درس مهدویت استاد طبسی

96/02/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصحاب امام زمان در دوران غیبت صغری

ب) منابع آخرین توقیع نایب چهارم:

1. كمال الدين، ج 2 ص 516 ب 45 ح 44 مسندا با یک واسطه نقل میکند.

2. غيبة الطوسي، ص 395 ح 3653. تاج المواليد، ص 1444. إعلام الورى، ص 417 ب 3 ف 1

5. الإحتجاج، ج 2 ص 478 مرحوم طبرسی این روایت را مرسلا نقل میکند، روش ایشان این است که سند روایات را نمیآورد و دلیل آن را در مقدمه کتابشان ذکر میکنند: به این جهت که مجمع علیه است یا به این جهت که مطابق با عقول است یا به این جهت که شهرت دارند مگر تفسیر امام حسن عسگری علیه‌السلام که سند آن را میآورد به جهت اینکه از نظر ایشان اعتبار این کتاب با کتابهای دیگر فرق میکند.

6. الخرائج و الجرائح، ج 3 ص 1128 ب 20 ح 467. الثاقب في المناقب: ص 603 ح 5518. كشف الغمّة، ج 3 ص 3209. الصراط المستقيم، ج 2 ص 236 ب 11 ف 310. منتخب الأنوار المضيئة، ص 130 ف 911. نوادر الأخبار، ص 233 ح 212. إثبات الهداة، ج 3 ص 693 ب 33 ف 2 ح 11213. بحار الانوار، ج 51 ص 361 ب 16 ح 7 و ج 52 ص 151 ب 23 ح 114. معادن الحكمة، ج 2 ص 28815. منتخب الأثر، ص 399 ف 4 ب 3 ح 13

16. معجم الأحاديث الإمام المهدي علیه‌السلام، ج‌6 ص158

اشکال مرحوم نوری:

مرحوم نوری کتابی با عنوان جنة المأوی فی ذکر من فاز بلقاء الحجة او معجزاته فی الغیبة الکبری تألیف نمودند که در آن ملاقات‌ها و معجزات امام زمان در دوران غیبت کبری را بیان می‌کنند. در انگیزه‌ی تألیف این کتاب می‌فرماید: این مستدرک برای بابی از ابواب بحار الانوار و متممی برای اثبات این مهم است. نام عده‌ای در بحار الانوار آمده که خدمت امام زمان علیه‌السلام مشرف شدند، اگر ایشان همه‌ی ملاقات‌ها را جمع می‌کرد، موسوعه‌ای می‌شد و ما بخش دیگری از آن ملاقات‌ها را به عنوان مستدرک بر آن باب از بحار الانوار آوردیم.

تلقی مرحوم نوری از مشاهده‌ای که در توقیع نقل شده، مطلق ملاقات‌ است نه ملاقات خاص بر نحو نیابت خاصه، لذا این روایت را با مطالب کتاب‌شان در تعارض دیده لذا بین رفع ید از همه‌ی ملاقات‌ها[1] و رفع ید از این روایت، رفع ید از روایت را مقدم و توجیهات متعددی را برای آن بیان کردند.

توجیهات مرحوم نوری در مورد این روایت:[2]

و هذا الخبر بظاهره‌ ينافي الحكايات السابقة و غيرها مما هو مذكور في البحار و الجواب عنه من وجوه:

الأوّل: أنه خبر واحد مرسل، غير موجب علما، فلا يعارض تلك الوقائع و القصص التي يحصل القطع عن مجموعها بل و من بعضها المتضمن لكرامات و مفاخر لا يمكن صدورها من غيره علیه‌السلام، فكيف يجوز الاعراض عنها لوجود خبر ضعيف لم يعمل به ناقله، و هو الشيخ في الكتاب المذكور كما يأتي كلامه فيه، فكيف بغيره و العلماء الأعلام تلقوها بالقبول، و ذكروها في زبرهم و تصانيفهم، معولين عليها معتنين بها.

الثاني: ما ذكره في البحار بعد ذكر الخبر المزبور ما لفظه: لعله محمول على من يدعي المشاهدة مع النيابة، و إيصال الأخبار من جانبه إلى الشيعة على مثال السفراء لئلا ينافي الأخبار التي مضت و سيأتي فيمن رآه علیه‌السلام و اللّه يعلم‌.

