درس مهدویت استاد طبسی
95/11/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:اصحاب امام زمان در دوران غیبت کبری
ابدال
ادامهی بررسی شخصیت جابر جعفی
نسبت به ایشان بسیار ظلم شده است، عامه نسبت به او موضع گیری سختی دارند و احادیث او را نقل نمیکنند تنها به این جهت که او به رجعت ایمان دارد.
نظر مرحوم مامقانی:[1]
إنّ الّذي يستفاد من مجموع ما مرّ من الأخبار، أنّ الرجل في غاية الجلالة، و نهاية النبالة، و له المنزلة العظيمة عند الصادقين علیهماالسلام، بل هو من أهل أسرارهما و بطانتهما، و مورد ألطافهما الخاصّة و عنايتهما المخصوصة، و أمينهما على ما لا يؤتمن عليه إلّا أوحديّ العدول من الأسرار، و مناقب أهل البيت علیهمالسلام. و قد نقل في ترجمة مولانا الباقر علیهالسلام عن المناقب أنّ بابه: جابر ابن يزيد الجعفي، و لا يعقل تمكين الإمام علیهالسلام المعصوم من صيرورة غير العدل بابا له، و واسطة بينه علیهالسلام و بين شيعته الضعفاء الأخيار. و قد سمعت من ابن الغضائري- المصرّ على تضعيف الرواة- توثيقه. و لا يقدح تضعيفه أكثر الراوين عنه؛ ضرورة أنّ ضعف الراوين عنه ليس راجعا إلى فعله حتّى يؤاخذ عليه و يغمز به فيه. و وثّقه الفاضل المجلسي أيضا في الوجيزة. و في البلغة: إنّه ثقة على الأظهر.
فتلخّص من ذلك كلّه: أنّ الرجل ثقة جليل يعتمد عليه في خبره، لتوثيق ابن الغضائري- الّذي عادته الغمز في الرجال غالبا من غير جهة- إيّاه المعادل لتوثيق جمع، مضافا إلى تأيّده بأمور:[2] فمنها: توثيق الوجيزة، و البلغة، و الإكمال. و منها: ترحّم الصادق علیهالسلام عليه. و منها: الأخبار المزبورة الكاشفة عن جلالته و علوّ قدره عند الصادقين علیهماالسلام و كونه عيبة أسرارهما علیهماالسلام، و كونه باب الباقر علیهالسلام، و انتهاء علوم الأئمّة علیهمالسلام إلى جمع، هو أحدهم كما مرّ. و منها: تشنيع علماء العامّة عليه، الكاشف عن غاية جلالته، حتّى أنّ الذهبي قال: إنّه من أكبر علماء الشيعة، و إنّه وثّقه شعبة فشذّ، و تركه الحفّاظ. انتهى. و ابن حجر قال: إنّه ضعيف رافضيّ. انتهى. و بالجملة؛ فقد بان ممّا ذكرنا فيه أنّ وثاقة الرجل غير قابلة للريب بوجه، فلا وجه لما صدر من الفاضل الجزائري في الحاوي من عدّه في الضعفاء. و إنّي كنت أزعم أنّ قلمي الجزائري- في المتأخرين- و ابن الغضائري- في المتقدّمين- في المسارعة إلى تضعيف البرءاء الثقات كفرسي رهان، لكن ظهر لي الآن أنّ قلم الجزائري أسبق من قلم ابن الغضائري، حيث عدّ في الضعفاء من وثّقه ابن الغضائري، و لكن ليس لي منه كثير تعجّب، و إنّما غاية عجبي من الشهيد الثاني رحمه اللّه حيث علّق على قول العلّامة رحمهالله في عبارة الخلاصة المزبورة[3]
قوله: لا وجه للتوقف فيما يرويه هؤلاء عنه، لشدّة ضعفهم الموجب لردّ روايتهم، و إنّما ينبغي توقّف المصنف رحمه اللّه فيما يرويه جابر نفسه، لاختلاف الناس في مدحه و ذمّه، إن لم يرجّح الجارح. و على كلّ حال، فلا وجه لإدراجه في هذا القسم. انتهى. فإنّ فيه: إنّك قد عرفت أنّ الجارح منّا لم يجرحه بما يقابل توثيق ابن الغضائري المؤيّد بما مرّ من المؤيّدات، بل قد بان لك أن لا جرح في حقّه عند التحقيق، أو معارض بما صدر من الجارح نفسه، ممّا يدلّ على توثيقه، مثل ما سمعته من الشيخ المفيد قدّس سرّه فلاحظ. و لعمري أنّ جابرا هذا مظلوم. حيث إنّه على نهاية جلالته، و كونه من أهل الأسرار، توقّف بعضهم في وثاقته.
