96/07/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تجدید حکومت عباسیان قبل از ظهور
ادامه جلسه هفتم و هشتممرحوم شوشتری میفرماید:
روى الغيبة عنه خبر امّ سليم صاحبة الحصاة. و روى ابن الجوزي خبرا «مينا» في طريقه: أنّ النبيّ صلیالله علیه و آله قال: «لو أطاعوا عليّا ليدخلنّ الجنّة أجمعين» و قال: «مينا غال في التشيّع» أنكر ابن الجوزي خبر مينا في إطاعة عليّ عليه السلام لأنّه لم يطعه كأسلافه.[1]
(مرحوم نعمانی در) الغیبة خبر امّ سلیم صاحب حصات را از مینا روایت کرده است. و ابن جوزی خبری را نقل کرده که مینا در طریق آن است: پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله فرمودند: «اگر علی علیهالسلام را اطاعت کنید هر آینه همگی داخل در بهشت میشوید» و ابن جوزی گفته: (مینا غالی در تشیع بود) ابن جوزی خبر مینا در اطاعت علی علیهالسلام را انکار میکند چون او نیز مانند گذشتگانش علی علیهالسلام را اطاعت نکرد.
مرحوم نمازی میفرماید:
و بهذا الإسناد عنه، عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري، رواية شريفة مفصّلة في الاعتصام بحبل اللّه؛[2]
ایشان روایت شریفی را مورد اعتصام به حبل الله نقل کرده است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُعَمَّرِ الطَّبَرَانِيُّ بِطَبَرِيَّةَ سَنَةَ ثَلَاثٍ وَ ثَلَاثِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ وَ كَانَ هَذَا الرَّجُلُ مِنْ مَوَالِي يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَ مِنَ النُّصَّابِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ السَّكَنِ مَعاً قَالا حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ أَخْبَرَنِي أَبِي عَنْ مِينَا مَوْلَى عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: وَفَدَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله أَهْلُ الْيَمَنِ فَقَالَ النَّبِيُّ صلیالله علیه و آله جَاءَكُمُ أَهْلُ الْيَمَنِ يَبُسُّونَ بَسِيساً فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله قَالَ قَوْمٌ رَقِيقَةٌ قُلُوبُهُمْ رَاسِخٌ إِيمَانُهُمْ وَ مِنْهُمُ الْمَنْصُورُ يَخْرُجُ فِي سَبْعِينَ أَلْفاً يَنْصُر خَلَفِي وَ خَلَفَ وَصِيِّي حَمَائِلُ سُيُوفِهِمْ الْمِسْكُ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ وَصِيُّكَ فَقَالَ هُوَ الَّذِي أَمَرَكُمُ اللَّهُ بِالاعْتِصَامِ بِهِ فَقَالَ جَلَّ وَ عَزَّ وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُواف[3] َقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ بَيِّنْ لَنَا مَا هَذَا الْحَبْلُ فَقَالَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ- إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ[4] فَالْحَبْلُ مِنَ اللَّهِ كِتَابُهُ وَ الْحَبْلُ مِنَ النَّاسِ وَصِيِّي
فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ وَصِيُّكَ فَقَالَ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ- أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ[5] - فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا جَنْبُ اللَّهِ هَذَا فَقَالَ هُوَ الَّذِي يَقُولُ اللَّهُ فِيهِ- وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا[6] هُوَ وَصِيِّي وَ السَّبِيلُ إِلَيَّ مِنْ بَعْدِي فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ بِالَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً أَرِنَاهُ فَقَدِ اشْتَقْنَا إِلَيْهِ فَقَالَ هُوَ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ آيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ الْمُتَوَسِّمِينَ فَإِنْ نَظَرْتُمْ إِلَيْهِ نَظَرَ مَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ عَرَفْتُمْ أَنَّهُ وَصِيِّي كَمَا عَرَفْتُمْ أَنِّي نَبِيُّكُمْ فَتَخَلَّلُوا الصُّفُوفَ وَ تَصَفَّحُوا الْوُجُوهَ فَمَنْ أَهْوَتْ إِلَيْهِ قُلُوبُكُمْ فَإِنَّهُ هُوَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ- فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِم[7] أَيْ إِلَيْهِ وَ إِلَى ذُرِّيَّتِهِ علیهمالسلام ثُمَّ قَالَ فَقَامَ أَبُو عَامِرٍ الْأَشْعَرِيُّ فِي الْأَشْعَرِيِّينَ وَ أَبُو غِرَّةَ الْخَوْلَانِيُّ فِي الْخَوْلَانِيِّينَ وَ ظَبْيَانُ وَ عُثْمَانُ بْنُ قَيْسٍ فِي بَنِي قَيْسٍ وَ عُرَنَةُ الدَّوْسِيُ فِي الدَّوْسِيِّينَ وَ لَاحِقُ بْنُ عِلَاقَةَ فَتَخَلَّلُوا الصُّفُوفَ وَ تَصَفَّحُوا الْوُجُوهَ وَ أَخَذُوا بِيَدِ الْأَنْزَعِ الْأَصْلَعالْبَطِينِ وَ قَالُوا إِلَى هَذَا أَهْوَتْ أَفْئِدَتُنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ
فَقَالَ النَّبِيُّ صلیالله علیه و آله أَنْتُمْ نَجَبَةُ اللَّهِ حِينَ عَرَفْتُمْ وَصِيَّ رَسُولِ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ تُعَرَّفُوهُ فَبِمَ عَرَفْتُمْ أَنَّهُ هُوَ فَرَفَعُوا أَصْوَاتَهُمْ يَبْكُونَ وَ يَقُولُونَ يَا رَسُولَ اللَّهِ نَظَرْنَا إِلَى الْقَوْمِ فَلَمْ تَحِنَّ لَهُمْ قُلُوبُنَا وَ لَمَّا رَأَيْنَاهُ رَجَفَتْ قُلُوبُنَا ثُمَّ اطْمَأَنَّتْ نُفُوسُنَا وَ انْجَاشَتْ أَكْبَادُنَا وَ هَمَلَتْ أَعْيُنُنَا وَ انْثَلَجَتْ صُدُورُنَا حَتَّى كَأَنَّهُ لَنَا أَبٌ وَ نَحْنُ لَهُ بَنُونَ فَقَالَ النَّبِيُّ صلیالله علیه و آله وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ أَنْتُمْ مِنْهُمْ بِالْمَنْزِلَةِ الَّتِي سَبَقَتْ لَكُمْ بِهَا الْحُسْنَى وَ أَنْتُمْ عَنِ النَّارِ مُبْعَدُونَ قَالَ فَبَقِيَ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ الْمُسَمَّوْنَ حَتَّى شَهِدُوا مَعَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام الْجَمَلَ وَ صِفِّينَ فَقُتِلُوا بِصِفِّينَ رَحِمَهُمُ اللَّهُ وَ كَانَ النَّبِيُّ ص بَشَّرَهُمْ بِالْجَنَّةِ وَ أَخْبَرَهُمْ أَنَّهُمْ يَسْتَشْهِدُونَ مَعَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهالسلام.[8]
محمّد بن عبد اللَّه بن معمر طبرانىّ در طبريّه سال 333 برای ما حدیث کرد و اين مرد از هواداران يزيد بن معاويه و ناصبى و دشمن اهل بيت بود او گفت: پدرم برای من حدیث کرد و گفت: علىّ بن هاشم و حسين بن سكن برای من روایت کردند و آن هر دو گفتند: عبد الرزاق بن همّام برای ما روایت کرد و گفت: خبر داد مرا پدرم از مينا غلام عبد الرّحمن بن عوف از جابر بن عبد اللَّه انصارىّ، او گفت: جمعی از مردم يمن به مدينه آمدند كه خدمت رسول خدا صلیالله علیه و آله برسند، آن حضرت (به حاضران) فرمود: يمنىها با شتاب بسيار و با روى خوش بر شما وارد مىشوند، و هنگامى كه آنان بر رسول خدا صلیالله علیه و آله وارد شدند فرمود: آنان گروهى هستند كه دلهايشان نرم و ايمانشان استوار است، منصور از ميان آنان است كه با هفتاد هزار تن قيام مىكند، جانشين من و جانشين وصيّ مرا يارى خواهد كرد، بند شمشيرهايشان از چرم است. آنان پرسيدند: اى رسول خدا وصى شما كيست؟ فرمود: آن كسى كه خداوند ملازمت راه او را به شما امر كرده و فرموده: «همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد و متفرّق نشويد» پس عرض كردند: اى رسول خدا براى ما روشن فرما كه اين ريسمان چيست؟
فرمود: آن عبارت از گفته خداوند است در اين آيه: (مگر به ريسمانى از خدا و ريسمانى از مردم) امّا ريسمان خدا كتاب او است، و ريسمانى از مردم منظور وصيّ من است، پرسيدند: اى رسول خدا وصىّ تو كيست؟ پاسخ داد: كسى است كه خداى تعالى در باره او اين آيه را فرو فرستاده: (كه كسى بگويد اى دريغ و افسوس بر آنچه در جنب خدا كوتاهى كردم) آنان عرض كردند: اى رسول خدا مراد از جنب خدا چيست؟ فرمود: همان است كه خداوند در بارهاش مىفرمايد: (روزى كه ستمكار دستهاى خود به دندان گزيده گويد اى كاش با پيامبر راهى را در پيش گرفته بودم» او همان وصيّ من است و پس از من راه رسيدن به من است. پس گفتند: اى رسول خدا به حقّ آنكه تو را براستى به پيامبرى برگزيده او را به ما نشان بده كه ما به ديدار او مشتاق شديم، پس آن حضرت فرمود: او همان كسى است كه خدا او را براى مؤمنين چهرهشناس و با فراست نشانهاى قرار داده، اگر شما مانند صاحبدل يا ناظر آگاهى كه گوش فرا مىدارد به او بنگريد خود خواهيد دانست همان گونه كه من پيامبر شما هستم او نيز وصىّ من است، حال به ميان صفها برويد و چهرهها را از نظر بگذرانيد پس هر كس كه دلهاى شما به جانب او گرايش پيدا كند حتما خود اوست، زيرا خداى عزّ و جلّ در كتاب خود مىفرمايد: (دلهاى پارهاى از مردم را به جانب آنان بگرايان) يعنى به جانب او و تبارش علیهمالسلام.
