96/06/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع : تجدید حکومت عباسیان قبل از ظهور
مقدمهیکی از مباحثی که در مورد مهدویت بسیار مطرح میشود، مسئلهی علامیت روی کار آمدن و به حکومت رسیدن مجدد بنی العباس[1] است، به عبارت دیگر یکی از علامات حتمیهی ظهور امام زمان را بازگشت حکومت عباسیون مطرح میکنند البته ادعای آنان، ادعائی بعید نمیباشد زیرا روایاتی بر این مطلب دلالت دارد لذا باید آن روایات را از جهت سند و دلالت مورد بررسی قرار داد تا حقیقت مطلب روشن شود.
عباسیون از نسل عبد الله بن عباس هستند که به نظر ما تنها انسان سالم در بین آنها همین عبد الله بن عباس بود و دیگر عباسیون مورد مناقشه، بحث و رد هستند. عملکرد عباسیون در خونریزی و سفاکی و هتک حرمت اهل بیت علیهمالسلام اگر بیشتر و بدتر از بنی امیة نباشد، کمتر از آنها نیست. در حالی که به نام اهل بیت و با شعار (الرضا لآل محمد) بر سر کار آمدند.
عباسیون تاریخ ننگینی دارند، محمد کامل در مقدمهی کتاب موطأ مالک مینویسد: اصلا سیاست عباسیون با امویون فرق نمیکرد. در این زمینه روایاتی وارد شده است که باید بررسی کنیم:
روایت اول:
أخبرنا محمّد بن همام، قال: حدّثنا جعفر بن محمّد بن مالك، قال: حدّثنا الحسن بن علي بن يسار الثوري، قال: حدّثنا الخليل بن راشد، عن عليّ بن أبي حمزة، قال: زاملت[2] أبا الحسن موسى بن جعفر عليهما السّلام بين مكة و المدينة، فقال لي يوما: يا عليّ، لو أنّ أهل السموات و الأرض خرجوا على بنى العبّاس لسقيت الأرض بدمائهم حتّى يخرج السفياني. قلت له: يا سيدي، أمره من المحتوم؟ قال: نعم، ثمّ أطرق هنيئة، ثمّ رفع رأسه، و قال: ملك بني العبّاس مكر و خدع، و يذهب حتّى يقال: لم يبق منه شيء، ثمّ يتجدّد حتّى يقال: ما مرّ به شيء[3]
علىّ بن أبي حمزه گويد: «بین مكّه تا مدينه همراه موسى بن جعفر علیهماالسلام بودم، روزى به من فرمود: اى علىّ اگر همه اهل آسمانها و زمين بر بني عبّاس خروج كنند زمين از خون همه آنان سيراب مىشود تا آنگاه كه سفيانى خروج كند، به آن حضرت عرض كردم: اى سرور من امر او از حتميّات است؟ فرمود: آرى، سپس اندكى سر به زير افكند و بعد سر برداشت و فرمود: حكومت بني عبّاس حيله و نيرنگ است، از بين مىرود تا جايى كه گفته شود: ديگر چيزى از آن به جاى نمانده است، سپس دوباره شروع به شكلگيرى مىكند تا جايى كه گفته شود: چيزى بر سر آن نگذشته است».
امام علیهالسلام میفرماید: آنها تا زمان خروج سفیانی هستند. این عبارت امام دلالت دارد بر اینکه عباسیون هنوز هستند چون سفیانی هنوز خروج نکرده مگر اینکه گفته شود چند سفیانی هستند امّا سفیانی که جزء علامات حتمی ظهور امام زمان میباشد، یک نفر است بله چند نفر در تاریخ ادعای سفیانی بودن کردند.
قسمت پایانی این روایت مهم است که آنها سقوط میکنند به گونهای که چیزی از آنها باقی نمیماند ولی دوباره به حکومت میرسند به گونهای که گفته میشود اصلا چیزی بر آنها نبوده است.
