درس مهدویت استاد طبسی

96/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تجدید حکومت عباسیان قبل از ظهور

روایت هشتم

و روي عن عليّ علیه‌السلام أنّه قال: تكون مدينة بين الفرات و دجلة، يكون‌ فيها ملك‌ بني‌ العباس‌ و هي الزوراء، يكون فيها حرب مفظعة، تسبى فيها النّساء، و يذبح فيها الرّجال كما تذبح الغنم.[1]

از امام علی علیه‌السلام روایت شده که فرمودند: شهری بین فرات و دجله ساخته میشود، که در آن حکومت بنی العباس میباشد و آن شهر زوراء است، در آن جنگی شدید میباشد، که در آن زنان به اسارت برده شوند، مردان ذبح شوند همانطور که گوسفند را ذبح کنند.

 

منابع روایت:1. تاریخ بغداد، ج1، ص392. کنز العمال، ج11، ص1623. نهج الخلاص، ص473

 

بررسی سند روایت:

خطیب بغدادی هنگامی که این روایت را نقل میکند، میگوید: (إسناده شدید الضعف[2] ) سند آن خیلی ضعیف است.

متقی هندی بعد از نقل کلام خطیب بغدادی، از آن جواب نمیدهد که این بیانگر این است که ایشان نیز اشکال به سند را پذیرفتهاند البته میگوید: سیوطی گفته است: این حوادث دویست سال بعد از فوت خطیب اتفاق افتاد، و اتفاق این حوادث این حدیث را تقویت میکند. گوئیم: بر فرض قبول روایت طبق بیان سیوطی، این روایت مربوط به دویست سال پس از خطیب است یعنی زمان آن گذشته لذا نمیتوان به آن برای بازگشت بنی العباس قبل از ظهور استناد کرد.

خطیب بغدادی برای این حدیث تتمهای نقل میکند که متقی هندی[3] آن تتمه را نقل نکرده است:

قال ابو قیس و قیل لعلی علیه‌السلام: یا امیر المومنین علیه‌السلام لم سماها رسول الله صلی‌الله علیه و آله الزوراء؟ قال: لأن الحرب تدور فی جوانبها حتی تطبقها.

ابو قیس گوید: به علی علیه‌السلام گفته شد: ای امیر المومنین برای چه پیامبر خدا آن محل را زوراء نامید؟ فرمود: زیرا همینطور جنگ اطراف آن شعلهور است تا اینکه کل شهر را فرا گیرد.

روایت نهم

عن أبي حرب بن أبي الأسود الدؤلي، عن أبيه قالا: قال عليّ بن أبي طالب علیه‌السلام سمعت حبيبي محمّدا صلی‌الله علیه و آله يقول: سيكون لبني عمّي مدينة من‌ قبل‌ المشرق‌، بين‌ دجلة و دجيل و قطربل‌[4] و الصّراة[5] ، يشيّد فيها بالخشب و الآجرّ و الجصّ و الذّهب، يسكنها شرار خلق الله، و جبابرة أمّتي، أما إنّ هلاكها على يد السّفيانيّ، كأنّي بها و الله قد صارت خاوية على عروشها.[6]

ابی حرب بن ابی الأسود دؤلی از پدرش، گفتند: علی بن ابی طالب علیه‌السلام فرمود: شنیدم حبیبم محمد صلی‌الله علیه و آله میفرمود: به زودی برای فرزندان عموی من شهری در جانب مشرق بین دجله و دجیل و قطربل و صراة میباشد، این شهر با چوب، آجر، گچ و طلا ساخته شده، بدترین خلق خداوند[7] و ظالمین از امتم در آن ساکن میشوند، امّا هلاکت آنان (اهل شهر یا جبابره روشن نمیباشد) به دست سفیانی است، گویا این شهر را میبینم، به خدا قسم شهر ویرانهای شود.

منابع روایت:1. تاریخ بغداد، ج1، ص382. التذکرة قرطبی، ج2، ص6813. الموضوعات ابن جوزی، ج2، ص614. کنز العمال، ج11، ص 161بررسی سند روایت: این روایت به دو طریق نقل شده است:أخبرنا الحسن بن أبي بكر، قال: أنبأنا شجاع بن جعفر الأنصاري، قال: نا محمد بن زكريّا الغلابي، قال: حدثنا محمد بن عبد الرحمن بن القاسم التيمي، قال: نا أبي، عن يحيى بن عبد اللّه بن حسن، عن أبيه، عن حسن بن حسن، عن محمد بن الحنفية

قال: و حدثني عثمان بن عمران العجيفي، عن نايل بن نجيح، عن عمرو ابن شمر، عن أبي حرب بن أبي الأسود الدؤلي، عن أبيه، قالا: قال علي بن أبي طالب علیه‌السلام:

طریق اول این حدیث به محمد بن حنفیه ختم میشود که ما شکی در جلالت ایشان نداریم و طریق دوم آن به ابی الأسود دؤلی که ایشان هم مشکلی ندارد امّا دیگر افراد سند مورد اشکال هستند.