آنچه از مجموع روایاتی که نقل کردیم استفاده میشود ایشان در نهایت جلالت، و منزلت عظیمی نزد صادقین علیهماالسلام بوده است، بلکه او از اهل اسرار صادقین علیهماالسلام و مورد لطف و عنایت خاص ایشان و امین ایشان بر آنچه که به هر کسی به امانت نمیگذاشتند مگر نزد افراد خاص واستثنایی و عادل مورد اعتماد در بیان اسرار و مناقب اهل بیت علیهمالسلام.
و نقل شده در ترجمهی مولای ما امام باقر علیهالسلام از مناقب اینکه باب ایشان جابر بن یزید جعفی است، و معقول نیست که امام معصوم علیهالسلام غیر عادل را باب خود قرار دهد، و واسطهی بین خود علیهالسلام و بین شیعیان قرار دهد. و از ابن غضائری ( که اصرار بر تضعیف روات دارد) توثیق او را شنیدیم. و تضعیف ابن غضائری اکثر راویان از او را به شخصیت ایشان ضرر نمیزند چون ضعف راویان از او، راجع به فعل او نیست تا اینکه بر علیه او باشد. و مرحوم مجلسی در وجیزه ایشان را توثیق کرده است. و در بلغه هم توثیق شده است. از مجموع مطالب این نکته به دست میآید: ایشان ثقه و جلیل است و به اخبارش اعتماد میشود، به جهت اینکه ابن غضائری ( که عادت او بر تضعیف رجال بدون جهت است) او را توثیق کرده است که توثیق او معادل با توثیق همهی علما است، اموری این توثیق را تایید میکند:
1. توثیق وجیزه، بلغه و اکمال
2. ترحم امام صادق علیهالسلام نسبت به ایشان
3. اخبار ذکر شده کاشف از جلالت و جایگاه بلند ایشان نزد صادقین علیهماالسلام است و اینکه ایشان صندوق اسرار صادقین علیهماالسلام و باب امام باقر علیهالسلام و اینکه علوم ائمه علیهمالسلام به چند نفر برمیگردد که او یکی از آنها است.
4. تضعیف ایشان توسط علمای عامه، کاشف از نهایت جلالت او است، ذهبی گوید: او از بزرگان علمای شیعه است و شعبه او را توثیق کرده است و توثیق او نادر است و حفاظ او را ترک کرده است. وابن حجر گوید: او ضعیف و رافضی است.
از آنچه ذکر کردیم آشکار شد که وثاقت این شخص غیر قابل شک است، پس وجهی برای آنچه از فاضل جزائری در حاوی از شمردن او در ضعفا نمیباشد. قبلا گمان میکردم که قلم جزائری از متاخرین و ابن غضائری از متقدمین در سبقت گرفتن در تضعیف ثقات برابر هستند، لکن الآن برای من ظاهر شد که قلم جزائری از قلم ابن غضائری در تضعیف پیشی گرفته است، چون کسانی را که ابن غضائری توثیق کرده است را او تضعیف میکند، و لکن این برای من بسیار تعجب آور نیست، نهایت تعجب من از شهید ثانی است که بر فرمایش علامه حلی که فرموده در احادیث او توقف میکنم، حاشیه میزند و میفرماید: وجهی برای توقف در آنچه اینها از او روایت کردند نیست، چون رواتی که از او نقل میکنند، همه ضعیف هستند که موجب رد روایت آنان است، شایسته است توقف منصف در آنچه خود جابر نقل میکند، به جهت اختلاف مردم در مدح و ذم او، اگر جارح را مقدم نکنیم، به هر حال وجهی برای آوردن ایشان در این قسم نیست.
