند كه گفت:

رسول خدا صلی‌الله علیه و آله به من فرمود: «خداوند- تبارك و تعالى- هيچ پيغمبر و رسولى را مبعوث نفرمود؛ مگر اين‌كه دوازده نقيب برايش قرار داد.» عرض كردم: يا رسول اللّه صلی‌الله علیه و آله، اين را از اهل دو كتاب‌ دانسته بودم.

فرمود: «اى سلمان، آيا دانسته‌اى كه نقباى من كيان‌اند و آن دوازده تنى كه خداوند آنان را براى امّت پس از من برگزيده چه كسانى‌اند؟» عرضه داشتم: خدا و رسولش داناترند.

فرمود: «اى سلمان، خداوند مرا از برگزيده‌ى نورش آفريد و دعوت‌ام كرد. پس او را اطاعت كردم و از نور من على علیه‌السلام را آفريد و دعوت‌اش فرمود. پس على او را اطاعت كرد و (از من) و از نور على، فاطمه علیها‌السلام را خلق و او را دعوت فرمود كه از او اطاعت كرد و از من و از على و فاطمه، حسن علیه‌السلام را آفريد. پس فراخواندش كه دعوت خداوند را پذيرفت و از من و از على و فاطمه، حسين علیه‌السلام را آفريد و او را فراخواند كه دعوت او را اطاعت كرد.

سپس ما را به پنج اسم از نام‌هاى خود ناميد: خداوند محمود است و من محمّد و خداوند علىّ است و اين هم علىّ بن ابى طالب و خداوند فاطر است و اين فاطمه و خداوند احسان است و اين حسن و خداوند محسن و اين هم حسين است. آن‌گاه از ما و از نور حسين، نه امام آفريد و ايشان را دعوت فرمود كه اطاعت‌اش كردند. پيش از آن‌كه خداوند آسمانى بنا كرده و زمينى گسترانيده باشد و فرشته‌اى يا بشرى را (غير از ما) خلق كند، نورى بوديم و خداى را تسبيح مى‌گفتيم و از او مى‌شنيديم و اطاعت مى‌نموديم.

سلمان گويد: عرضه داشتم: اى رسول خدا صلی‌الله علیه و آله، پدر و مادرم فدايتان باد! كسى كه ايشان را بشناسد، چه پاداشى خواهد داشت؟ فرمود:

«اى سلمان، هركس آنان را به راستى بشناسد و ايشان را الگوى خود قرار دهد و دوستانشان را دوست بدارد و از دشمنانشان بيزارى جويد، چنين كسى- به خدا سوگند- از ما خواهد بود. هركجا وارد شويم، او نيز وارد خواهد شد و هرجا مسكن كنيم، او هم سكنى يابد.»

[1] اسراء/سوره17، آیه5.
[2] اسراء/سوره17، آیه5.
[3] قم کنایه از مردم ایران است که پیرو فرهنگ اهل بیتعلیهم‌السلام هستند؛ چون در روایتی دیگر عده‌ای ار شهر ری خدمت امام علیه‌السلام رسیدند و خود را معرفی کردند که ما اهل ری هستیم امام علیه‌السلام فرمودند: مرحبا به اهل قم و دوباره خود را معرفی کردند و امام علیه‌السلام همان جواب را دادند سپس امام علیه‌السلام فرمودند: هر کس عقیده او عقیده اهل قم باشد قمی می‌باشد. بحارالانوار، ج57، العلامة المجلسي، ص214، ح3. . نگا: کتاب تا ظهور، ج2، ص344
[4] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج‌53، ص233.
[5] بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج‌53، ص233.