96/07/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تجدید حکومت عباسیان قبل از ظهور
بررسی سند روایت سیزدهمأَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ هَوْذَةَ الْبَاهِلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِيُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ:احمد بن هوذة باهلی:
مرحوم مامقانی میفرماید:
قال الشيخ رحمهالله في باب من لم يرو عنهم علیهمالسلام من رجاله: أحمد بن نصر بن سعيد الباهلي، المعروف ب: ابن أبي هراسة، يلقّب أبوه: هوذة، سمع منه التلعكبري سنة إحدى و ثلاثين و ثلاثمائة، و له منه إجازة، مات في ذي الحجّة سنة ثلاث و ثلاثين و ثلاثمائة يوم التروية، بجسر النهروان، و دفن بها. انتهى. و لم أقف فيه على غير ذلك و يمكن استفادة كونه إماميّا من ذكر الشيخ رحمهالله له من غير تعرّض لمذهبه. و كونه شيخ إجازة يوجب عدّه من الحسان. و إهمال الفاضل المجلسي إيّاه في الوجيزة لا أرى له وجها.[1]
مرحوم شیخ در باب «کسانی که از ائمه روایت نکردند» رجالشان فرمودند: احمد بن نصر بن سعید باهلی معروف به ابن ابی هراسه که لقب پدر او هوذه بود، تلعکبری به سال 331 از او روایت شنیده و برای تلعکبری از جانب باهلی اجازه بود، او در ذی الحجه سال 333 فوت کرد. و غیر این مطلبی در مورد او نیافتم و ممکن است از اینکه مرحوم شیخ او را ذکر کرده بدون اینکه متعرض مذهب او شود، امامی بودن او را استفاده کرد. و از این جهت که او شیخ اجازهی تلعکبری بوده، میتوان او را جزء حسان شمرد. و اینکه مرحوم مجلسی او را به عنوان مهمل معرفی کرده، وجهی برای آن نمیبینم.
فرزند مرحوم مامقانی میفرماید:
إنّ كون المترجم من مشايخ الإجازة لمثل التلعكبري هارون بن موسى الذي وصفه الشيخ بأنّه جليل القدر عظيم المنزلة واسع الرواية عديم النظير ثقة. و وصفه النجاشي بأنّه وجها في أصحابنا ثقة معتمد لا يطعن عليه، و شيخوخته لمثل النعماني الذي وصفه النجاشي بأنّه شيخ من أصحابنا عظيم القدر شريف المنزلة صحيح العقيدة كثير الحديث تجعل المترجم في صفوف الحسان أقلّا، فتفطّن.[2]
بدرستی که بودن مترجم از مشایخ اجازه شخصیتی همچون تلعکبری هارون بن موسی که مرحوم شیخ او را جلیل القدر، دارای منزلتی بزرگ و بی نظیر و ثقه توصیف کرده و مرحوم نجاشی او را به شخصیتی در بین اصحاب امامیه که مورد اعتماد است و طعنی بر او نمیباشد توصیف کرده، و از طرفی شیخ بودن باهلی برای شخصیتی چون مرحوم نعمانی که نجاشی او را به شیخی از اصحاب ما و دارای منزلت و قدر بزرگ و شریف و دارای اعتقادی صحیح و کثیر الحدیث بودن توصیف کرده، او را حداقل در صفوف حسان قرار میدهد.
پس اگر مبنای مرحوم مامقانی را بپذریم که شیخ اجازه بودن امارهی بر حسن شخص است، ایشان حسن است و الا تنها امامی بودن او ثابت است.