سپس راوى گويد: پس ابو عامر اشعرىّ از ميان طائفه اشعريان برخاست، و در ميان خولانيان أبو غرّه خولاني، و در ميان بنى قيس، ظبيان و عثمان بن قيس، و در ميان دوسيان عرنه دوسى و لاحق بن علاقه برخاستند و به ميان صفها رفتند و چهرهها را از نظر گذرانيده و بعد دست مردى را گرفتند كه دو طرف پيشانى و جلو سرش بىمو بود و شكمى بزرگ داشت (از نظر تاریخی این توصیف صحیح نیست) و گفتند: اى رسول خدا دلهاى ما به جانب اين شخص گرائيد، پس پيامبر صلیالله علیه و آله فرمود: شما بندگان بزرگوار خدائيد كه جانشين رسول خدا را پيش از آنكه به شما معرّفى شود شناختيد، اكنون بگوئيد چگونه دانستيد او همان شخص است؟ پس همه در حالى كه به صداى بلند گريه مىكردند گفتند: اى رسول خدا ما به جمعيّت نگاه كرديم، دلهاى ما به هيچ كدام از آنان تمايلى نشان نداد، ولى وقتى او را ديديم دلهاى ما به طپش افتاد و سپس آرامشى در ما پديد آمد و دلهايمان تكان خورد و اشك از ديدگانمان سرازير شد و قلبهايمان آرامش يافت تا آنجا كه گوئى او پدر ما است و ما فرزندان اوييم.
پس پيامبر صلیالله علیه و آله اين آيه را تلاوت كرد كه «تأويل قرآن را جز خدا و آنان كه در دانش ثابت قدمند كسى نمىداند» و فرمود: شما از آن جمله (ثابت قدمان در علم) محسوب مىشويد به جهت جايگاه و مقامى كه از قبل براى شما به نكوئى مقدّر فرموده و شما از آتش بدور خواهيد بود.
راوى گويد: گروه ياد شده همچنان در مدينه ماندند تا در ركاب امير المؤمنين علیهالسلام در جنگهاى جمل و صفّين حاضر شدند و بالأخره در صفّين كشته شدند، خدايشان رحمت كند. رسول خدا صلیالله علیه و آله به آنان بشارت بهشت داده و به آنان خبر داده بود كه در ركاب امير المؤمنين علیهالسلام به شهادت مىرسند».
ایشان روایتی را نقل کرده[9] و پس از نقل آن اشاره به امامت ائمه علیهمالسلام میکند و میفرماید: من تسلیم امر ائمه علیهمالسلام شدم و وقتی هر یک از ائمه علیهمالسلام را زیارت کردم، از آنان درخواست علامت میکردم و آنها آن سنگی که نزد من بود، درخواست کرده و بر آن مهر میزدند.
یکی از راههای تشخیص حسن و اعتبار راوی، طریق نقل اخبار او[10] است. از نقل چنین اخباری ما استقامت رأی او را میفهمیم همچنان که مطلبی در مورد توثیق فرات بن ابراهیم کوفی نداریم امّا مرحوم مجلسی میفرماید: از طریق کتاب او، وثاقت و اعتبار کتاب او را بدست میآوریم.
پس از روایاتی که مینا نقل کرده ما کشف سلیم العقیده بودن و معتبر بودن او را میکنیم البته سند این روایت به جهت اشخاص مهمل دیگری که در سند روایت بودند، معتبر نمیباشد.