الثالث: ما يظهر من قصة الجزيرة الخضراء، قال الشيخ الفاضل عليّ بن فاضل المازندراني: فقلت للسيد شمس الدين محمّد و هو العقب السادس من أولاده علیه‌السلام: يا سيدي قد روينا عن مشايخنا أحاديث رويت عن صاحب الأمر علیه‌السلام أنه قال: لما أمر بالغيبة الكبرى: من رآني بعد غيبتي فقد كذب، فكيف فيكم من يراه؟ فقال: صدقت إنه علیه‌السلام إنما قال ذلك في ذلك الزمان لكثرة أعدائه من أهل بيته، و غيرهم من فراعنة بني العباس، حتّى أن الشيعة يمنع بعضها بعضا عن التحدث بذكره، و في هذا الزمان تطاولت المدة و أيس منه الأعداء، و بلادنا نائية عنهم، و عن ظلمهم و عنائهم، الحكاية. و هذا الوجه كما ترى يجري في كثير من بلاد أوليائه علیه‌السلام.

الرابع: ما ذكره العلامة الطباطبائي في رجاله في ترجمة الشيخ المفيد بعد ذكر التوقيعات‌ المشهورة الصادرة منه علیه‌السلام في حقه ما لفظه: و قد يشكل أمر هذا التوقيع بوقوعه في الغيبة الكبرى، مع جهالة المبلغ، و دعواه المشاهدة المنافية بعد الغيبة الصغرى، و يمكن دفعه باحتمال حصول العلم بمقتضى القرائن، و اشتمال التوقيع على الملاحم و الإخبار عن الغيب الذي لا يطلع عليه إلا اللّه و أولياؤه باظهاره لهم، و أن المشاهدة المنفية أن‌ يشاهد الامام علیه‌السلام و يعلم أنه الحجة علیه‌السلام حال مشاهدته له، و لم يعلم من المبلغ ادعاؤه لذلك.

الخامس: ما ذكره رحمه اللّه فيه أيضا بقوله: و قد يمنع أيضا امتناعه في شأن الخواص و إن اقتضاه ظاهر النصوص بشهادة الاعتبار، و دلالة بعض الآثار.

ظاهر این روایت با حکایات سابق و غیر آن‌ها از آنچه در بحار ذکر شده منافات دارد و جواب از آن به وجوه:

اشکال اول مرحوم نوری:

این خبر واحد مرسل است، و موجب علم نیست، پس بین این روایت و بین آن وقائع و قصه‌هائی که از مجموع آن‌ها قطع حاصل می‌شود بلکه از بعضی از آن‌ها که متضمن کرامات و مفاخر قطع حاصل می‌شود که صدور آن‌ها از غیر امام ممکن نمی‌باشد، تعارضی وجود ندارد، پس چطور از آن وقائع به جهت خبر ضعیفی که ناقل آن هم به آن عمل نکرده اعراض کنیم، و او شیخ طوسی در کتاب مذکور همچنان که کلام او می‌آید، پس چطور غیر او و علمای اعلام این روایت را تلقی به قبول کردند، و آن را در کتاب‌هاشان ذکر کردند.

جواب:

در جواب می‌گوییم: اولا، مرحوم نوری که این توجیه را کردند، کسی هستند که سعه‌ی مشرب داشته و کتاب‌ها و روایاتی که مشکل دارد را به نحوی قبول می‌کنند، چطور از روایتی که قوت متن دارد رفع ید می‌کنند و می‌گویند مرسل است، اصلا تنافی نیست که ناچار به رفع ید از این روایت باشیم.

ثانیا، چرا از مصادری چون (احتجاج) که این روایت را مرسل آورده، نقل کرده و حال آنکه مبنای صاحب احتجاج در مرسل نقل کردن روایات مشخص است و این در حالی است که این روایت با سند کامل در کمال الدین نقل شده است.

ثالثا، مرحوم نوری روایت را ضعیف می‌داند، شاید تضعیف ایشان به جهت حسن بن احمد مکتب باشد، درست است که او توثیق ندارد امّا از صدوق ترضی دارد و مبنای مرحوم نوری این است که ترضی و ترحم را در توثیق قبول دارد، ایشان علاوه بر ترضی داشتن، استاد شیخ صدوق است.

رابعا، این مسئله عقائدی است و یک مسئله معمولی نیست لذا باید به آن توجه می‌شد و کتاب کمال الدین در زمینه‌ی مهدویت است و تألیف آن به دستور امام زمان بوده، نمی‌شود در چنین کتابی این روایت آمده باشد ولی مولف آن هیچ اشکالی به آن نگیرد؟ مرحوم صدوق اگر نظری خلاف این روایت داشتند، بیان می‌کردند.

اشکال دوم مرحوم نوری:

آنچه مرحوم مجلسی در بحار بعد از ذکر این خبر ذکر کردند: شاید این روایت بر کسی که ادعای مشاهده او همراه ادعای نیابت و رساندن اخبار از جانب امام علیه‌السلام به شیعه مانند سفرا داشته باشد، حمل شود تا منافات نداشته باشد با اخباری که گذشت و اخباری که میآید در مورد کسانی که امام علیه‌السلام را دیدند.

