درس مهدویت استاد طبسی
95/10/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: یاران امام زمان # در دوران ظهور
شعیب بن صالح
روایت 18:
الف) متن روایت:
حدثنا أبومحمد عبدالله بن عمرو المكتب قراءة مني عليه قال : حدثنا عتاب بن هارون قال : حدثنا الفضل بن عبدالله قال : حدثنا عبدالصمد بن محمد الهمداني قال : حدثنا أحمد بن سنان القلانسي بحلب قال : حدثنا عبدالوهاب الخزان أبوأحمد الرقي قال : حدثنا مسلمة بن ثابت ، عن عبدالرحمن ، عن سفيان الثوري ، عن قيس بن مسلم ، عن ربعي بن حراش ، عن حذيفة قال : قال رسول الله | : في حديث طويل جاء فيه:
خرج السفياني في ستين وثلاث مائة راكب حتى يأتي دمشق ، فلا يأتي عليه شهر حتى يبايعه من كلب ثلاثون ألفا ، فيبعث جيشا إلى العراق فيقتل بالزوراء مائة ألف ، و ينحدرون إلى الكوفة فينهبونها ، فعند ذلك يخرج دابة من المشرق يقودها رجل من بني تميم يقال له شعيب بن صالح فيستنقذ ما في أيديهم من سبي أهل الكوفة و يقتلهم . ويخرج جيش آخر من جيوش السفياني إلى المدينة ، فينهبونها ثلثة أيام ، ثم يسيرون إلى مكة ، فيقول : يا جبرئيل عذبهم ، فيضربهم برجله . فلا يبقى منهم إلا رجلان ، فيقدمان على السفياني فيخبرانه خسف الجيش . إلى آخره.[1]
خروج سفیانی با 360 سواره است تا اینکه به دمشق می, آن را غارت می.
در این هنگام پرچمی از مشرق خروج می, آنچه اسیر از اهل کوفه در دست آنان است را آزاد می
ب) منابع روایت:
1. السنن الواردة فی الفتن دانی،
2. عرف السیوطی، الحاوی، ج2، ص81 با کمی اختلاف
3. معجم احادیث الامام المهدی ، ج2، ص352
ج) بررسی سند روایت:
حذیفة بن یمان
هیچ بحثی در جلالت و اعتبار این بزرگوار نیست.
سفیان ثوری
کتب رجالی عامه این شخص را خیلی بزرگ نشان داده است و از او بسیار تجلیل و تعریف کردند.
سفیان ع[4] هو شیخ الاسلام، امام الحفّاظ، سید العلماء العاملین فی زمانه، أبو عبدالله الثوری الکوفی المجتهد، مصنّف کتاب ((الجامع)). ولد سنة سبع و تسعین اتفاقا... و یقال: إن عدد شیوخه ستّ مئة شیخ و أما الرواة عنه، فخلق، فذکر أبو الفرج بن الجوزی أنهم أکثر من عشرین ألفا، و هذا مدفوع ممنوع، فإن بلغوا ألفا، فبالجهد، و ما علمت أحدا من الحفّاظ روی عنه عدد أکثر من مالک، و بلغوا بالمجاهیل و بالکذّابین ألفا و أربع مئة. و قال شعبة، وابن عیینة، و أبو عاصم، و یحیی بن معین، و غیرهم: سفیان الثوری أمیر المومنین فی الحدیث. و روی ضمرة، عن المثنی بن الصباح قال: سفیان عالم الامة و عابدها.
و عن ابن عیینة قال: ما رأیت رجلا أعلم بالحلال و الحرام من سفیان الثوری. لن تری بعینک مثل سفیان الثوری حتی تموت و قال محمد بن عبدالله بن عمار: سمعت یحیی بن سعید یقول: سفیان أثبت من شعبة، و أعلم بالرجال و قال محمد بن زنبور: سمعت الفضیل یقول: سفیان والله أعلم من أبی حنیفة. و قال ابو بکر بن أبی شیبة: سمعت یحیی القطّان یقول: ما رأیت أحدا أحفظ من سفیان، ثم شعبة و قال بشر الحافی: کان الثوری عندنا إمام الناس. سفیان فی زمانه کأبی بکر و عمر فی زمانهما. و عن شعیب بن حرب قال: إنی لأحسب أنه یجاء غدا بسفیان حجة من الله علی خلقه یقول لهم: لم تدرکوا نبیکم، قد رأیتم سفیان.
