درس مهدویت استاد طبسی

96/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : تجدید حکومت عباسیان قبل از ظهور

ادامهی بررسی سند روایت یازدهم (احمد بن هلال عبرتائی)

او گاهی رمی به غلو و گاهی رمی به نصب شده و گاهی هم رمی به رد وکلای امام زمانعلیه‌السلام شده است و شیخ طوسی هم او را جزء کسانی که ادعای نیابت کردند، ذکر کرده لذا بعضی او را تضعیف کردند و بعضی مانند مرحوم خوئی طبق مبنائی که دارند «که ملاک وثاقت راوی است، نه مذهب» او را توثیق می‌کند.

نظر مرحوم نجاشی:

صالح‌ الرواية، يعرف منها و ينكر، و قد رُوى فيه ذموم من سيدنا أبي محمد العسكري علیه‌السلام. و لا أعرف له إلا كتاب يوم و ليلة، و كتاب نوادر أخبرني بالنوادر أبو عبد الله بن شاذان عن أحمد بن محمد بن يحيى، عن عبد الله بن جعفر عنه عن به، و أخبرني أحمد بن محمد بن موسى ابن الجندي قال: حدثنا ابن همام قال: حدثنا عبد الله بن العلاء المذاري عنه بكتاب يوم و ليلة. قال أبو علي بن همام: ولد أحمد بن هلال سنة ثمانين و مائة و مات سنة سبع و ستين و مائتين.[1]

روایات او صالح است، بعضی روایات او مورد قبول است و بعضی از روایات مورد انکار است[2] ، روایات زیادی از امام عسگری علیه‌السلام در مذمت او رسیده است، و برای او جز کتاب یوم و لیله کتابی نمی‌شناسم، او به سال 180 متولد شده و به سال 267 از دنیا رفت.

نظر شیخ طوسی:

عدّه الشيخ رحمه اللّه في رجاله‌ تارة: في أصحاب الهادي علیه‌السلام بالعنوان المذكور و قال: بغدادي غال.

و اخرى‌: في أصحاب العسكري علیه‌السلام مقتصرا على اسمه و اسم أبيه.[3]

شیخ طوسی در رجالش یک‌بار او را در اصحاب امام هادی آورده و گفته است: او بغدادی و غالی است و در جای دیگر او را در اصحاب امام عسگری آورده در حالی که به نام او و نام پدر او کفایت کرده است. و در فهرست در مورد او گفته است:

أحمد بن هلال العبرتائي- عبرتاء قرية بناحية إسكاف بني جنيد- ولد سنة ثمانين و مائة، و مات سنة سبع و ستين‌ و مائتين، و كان‌ غاليا، متّهما في‌ دينه‌، و قد روى أكثر أصول أصحابنا.[4]

احمد بن هلال عبرتائی- عبرتاء روستائی در ناحیه‌ی اسکاف بنی جنید است- او غالی و متهم در دینش بود، و به تحقیق بیشتر اصول اصحاب ما را روایت کرد.

و در تهذیب در باب وصیت برای اهل ضلال می‌فرماید:

إنّ أحمد بن هلال مشهور باللعنة و الغلوّ، و ما يختصّ بروايته لا نعمل عليه.

بدرستی که احمد بن هلال مشهور به لعنت و غلو است، و به آن روایاتی که نقل آن‌ها مختص به او می‌باشد، عمل نمی‌کنیم.

و در استبصار هم در باب (ما یجوز شهادة النساء فیه) فرمودند: احمد بن هلال ضعیف، فاسد المذهب، لا یلتفت إلی حدیثه فی ما یختص بنقله

مرحوم نجاشی در ترجمه‌ی محمد بن احمد بن یحیی فرمودند:

ابن الولید استثنی فی جملة ما یرویه عن احمد بن هلال

یعنی روایات احمد بن هلال جزء مستثنیات ابن الولید است و مستثنیات ابن الولید یعنی ضعیف است. مرحوم صدوق هم به تبع استادشان مستثنیات ابن الولید را تضعیف می‌کردند.

شیخ طوسی هم این استثنا را در ترجمه‌ی محمد بن احمد بن یحیی نقل کرده است.

 

علامه حلی میفرماید:

و توقّف ابن الغضائري في حديثه إلّا ما يرويه عن الحسن بن محبوب من كتاب المشيخة، و محمّد بن أبي عمير من نوادره. و قد سمع هذين الكتابين جلّ أصحاب الحديث فاعتمدوه فيها. و عندي أنّ روايته غير مقبولة.[5]

ابن غضائری در احادیث و روایات او توقف کرده است مگر روایاتی که از ابن محبوب از کتاب مشیخه نقل کند، و محمد بن ابی عمیر از نوادر نقل کند. و به تحقیق اصحاب حدیث بر این دو کتاب اعتماد کردند، و نزد من روایات او مقبول نیست.

