96/09/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تجدید حکومت عباسیان قبل از ظهور
روایت پنجم قرقیسیا در کتب عامه:حدّثنا الوليد بن مسلم عن الجبار بن رشيد الأزدى عن امّه عن ربيعة القيصر عن تبيع عن كعب قال: تكون فتن ثلاث كأمسكم الذاهب فتنة تكون بالشام ثم الشرقية هلاك الملوك ثم تتبعها الغربية و ذكر الرايات الصفر، قال: و الغربية[1] هى العمياء
کعب گفت: سه فتنه در پیش است، فتنهای در شام است و فتنهای در شرقیه است که هلاکت ملوک در آن است سپس فتنهای از غرب به دنبال آن باشد و پرچمهای زرد را ذکر کرد، گفت: اما آنکه از ناحیه غرب است، فتنهای کور است.
اشکالات این روایت:1. این روایت ظهوری در حادثهی قرقیسیا ندارد. یک فتنهی کوری است که در منطقهی آفریقا رخ میدهد.
2. سند این روایت ضعیف است.
3. روایت به پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله منتهی نمیشود.
4. مقصود از «عن امّه» در سند روایت مشخص نيست چه كسى است. و نام مادر او چیست و میزان اعتبار او چقدر است.
5. ربیعة بن قصیر: او در کتب رجالی عامی ذکر نشده است.
6. تبیع فرزند خواندهی کعب و یکی از مشکلات سند این روایت است.
ذهبی در مورد تبیع مینویسد:
تبیع بن عامر س ( س به معنای این است که فقط یکی از صحاح (نسائی) از او نقل کرده است) الحمیری، الحبر، ابن امرأة کعب الأحبار قرأ الکتب، و أسلم فی أیام أبی بکر أو عمر. و روی عن کعب فأکثر، و عن أبی الدرداء و قال عبد الغنی المصری: هو تبیع صاحب الملاحم اللیث، عن رشید بن کیسان، قال: کنا برودس و أمیرنا جنادة بن أبی آمیة، فکتب إالینا معاویة: إنّه الشتاء فتأهّبوا، فقال تبیع ابن امرأة کعب: تقفلون إلی کذا و کذا، فأنکروا، حتّی قال له صاحبه: ما یسمونک إلا الکذاب. قال: فإنه یأتیهم الإذن یوم کذا، و یأتی ریح یومئذ تقلع هذه البنیة. فانتشر قوله، و أصبحوا ینتظرون ذلک، فأقبلت ریح أحاطت بالبنیة فقلعتها و تصایح الناس، فإذا قارب فی البحر فیه الخبر بموت معاویة، و بیعة یزید. و أذن لهم فی القفول، فأثنوا علی تبیع. توفی تبیع عن عمر طویل، سنة إحدی مئة بالاسکندریة.[2]
تبیع بن عامر حمیری، عالم، ناپسری کعب الاحبار است، او کتب یهود و نصارا را خوانده بود و در زمان ابو بکر یا عمر اسلام آورد، و بیشتر روایات او از کعب و ابو درداء است.
و عبد الغنی مصری گفت: تبیع صاحب ملاحم است.
رشید بن کیسان گفت: ما در رودس بودیم و امیر ما جنادة بن ابی امیه بود، معاویه برای ما نوشت: زمستان در پیش است پس آماده شوید. تبیع گفت: اینجا نخواهید ماند بروید جائی دیگر پس انکار کردند تا اینکه همراه او به او گفت: نمینامیم تو را مگر کذاب. گفت: بدرستی که در روز کذا اذن میآید آنها را، و بادی در آن روز آید که بناها را از بن بکند پس قول او منتشر شد و منتظر آن شدند پس طوفانی به طرف آنها آمده و خانههای آنها را احاطه کرد و آنها را از جا کند و مردم بر همدیگر فریاد کشیدند پس در این هنگام شخصی خبر مرگ معاویه و بیعت یزید را آورد پس تبیع را بر غیبگوئی تأیید کردند.
تبیع عمر طولانی داشت و در سال 101 در اسکندریه فوت کرد.
پس تبیع اگر تضعیف و جرحی از عامه نداشته باشد لااقل مدحی هم ندارد.