ابراهیم بن اسحاق نهاوندی:
مرحوم مامقانی میفرماید:
و ربّما مال المولى الوحيد في التعليقة إلى إصلاح حال الأحمري هذا، حيث استظهر كون أبي أحمد القاسم بن محمّد الهمداني- الّذي رخّص لعليّ بن حاتم أن يروي عن إبراهيم بن إسحاق- هو الوكيل الجليل ما لفظه: .. فيكون فيه شهادة على الاعتماد به، و كذا في سماعه منه. و يؤيّده كثرة الرواية عنه، و كذا رواية الصفّار، و عليّ بن أبي شبل الجليلين عنه. ثمّ قال: و ربّما كان تضعيفهم من جهة إيراده الأحاديث الّتي عندهم أنّها تدلّ على الغلوّ، و لذا اتّهموه في دينه. و قد مرّ منّا التأويل في ذلك في صدر الكتاب، على أنّه سيجيء في أحمد بن محمّد بن عيسى أنّه روي عنه، مع كثرة غمزه في الروايات، بل و الأجلّة، و طعنه فيمن يروي عن الضعفاء، و أخرج من قم جمعا لذلك. و لم يرو عن ابن محبوب، و ابن المغيرة، و الحسن بن خزّاز. انتهى.و أنت خبير بأنّ ما ذكره قدّس سرّه من الشواهد يستفاد منه نوع مدح و وثوق إذا لم يعلم حال الرجل. و أما بعد تضعيف مثل الشيخ، و النجاشي، و العلّامة رحمهم اللّه فلا نتيجة لأمثال ذلك. و غاية ما هناك دعوى كون الرجل مشتبه الحال، لا كونه موثوقا به. اللهم إلّا أن يستفاد من روايته لأخبار المتعة، و نفي أبي ذر كونه من الشيعة، و يستفاد مدحه ممّا ذكره الوحيد، فيكون من الحسان.[3]
و چه بسا مرحوم وحید بهبهانی در تعلیقهاش تمایل به اصلاح حال احمری پیدا کرده است، از آنجائی که ابو احمد قاسم بن محمد همدانی که وکیل (امام) جلیلی است به علی بن حاتم اجازه داد که از ابراهیم بن اسحاق ( که او وکیل جلیلی است) روایت کند... پس این اجازهی روایت کردن از او شاهد بر مورد اعتماد بودن او است، همچنین شنیدن روایت از او شاهد بر مورد اعتماد بودن او است، و این مطلب به کثرت روایت از او تأیید میشود، و همچنین دو شخصیت جلیل صفار و علی بن ابی شبل از او روایت نقل کردند. سپس گوید: چه بسا تضعیف او از این جهت بوده که او روایاتی را نزد آنان نقل میکرده که دلالت بر غلو داشته است لذا او را در دینش متهم کردهاند. و به تحقیق در مقدمهی کتاب تأویل آن را بیان کردیم و در بحث احمد بن محمد بن عیسی نیز خواهد آمد که آنچه قدما غلو میشمردند امروزه جزء عقائد شیعه است.
و تو آگاهی که آنچه از شواهد مرحوم وحید بهبهانی فرمودند، زمانی که حال رجل معلوم نباشد، نوعی مدح و وثوق از آن استفاده میشود، أمّا بعد از تضعیف مانند شیخ و نجاشی و علامه پس برای مانند چنین شواهدی در توثیق او نتیجهای نیست و نهایت حرفی که در مورد او میتوان گفت اینکه او مشتبه الحال است نه اینکه ثقه است مگر اینکه از روایت کردن او اخبار متعه و اخبار تبعید ابوذر، شیعه بودن او را استفاده کنیم و از آنچه مرحوم وحید ذکر کردند، مدح او استفاده شود پس او جزء حسان است.
صاحب کتاب نهج السعادة پس از نقل نمونه روایات او میگوید: جمعی از اجلا مانند مرحوم وحید بهبهانی و سید امین و غیر این دو گفتهاند: او ثقه است و جهت آن این است که وکیل امام از او خیلی روایت نقل کرده است.
مرحوم شوشتری اشکال میکند:
شاید وکیل لقب باشد نه اینکه مراد از آن وکیل امام باشد.
همچنین گفتند: شیخ القمیین از او روایت نقل کرده است.
به هر حال سنخ روایاتی که ابراهیم بن اسحاق نهاوندی نقل میکند، دلالت بر شیعی و ولایتمدار بودن او دارد لذا میتوان ایشان را جزء حسان قرار داد.
عبد الله بن حماد انصاری:
نظر مرحوم نجاشی:عبد الله بن حماد الأنصاري: من شيوخ أصحابنا، له كتابان أحدهما أصغر من الآخر.[4]
عبد الله بن حماد انصاری از بزرگان اصحاب ما است، برای او دو کتاب که یکی از دیگری کوچکتر است، میباشد.