معلوم شد که جرح آنقدری نیست که برابری کند با توثیق ابن غضائری که موید است به مویداتی که گذشت، بلکه به تحقیق نسبت به او جرحی نداریم، یا معارضی نداریم که جرح باشد، از آنچه دلالت بر توثیق او میکند، مثل آن چیزی که از شیخ مفید رحمهالله شنیدیم پس ملاحظه کن. جابر مظلوم است با اینکه در نهایت جلالت است و از اهل اسرار بود، بعضی در وثاقت او توقف میکنند.
نظر فرزند مرحوم مامقانی:[4]
أقول: يحار المرء، و تحيطه هالة من الوجوم من تضعيف بعض أعلامنا للمترجم- طاب رمسه-، و غفلتهم في تحقيق حال بعض الرواة المبرّزين، و التسرّع في الحكم عليهم بالضعف أو الجهالة، و من أولئك الرواة الأبرار، و عيبة أسرار الأئمة الأطهار صلوات اللّه و سلامه عليهم المترجم الجليل جابر بن يزيد الجعفي رضوان اللّه تعالى عليه، فإنّه اختص بمزايا عالية ترفعه إلى قمّة الوثاقة و الجلالة، و لك أن تسرّح نظرك فيما نقله المؤلّف قدّس سرّه، و ذكرته في التعليق من كلمات الخاصة و العامة، و تمنح الموضوع دراسة وافية، لتقف على مقام هذا المحدّث العظيم، بعد أن وثّقه طائفة من العامّة، و شهدوا بعلمه، و صدقه، و وثاقته. و ضعّفه آخرون محتجّين بأنّه كان يؤمن بالرجعة، و أنّه عند هلاك الوليد، و اجتماع الناس في المسجد حدّث المجتمعين بحديث، و قال: حدثني وصيّ الأوصياء، و وارث علم الأنبياء محمد بن علي علیهماالسلام... فرموه بالجنون، و هم معذورون في تضعيفه و رميه بالجنون؛ لأنّه إذا كان محمد بن علي الباقر علیهماالسلام وصيّ الأوصياء، و كان الوارث لعلم الأنبياء، فما الّذي يبقى لأشياخهم و خلفائهم، فهم مضطرّون لحفظ مذهبهم، و عدم انهدام أساس عقيدتهم، من رميه بكل ما يحطّ منه، و لكن المؤسف له جدا من بعض علماء الخاصة المتسرّعين في الأحكام، و المتساهلين في تحقيق حال الرواة، من رميه بالضعف ..! و إليك بعض ما أمتاز به هذا المترجم الجليل:
1- كونه بوّابا للإمام الباقر علیهالسلام. 2- ترحّم الإمام الصادق علیهالسلام عليه. 3- شهادة الإمام الصادق علیهالسلام بأنّه كان يصدق عليهم في حديثه. 4- انتهاء علم الأئمة علیهمالسلام إلى أربعة .. هو أحدهم.! 5- إعطاء الباقر علیهالسلام له كتابا و حرّم عليه أن يحدّث بما فيه ما دام لبني أمّية سلطان، و أوجب عليه بأن يحدّث بما فيه بعد انقراض سلطانهم، و أنعم عليه كتابا آخر و حرّم عليه بأن يحدّث بما فيه. 6- ظهور أمور منه خارقة، و كرامات فائقة. 7- امتثاله لأمر إمامه عليه السلام حيث أمره بالتجنّن حفظا لدمه. 8- كثرة رواياته في المعارف الإلهية و الأحكام، و قد صحّ عنهم علیهمالسلام بأنّه: «اعرفوا منازل الرجال منّا على قدر روايتهم عنّا». و مع هذه المميّزات كيف يمكن التغاضّ عنها و عدّه في مستوى أقل من الوثاقةو الجلالة ..؟! فهو عندي ثقة، ثقة، جليل، و الرواية من جهته صحيحة بلا ريب، و اللّه العالم.
