96/01/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصحاب امام زمان در دوران غیبت صغری
ادامهی ترجمهی روایت ششم نایب دوم:
امّا پرسش از امر كسى كه مزرعهاى را وقف ناحيه ما كند و آن را به سرپرستى تسليم نمايد كه از آن نگهدارى كرده و آن را آباد سازد و از درآمدش خرج و مخارجش را بپردازد و باقى آن را به ناحيه ما بفرستد، آرى اين كار براى كسى كه صاحب مزرعه او را سرپرست آن كار نمايد جائز است ولى براى ديگرى روا نيست.امّا پرسش از ميوههايى كه متعلّق به ما است و رهگذر بر آنها عبور مىكند و آنها را بر مىدارد و مىخورد كه آيا آن جايز است؟ پاسخ اين است كه خوردنش جايز و بردنش حرام است.ب) منابع روایت1. كمال الدين، ج 2 ص 520 ب 45 ح 492. من لا يحضره الفقيه، ج 1 ص 498 ح 1427 اول توقیع را نقل کرده است.3. التهذيب، ج 2 ص 175 ب 9 ح 155 همان متن فقیه4. الإستبصار، ج 1 ص 291 ح 10 همان متن فقیه 5. الخرائج و الجرائح، ج 3 ص 1118 ب 20 ح 346. الإحتجاج، ج 2 ص 4797. وسائل الشيعة، ج 3 ص 172 ب 38 ح 8 و ص 460 ب 30 ح 5و ج 6 ص 376 ب 3 ح 6و ج 13 ص 16 ب 8 ح 9 و ص 300 ب 4 ح 8و ج 15 ص 167 ب 57 ح 18. هداية الأمّة: ج 4 ص 161 ح 4و ج 8 ص 84 ح 2069. بحار الانوار، ج 53 ص 182 ب 31 ح 11و ج 83 ص 146 ب 11 ح 1 و ص 294 ب 4 ح 1و ج 96 ص 184 ب 22 ح 2و ج 103 ص 182- 183 ب 1 ح 5 إلى 8و ج 104 ص 107 ب 4 ح 1 و 210. معجم الأحاديث الإمام المهدي ، ج6، ص131
ج) بررسی سند روایتحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الشَّيْبَانِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الدَّقَّاقُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُؤَدِّبُ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْأَسَدِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ:مرحوم حر عاملی فقرههائی از این توقیع را در موارد مختلف وسائل آورده است. مرحوم حر عاملی در وسائل گاهی میفرماید «باب حکم قیام بالسیف» یعنی ایشان در آن مورد نظری ندارد و گاهی میفرماید: «وجوب الصلاة الجمعة» یعنی فتوای ایشان در این زمینه این است، ایشان مکاتبه اسدی را در جاهای متعددی نقل کرده و بر طبق آن فتوا میدهند. دیگر فقها نیز به استناد آن فتوا دادهاند.
محمد بن جعفر اسدی:
نظر مرحوم نجاشی:[1]
محمد بن جعفر بن محمد بن عون الأسدي أبو الحسين الكوفي: ساكن الري. يقال له محمد بن أبي عبد الله، كان ثقة، صحيح الحديث، إلا أنه روى عن الضعفاء. و كان يقول بالجبر و التشبيه و كان أبوه وجها روى عنه أحمد بن محمد بن عيسى. له كتاب الجبر و الاستطاعة. أخبرنا أبو العباس بن نوح قال: حدثنا الحسن بن حمزة قال: حدثنا محمد بن جعفر الأسدي بجميع كتبه قال: و مات أبو الحسين محمد بن جعفر ليلة الخميس لعشر خلون من جمادى الأولى سنة اثنتي عشرة و ثلاثمائة.محمد بن جعفر بن محمد بن عون اسدی ابو الحسین کوفی ساکن ری بود. به او محمد بن ابی عبد الله هم گفته میشود، او ثقه و صحیح الحدیث بود الا اینکه از ضعفا هم نقل میکرد و قائل به جبر و تشبیه بود[2] و پدر او از بزرگان بود، احمد بن محمد بن عیسی از او روایت میکند. کتاب جبر و استطاعت برای او استو ابو العباس بن نوح برای ما خبر داد گفت: حسن بن حمزه برای ما حدیث کرد گفت: محمد بن جعفر اسدی تمام کتابهایش را برای ما حدیث کرد. گفت: وفات ایشان سال 312 بوده است.
نظر شیخ طوسی:محمد بن جعفر الأسدي: يكنى أبا الحسين، له كتاب الرد على أهل الاستطاعة، أخبرنا به جماعة عن التلعكبري، عن محمد بن جعفر الأسدي». و قال في رجاله في باب من لم يرو عنهم (28): «محمد بن جعفر الأسدي، يكنى أبا الحسين الرازي، و كان أحد الأبواب». و قال في كتاب الغيبة: «و قد كان في زمان السفراء المحمودين أقوام ثقات، ترد عليهم التوقيعات من قبل المنصوبين للسفارة من الأصل، منهم أبو الحسين محمد بن جعفر الأسدي رحمهم الله.