این توجیه خوبی است و سوال در روایت هم که راوی از صاحب منصب بعد از سفیر چهارم سوال میکند این وجه را تأیید میکند (پس سوال در مورد خصوص مشاهدات نیست).

اشکال سوم مرحوم نوری:

آنچه از قصهی جزیرهی خضرا ظاهر است، شیخ فاضل علی بن فاضل مازندرانی گفت: به سید شمس الدین محمد گفتم: ای سرورم به تحقیق از اساتید ما احادیثی برای ما روایت شده که امام علیه‌السلام فرمودند: کسی که بعد از غیبت من ادعای دیدن مرا کند، دروغ گفته است، پس چطور در بین شما کسانی ایشان را دیدهاند؟ پس گفت: راست گفتی امام علیه‌السلام آن کلام را در زمان کثرت دشمنانشان از اهل بیتش و غیر آنها از فراعنهی بنی العباس فرمودند، تا اینکه بعض شیعه برخی دیگر را از ذکر نام حضرت هم منع میکردند امّا در این زمان، مدت غیبت طولانی شده و دشمنان هم از امام علیه‌السلام مأیوس شدند و شهرهای ما از دشمنان و ظلم آنها دور است..

در جواب میگوییم:

قصهی جزیرهی خضرا داستانی بیش نیست و جای تعجب است که شخصیتی مانند مرحوم نوری به یک چنین قصهای استدلال کنند، آن هم قصهای که شامل مواردی خلاف اعتقادات است مانند: سهو پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله، تحریف قرآن و.. لذا استدلال به چنین قصهای که اساس ندارد صحیح نمیباشد. و این بحث را در کتاب تا ظهور به طور مشروح نقد کردیم.

اشکال چهارم مرحوم نوری:

آنچه مرحوم علامه طباطبائی در رجالش در ترجمه شیخ مفید بعد از ذکر توقیعات مشهوری که از امام علیه‌السلام در حق او صادر گشت، می‌فرماید: و به تحقیق وقوع این توقیع در زمان غیبت کبری مورد اشکال است، علاوه بر جهالت نامه رسان، ولادت شیخ مفید پایان غیبت صغری بوده، چه کسی این نامه را دست ایشان رسانده است.

مرحوم طباطبائی در مقام جواب می‌فرماید: اولا شاید شیخ مفید علم به صدور این نامه‌ها از طریق قرائن پیدا کرده است، در این توقیع ملاحم، اخبار از غیب بوده که هیچ کس بر آن‌ها مطلع نمی‌شود مگر خداوند و اولیای او که آن‌ها را آشکار کنند، مشاهده‌ای که در روایت نفی شده، آن مشاهده‌ای است که شخص ادعا کند امام علیه‌السلام را دیده و در حال مشاهده هم می‌دانسته که او امام است، و چنین ادعائی از نامه رسان معلوم نیست.

اشکال پنجم مرحوم نوری:

ممکن است مشاهدهای که در روایت نفی شده، مشاهدهی عموم مردم است نه خواص مردم.

اشکال ششم مرحوم نوری:

مراد از نفی مشاهده در روایت، ندانستن مکان امام است پس کسی به او راه ندارد و غیر از فرزند او کسی آنجا را نمیداند.

در پاسخ میگوییم:

این توجیه ایشان نیز جای بحث است، در روایت «ولیه» است نه «ولده»، ثانیا اصلا اولاد داشتن امام علیه‌السلام ثابت نیست. ایشان می‌فرماید: این روایت هیچ منافاتی با ملاقات‌های غیر اختیاری ندارد.

پاسخ سید مرتضی به شبهاتی پیرامون امام زمان

بعضی اشکالاتی در مورد امام زمان به مرحوم سید مرتضی گرفتند و ایشان از آن‌ها جواب داده‌اند که به ذکر آن می‌پردازیم:

اشکال اول

و قال السيد المرتضى في كتاب تنزيه الأنبياء في جواب من قال فإذا كان الإمام علیه‌السلام غائبا بحيث لا يصل إليه أحد من الخلق و لا ينتفع به فما الفرق‌ بين وجوده و عدمه إلخ[3]

گفتند: هنگامی که امام علیه‌السلام غائب است به گونهای احدی از خلق به او راهی ندارد و نفعی از نمیبرد پس فرق بین وجود و عدم او چیست؟

جواب:قلنا الجواب أول ما نقوله أنا غير قاطعين على أن الإمام لا يصل إليه أحد و لا يلقاه بشر فهذا أمر غير معلوم و لا سبيل إلى القطع عليه إلخ.