منابع روایت:
1. الغیبة، مرحوم نعمانی، ص302، ب18، ح9
2. اثبات الهداة، مرحوم نعمانی، ج3، ص740 از الغیبة نعمانی
3. بحار الانوار، مرحوم مجلسی، ج52، ص250 از الغیبة نعمانی
4. معجم احادیث الامام المهدی، ج5، ص408
بررسی سند روایت:أخبرنا محمّد بن همام، قال: حدّثنا جعفر بن محمّد بن مالك، قال: حدّثنا الحسن بن علي بن يسار الثوري، قال: حدّثنا الخليل بن راشد، عن عليّ بن أبي حمزة، قال:
محمد بن همام: در اعتبار ایشان بحثی نمیباشد.
حسن بن علی بن یسار (یا بشار) الثوری:ایشان چه ابن یسار باشد و چه ابن بشار در کتب رجال ذکری از او نشده است.[4] [5]
خلیل بن راشد: ایشان مهمل است.[6]
علی بن ابی حمزه بطائنی:
ایشان رئیس واقفیه میباشد البته به نظر ما روایات او مورد قبول است.
پس این روایت از جهت سند ضعیف میباشد لذا بیان یک مطلب اعتقادی طبق آن صحیح نمیباشد مگر اینکه روایات آن به حد استفاضه برسد.
دلالت روایت:
این روایت از جهت دلالت صراحت در بازگشت عباسیان به حکومت دارد.
روایت دوم:
أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ الْبَنْدَنِيجِيُّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَلَوِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْقُرَشِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا علیهالسلام أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنَّهُمْ يَتَحَدَّثُونَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ يَقُومُ وَ قَدْ ذَهَبَ سُلْطَانُ بَنِي الْعَبَّاسِ فَقَالَ كَذَبُوا إِنَّهُ لَيَقُومُ وَ إِنَّ سُلْطَانَهُمْ لَقَائِم [7]
حسن بن جهم میگويد: امام رضا علیهالسلام را عرض كردم: خداوند امور شما را به صلاح گرداند آنان بازگو ميكنند كه سفيانى در حالى قيام ميكند كه بساط سلطنت بنى عبّاس برچيده شده باشد فرمود: دروغ ميگويند او قيام ميكند و بساط سلطنت آنان هنوز برپا است.
منابع روایت:
1. الغیبة، مرحوم نعمانی، ص315، ب18، ح11
2. بحار الانوار، مرحوم مجلسی، ج52، ص251، ب25، ح139 از الغیبة نعمانی
3. مرحوم کاظمی، ص156 از الغیبة نعمانی
سند روایت:أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ الْبَنْدَنِيجِيُّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَلَوِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْقُرَشِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قَالَ
علی بن احمد بندنیجی:
نظر ابن غضائری: سکن الرملة، ضعیف متهافت لایلتفت الیه او در نزدیکی حلب در منطقهای به نام رمل ساکن بود. او ضعیف و روایات او متناقض است و به کلام او اعتنائی نمیشود. البته منسوب بودن این کتاب به غضائری نامشخص است لذا مرحوم خوئی میفرماید: این کتاب را قبول نداریم و آقا بزرگ تهرانی میفرماید: این کتاب مجعول دشمنان ما است البته نظر مرحوم مامقانی و مرحوم تستری در مورد این کتاب متفاوت است.
علامهی حلی ایشان را در خلاصة الاقوال در باب دوم (باب ضعفاء) آورده است. البته علامه حلی و ابن داود نقلی که در مورد علی بن احمد بندنیجی کردهاند همان نص ابن غضائری است امّا بیان نکردهاند که از ابن غضائری نقل کردهاند.
پس علی بن احمد بندنیجی از ابن غضائری تضعیف دارد که در صورت پذیرش کتاب ابن غضائری ایشان ضعیف است و در صورت عدم قبول کتاب ابن غضائری، ایشان توثیق ندارد.