انسان واقعا متحیر میماند از تضعیف بعضی از علما نسبت به چنین شخصی، چطور سریع ایشان را تضعیف میکنند با این مقاماتی که ایشان دارد:
1. باب امام باقر علیهالسلام بودن
2. ترحم امام صادق علیهالسلام بر ایشان
3. شهادت امام صادق علیهالسلام به راستگوئی ایشان
4. بازگشت علم ائمه علیهمالسلام به ایشان و چند نفر دیگر
5. امام باقر علیهالسلام به ایشان کتاب امانت داد و فرمود: تا زمانی که بنی امیه هستند، آن را نقل نکن و بعد از رفتن آنها حتما آن را بازگو کن
6. سر زدن امور خارق العاده و کرامات از ایشان
7. حاضر بود برای دفاع از ولایت خود را به دیوانگی بزند؛ آنجا که امام علیهالسلام به او اشاره کردند که خودت را به دیوانگی بزن.
8. کثرت روایات ایشان در معارف الهی و احکام و از ائمه علیهمالسلام هم بیان شده است: جایگاه رجال را نزد ما از مقدار روایاتی که از ما نزد او است بشناسید.
با وجود این همه امتیازات برای او، کمترین چیزی که نسبت به ایشان بگوئیم این است که بگوئیم ثقه و جلیل است. پس ایشان نزد ما ثقه ثقه، جلیل و روایت او بدون هیچ شکی صحیح است.
پس جابر جعفی هیچ مشکلی ندارد.
داستان مرحوم رازی در مورد ابدال:
بعضی اشاره دارند به اینکه در این دوران هم کسانی هستند که به عنوان ابدال مطرح هستند. مرحوم رازی صاحب کتاب گنجینهی دانشمندان و آثار الحجه، عالمی متخلق و اهل معنا بود و داستانها و مطالبی که در مورد افراد دیده یا شنیده بود، را در کتاب گنجینه دانشمندان و کتابهای دیگر نقل میکند.
ایشان در کتاب کرامات الصالحینشان اشاره به ابدال دارد[5] ، نقل میکند:[6]
در یکی از شهرها کاسب گمنامی بود به نام محمد علی کرباس باف، او در ظاهر شخصی عادی بود امّا انسان با معنویتی بود و یکی از ابدال و وسائط فیض میان حضرت مهدی علیهالسلام و دوستدارانش بود و کسی بر این مطلب آگاهی نداشت. تا اینکه این قضیه به وسیلهی یکی از تجار تبریز حاج محمد حسین تبریزی آشکار میشود. حاج محمد حسین تبریزی نقل میکند: من فرزند نداشتم، هر دری زدم که خداوند عز و جل به من فرزندی بدهد، داده نشد تا اینکه در عالم مکاشفه، انسان با عظمتی را دیدم، به من گفت: برو شهر فلان نزد محمد علی کرباس باف، به خواستهات میرسی.