قول به تفصیل:

مرحوم شیخ طوسی در عده تفصیل داده است بین آن روایاتی که حال استقامت نقل کرده و آن روایاتی که حال انحرافش نقل کرده است. مرحوم شیخ طوسی روایت در ذم او را در غیبت نقل کردند، این توقیع برای عمری رسیده است. مرحوم شیخ او را از جمله‌ی مذمومین و کسانی که ادعای نیابت کردند، ذکر کرده و می‌فرماید:

و رووا اخرى ما يدلّ على رجوعه عن القول بالنيابة. فقد قال الشيخ رحمه اللّه في كتاب الغيبة: إنّ من المذمومين: أحمد بن هلال الكرخي، قال أبو علي محمّد بن همام: كان أحمد بن هلال من أصحاب أبي محمّد عليه السلام و اجتمعت الشيعة على وكالة أبي جعفر محمّد بن عثمان العمري بنصّ الحسن العسكري علیه‌السلام في حياته عليه، فلمّا مضى الحسن علیه‌السلام قالت الشيعة الجماعة له: ألّا تقبل أمر أبي جعفر محمّد بن عثمان و ترجع إليه، و قد نصّ الإمام المفترض الطاعة؟ فقال: لم أسمعه ينصّ عليه بالوكالة، و ليس أنكر أباه عثمان بن سعيد، فأمّا أن أقطع أنّ أبا جعفر وكيل صاحب الزمان عليه السلام فلا أجسر عليه، فقالوا: قد سمعه غيرك، فقال:

أنتم و ما سمعتم، فوقف على أبي جعفر فلعنوه و تبرّءوا منه، ثمّ ظهر التوقيع‌ على يد أبي القاسم الحسين بن روح بلعنه و البراءة منه في جملة من لعن.[6]

از جمله مذمومین احمد بن هلال کرخی است، محمد بن همام گفت: احمد بن هلال از اصحاب ابو محمد علیه‌السلام بود و شیعیان بر وکالت ابو جعفر محمد بن عثمان عمری به نص امام عسگری علیه‌السلام در حال حیات ایشان اتفاق کردند، پس از امام حسن عسگری علیه‌السلام، جماعتی از شیعه به او گفتند: آیا امر ابو جعفر محمد بن عثمان را قبول نمی‌کنی و به او رجوع کنی، در حالی که امام تصریح بر وجوب اطاعت او کردند؟ پس گفت: نشنیدم که امام بر وکالت او چیزی بفرمایند، و وکالت پدر او را منکر نیستم، امّا اگر قطع بر وکالت او برای صاحب الزمان کنم، بر او گستاخی نمی‌کنم، گفتند: غیر تو آن را شنیده، گفت: شما و انچه شنیدید، پس بر ابو جعفر توقف کرد پس او را لعن کردند و از او برائت جستند سپس توقیعی از جانب حضرت مهدی در لعن و برائت از او به دست ابو القاسم حسین بن روح رسید.

مرحوم صدوق نقل میکند:

حدّثنا شيخنا محمّد بن الحسن بن أحمد بن الوليد، قال: سمعت سعد بن عبد اللّه يقول: ما سمعنا و لا رأينا بمتشيّع رجع من تشيّعه إلى النصب إلّا أحمد بن هلال. ثم قال: و كانوا يقولون: إنّ ما تفرّد بروايته أحمد بن هلال فلا يجوز استعماله. انتهى ما في إكمال الدين.[7]

احمد بن ولید گوید: شنیدم سعد بن عبد الله می‌گوید: نشنیدیم و ندیدیم کسی از شیعیان از تشیعش برگردد و ناصبی شود مگر احمد بن هلال. سپس گفت: می‌گفتند: آن روایاتی که به احمد بن هلال متفرد است، عمل به آن جایز نیست.

نظر مرحوم خوئی:

ايشان با پذيرفتن اين‌كه احمد بن هلال، اعتقادى فاسد دارد او را ثقه مى‌داند و فساد عقيده او را در صحت روايات، مؤثر نمى‌داند.

أقول: لا ينبغي‌ الإشكال‌ في‌ فساد الرجل من جهة عقيدته، بل لا يبعد استفادة أنه لم يكن يتدين بشي‌ء، و من ثم كان يظهر الغلو مرة، و النصب أخرى، و مع ذلك لا يهمنا إثبات ذلك، إذ لا أثر لفساد العقيدة، أو العمل في سقوط الرواية عن الحجية، بعد وثاقة الراوي، و الذي يظهر من كلام النجاشي: (صالح الراوية) أنه في نفسه ثقة، و لا ينافيه قوله: يعرف منها و ينكر، إذ لا تنافي بين وثاقة الراوي و روايته أمورا منكرة من جهة كذب من حدثه بها بل إن وقوعه في إسناد تفسير القمي يدل على توثيقه إياه‌.

