96/09/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تجدید حکومت عباسیان قبل از ظهور
ادامه بررسی روایت چهارم قرقیسیا در کتب عامه:
ادامه توضیح پیرامون بربر:
در روایات ما نیز اشارهی به بربر شده است:
1- عَنْ أَبِي صَادِقٍ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام أَنَّهُ قَالَ: مُلْكُ بَنِي الْعَبَّاسِ يُسْرٌ لَا عُسْرَ فِيهِ لَوِ اجْتَمَعَ عَلَيْهِمُ التُّرْكُ وَ الدَّيْلَمُ وَ السِّنْدُ وَ الْهِنْدُ وَ الْبَرْبَرُ وَ الطَّيْلَسَانُ لَنْ يُزِيلُوه[1]
امیر المومنین علیهالسلام فرمودند: حكومت بنى عبّاس سخت است و هيچ نرمش ندارد، اگر تودههاى ترك و ديلم و هند و سند و بربر جمع شوند نمىتوانند آنها را ساقط كنند،
2- عَنْ هِشَامٍ الْجَوَالِيقِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه علیهالسلام وَ لَهُمْ سُيُوفٌ مِنْ حَدِيدٍ غَيْرِ هَذَا الْحَدِيدِ لَوْ ضَرَبَ أَحَدُهُمْ بِسَيْفِهِ جَبَلًا لَقَدَّهُ حَتَّى يَفْصِلَهُ يَغْزُو بِهِمُ الْإِمَامُ الْهِنْدَ وَ الدَّيْلَمَ وَ الْكُرْكَ وَ التُّرْكَ وَ الرُّومَ وَ بَرْبَرَ وَ مَا بَيْنَ جَابَرْسَا إِلَى جَابَلْقَا وَ هُمَا مَدِينَتَانِ وَاحِدَةٌ بِالْمَشْرِقِ وَ أُخْرَى بِالْمَغْرِب[2]
هشام جواليقى از حضرت صادق علیهالسلام نقل كرد كه فرمود:
داراى شمشيرهائى از آهن هستند غير از اين آهنها اگر مردى از ايشان با شمشير به كوهى فرود آورد آن را دو نيم ميكند. امام به همراهى آنها با هند و ديلم كرد و ترك و روم و بربر و ما بين جابرسا و جابلقا كه دو شهر هستند يكى در مشرق و ديگرى در مغرب جنگ خواهد كرد.
در این دو روایت توصیفی از بربر نشده است همچنین روایتی در بحار الانوار[3] نقل شده که مناظرهای بین هشام بن حکم و شخص دیگری بوده و رشید هم پشت پرده آن را میشنیده، در آن مناظره هم صحبتی از بربر شده است و همچنین در جریان کمال الدین انباری[4] ( جزیرهی خضراء) را که نقل میکند، در نقل آن هست: زمانی که به سرزمین بربر رسیدیم . امّا روایاتی از عامه نقل شده که در آنها توصیفات بربرها آمده است.
3- و ذكر محمد بن أحمد الهمذاني في كتابه مرفوعا إلى أنس بن مالك قال: جئت إلى النبي، صلیالله علیه و آله، و معي و صيف بربريّ، فقال: يا أنس ما جنس هذا الغلام؟ فقلت: بربريّ يا رسول اللّه، فقال: يا أنس بعه و لو بدينار، فقلت له: و لم يا رسول اللّه؟ قال: إنهم أمة بعث اللّه إليهم نبيّا فذبحوه و طبخوه و أكلوا لحمه و بعثوا من المرق إلى النساء فلم يتحسوه، فقال اللّه تعالى: لا اتخذت منكم نبيّا و لا بعثت فيكم رسولا.[5]
محمد فرزند احمد همدانى در كتاب خود به نقل از انس مالك آرد: هنگامى به نزد پيامبر صلیالله علیه و آله شدم كه بردهاى بربرى به همراهم بود، پيامبر صلیالله علیه و آله پرسيد: ملیت او چيست؟ گفتم: بربرى است. فرمود: اى انس او را بفروش، هر چند به يك دينار! پرسيدم: چرا اى پيامبر خدا؟ گفت: اينان ملتى هستند كه چون خدا پيامبرى به نزدشان فرستاد او را كشتند و پختند و گوشتش را خوردند و آبگوشت را به زنانشان خورانيدند و ايشان نفهميدند، پس خدا گفت: ديگر پيامبرى از شما برنگزينم!
راوی این روایت انس بن مالک میباشد که از جمله کسانی بود که معمولا اخبار غیر واقع را به پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله نسبت میداد، امام صادق علیهالسلام فرمودند: سه نفر بودند که دروغ به پیامبر خدا نسبت میدادند: یکی از آنها انس بن مالک[6]
این روایت حکایت از این دارد که بربرها انسانهائی بسیار خشن و بیتوجه به مقدسات بودند.
