95/12/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصحاب امام زمان در دوران غیبت صغری
روایات در مورد شخصیت عثمان بن سعید عمری:
روایت اول:الف) متن روایتمُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ قَالَ: اجْتَمَعْتُ أَنَا وَ الشَّيْخُ أَبُو عَمْرٍو رَحِمَهُ اللَّهُ عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ فَغَمَزَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ لَهُ يَا أَبَا عَمْرٍو إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ شَيْءٍ وَ مَا أَنَا بِشَاكٍّ فِيمَا أُرِيدُ أَن أَسْأَلَكَ عَنْهُ فَإِنَّ اعْتِقَادِي وَ دِينِي أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إِلَّا إِذَا كَانَ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِأَرْبَعِينَ يَوْماً فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ رُفِعَتِ الْحُجَّةُ وَ أُغْلِقَ بَابُ التَّوْبَةِ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً فَأُولَئِكَ أَشْرَارٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمُ الَّذِينَ تَقُومُ عَلَيْهِمُ الْقِيَامَةُ وَ لَكِنِّي أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدَادَ يَقِيناً وَ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ علیهالسلام سَأَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يُرِيَهُ كَيْفَ يُحْيِي الْمَوْتَى قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي وَ قَدْ أَخْبَرَنِي أَبُو عَلِيٍّ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ علیهالسلام قَالَ سَأَلْتُهُ وَ قُلْتُ مَنْ أُعَامِلُ أَوْ عَمَّنْ آخُذُ وَ قَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ فَقَالَ لَهُ- الْعَمْرِيُّ ثِقَتِي فَمَا أَدَّى إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّي وَ مَا قَالَ لَكَ عَنِّي فَعَنِّي يَقُولُ فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ وَ أَخْبَرَنِي أَبُو عَلِيٍّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا مُحَمَّدٍ علیهالسلام عَنْ مِثْلِ ذَلِكَ فَقَالَ لَهُ- الْعَمْرِيُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَانِ وَ مَا قَالا لَكَ فَعَنِّي يَقُولَانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَانِ فَهَذَا قَوْلُ إِمَامَيْنِ قَدْ مَضَيَا فِيكَ قَالَ فَخَرَّ أَبُو عَمْرٍو سَاجِداً وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ سَلْ حَاجَتَكَ فَقُلْتُ لَهُ أَنْتَ رَأَيْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبِي مُحَمَّدٍ علیهالسلام فَقَالَ إِي وَ اللَّهِ وَ رَقَبَتُهُ مِثْلُ ذَا وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ فَقُلْتُ لَهُ فَبَقِيَتْ وَاحِدَةٌ فَقَالَ لِي هَاتِ قُلْتُ فَالاسْمُ قَالَ مُحَرَّمٌ عَلَيْكُمْ أَنْ تَسْأَلُوا عَنْ ذَلِكَ وَ لَا أَقُولُ هَذَا مِنْ عِنْدِي فَلَيْسَ لِي أَنْ أُحَلِّلَ وَ لَا أُحَرِّمَ وَ لَكِنْ عَنْهُ علیهالسلام فَإِنَّ الْأَمْرَ عِنْدَ السُّلْطَانِ أَنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ مَضَى وَ لَمْ يُخَلِّفْ وَلَداً وَ قَسَّمَ مِيرَاثَهُ وَ أَخَذَهُ مَنْ لَا حَقَّ لَهُ فِيهِ وَ هُوَ ذَا عِيَالُهُ يَجُولُونَ لَيْسَ أَحَدٌ يَجْسُرُ أَنْ يَتَعَرَّفَ إِلَيْهِمْ أَوْ يُنِيلَهُمْ شَيْئاً وَ إِذَا وَقَعَ الِاسْمُ وَقَعَ الطَّلَبُ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَمْسِكُوا عَنْ ذَلِكَ.[1]
عبد اللَّه بن جعفر حميرى گويد: من به اتفاق شيخ ابو عمرو در نزد احمد ابن اسحاق بودم، احمد بن اسحاق به من اشاره کرد[2] که از وى در باره «خلف» سؤال كنم، گفتم: اى ابو عمرو ميل دارم از تو مسألهاى بپرسم و ليكن در موضوع آن هيچ شكى ندارم، عقيده و دين من اين است كه زمين از حجت خالى نميگردد تا چهل روز قبل از قیامت، و چون چهل روز به روز قيامت بماند حجت برداشته ميگردد و باب توبه هم بسته مىشود.