و روى عن محمد بن أبي عمير، و روى عنه الحسن بن علي الزيتوني‌ و غيره. كامل الزيارات: الباب 72، في ثواب زيارة الحسين ع في النصف من شعبان، الحديث 2. و مما يؤيد ذلك، تفصيل الشيخ: بين ما رواه حال الاستقامة، و ما رواه بعدها، فإنه لا يبعد أن يكون فيه شهادة بوثاقته، فإنه إن لم يكن ثقة لم يجز العمل برواياته حال الاستقامة أيضا. و أما تفصيل ابن الغضائري، فالظاهر أنه يرجع إلى تفصيل الشيخ- قدس سره- و إلا فلو كان الرجل ثقة أو غير ثقة، فكيف يفرق بين رواياته عن كتاب ابن محبوب و نوادر ابن أبي عمير، و بين غيرها. فالمتحصل: أن الظاهر أن أحمد بن هلال ثقة، غاية الأمر أنه كان فاسد العقيدة، و فساد العقيدة لا يضر بصحة رواياته، على ما نراه من حجية خبر الثقة مطلقا. و كيف كان، فطريق الصدوق إليه، أبوه، و محمد بن الحسن- رضي الله عنهما-، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن هلال، و الطريق صحيح.[8]

شایسته نیست در فساد این مرد از جهت عقیده شک کنیم، بلکه بعید نیست که بگوییم او متدین نبوده است، و به همین جهت است که یکبار غلو در او ظاهر است، دیگر بار نصب، و با این وجود اثبات این مطلب برای ما مهم نیست، زیرا اثری برای فساد عقیده و عمل برای سقوط روایت او از حجیت بعد از وثاقت او نیست. و انچه ظاهر است از کلام نجاشی که گفته او صالح الروایه است، ثقه بودن او است، و وثاقت او با این کلام نجاشی که گفته (یعرف منها و ینکر منها) منافات ندارد، زیرا منافاتی بین وثاقت راوی و روایت کردن امور منکر ندارد و منکر از ان جهت است که کسی که برای او نقل کرده محل اشکال بوده است بلکه وقوع او در طریق تفسیر قمی دلالت بر توثیق او دارد.

و همچنین در طریق کامل الزیارات قرار گرفتن او دلالت بر توثیق او دارد، و تفصیل شیخ نیز این مطلب را تأیید می‌کند و بعید نمی‌باشد که در قبول روایات او در حال استقامت شهادت بر وثاقت او باشد، اگر او ثقه نبود، عمل به روایات او در حال استقامت هم جایز نبود و تفصیل ابن غضائری هم بازگشت به تفسیر شیخ دارد. نتیجه اینکه: ظاهر این است که احمد بن هلال ثقه است، نهایتا اینکه او اعتقادات فاسدی داشته است و فساد عقیده به صحت روایت ضرر نمی‌زند بنابر انچه ما به ان اعتقاد داریم در حجیت خبر ثقه.

فاضل معاصر (یکی از شاگردان بحث ما) چنین ادعا می‌کنند که احمد بن هلال عبرتائی غیر از احمد بن هلال مورد ذم امام می‌باشد، و احمد بن هلال مورد مذمت امام احمد بن هلال کرخی است، امّا دوئیت برای ما احراز نشد و کسی هم به دوئیت اشاره نکرده است.

به هر حال ایشان از نظر ما معتبر نمی‌باشد.


[1] رجال النجاشي، النجاشي، أبو العبّاس، ج1، ص83.
[2] (یعرف و ینکر ) معانی متعدددی دارد، مرحوم مامقانی این مطلب را در مقباس الهدایه مطرح کردند و فرزند ایشان معانی مختلفی که برای این اصطلاح می‌باشد را جمع‌آوری کردند‌. اجمال آن این است که بعضی از معانی آن این است که بعضی روایات نقل می‌کند که مورد قبول است و بعضی از روایات را نقل می‌کنند که مورد انکار است.
[3] تنقيح المقال في علم الرجال، المامقاني، الشيخ عبد الله، ج‌8، ص208.
[4] فهرست طوسى، الشیخ طوسي، ج1، ص83.
[5] تنقيح المقال في علم الرجال، المامقاني، الشيخ عبد الله، ج‌8، ص211.
[6] تنقيح المقال في علم الرجال، المامقاني، الشيخ عبد الله، ج‌8، ص212.
[7] تنقيح المقال في علم الرجال، المامقاني، الشيخ عبد الله، ج‌8، ص213.
[8] معجم رجال الحديث، الخوئي، السید ابوالقاسم الخوئی، ج‌3، ص152.