خطیب بغدادی:

خطیب بغدادی اگر چه از نظر اهل سنت دارای جایگاه و اعتباری میباشد امّا از نظر ما اعتباری ندارد. ذهبی در سیر اعلام النبلا پس از تعریف و تمجید از او، نقاط ضعفی هم درباره او نقل میکند، او مشکل اخلاقی داشته است، علت اینکه او دمشق را ترک کرده و به صور هجرت کرده را چنین گفتهاند:

قال: كان سبب خروج أبي بكر الخطيب من دمشق إلى صور أنّه كان يختلف إليه صبيّ مليح، سمّاه مكّيّ، فتكلّم النّاس في ذلك. و كان أمير البلد رافضيّا متعصّبا، فبلغته القصة، فجعل ذلك سببا للفتك به، فأمر صاحب شرطته أن يأخذ الخطيب باللّيل و يقتله. و كان صاحب الشّرطة سنيّا، فقصده تلك اللّيلة مع جماعة و لم يمكنه أن يخالف الأمر فأخذه، و قال: قد أمرت فيك بكذا و كذا، و لا أجد لك حيلة إلّا أنّي أعبر بك عند دار الشّريف ابن أبي الجنّ العلويّ ، فإذا حاذيت الباب اقفز و ادخل الدّار، فإنّي لا أطلبك[8]

بچهای زیبا، بسیار به خانه او رفت و آمد میکرد پس مردم در مورد او تکلم میکردند.. و امیر شهر رافضی متعصبی بود، چون خبر آن به او رسید، آن را سبب به قتل رساندن او قرار داد پس به صاحب شرطهاش دستور داد که خطیب را در شب گرفته و او را به قتل برساند. و صاحب شرطه او سنی بود، همراه جماعتی قصد او را کرد و برای او امکان نداشت که که با امر مخالفت کند پس او را گرفت و به او گفت: به من چنین و چنان دستور دادند و حیلهای برای تو نیافتم مگر اینکه من تو را کنار خانه شریف بن ابی جن علوی عبور دهم پس چون برابر آن رسیدیم فرار کن و داخل آن بشو، من تو را طلب نمیکنم.

همچنین ذهبی نقل میکند:

و قال المؤتمن السّاجيّ: تحاملت الحنابلة على الخطيب حتّى مال إلى ما مال إليه‌حنابله بر خطیب حمله کردند تا کار او به آنجا رسید که رسید.ذهبی گوید:تناکد ابن الجوزی و غض من الخطیب و نسبه الی أنّه یتعصب علی اصحابنا الحنابلة، لیت الخطیب ترک الحد علی الکبار فلم یروه

ابن جوزی او را دست کم گرفته و از مقام او کاسته و به او نسبت داده که موضع گیریهای او علیه حنابله متعصبانه است، ای کاش خطیب بعضی مطالب را علیه کبار ترک کرده بود و روایت نمیکرد. او در کتابش نسبت به ابو حنیفه گفته: او چهار صد مسأله بر خلاف پیامبر نظر داده و در مواردی کلام پیامبر را نقل و گفته این دیوانگی است.

حسن بن ابی بکر: ایشان مهمل است.

شجاع بن جعفر انصاری: ایشان هم مهمل است.

محمد بن زکریا غلابی: ایشان هم مهمل است.

محمد بن عبد الرحمن بن قاسم تیمی: ایشان مهمل است.

یحیی بن عبد الله بن حسن: ایشان هم مهمل است.

بررسی سند دوم:قال (خطیب): و حدثني عثمان بن عمران العجيفي، عن نايل بن نجيح، عن عمرو ابن شمر، عن أبي حرب بن أبي الأسود الدؤلي، عن أبيه، قالا:

نایل بن نجیح: ایشان طبق مبنای خود عامه ضعیف است.

دار قطنی گفته: لیس بثقة

احمد گفته: احادیثه مظلمة جدا

ابو حتام گفته: شیخ[9] ( شیخ طبق مبنای عامه یکی از اصطلاحاتی است که در تضعیف به کار برده میشود.)

عقیلی هم گفته: لا اصل لحدیثه

عمرو بن شمر: ایشان مورد قبول علمای عامه و خاصه نمیباشد.

ذهبی گوید:عمرو بن شمر الجعفی الکوفی الشیعی

و از یحیی بن معین نقل میکند که گفته: لیس بشیء (لیس بشیء طبق مبنای یحیی بن معین تضعیف است.)

ابراهیم بن یعقوب جوزجانی[10] گفته: کذاب

ابن حبان گفته: رافضی یشتم الصحابة و یروی الموضوعات عن الثقاتبخاری گفته: منکر الحدیثنسائی و دار قطنی گفتند: متروک الحدیث

سلیمانی گفته: کان یضع علی الروافض[11]

پس این روایت از نظر خود عامه هم ضعیف میباشد.


[1] نهج الخلاص، ج1، ص473.
[2] تاریخ بغداد، الخطيب البغدادي، ج1، ص39.
[3] کتاب متقی هندی کنز العمال است که سیوطی آن را تحت عنوان جامع الاحادیث تنظیم کرده است.
[4] ( 2) قطربل: قرية بين بغداد و عكبرا. معجم البلدان: 4/ 371.
[5] هو نهر يأخذ من نهر عيسى من عند بلدة يقال لها المحول، بينها و بين بغداد فراسخ، و يسقي ضياع نادوريا و يتفرع منه انهار إلى أن يصل إلى بغداد. معجم البلدان: 3/ 399.
[6] نهج الخلاص، ج1، ص473.
[7] این کلام پیامبر صلی‌الله علیه و آله. به اعتبار اوائل ایجاد شهر است مگرنه امروزه چهار پنجم آن از شیعیان می‌باشند. البته امراد این روایت این نیست که هر کسی که در آنجا زندگی می‌کند، شر و جبار است بلکه بیان می‌کند که شرار و جبارین در آنجا هستند
[8] سير اعلام النبلاء، لذهبي، شمس الدين، ج18، ص282، ط الرساله.
[9] تهذيب الكمال في اسماء الرجال، المزي، جمال الدين، ج1، ص39.
[10] جوزجانی از متعصبین اهل سنت و ناصبی است و نصب خود را مبنا قرار داد و آن را جزء مبانی علم رجال قرار داد، او اهل کوفه را منحرف می‌داند زیرا ملاک او در حق بودن معاویه بود.
[11] میزان الإعتدال، الذهبي، شمس الدين، ج3، ص260.