7. عدم اعتبار کعب نزد خود اهل سنت:
ذهبی گوید:
العلامة الحبر، الذى كان يهوديا فأسلم بعد وفاة النبى صلیالله علیه و آله و قدم المدينة من اليمن فى أيّام عمر، فجالس أصحاب محمّد صلیالله علیه و آله فكان يحدّثهم عن الكتب الإسرائيلية و يحفظ عجائب و يأخذ السنن عن الصحابة و كان حسن الإسلام ... و كان خبيرا بكتب اليهود، له ذوق فى معرفة صحيحها من باطلها فى الجملة[3] فقال كعب: إنّما التوراة كما أنزله اللّه على موسى ما غيّرت و لا بدّلت و لكن خشيت أن يتكّل على ما فيها و لكن قولوا: لا إله الا اللّه و لقّنوها موتاكم «و هذا القول من كعب دال على أنّ تيك النسخة ما غيّرت و لا بدّلت. و إنّ ما عداها بخلاف ذلك، فمن الذى يستحل أن يورد اليوم من التوراة شيئا على وجه الاحتجاج معتقدا انّها التوراة المنزّلة؟ كلا و اللّه؛
او علّامه و دانشمندى كه يهودى بود و پس از رحلت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم اسلام آورد و در زمان عمر از يمن به مدينه آمد و با اصحاب پيامبر نشست و برخاست داشت و براى آنان از كتابهاى اسرائيليات سخن مىگفت و مطالب شگفتى را مىدانست و از كتابهاى يهود آگاهى داشت. او صحیح کتب یهودی را از غیر صحیح آن فی الجمله تشخیص میداد. کعب گفت: منحصرا تورات همانطور که خداوند بر موسی نازل کرد بدون تغییر و تبدیل نزد من است و لکن میترسم که اگر آن را ترویج کنم، قرآن کنار رود و به آن عمل نشود.
اين سخن كعب حاكى از اين است كه اين نسخه تورات تغيير و تبديل رخ نداده است و نسخههاى ديگر دستخوش تغيير شدهاند. چه كسى امروز مىتواند به فرازى از تورات احتجاج كند و اعتقاد داشته باشد كه اين همان تورات اصلى است. به خدا سوگند هرگز چنين مطلبى صحيح نيست.ابن كثير پس از آنكه در تفسير سوره نمل بخشى از روايات قصّه ملكه سبأ با حضرت سليمان علیهالسلام را نقل مىكند، مىگويد:
«و الأقرب فى مثل هذه السياقات أنّها متلقّاة عن أهل الكتاب ممّا وجد فى صحفهم، كروايات كعب و وهب سامحهما اللّه تعالى فيما نقلاه إلى هذه الأمّة من أخبار بنى اسرائيل من الأوابد و الغرائب و العجائب، ممّا كان و ممّا لم يكن و مما حرّف و بدّل و نسخ و قد أغنانا اللّه بما هو أصح منه و أنفع و أوضح و أبلغ و للّه الحمد و المنّة[4] ؛ »
يعنى: به نظر ما اين سنخ مطالب برگرفته از كتابهاى اهل كتاب است همانند روايات كعب و وهب- خدا آنان را ببخشد- اين دو، مطالب شگفتآورى را از اسرائيليات براى اين امّت نقل كردهاند كه دستخوش تحريف شده و دور از واقعيتاند و خداوند ما را از اين مطالب بىنياز كرده است. تعلیق زننده بر سير اعلام النبلاء پس از نقل مطلب فوق، چنين مىگويد: «و ما يحكيه كعب عن الكتب القديمة فليس بحجّة عند أحد من أهل العلم؛» آنچه را كه كعب نقل مىكند از نظر علماء اعتبار ندارد» در نتيجه، كعب از نظر عامه اعتبارى ندارد. نظر معاويه درباره كعب: «من طريق حميد بن عبد الرحمن: أنّه سمع معاوية يحدّث رهطا من قريش بالمدينة لما حجّ فى خلافته و ذكر كعب الأحبار فقال: إن كان من أصدق هولاء المحدّثين الذين يحدّثون عن أهل الكتاب و إن كنّا لنبلو مع ذلك عليه الكذب.»حمید بن عبد الرحمن گوید: شنیدم که معاویه با بعضی از مردم قریش در مدینه صحبت میکرد هنگامی که در ایام خلافتش برای حج آمده بود و کعب الأحبار را یاد کرد و گفت: او از صادقترین کسانی است که از اهل کتاب حدیث میکنند و با این وجود مبتلای به دروغگویی و کذب است.