ما قطع نداریم که کسی به امام علیه‌السلام دسترسی نداشته باشد و بشر او را نبیند، این امر معلوم نیست.

اشکال دوم:

و قال أيضا في جواب من قال إذا كانت العلة في استتار الإمام علیه‌السلام خوفه من الظالمين و اتقاءه من المعاندين فهذه العلة زائلة في أوليائه و شيعته فيجب‌ أن‌ يكون‌ ظاهرا لهم بعد كلام له[4]

اگر علت غیبت امام علیه‌السلام خوف از ظالمین و دشمنان و مخالفین است پس این علت در مورد دوستان او منتفی است پس واجب است برای آنها ظاهر باشد؟

جواب:

و قلنا أيضا إنه غير ممتنع أن يكون الإمام علیه‌السلام يظهر لبعض أوليائه ممن لا يخشى من جهته شيئا من أسباب الخوف و إن هذا مما لا يمكن القطع على ارتفاعه و امتناعه و إنما يعلم كل واحد من شيعته حال نفسه و لا سبيل له إلى العلم بحال غيره.

و قال الشيخ الطوسي رضوان الله عليه في كتاب الغيبة في الجواب عن هذا السؤال بعد كلام له و الذي ينبغي أن يجاب عن هذا السؤال الذي ذكرناه عن المخالف أن نقول إنا أولا لا نقطع على استتاره عن جميع أوليائه بل يجوز أن يبرز لأكثرهم و لا يعلم كل إنسان إلا حال نفسه فإن كان ظاهرا له فعلته مزاحة و إن لم يكن ظاهرا علم أنه إنما لم يظهر له لأمر يرجع إليه و إن لم يعلمه مفصلا لتقصير من جهته إلخ‌

ممتنع نیست که امام علیه‌السلام برای بعضی از اولیائش ظاهر شود، قطع بر نفی آن نداریم، هر کس از وضع خودش خبر دارد و ممکن است کسانی ملاقات داشته باشند ولی نمی‌گویند و راهی برای علم به غیر نیست.

نظیر این جواب را شیخ طوسی نقل می‌کنند که می‌فرماید: ما قطع نداریم که امام علیه‌السلام از همه‌ی اولیائش مخفی باشد بلکه ممکن است که ظاهر بشود ولی هر کس به وضع خود علم دارد.

نتیجه:

با پایان سفارت نائب خاص چهارم دیگر سفارت خاص بین امام زمان علیه‌السلام و شیعه نیز به پایان رسید امّا در دوران سفارت نواب خاص و قبل و بعد از آن‌ها سفارت‌های موضعی و مقطعی بوده است. مانند: حضرت حکیمه، حسن بن محمد بن قطاة صیدلانی[5] ، محمد بن عبدالله حائری[6] ، جعفر بن منیل[7] ، محمد بن علی الاسود[8] ، محمد بن عباس قمی[9] و... که ان شاء الله به موقع راجع به آنها بحث خواهد شد.

اما بحث نیابت عامه و ولایت فقها را ده سال قبل، در درس خارج فقه به آن پرداختم و امسال هم به مناسبتی در دو جلسه مختصرا بحث کردیم. شاید آن را به این بحث‌ها ملحق کنیم.


[1] ملاقات‌های غیر اختیاری و اتفاقی اشکالی ندارد اگر طرف مورد وثوق باشد و چنین ادعائی بکند ممکن است بپذیریم اگر آن کسی که دیده از رجال غیب یا از ابدال نباشد. اما صحبت ملاقات اختیاری است که هر گاه شخص خودش اراده کند برای ملاقات امام علیه‌السلام. برود، اگر کسی چنین ادعائی بکند باید او را رسوا کرد البته برای افراد استثنائی مانند ابن طاووس و مرحوم بحر العلوم کسانی که شکی در عظمت آن‌ها نداریم، برای چنین کسانی ممکن است ملاقات‌های اختیاری باشد
[2] جنة المأوى في ذكر من فاز بلقاء الحجة علیه‌السلام.، ص159
[3] بحار الأنوار، ج‌53، ص322.
[4] بحار الأنوار، ج‌53، ص323.
[5] . تنقیح المقال، ج26، ص36.
[6] . قاموس الرجال، ج9، ص395.
[7] . تنقیح المقال، ج16، 52.
[8] . معجم رجال الحدیث، ج16، ص293 و قاموس الرجال، ج9، ص35.
[9] . معجم رجال الحدیث، ج16، ص138.