او با یکی از خدمتگذارانش در پی محمد علی کرباس باف میرود، به او میگویند: او در آن کوچه است و دکان کوچکی دارد میگوید: با اولین نگاه اول به چهرهی این شخص آثار معنویت را در او دیدم، سلام کردم جواب داد، وقتی که جوابم را داد در همین اولین برخورد با نام جوابم داد گفت: علیکم السلام حاج محمد حسین تبریزی مطلب تو روا شد
میگوید: من شگفت زده شدم گفتم: من غریبم از راه دور آمدم اجازه میدهی که من شب همین جا بخوابم، هدفم این بود که بیشتر سر از کارهای او درآورم کفت: مانعی ندارد، وارد مغازهی او شدم تا ببینم چه کار میکند، هنگام مغرب رسید، اذان گفت و نمازش را خواند، مقداری از شب گذشت، سفره را باز کرد، مقداری نان و ماست بود، گفت: شما فرد ثروتمندی هستید و غذاهای گوناگون خوردید، غذای من همین است دوست دارید بفرمائید گفتم: آقا غذای شما برای ما از هر غذائی لذیذتر است، غذا را خوردیم و شب همان جا خوابیدیم، دیدم که ایشان نیمه شب بلند شدند و به دعا و نماز و عبادت مشغول شدند و بعد هم مشغول کار خودش شدند،
به او گفتم: من برای حاجت خویش آمدم، از راه دور آمدم و شما همان لحظهی برخورد به من گفتید: حاجتت روا شد، از شما خواهش میکنم به من بگوئید از کجا و چگونه به این مقام نائل آمدید؟ گفت: شما چه کار به این کارها دارید، دنبال حاجت آمده بودید گفتم حاجتت روا شد به لطف آقا امام زمان مشکل تو حل شد، برگرد این چه سوالی است که میکنی؟ گفتم: به خدا قسم تا به من نگوئی از اینجا نمیروم، من مهمان تو هستم و مهمان به گردن میزبان حق دارد، باید به من بگوئی.
گفت: میگویم امّا از تو عهد میگیرم که در این شهر به کسی نگوئی و تا زنده هستم محرمانه بماند گفت: من در این دکانی که میبینی، مشغول کار بودم مقابل من خانه یکی از این مسئولین نظامی کشور بود و سربازی هم در خانهی او بود، یک روز این سرباز آمد به من گفت: از کجا غذا فراهم میکنی؟ گفتم: برای چی؟ گفت: من در خدمت کسی هستم که نمیخواهم از غذای او بخورم، میخواهم غذای حلال بخورم گفتم: من سالی مقداری گندم میخرم، همین جا میگذارم و کم کم از آن استفاده میکنم گفت: برای من هم بخر، پول به من داد و هر روزی میآمد یک نان میگرفت و میبرد و غذای آنها را نمیخورد،
مدتی گذشت، دیدم نیامد، سراغ او را گرفتم گفتند: در فلان مسجد خوابیده، بیمار است کسی را ندارد، رفتم بالین او و جویای حالش شدم گفتم: برایت طبیب بیارم گفت: نه نیازی نیست امشب شب آخر من است، نیمه شب از دنیا فوت میشوم و کسی در نیمه شب در دکان تو میآید و آگاهت میکند و هر دستوری به تو داد اجرا کن و هر آنچه از گندم و آرد نزد تو است مال تو باشد میگوید: نیمه شب در دکان زده شد، دیدم دو نفر آمدند و گفتند: سرباز از دنیا رفت، برویم او را غسل و کفن و دفن کنیم، رفتیم او را تجهیز کردیم و او در همان مسجد به خاک سپردند و منم خداحافظی کردم و رفتم، نیمه شب برگشتم به کار خودم ادامه دادم،
چند شب بعد در مغازهی مرا زدند، بیرون آمدم دیدم دو نفر هستند، یکی از ان دو را شناختم، همان کسی بود که آن شب آمده بود گفتند: آقا تو را خواسته، همراه آنها به طرف صحرا رفتیم، با آنکه روزهای آخر ماه بود امّا دشت مثل شب چهارده روشن بود من شگفت زده بودم تا به آن منطقه رسیدیم، دیدم دور آقائی عدهای نشستند، ایشان مرا پیش خودش فرا خواند، رفتم خدمت ایشان، رو کرد به دیگران فرمود: میخواهم مقام سرباز را به این بدهیم، من نفهمیدم منظور ایشان چیست گفتم: آقا من این کارها را نکردم کار نظامی نکردم دوباره فرمودند: نه مقام او را میخواهیم به تو بدهیم.
تازه فهمیدم او از ابدال بوده است و وسائط فیض بوده، از دنیا رفته و آن بزرگوار مرا به جای این شخص تعیین فرموده بود، در بازگشت هوا تاریک بود و من طبق دستور مولایم به این مقام رسیدم و این حاجت تو را هم که به تو گفتم از خودم نیست از آقا گرفتم و برای تو نقل کردم.