96/06/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : تجدید حکومت عباسیان قبل از ظهور
روایت چهارم:وَ بِهِ عَنِ الْحُصَيْنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَمْرِو بْنِ سَعْدٍ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام: لَا تَقُومُ الْقِيَامَةُ حَتَّى تُفْقَأَ عَيْنُ الدُّنْيَا وَ تَظْهَرَ الْحُمْرَةُ فِي السَّمَاءِ وَ تِلْكَ دُمُوعُ حَمَلَةِ الْعَرْشِ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ حَتَّى يَظْهَرَ فِيهِمْ عِصَابَةٌ لا خَلاقَ لَهُمْ يَدْعُونَ لِوَلَدِي وَ هُمْ بِرَاءٍ مِنْ وَلَدِي تِلْكَ عِصَابَةٌ رَدِيئَةٌ لا خَلاقَ لَهُمْ عَلَى الْأَشْرَارِ مُسَلَّطَةٌ وَ لِلْجَبَابِرَةِ مُفَتِّنَةٌ وَ لِلْمُلُوكِ مُبِيرَةٌ تَظْهَرُ فِي سَوَادِ الْكُوفَةِ يَقْدُمُهُمْ رَجُلٌ أَسْوَدُ اللَّوْنِ وَ الْقَلْبِ رَثُّ الدِّينِ لَا خَلَاقَ لَهُ مُهَجَّنٌ زَنِيمٌ عُتُلٌّ تَدَاوَلَتْه أَيْدِي الْعَوَاهِرِ مِنَ الْأُمَّهَاتِ مِنْ شَرِّ نَسْلٍ لَا سَقَاهَا اللَّهُ الْمَطَرَ فِي سَنَةِ إِظْهَارِ غَيْبَةِ الْمُتَغَيِّبِ مِنْ وَلَدِي صَاحِبِ الرَّايَةِ الْحَمْرَاءِ وَ الْعَلَمِ الْأَخْضَرِ أَيُّ يَوْمٍ لِلْمُخَيَّبِينَ بَيْنَ الْأَنْبَارِ وَ هِيتَ ذَلِكَ يَوْمٌ فِيهِ صَيْلَمُ الْأَكْرَادِ وَ الشُّرَاةِ وَ خَرَابُ دَارِ الْفَرَاعِنَةِ وَ مَسْكَنِ الْجَبَابِرَةِ وَ مَأْوَى الْوُلَاةِ الظَّلَمَةِ وَ أُمَّ الْبِلَادِ وَ أُخْتِ الْعَادِ تِلْكَ وَ رَبِّ عَلِيٍّ يَا عَمْرَو بْنَ سَعْدٍ بَغْدَادُ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْعُصَاةِ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ وَ بَنِي الْعَبَّاسِ الْخَوَنَةِ الَّذِينَ يَقْتُلُونَ الطَّيِّبِينَ مِنْ وُلْدِي وَ لَا يُرَاقِبُونَ فِيهِمْ ذِمَّتِي وَ لَا يَخَافُونَ اللَّهَ فِيمَا يَفْعَلُونَهُ بِحُرْمَتِي إِنَّ لِبَنِي الْعَبَّاسِ يَوْماً كَيَوْمِ الطَّمُوحِ وَ لَهُمْ فِيهِ صَرْخَةٌ كَصَرْخَةِ الْحُبْلَى الْوَيْلُ لِشِيعَةِ وُلْدِ الْعَبَّاسِ مِنَ الْحَرْبِ الَّتِي سَنَحَ بَيْنَ نَهَاوَنْدَ وَ الدِّينَوَرِ تِلْكَ حَرْبُ صَعَالِيكِ شِيعَةِ عَلِيٍّ يَقْدُمُهُمْ رَجُلٌ مِنْ هَمْدَانَ اسْمُهُ عَلَى اسْمِ النَّبِيِّ ص مَنْعُوتٌ مَوْصُوفٌ بِاعْتِدَالِ الْخَلْقِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ وَ نَضَارَةِ اللَّوْنِ لَهُ فِي صَوْتِهِ ضِجَاجٌ وَ فِي أَشْفَارِهِ وَطَفٌ وَ فِي عُنُقِهِ سَطَعٌ أَفْرَقُ الشَّعْرِ مُفَلَّجُ الثَّنَايَا عَلَى فَرَسِهِ كَبَدْرٍ تَمَامٍ إِذَا تَجَلَّى عِنْدَ الظَّلَامِ يَسِيرُ بِعِصَابَةٍ خَيْرِ عِصَابَةٍ أَوَتْ وَ تَقَرَّبَتْ وَ دَانَتْ لِلَّهِ بِدِينِ تِلْكَ الْأَبْطَالِ مِنَ الْعَرَبِ الَّذِينَ يَلْحَقُونَ حَرْبَ الْكَرِيهَةِ وَ الدَّبْرَةُ يَوْمَئِذٍ عَلَى الْأَعْدَاءِ إِنَّ لِلْعَدُوِّ يَوْمَ ذَاكَ الصَّيْلَمَ وَ الِاسْتِئْصَالَ.[1]