ابن ابی الحدید معتزلی نقل میکند:
و روى جماعة من أهل السير أن عليا علیهالسلام كان يقول عن كعب الأحبار إنه لكذاب. و كان كعب منحرفا عن علي علیهالسلام[5]
نظر علمای شیعه در مورد کعب:مرحوم شوشتری نقل میکند:
و له فى مجلس عثمان مع أبى ذر مخاصمة، فقال له أبو ذر: يا بن اليهودية تعلّمنا ديننا». و مرّ- فى عاصم بن عمر- خبر عن ابى جعفر علیهالسلام: كذّب كعب الأحبار»
عاصم به امام باقر علیهالسلام گفت: كعب الأحبار مىگويد: كعبه هرروز براى بيت المقدّس سجده مىكند. امام فرمود: عاصم و كعب هردو دروغ مىگويند.
مرحوم مامقانى جریانی را به عنوان استدراك نقل مىكند:«و لكن عن المناقب، عن محمّد بن مسعود: إنّ عمر قال لكعب: حدّثنا عن شىء من التوراة فى هذه الامّة، فقال كعب: لا يدخل الجنّة من امّة محمّد إلّا القليل الذى أتوا بعده، فقال له على علیهالسلام: و يحك يا كعب! أتدرى ما قلت؟ قال: نعم، قال و لم لا يدخلون الجنّة و هم يشهدون أن لا إله إلّا اللّه و أنّ محمدا صلیالله علیه و آله رسوله و يصومون و يصلّون؟ فقال يا على! إنّك لتعلم ذلك و هو أنّهم سيظلمون صدّيق هذه الأمّة و عالمها الأكبر و خليفة نبيّه من بعده حقّه- و ركب حماره منطلقا إلى قبا- فقال عمر: عهد اللّه على إن لم يخرج مما قال لأضربن عنقه! ايتونى به الساعة فلمّا جىء به و جلس عنده قال له فى ذلك، فقال: كنت على أن أكتمه و لا أذكره و ان أردت صدقتك و بحت به فقال: أصدقنى و بح به بينى و بينك فقال: هو و اللّه على بن ابيطالب، فقال عمر: كذلك لقد ضلّت أمّة محمّد و عموا من بعده و ما حفظوا وصيّته؛
روزى عمر بن الخطاب به كعب گفت: چيزى از تورات درباره اين امّت براى ما نقل كن. كعب گفت: از امت پيامبر جز اندكى از كسانى كه پس از پيامبر آمدند كسى به بهشت وارد نمىشود حضرت على علیهالسلام فرمود: اى كعب مىدانى چه مىگويى؟! چرا وارد بهشت نمىشوند با اينكه شهادتين بر زبان جارى مىكنند و اهل نماز و روزه هستند؟
در پاسخ گفت: اى على تو خود مىدانى چرا؟! و مىدانى كه اينان در حق صدّيق اين امّت و عالم آنان و جانشين پيامبر ظلم روا مىدارند. كعب اين را گفت و سوار بر مركب خود شده و رهسپار مسجد قبا گرديد. عمر گفت: به خدا سوگند اگر از اين حرفها دست برندارد او را گردن مىزنم سريعا او را احضار كنيد. چون او را احضار كردند. عمر به او گفت: منظورت كيست؟ گفت: تصميم داشتم آنرا مخفى كنم حال كه اصرار دارى من افشا و اعلان كنم منظورم على بن ابيطالب است. عمر گفت: آرى چنين است. و امت محمّد صلیالله علیه و آله پس از او در اثر بىاعتنائى به وصيت پيامبر گمراه شدند.
مرحوم شوشترى پس از نقل اين مطلب چنين پاسخ مىدهد:«اقول: على فرض صحة الخبر، ليس فيه أثر لدفع الطعن عنه، لانّ نطقه فى موضع بالحق- كنطق عمر بالحق- بلا ثمر بعد كون قوله و عمله فى ساير المواضع على خلافه و إنّما صدور مثله من مثلهما من إتمام الحجّة من اللّه على الناس[6] ؛ »
به فرض صحت اين خبر هرگز ضعف و طعن را از كعب دور نمىكند چون گفتار و كردار او برخلاف اين حقيقت است، آرى صادر شدن اين گونه اقرارها، اتمام حجّت بر مردم است.پس اولا این روایت از پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله نمیباشد و ثانیا روات آن ضعیف هستندو ثالثا ارتباطی به حادثهی قرقیسیا ندارد.
نتیجه بررسی روایات دال بر بازگشت عباسیون:ما تمام روایاتی که دلالت بر بازگشت بنی العباس به حکومت قبل از ظهور حضرت مهدی علیهالسلام داشت را بررسی کردیم، اکثر آنها یا از جهت سند ضعیف بود یا دلالتی بر مطلب نداشت لذا برخی به توجیه این روایات پرداختهاند که در جلسهی آینده مورد بررسی قرار میگیرد.