نظر ابن غضائری:عبد الله بن حماد أبو محمد الأنصاري نزل قم، لم يرو عن أحد من الأئمة علیهمالسلام، و حديثه يعرف تارة و ينكر أخرى و يخرج شاهدا[5]
عبد الله بن حماد انصاری از احدی از ائمه علیهمالسلام روایت نکرده است، و حدیث او یکبار شناخته میشود و یکبار انکار میشود.
یعرف و ینکر: یکی از معانی ( یعرف و ینکر) این است که بعضی از روایاتی که راوی نقل میکند، مشهور است و بعضی دیگر را منحصرا همین راوی نقل میکند.
نظر مرحوم خوئی:طبق نظر ایشان عبد الله بن حماد انصاری ثقه میباشد و دلیل توثیق ایشان شهادت ابن قولویه و تأیید مرحوم نجاشی میباشد و آنچه ابن غضائری فرموده که حدیث او (یعرف و ینکر) علاوه بر اینکه دلالت آن بر تضعیف روشن نمیباشد، نسبت کتاب به ابن غضائری معلوم نمیباشد.
پس ایشان هم ثقه است.
حسین بن ابی العلاء:
ایشان مورد اختلاف است.
نظر مرحوم خوئی:لا ريب في أنه إمامي، لظهور ما تقدم من الكلمات في ذلك، و تصريح الكشي في ترجمة البراء بن عازب أنه من أصحابنا. إنما الإشكال في وثاقته فمنهم من أثبتها و منهم من أنكرها، و الصحيح هو الأول لما عرفت من توثيق علي بن إبراهيم إياه، و يؤيد ذلك: ما تقدم من النجاشي، من أن الحسين و أخويه رووا عن أبي عبد الله علیهالسلام، و كان الحسين أوجههم، فإن ظاهره أن الحسين كان أوجه إخوته من جهة الرواية، بل في هذا دلالة على وثاقته[6]
شکی در امامی بودن او نیست به جهت ظهور کلمات و روایاتی که نقل شده است و تصریح کشی در ترجمهی براء بن عازب به اینکه او از اصحاب ما بود. اشکال در وثاقت او است پس برخی وثاقت او را اثبات و برخی دیگر انکار میکنند، و آنچه صحیح است اینکه وثاقت او ثابت است زیرا علی بن ابراهیم او را توثیق کرده که این توثیق به آنچه از نجاشی گذشت تأیید میشود: از اینکه حسین و دو برادرش از امام صادق علیهالسلام روایت میکردند و حسین مقدم بر آنها بود، پس بدرستی که ظاهر کلام نجاشی این است که مقدم بودن او بر برادرانش از جهت روایت بوده بلکه کلام نجاشی دلالت بر وثاقت او میکند.
نظر مرحوم مامقانی:يستفاد من ذكر الشيخ و النجاشي إيّاه من غير تعرّض لمذهبه، كونه إماميّا، و هو صريح الكشّي في ترجمة: البراء بن عازب، حيث قال: روى جماعة من أصحابنا، منهم: أبو بكر الحضرمي، و أبان بن تغلب، و الحسين بن أبي العلاء .. إلى آخره. فإنّه نصّ في كونه إماميّا و إنّما الكلام في وثاقته، فإنّ الأصحاب قد اختلفوا فيه على قولين: فمنهم: من توقف في حاله كابن داود، حيث قال في رجاله: فيه نظر عندي، لتهافت الأقوال فيه. ثمّ قال: و قد حكى سيدنا جمال الدين رحمه اللّه في البشري؛ تزكيته، و أخواه علي و عبد الحميد رويا عنه علیهالسلام و كان هو أوجههم. انتهى. و في المدارك و الذخيرة أيضا أنكرا توثيقه.
و منهم: من عدّه ثقة، قال المحقق الداماد في محكيّ الرواشح: ما حكى الحسن بن داود من تهافت الأقوال فيه فمما لا اكتراث له، و لا تعويل عليه، فقد نصّ الأصحاب على عبد الحميد بن أبي العلاء الخفاف، مولى بني عامر بالثقة، و فضّلوا الحسين بن أبي العلاء على أخويه عبد الحميد و علي. انتهى.[7]
از اینکه مرحوم شیخ و مرحوم نجاشی بدون متعرض مذهب او شدند، او را ذکر کردند، امامی بودن او استفاده میشود، و امامی بودن او صریح کلام نجاشی در ترجمهی براء بن عازب است: آنجا که گفت: جماعتی از اصحاب ما روایت کردند، از جمله: ابو بکر حضرمی، ابان بن تغلب و حسین بن ابی علاء...