و به همين سند از حصين بن عبد الرّحمن و او از پدرش و او از جدّش عمرو ابن سعد روايت كرده است كه گفت): امير المؤمنين علیهالسلام فرمود: رستاخيز بپا نميشود تا چشم دنيا از حدقه بيرون آيد[2] و در آسمان سرخى مخصوصى پديد گردد و آن اشك خونی است که حاملين عرش كه بر اهل زمين ميگريند تا آنكه در ميان مردم جمعى به هم رسند كه از دين نصيبى ندارند براى فرزند من دعوت ميكنند، و در حقيقت از فرزند من بيزارند اينان جمعى هستند پست فطرت و بىنصيب از اخلاق كه بر اشرار (بنی امیه) مسلّطند و فتنه انگيز ستمگران و مرگ آفرين حكمرانان، آنان در نخلستانهای كوفه پديد آيند، در پيشاپيش آنان مردى باشد سياه چهره و سياه دل و بىدين و بىنصيب و بىاصل و نسب و حرامزاده و بدخو كه در دامن مادران نابكار بزرگ شده و از بدترين نسلها است كه خدا باران خود را از آنان دريغ دارد.
اين پيش آمد به سالى است كه غيبت كبرى فرزند غايبم اعلام مىشود[3] صاحب پرچم سرخ و بيرق سبز است، چه روزى این ناکامها در پیش دارند، ميان اين دو شهر «انبار» و «هيت». آن روز روز سختی بزرگ براى كردها و خوارج[4] خواهد بود، روز ويرانى كاخ فرعونها و جايگاه ستمگران و فرمانداران ظالم است، و روز خرابى ما در شهرها و همرديف شهر عاد (يا شهر ننگ) است و اى عمر بن سعد اين شهر به پروردگار علىّ سوگند شهر بغداد خواهد بود.
اى لعنت خدا بر گنهكاران از بنى اميه و بنى عبّاس خائنانى كه پاكان از فرزندان مرا مىكشند و حق مرا كه بر آنان دارم ملاحظه نمىكنند و در آنچه به حريم من روا ميدارند از خدا نميترسند، همانا روزى در انتظار بنى عبّاس است بسيار سخت كه در آن روز همچون زن باردار فرياد بر آرند واى به حال شيعه اولاد عباس از جنگى كه در فاصله نهاوند و دينور (نزدیکی کرمانشاه) روى ميدهد و آن جنگ فقراء شيعه علىّ است كه به پيش آهنگى مردى از همدان خواهد بود همنام با پيغمبر صلیالله علیه و آله و داراى اخلاق معتدل و خوش خلق و خوش رنگ و صداى با ابهتی دارد، و مژگانهايش دراز، و گردنش بلند، و ميانه زلفش از هم باز، و دندانهاى پيشين با فاصله، سوار بر اسبش هم چون ماه شب چهارده كه در تاريكى ميدرخشد همراه با جمعيتى كه بهترين جمعيتها باشند، كه پناه به دين بردهاند، و به آن تقرّب به خدا جستهاند و متديّن به آن دين گشتهاند، آنان از گروه عرب هستند كه خود را آن روز به آن جنگ سخت و شكست دهنده ميرسانند و با دشمنان ميجنگند آن روز براى دشمن روز مصيبت و بيچارهگى است.