و كان يقال: تزوجوا في نسائهم و لا تؤاخوا رجالهم، و يقال: إن الحدّة و الطيش عشرة أجزاء تسعة في البربر و جزء في سائر الخلق.گفتهاند: با زنانشان ازدواج كنيد ولى با مردانشان برادرى مكنيد! نيز گويند: نُه دهم تندخويى و زورگويى در بربرها و يك دهم مانده در ديگر مردمان است.و يروى عن النبي، صلیالله علیه و آله، أنه قال: ما تحت أديم السماء و لا على الأرض خلق شرّ من البربر، و لئن أتصدق بعلاقة سوطي في سبيل اللّه أحبّ إليّ من أن أعتق رقبة بربري،
از پيامبر صلیالله علیه و آله روايت است كه فرمود: در زير آسمان و روى زمين مخلوقى بدتر از بربرها نيست، اگر بند تازيانهام را در راه خدا بدهم بهتر دارم تا يك بربرى را آزاد گردانم.
یاقوت حموی میگوید:
قلت: هكذا وردت هذه الآثار و لا أدري ما المراد بها السود أم البيض، أنشدني أبو القاسم النحوي الأندلسي الملقب بالعلم لبعض المغاربة يهجو البربر فقال:گويم اينطور وارد شده است، ولی من نمىدانم مقصود از آنان چیست! سیاه است یا سفيد؟ ابو القاسم نحوى اندلسى ملقّب به «علم» اين شعر را كه يك مغربى در نكوهش بربرها سروده، برايم خواند:رأيت آدم في نومي فقلت له: أبا البرية! إن الناس قد حكموا:
أن البرابر نسل منك، قال: أنا؟ حوّاء طالقة إن كان ما زعموا[7]
یعنی در خواب آدم را دیدم پس به او گفتم: ای پدر بشریت! بدرستی که مردم بربرها را از نسل تو میدانند. گفت: من؟ اگر آنچه گمان کردند باشد، حوا را طلاق میدهم!
پس در توصیف بربر در روایات ما مطلبی نمیباشد و آنچه در توصیف آنها آمده از روات عامه است.
ادامه ترجمه روایت چهارم قرقیسیا در کتب عامه:
ارطاة گفت: بربریها میآیند و بین فلسطین و اردن پایگاه میزنند، ولی جمعیتهای مشرق و شام به سوی آنان روند تا به جبابیه[8] وارد شوند؛ و مردی از نسل صخر[9] با نیروهائی بیشتر خروج کند پس با لشگریان مغرب در ثنیه[10] بیسان[11] ملاقات کند و آنان را وادار به عقبنشینی کنند.
سپس روز دیگر با هم ملاقات کنند و دوباره آنان را وادار به عقب نشینی کنند پس آنان جمع شوند و در روز سوم رودررو میشوند. پس آنان را تا عین الریح وادار به عقبنشینی کنند. ناگهان مرگ رئیس آنها فرا رسد. آنان سه فرقه شوند، گروهی به مغرب (افریقا) برمیگردند و گروهی به حجاز ملحق شوند و فرقهای به صخری (سفیانی) ملحق میشوند. سفیانی به طرف باقیماندهی آنها میرود تا اینکه به ثنیهی فیق[12] میآید و درگیر میشوند پس صخری بر آنها پیروز میشود سپس به طرف گروههای مشرق و شام رود پس با آنان درگیر شود و بر آنها بین جابیه و خربه پیروز شود تا اینکه اسبان در خون فرو روند و اهل شام رئیسشان را میکشند و به سوی صخری برمیگردند پس سفیانی داخل دمشق میشود پس آنها را مثله کند و پرچمهای سیاهی از مشرق خروج کند پس وارد کوفه شوند پس رئیس آنها فرار کند و مکان او دانسته نشود پس آن لشگر دنبال فرصت هستند پس مردی که در بطن وادی مختفی بود، خروج کند پس فرمانده لشگر شود، خروج او برای انتقام است از آنچه صخری به اهل بیت او انجام داده.
پس همراه لشگریان مشرق به سوی شام رود و خبر مسیر او به صخری میرسد پس همراه لشگریان اهل مغرب به سوی او شود و جنگی در جبل حصی بین آنها درگیرد و بسیاری هلاک شوند و مشرقی عقبنشینی میکند و صخری او را دنبال کند پس در قرقیسیا نزد مجمع البحرین به او میرسد پس درگیر شوند پس هر دو ایستادگی کنند و از لشگریان مشرقی از هر ده نفر، هفت نفر کشته شود سپس صخری وارد کوفه شود پس اهل آن را خار سازد.
در اين روايت، جنگ بين بربر و مشرق و شام و سپس دوباره جنگ بين سفيانى و مغرب و مشرق و شام است و جنگ سرنوشتساز بين سفيانى و مشرق در قرقيسيا است كه از هر 10 نفر 7 تن كشته مىشوند.