پس بدرستی که کلام کشی صریح در امامی بودن او است، بحث در وثاقت او میباشد که اصحاب در مورد او اختلاف کردند: پس جملهای از آنها مانند ابن داود در مورد او توقف کردند، او در رجالش گوید: او نزد من محل اشکال است چون اقوال در مورد او متعارض است. سپس گوید: سید جمال الدین در بشری تزکیه او را حکایت کرده، و او و دو برادرش علی و عبد الحمید از امام علیهالسلام روایت میکردند و او مقدم بر برادرانش بود.
توثیق او را در مدارک و ذخیره انکار کردند.
و از جمله کسانی که او را ثقه شمرده مرحوم مقق داماد است، او گوید: آنچه از حسن بن داود در مورد او حکایت شده که اقوال در مورد او متعارض است، به ان اعتنا و اعتمادی نمیکنیم، به تحقیق که اصحاب به ثقه بودن عبد الحمید بن ابی علاء تصریح کرده و حسین بن ابی علاء را بر دو برادرش عبد الحمید و علی برتری دادهاند.
نظر فرزند مرحوم مامقانی:إنّ من تأمل فيما قيل في المترجم، و نظر إلى رواية ثمانية عشر من الثقات الأعلام عنه، و إلى رواية صفوان الذي قيل فيه و في ابن أبي عمير بأنّهما لا يرويان إلّا عن ثقة، و دراسة مضمون أحاديثه، جزم بوثاقة المترجم و جلالته، فهو عندي ثقة بلا ريب، و الرواية عنه صحيحة، فراجع و تدبّر.[8]
بدرستی که هر کس در آنچه در مورد مترجم گفته شد، تفکر کند و به روایت کردن هجده نفر از ثقات بزرگوار از او نظر کند و همچنین به روایت کردن صفوان و ابن ابی عمیری که در مورد آن دو گفته شده که جز از ثقه نقل نمیکنند، و به سنخ روایاتی که او نقل کرده نظر کند، به وثاقت و جلالت او جزم پیدا میکند پس او نزد من بدون هیچ شکی ثقه است و روایتی که از نقل شده باشد، صحیح است.
پس ایشان هم ثقه میباشد.
عبد الله بن ابی یعفور:
نظر مرحوم نجاشی:ثقة ثقة، جليل في أصحابنا، كريم على أبي عبد الله علیهالسلام، و مات في أيامه، و كان قارئا يقرئ في مسجد الكوفة. له كتاب يرويه عنه عدة من أصحابنا منهم ثابت بن شريح.[9]
او ثقه و در بین اصحاب ما جلیل بود و مورد توجه امام صادق علیهالسلام بود و در زمان ایشان از دنیا رفت، و او در مسجد کوفه قرآن تعلیم میداد. او کتابی دارد که عدهای از اصحاب ما از جمله ثابت بن شریه از آن روایت کردند.
نظر مرحوم خوئی:ایشان پس از نقل روایاتی که در مدح و ذم ایشان وارد شده و بررسی آنها، او را توثیق میکند.
پس این روایت از جهت سند به نظر ما اشکالی ندارد. از جهت دلالت هم، دلالت بر حکومت مجدد عباسیون قبل از ظهور دارد و روایات دیگری نیز مؤید آن میباشد که یک اتفاق ناگواری در مناطق بلاد اسلامی رخ میدهد که کشتههای فراوانی به جای خواهد گذاشت.
طبق این روایت این نزاع و درگیری عباسیون با مروانیان خواهد بود که نمیتوان آن را بر سقوط اول بنی العباس تطبیق داد زیرا اولا سقوط اول آنها به دست مغول بود و ثانیا در آن سقوط اول هم چنین کشتار وسیعی که در این روایت به آن اشاره شده اتفاق نیفتاد پس روایت مربوط به حکومت مجدد عباسیون میباشد.