مرحوم نعمانی پس از نقل این حدیث میفرماید:
و في هذين الحديثين من ذكر الغيبة و صاحبها ما فيه كفاية و شفاء للطالب المرتاد و حجة على أهل الجحد و العناد و في الحديث الثاني إشارة إلى ذكر عصابة لم تكن تعرف فيما تقدم و إنما يبعث في سنة ستين و مائتين و نحوها و هي كما قال أمير المؤمنين ع سنة إظهار غيبة المتغيب و هي كما وصفها و نعتها و نعت الظاهر برايتها و إذا تأمل اللبيب الذي له قلب كما قال الله تعالى- أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ هذا التلويح اكتفى به عن التصريح نسأل الله الرحيم توفيقا للصواب برحمته[5]
در اين دو حديث از غيبت و صاحب غيبت بمقدار كافى ياد شده است و از براى كسى كه جوياى حقيقت باشد شفا بخش و بر اهل انكار و عناد حجّت را تمام كرده است و در حديث دوّم به جمعيّتى اشاره شده است كه از پيش چنين جمعيّتى شناخته نشده و فقط به سال 260 و همان حدود بر انگيخته خواهد شد چنانچه امير المؤمنين علیهالسلام فرمود: به سالي كه غيبت كبرى به مردم اعلام خواهد شد و همان طور شد كه امير المؤمنين علیهالسلام توصيف كرد و خصوصيات آن گروه و صفت كسى كه پرچمش را بدست ميگيرد بيان فرمود.
مرحوم نعمانی به این روایت برای اثبات غیبت امام زمان استناد میکند و میفرماید: این قضایا مربوط به سال 260 است، پس این روایت ربطی به بازگشت مجدد عباسیون به حکومت قبل از ظهور ندارد لذا متن این روایت اجنبی از ادعای مدعایان است.
منابع روایت:1. الغیبة، النعماني، محمد بن إبراهيم ، ج1، ص1492. بحار الانوار، مرحوم مجلسی، ج52، ص226بررسی سند روایت:
أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الدِّينَوَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ الْكُوفِيُ قَالَ حَدَّثْتَنَا عَمِيرَةُ بِنْتُ أَوْسٍ قَالَتْ حَدَّثَنِي جَدِّي الْحُصَيْنُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ ضَمْرَةَ عَنْ كَعْبِ الْأَحْبَارِ أَنَّهُ قَالَ بِهِ[6] عَنِ الْحُصَيْنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَمْرِو بْنِ سَعْدٍ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام
عمیرة (عمرة یا غمرة) بنت اوس: هر کدام از این سه نقل که باشد، مهمل است.
عمر (عمرو ) بن سعد:ایشان ظاهرا عمرو بن سعد بن معاذ اشهلی باشد که مجهول است. امّا مرحوم مجلسی عمر بن سعد ثبت کردند، و ظاهرا علامه مجلسی آن را مسلّم گرفته که راوی عمر بن سعد است لذا میفرماید:
أقول: إنما أوردت هذا الخبر مع كونه مصحفا مغلوطا و كون سنده منتهيا إلى شر خلق الله عمر بن سعد لعنه الله لاشتماله على الإخبار بالقائم ع ليعلم تواطؤ المخالف و المؤالف عليه صلوات الله عليه.[7]
منحصرا این روایت را با وجود اینکه غلط و تصحیف زیاد دارد و سند آن به شرورترین خلق خداوند عمر بن سعد (لعنت خداوند بر او باد) منتهی میشود، وارد کردم به جهت شامل بودن آن بر اخبار حضرت قائم تا دانسته شود که همه از مخالف و موافق بر حضرت مهدیعلیهالسلام اتفاق نظر دارند.