و قال روّاد بن الجراح: سمعت الثوری یقول: کان المال فیما مضی یکره، فأما الیوم، فهو ترس المومن. قلت قد کان سفیان رأسا فی الزهد، و التألّه، و الخوف، رأسا فی الحفظ، رأسا فی معرفة الآثار، رأسا فی الفقه، لایخاف فی الله لومة لائم، من ائمة الدین، و اغتفر له غیر مسألة اجتهد فیها، و فیه تشیّع یسیر، کان یثلّث بعلی، و هو علی مذهب بلده أیضا فی النبیذ، و یقال: رجع عن کل ذلک. و کان ینکر علی الملوک، و لایری الخروج أصلا، و کان یدلس فی روایته، و ربما دلّس عن الضعفاء، و کان سفیان بن عیینة مدلّسا، لکن ما عرف له تدلیس عن الضعیف.
سفیان ثوری متفق علیه شیخ الاسلام، امام حفّاظ، بزرگ علمای عامل در زمانش، کوفی، مجتهد، 97 هجری به دنیا آمده است، تعداد اساتید او ششصد و تعداد شاگردان او بیست هزار نقل کردند و البته این رقم درست نیست، شاید به هزار تا برسد، چون احدی از حفاظ را نمی
ابن عیینه گفته است: کسی را عالم
یحیی بن سعید گفته است: سفیان از شعبه ثابت
فضیل گفته است: سفیان از ابی حنیفه اعلم بود.
قطان گفته است: کسی را در حفظ قوی
بشر حافی گفته است: سفیان در زمانش مانند ابی بکر و عمر در زمانشان بود.
ابن حرب گفته است: من گمانم این است که فردای قیامت خداوند سفیان را به عنوان حجت!! بر خلقش میو به آن پیامبرتان را درک نکردید، به تحقیق که سفیان را دیدید.
از سفیان نقل شده که گفته است: در گذشته مردم از پول کراهت داشتند اما امروز مال سپر بلای مؤمن است.
ذهبی میافزاید: سفیان رأس در زهد ، تقوا و خداترسی بود، و رأس در حفظ و در شناخت آثار، و در فقه بود، و در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگری نمی× را سوم میمی
نظر مرحوم مامقانی:[5]
قد نقلنا الخبر الاخیر بطوله لیتبین عندک امران: أحدهما: إنّ سفیان الثوری کذّاب خبیث مدلّس معاند یهودی قد آثر دنیاه علی آخرته علی علم منه بذلک بنص الصادق × و الآخر: إنّ مذهب العامة مبنی علی الجعلیات و الاکاذیب من بدایته الی نهایته
به تحقیق روایت اخیر (روایت میمون بن عبدالله) با اینکه طولانی بود نقل کردم تا دو چیز نزد تو آشکار شود: 1. اینکه سفیان ثوری دروغگو، خبیث، حیله× او دانسته دنیای خود را بر آخرت ترجیح داده است. 2. اینکه مذهب عامه مبنی بر جعلیات و دروغ
فرزند مرحوم مامقانی می[6]
إنّ حال المعنون واضح و ضعفه ظاهر لایحتاج إلی البیان، هو أحد الأئمة الضلال و المعاندین للحق و لکن یظهر ممّاذکره المؤلف قدس سره أنّه کان فی اول امره زیدیا منحرفا عن الأئمة المعصومین ثم تمحض فی العامیة و یظهر أنّه کان وضاعا مدلّسا وقحا جریئا علی الأئمة الهدی علیهمالسلام و لم یکن طیلة حیاته تابع للحق حتی ایام زیدیته، کان یروی الاحادیث عن رواة العامة و لکن تدلیسه کان عنهم و عن الأئمة علیهمالسلام فعلیه لابد من عدّه من أضعف الضعفاء و حدیثه ساقط عن الإعتبار.