أخبرنا أبو الحسين بن أبي جيد القمي، عن محمد بن الوليد، عن محمد بن يحيى العطار، عن محمد بن أحمد بن يحيى، عن صالح بن أبي صالح، قال: سألني بعض الناس في سنة تسعين و مائتين قبض شيء فامتنعت من ذلك، و كتبت أستطلع الرأي فأتاني الجواب: بالري محمد بن جعفر العربي فليدفع إليه، فإنه من ثقاتنا».ثم قال: «و مات الأسدي على ظاهر العدالة و لم يطعن عليه، في شهر ربيع الآخر سنة اثنتي عشرة و ثلاثمائة»[3]
محمد بن جعفر اسدی: کنیه او ابو الحسین بود، کتاب رد بر اهل استطاعت برای او است، و مرحوم شیخ در رجالش در باب ( کسانی که از ائمه روایت نکردند[4] ) میفرماید: محمد بن جعفر اسدی: کنیه او ابو الحسین بود و او یکی از ابواب (باب امام زمان ) بود و در کتاب غیبت فرمودند: در زمان سفرای محمود، عدهای ثقه بودند، نامههای حضرت به آنها به وسیلهی دیگران میرسید، که یکی از آنها ابو الحسین محمد بن جعفر اسدی است.
صالح بن ابى صالح گفته است: کسى در سال 290 ه ق از من درخواست كرد چيزى را به عنوان مال امام از او تحويل بگيرم. من از تحويل گرفتن آن خوددارى كردم و نامه نوشتم و كسب تكليف كردم، پس از مدّتى جوابم آمد كه محمّد بن جعفر عربى كه در رى هست از افراد مورد اطمينان ما است، اموال به او تحويل داده شود.
سپس مرحوم شیخ میفرماید: اسدی بر ظاهر عدالت فوت کرد و طعنی هم بر او نمیباشد.
مرحوم خوئی میفرماید:[5]
أقول: الروايات الدالة على وكالة محمد بن جعفر الأسدي كثيرة. منها: ما تقدم في ترجمة محمد بن أحمد بن نعيم الشاذاني. و منها: ما رواه الصدوق- قدس سره- بإسناده عن نصر بن الصباح البلخي، قال: كَانَ بِمَرْوَ كَاتِبٌ كَانَ لِلْخُوزِسْتَانِيِّ سَمَّاهُ لِي نَصْرٌ وَ اجْتَمَعَ عِنْدَهُ أَلْفُ دِينَارٍ لِلنَّاحِيَةِ فَاسْتَشَارَنِي فَقُلْتُ ابْعَثْ بِهَا إِلَى الْحَاجِزِيِّ فَقَالَ هُوَ فِي عُنُقِكَ إِنْ سَأَلَنِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَقُلْتُ نَعَمْ قَالَ نَصْرٌ فَفَارَقْتُهُ عَلَى ذَلِكَ ثُمَّ انْصَرَفْتُ إِلَيْهِ بَعْدَ سَنَتَيْنِ فَلَقِيتُهُ فَسَأَلْتُهُ عَنِ الْمَالِ فَذَكَرَ أَنَّهُ بَعَثَ مِنَ الْمَالِ بِمِائَتَيْ دِينَارٍ إِلَى الْحَاجِزِيِّ فَوَرَدَ عَلَيْهِ وُصُولُهَا وَ الدُّعَاءُ لَهُ وَ كَتَبَ إِلَيْهِ كَانَ الْمَالُ أَلْفَ دِينَارٍ فَبَعَثْتَ بِمِائَتَيْ دِينَارٍ فَإِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تُعَامِلَ أَحَداً فَعَامِلِ الْأَسَدِيَّ بِالرَّيِّ قَالَ نَصْرٌ وَ وَرَدَ عَلَيَّ نَعْيُ حَاجِزٍ فَجَزِعْتُ مِنْ ذَلِكَ جَزَعاً شَدِيداً وَ اغْتَمَمْتُ لَهُ فَقُلْتُ لَهُ وَ لِمَ تَغْتَمُّ وَ تَجْزَعُ وَ قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْكَ بِدَلَالَتَيْنِ قَدْ أَخْبَرَكَ بِمَبْلَغِ الْمَالِ وَ قَدْ نَعَى إِلَيْكَ حَاجِزاً مُبْتَدِئاً.[6]
و رواها الشيخ باختلاف ماروایات زیادی دلالت بر وکالت[7] محمد بن جعفر اسدی میکند، از آن روایات، روایتی است که در ترجمهی محمد بن احمد بن نعیم شاذانی[8] آمد. و از آن روایات است روایتی که مرحوم صدوق به اسنادش از نصر بن صباح بلخی نقل میکند که گفت:
كاتبى در مرو براى خوزستانىّ بود كه نصر نام او را به من گفت و هزار دينار نزد او براى ناحيه مقدّسه گرد آمده بود و با من مشورت كرد، گفتم: آن را به نزد حاجزى[9] بفرست، گفت: اگر روز قيامت خداى تعالى از من سؤال كرد آيا بر گردن مىگيرى؟ گفتم: آرى، نصر گويد: از او جدا شدم و بعد از دو سال به نزد او آمدم و او را ديدار كردم و از آن مال پرسيدم، گفت: دويست دينار آن را به توسّط حاجزى فرستاده است و وصول آن و دعاى خير براى او صادر شده است و به او نوشته است كه مال هزار دينار بوده است و دويست دينار فرستادهاى و اگر خواستى از طريق كسى اقدام كنى اسدى در رى است از طريق او اقدام كن.[10]
نصر گويد: اندكى بعد خبر مرگ حاجز رسيد و شديدا بىتاب و مغموم شدم.گفتم چرا بىتاب و مغموم مىشوى در حالى كه خداى تعالى با دو دلالت بر تو منّت نهاده است، يكى آنكه مبلغ مال را به تو اخبار كرده و ديگر آنكه خبر مرگ حاجزى را ابتداء به تو داده است.و این روایت را شیخ طوسی با اختلاف کمی نقل کرده است.