در اين هنگام اگر كسى تازه ايمان بياورد او را سودى نخواهد بود، و يا افرادى كه تا اين وقت از ايمان خود سودى نبرده باشند پس از اين نفعى نخواهند ديد و اين گروه از بدترين مخلوقات خواهند بود، و ليكن من دوست دارم كه بر يقينم افزوده گردد، ابراهيم علیهالسلام هم از خداوند خواست تا طرز احياء مردگان را به وى نشان دهد خداوند فرمود: مگر تو ايمان نياوردهاى؟ عرض كرد: چرا ايمان دارم و ليكن ميل دارم اطمينان براى من حاصل گردد.
احمد بن اسحاق به من اطلاع داد كه از حضرت ابو الحسن عسكرى علیهالسلام پرسيدم مسائل دين خود را از كدام شخص اخذ كنم و حرف كه را مورد قبول قرار دهم؟ فرمود: عمرى محل اطمينان و مورد اعتماد من است، وى هر چه بشما بگويد از من ياد گرفته است، اينك به سخنان او گوش بده، وى مردى امين و موثق است. و ابو على هم به من گفت: از حضرت ابو محمد علیهالسلام همچین سؤالى كردهام، حضرت فرمود: عمرى و پسرش هر دو ثقه ميباشند و هر چه به شما بگويند و برسانند از من گرفتهاند اكنون به حرف آن دو گوش كنيد و از آنان اطاعت نمائيد زيرا آنها در نزد من موثق و امين هستند، و اين قول دو امام شما است كه در باره تو رسيده است.
راوى گويد: در اين هنگام ابو عمرو به زمين افتادند و سجده كردند و گريستند، پس از اين گفت: سؤالت را بپرس، گفتم: جانشین پس از ابو محمد را ديدى؟ گفت: آرى به خدا قسم گفتم: يك مسأله باقى مانده؟ گفت: بپرس، گفتم: اسمش چيست؟ گفت: سوال از نام او بر شما حرام است، و من اين مطلب را از نزد خود نميگويم، و حق ندارم از پيش خود موضوعى را حلال و يا حرام بكنم، و او خود اين دستور را داده است.
در نزد خليفه اين طور وانمود شده است كه ابو محمد رحلت کرده و از خود فرزندى باقى نگذاشته است، و لذا ميراث او را تقسيم كردند و به كسى كه استحقاق نداشت، دادند، و او هم بر اين مصيبتها صبر كرد، و حال اينكه وى عيالاتى دارد كه اكنون گردش مى كنند (یعنی زنده هستند) و ليكن كسى جرأت نميكند خود را به آنان معرفى كند و يا چيزى به آنها برساند، و اگر اسم او برده شود در طلبش بيرون خواهند شد، اينك از خدا بترسيد و از بردن نام وى خوددارى كنيد.
مرحوم مجلسی این روایت را تصحیح میکند.
از این روایت جلالت و عظمت شخصیت عثمان بن سعید استفاده میشود.
ب) منابع روایت1. کافی، ج1، ص329 مفصلا و مختصر آن ص331 ح42. کمال الدین و تمام النعمة،ج2، ص435 با کمی تفاوت و ص441 با کمی تفاوت3. الارشاد، ص3504. الغیبة شیخ طوسی، ص243 و ص3595. اعلام الوری، ص3966. حلیة الابرار، ج5، ص196 و ص249 و ص4227. تبصرة الولی، ص49 و 50 و 518. بحار الانوار، ج51، ص33 و ج52، ص26 و ص609. منتخب الاثر، از کمال الدین10. معجم الاحادیث الامام المهدی علیهالسلام، ج6، ص115