96/02/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصحاب امام زمان در دوران غیبت صغری
نایب چهارم، علی بن محمد سمریایشان چهارمین سفیر و نائب خاص امام زمان میباشد. در مورد ایشان آنچه به دست ما رسیده، توقیعاتی است که حکایت از کرامات او دارد و نامههائی که اشاره به تاریخ وفات افراد و وفات خود او دارد. ایشان در نیمهی شعبان سال 329 رحلت کردند که اگر رحلت سفیر سوم حسین بن روح در سال 326 بوده، مدت سفارت ایشان مدت کوتاهی و سه سال بوده است.
در مورد ایشان مطالب متفاوتی نقل شده است، کراماتی را در مورد او نقل میکنند که حکایت از ارتباط او با امام زمان دارد.
توقیعات و کرامات نایب چهارم:روایت اولرجال الكشي: كَتَبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْبَلْخِيُّ إِلَيَّ يَذْكُرُ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ رُوحٍ الْقُمِّيِّ أَنَّ أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ كَتَبَ إِلَيْهِ يَسْتَأْذِنُهُ فِي الْحَجِّ فَأَذِنَ لَهُ وَ بَعَثَ إِلَيْهِ بِثَوْبٍ فَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ نَعَى إِلَيَّ نَفْسِي فَانْصَرَفَ مِنَ الْحَجِّ فَمَاتَ بِحُلْوَانَ.[1]
شيخ كشّى در رجال خود آورده است: ابو عبد اللَّه بلخى نامهاى به من نوشت و از حسين بن روح نام برده و نوشته بود كه احمد بن اسحاق قمى نامهاى به او نوشت و اجازه رفتن به حجّ خواست. حسين بن روح از جانب امام علیهالسلام به وى اجازه داد و پارچهاى هم براى او فرستاد، احمد بن اسحاق وقتى آن را ديد گفت: اين خبر مرگ من است، اتفاقا هنگام بازگشت از سفر حج، در حلوان درگذشت.
روایت دوموَ أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ حَمْزَةَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهالسلام قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْكُلَيْنِيُّ قَالَ: كَتَبَ مُحَمَّدُ بْنُ زِيَاد الصَّيْمَرِيُّ يَسْأَلُ صَاحِبَ الزَّمَانِ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ كَفَناً يَتَيَمَّنُ بِمَا يَكُونُ مِنْ عِنْدِهِ فَوَرَدَ أَنَّكَ تَحْتَاجُ إِلَيْهِ سَنَةَ إِحْدَى وَ ثَمَانِينَ فَمَاتَ رَحِمَهُ اللَّهُ فِي [هَذَا] الْوَقْتِ الَّذِي حَدَّهُ وَ بَعَثَ إِلَيْهِ بِالْكَفَنِ قَبْلَ مَوْتِهِ بِشَهْر[2]
محمّد بن زياد صيمرى در نامهاى از حضرت صاحب الزمان علیهالسلام براى تيمن و تبرك، كفنى درخواست كرد، جواب آمد: شما در سال هشتاد و يكم به كفن محتاج خواهى شد، [محمّد بن زياد] در همان سالى كه حضرت فرموده بودند از دار دنيا رفت و يك ماه پيش از آن كفنى براى او رسيد.
مرحوم سید بن طاووس میفرماید:[3]
و نقل إلينا سلفنا نقلا متواترا أن المهدي المشار إليه ولد ولادة مستورة لأن حديث تملكه و دولته و ظهوره على كافة الممالك و العباد و البلاد كان قد ظهر للناس فخيف عليه كما جرت الحال في ولادة إبراهيم و موسى علیهماالسلام و غيرهما و عرفت الشيعة ذلك لاختصاصها بآبائه علیهمالسلام فإن كل من يلزم بقوم كان أعرف بأحوالهم و أسرارهم من الأجانب كما أن أصحاب الشافعي أعرف بحاله من أصحاب غيره من رؤساء الأربعة المذاهب.
و قد كان علیهالسلام ظهر لجماعة كثيرة من أصحاب والده العسكري و نقلوا عنه أخبارا و أحكاما شرعية و أسبابا مرضية. و كان له وكلاء ظاهرون في غيبته معروفون بأسمائهم و أنسابهم و أوطانهم يخبرون عنه بالمعجزات و الكرامات و جواب المشكلات و بكثير مما ينقله عن آبائه عن رسول الله صلیالله علیه و آله من الغائبات منهم عثمان بن سعيد العمري المدفون بقطقطان الجانب الغربي ببغداد و منهم أبو جعفر محمد بن عثمان بن سعيد العمري و منهم أبو القاسم الحسين بن روح النوبختي و منهم علي بن محمد السمري رضي الله عنهم و قد ذكر نصر بن علي الجهضمي برواية رجال الأربعة المذاهب حال هؤلاء الوكلاء و أسمائهم و أنهم كانوا وكلاء المهدي علیهالسلام. و لقد لقي المهدي علیهالسلام بعد ذلك خلق كثير من الشيعة و غيرهم و ظهر لهم على يده من الدلائل ما ثبت عندهم أنه هو علیهالسلام و إذا كان علیهالسلام الآن غير ظاهر لجميع شيعته فلا يمتنع أن يكون جماعة منهم يلقونه و ينتفعون بمقاله و فعاله و يكتمونه كما جرى الأمر في جماعة من الأنبياء و الأوصياء و الملوك و الأولياء حيث غابوا عن كثير من الأمة لمصالح دينية أوجبت ذلك.