اشکال: راوی این روایت طبق آنچه در مورد سن او گفته شده است، نمیتواند عمر بن سعد باشد، چون بعضی گفتهاند: او روز فوت خلیفه دوم به دنیا آمده، برخی گویند: او در کربلا 22 سال داشته که در این صورت او اواخر حکومت امیرالمومنین علیهالسلام به دنیا آمده است. عمر بن سعد انسان منفوری است اگر چه ذهبی و امثال او سعی در تطهیر او از جنایاتی که انجام داد، میکنند. ذهبی گوید:
امیر السریة الذین قاتلوا الحسین ثم قتله المختار و کان ذا شجاعة و اقدام... قتل هو و ولداه صبرا[8] او امیر لشگری بود که حسین را کشتند سپس مختار او را کشت و او صاحب شجاعت و اقدام بود... او و دو فرزندش به قتل صبر کشته شدند.
در مورد عمر بن سعد در تهذیب التهذیب از عجلی نقل شده است:کان یروی عن أبیه احادیث روی الناس عنه و هو تابعی ثقة و هو الذی قتل الحسینعلیهالسلام
او از پدش احادیثی روایت میکرد و مردم از او روایت میکردند و او تابعی و ثقه است و او کسی است که حسین (علیهالسلام ) را به قتل رساند.
آیا اگر به جای امام حسین علیهالسلام، یکی از سه خلیفه بودند و او هم در فعل آنها مشارکت داشت، باز هم او را ثقه میدانستند؟
ابن ابی خیثمة نقل میکند:
إن ابن زیاد بعث عمر بن سعد علی جیش لقتال الحسین و ارسل شمرا و قال له اذهب معه فان قتل الحسین (علیهالسلام) و الّا اقتله و أنت علی الناس
ابن زیاد عمر بن سعد را همراه لشگری برای جنگ با حسین فرستاد و همراه او شمر را فرستاد و به او گفت: همراه او برو، اگر حسین (علیهالسلام) را کشت مگر نه او را بکش و تو بر مردم امیر باش.
ابن معین از کلام عجلی ناراحت شده، میگوید: چطور قاتل حسین ثقه میباشد سپس نقل میکند: عیزار بن حریث در جلسهی درس بر روی منبر از عمر بن سعد حدیث نقل کرد پس کسی بلند شده و گفت: ای ابا سعید این قاتل حسین علیهالسلام، چیزی نگفت، دوباره گفت: آیا از قاتل حسین برای ما حدیث میکنی؟ سکوت کرد و برای او قضایای کربلا تداعی کرد و گریه کرده و گفت: دیگر تکرار نمیکنم.[9]
مرحوم شوشتری میفرماید:
عن تهذيب أحمد بن عبدون العجلي: «كان عمر بن سعد يروي عن أبيه أحاديث، و روى الناس عنه. قتل الحسين، و هو تابعيّ ثقة» قاتل اللّه هؤلاء العامّة العمياء في توثيقهم مثله! و حشرهم معه.[10]
از تهذیب احمد بن عبدون عجلی: «عمر بن سعد احادیثی از پدرش روایت میکرد، و مردم از روایت میکردند. او حسین را کشت، و او تابعی و ثقه است» خداوند چنین عامهای که چشمانشان در توثیق مانند عمر بن سعد کور است بکشد! و آنها را با او محشور کند
پس راوی اگر عمر بن سعد باشد که تکلیف او مشخص است حتی عامه هم او را نمیپذیرند، او از افسق فاسقین است و اگر عمرو بن سعد اشهلی باشد، مجهول است و از جهت دلالت هم مضطرب است.