علماى ما به «تواتر» نقل كردهاند كه ولادت مهدى علیهالسلام بطور پنهانى بوده. زيرا روايات راجع به سلطنت و دولت او و غلبه وى بر همه كشورها و تمام مردم و شهرها، براى عموم روشن و به اين سبب ولادت او توأم با خطر و ترس بوده، مانند ولادت حضرت ابراهيم و موسى علیهماالسلام.
اين معنى را شيعيان از راه ارتباط و اتصال به پدران آن حضرت ميدانستند. چه هر كس با قومى معاشر باشد از ديگران آشناتر به احوال و اسرار آنها است، همچنان كه اصحاب شافعى از ساير علماى مذاهب چهارگانه اهل سنت به حال او آشناتر هستند. علاوه بر این که امام زمان علیهالسلام را بسيارى از اصحاب پدرش امام حسن عسكرى علیهالسلام ديده و از وى اخبار و احكام روايت كردهاند.
حضرت وكلائى داشته كه در غیبت ایشان ظاهر بودند و اسم و نسب و وطن آنها معلوم و معروف بود و آنها معجزات و كرامات و جواب مسائل مشكله و بسيارى از اخبار غيبيه را كه آن حضرت از جدش پيامبر صلیالله علیه و آله روايت نموده، نقل كردهاند. يكى از آنها عثمان بن سعيد عمرى است كه در قطقطان واقع در سمت غربى بغداد مدفون ميباشد. و ديگر فرزندش ابو جعفر محمد بن عثمان و ديگر ابو القاسم حسين بن روح نوبختى و چهارمى على بن محمد سيمرى رضى اللَّه عنهم است.
نصر بن على جهضمى به روايت علماى چهار مذهب اهل تسنن، احوال چهار نفر مذكور و اسامى آنها را و اينكه هر چهار نفر از وكلاى مهدى علیهالسلام بودهاند ذكر نموده است.[4]
بعد از غيبت صغرى نيز بسيارى از شيعيان و غير آنها آن حضرت را ملاقات كرده و از معجزات و كراماتى كه به دست آن حضرت به وقوع پيوسته فهميدهاند كه او همان مهدى موعود علیهالسلام است. پس اگر امروز از نظر شيعيان و دوستانش غائب است، منافات ندارد كه عدهاى از آنها حضرتش را ببينند و از گفتار و كردارش بهرهمند گردند و در عين حال از مردم پوشيده دارند، چنان كه اين معنى در باره جماعتى از پيامبران و اوصياء و پادشاهان و اولياء حق، جريان داشته كه مصالح دينى ايجاب مينمود آنها مدتى غائب گردند.
روایت سومطبق بیان سید بن طاووس هر چهار سفیر صاحب معجزات و کرامات بودند.قَالَ حَدَّثَنِي جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ قُمَ مِنْهُمْ عَلِيُّ بْنُ بَابَوَيْهِ قَالَ حَدَّثَنِي جَمَاعَةٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ مِنْهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عِمْرَانَ الصَّفَّارُ وَ قَرِيبُهُ عَلَوِيَّةُ الصَّفَّارُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ رَحِمَهُمُ اللَّهُ قَالُوا حَضَرْنَا بَغْدَادَ فِي السَّنَةِ الَّتِي تُوُفِّيَ فِيهَا أَبِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَيْهِ وَ كَانَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّمُرِيُّ قُدِّسَ سِرُّهُ يَسْأَلُنَا كُلَّ قَرِيبٍ عَنْ خَبَرِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ رَحِمَهُ اللَّهُ. فَنَقُولُ قَدْ وَرَدَ الْكِتَابُ بِاسْتِقْلَالِهِ حَتَّى كَانَ الْيَوْمُ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ فَسَأَلَنَا عَنْهُ فَذَكَرْنَا لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ. فَقَالَ [لَنَا] آجَرَكُمُ اللَّهُ فِي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فَقَدْ قُبِضَ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ. قَالُوا فَأَثْبَتْنَا تَارِيخَ السَّاعَةِ وَ الْيَوْمِ وَ الشَّهْرِ فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ سَبْعَةَ عَشَرَ يَوْماً أَوْ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً وَرَدَ الْخَبَرُ أَنَّهُ قُبِضَ فِي تِلْكَ السَّاعَةِ الَّتِي ذَكَرَهَا الشَّيْخُ أَبُو الْحَسَنِ قُدِّسَ سِرُّه[5]
تعددى از علما از حسين بن على بن بابويه قمى به من خبر دادند كه او گفته است: جماعتى از علماى قم؛ از جمله على بن احمد بن عمران صفّار و علويه صفار و حسين بن احمد بن ادريس كه خداوند رحمتشان فرمايد به من خبر دادند: در همان سالى كه پدر من؛ يعنى على بن حسين بن موسى بن بابويه از دنيا رفت به بغداد رفتيم و به محضر ابو الحسن على بن محمّد سمرى قدّس سرّه رسيديم. ايشان هميشه پيوسته از احوال على بن الحسين بن بابويه از ما سؤال مىكرد [كه حالش چطور است].ما هم به ايشان مىگفتيم: نامه آمده كه ايشان حالش خوب است، تا اينكه روز رحلت او احوالش را [مثل هميشه] از ما پرسيد، و ما هم همان جواب هميشگى را داديم كه ايشان به ما گفتند: خداوند در خصوص فوت على بن الحسين به شما پاداش كرامت كند، او همين ساعت از دنيا رفت.ما ساعت و تاريخ آن روز و ماه را يادداشت كرديم، تا اينكه پس از هفده يا هجده روز خبر رسيد كه ابن بابويه در همان ساعتى كه شيخ ابو الحسن قدّس سرّه فرموده، از دنيا رفته است.