بدرسستی که حال معنون روشن است و صفات او آشکار و احتیاجی به بیان ندارد، او یکی از سران گمراهی و از دشمنان حق بود، و لکن از آنچه مولف ذکر کرد، معلوم میعلیهمالسلام بوده است سپس سنی شده و ظاهر است که او جعل کننده، تدلیس کننده، بی ادب و گستاخ در برابر ائمهعلیهمالسلام بوده است و در طول عمرش هیچ وقت تابع حق نبوده است حتی در زمانی که زیدی بوده است، چنین بود که احادیث را از روات عامه نقل میعلیهمالسلام بود، پس بنابراین هیچ چاره
شرح حال سفیان ثوری در روایات:
1. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ: دَخَلَ سُفْيَانُ الثَّوْرِيُّ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ × فَرَأَى عَلَيْهِ ثِيَابَ بِيضٍ كَأَنَّهَا غِرْقِئُ الْبَيْضِ فَقَالَ لَهُ إِنَّ هَذَا اللِّبَاسَ لَيْسَ مِنْ لِبَاسِكَ فَقَالَ لَهُ اسْمَعْ مِنِّي وَ عِ مَا أَقُولُ لَكَ فَإِنَّهُ خَيْرٌ لَكَ عَاجِلًا وَ آجِلًا إِنْ أَنْتَ مِتَ عَلَى السُّنَّةِ وَ الْحَقِّ وَ لَمْ تَمُتْ عَلَى بِدْعَةٍ أُخْبِرُكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ | كَانَ فِي زَمَانٍ مُقْفِرٍ جَدْبٍ فَأَمَّا إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا فَأَحَقُّ أَهْلِهَا بِهَا أَبْرَارُهَا لَا فُجَّارُهَا وَ مُؤْمِنُوهَا لَا مُنَافِقُوهَا وَ مُسْلِمُوهَا لَا كُفَّارُهَا فَمَا أَنْكَرْتَ يَا ثَوْرِيُّ فَوَ اللَّهِ إِنَّنِي لَمَعَ مَا تَرَى مَا أَتَى عَلَيَّ مُذْ عَقَلْتُ صَبَاحٌ وَ لَا مَسَاءٌ وَ لِلَّهِ فِي مَالِي حَقٌّ أَمَرَنِي أَنْ أَضَعَهُ مَوْضِعاً إِلَّا وَضَعْتُهُ -[7]
سفيان ثورى نزد امام صادق × آمد و بر تن آن حضرت جامههايى سفيد ديد كه [در لطافت و تمييزى] گويا پرده روى سپيده تخم مرغ هستند، به عنوان اعتراض به آن حضرت، گفت: اين جامه سزاوار تو نيست امام صادق × فرمود: مىخواهم سخنى به تو بگويم، خوب گوش كن و به دل بسپار كه از براى دنيا و آخرت تو مفيد است به شرط آن كه بر سنّت و حقّ بميرى نه بر بدعت.
تو را از مطلبى آگاه سازم و آن اين است كه پيامبر خدا | در روزگارى به سر مىبرد كه فقر و سختى و تنگدستى همه را فرا گرفته بود، ولى اگر در عصرى وسائل زندگى فراهم شد و شرائط بهرهبردارى از موهبتهاى الهى موجود گشت، سزاوارترين مردم براى بهره بردن از آن نعمتها، نيكانند نه بدكاران، مؤمنان نه منافقان، مسلمانانند نه كافران. اى ثورى! تو چه چيز را در من عيب شمردى؟! به خدا سوگند! اين كه مىبينى من از نعمتهاى الهى استفاده مىكنم، بايد اين را نيز بدانى از زمانى كه خودم را شناختم، شب و روزى بر من نمىگذرد مگر آن كه مراقب هستم كه اگر حقّى در مالم پيدا شود كه خدايم مورد مصرفش را معلوم كرده به همان مورد مصرف نمايم.
2. يَا ثَوْرِيُّ- مَا تَرى عَلَيَ مِنْ ثَوْبٍ إِنَّمَا لَبِسْتُهُ لِلنَّاسِ» ثُمَّ اجْتَذَبَ يَدَ سُفْيَانَ، فَجَرَّهَا إِلَيْهِ، ثُمَّ رَفَعَ الثَّوْبَ الْأَعْلى، وَ أَخْرَجَ ثَوْباً تَحْتَ ذلِكَ عَلى جِلْدِهِ غَلِيظاً، فَقَالَ: «هذَا لَبِسْتُهُ لِنَفْسِي ، وَ مَا رَأَيْتَهُ لِلنَّاسِ» ثُمَّ جَذَبَ ثَوْباً عَلى سُفْيَانَ، أَعْلَاهُ غَلِيظٌ خَشِنٌ، وَ دَاخِلَ ذلِكَ ثَوْبٌ لَيِّنٌ، فَقَالَ: «لَبِسْتَ هذَا الْأَعْلى لِلنَّاسِ، وَ لَبِسْتَ هذَا لِنَفْسِكَ تَسُرُّهَا[8] [9]
اى ثورى! آنچه را كه بر تنم مىبينى براى مردم (و حفظ آبرو) مىپوشم».
سپس دست سفيان را گرفت و به سوى خود كشيد و جامه رو را بالا زد تا جامه زبر زيرين كه با تن او تماس داشت آشكار شد، آنگاه فرمود: «اين (زبر) را براى خودم مىپوشم و آنچه مىبينى براى مردم». سپس با دست خود لباس روى سفيان را كه زبر بود كنار زد، در زير آن لباسى نرم بر تن داشت، فرمود: «تو اين (جامه خشن) را براى مردم پوشيدهاى، و آن (جامه لطيف) را براى ارضاى نفس خود».
این روایت دلالت بر مدلس بودن او می
3. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ جَمِيعاً عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ خَالِدِ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ × وَ هُوَ دَاخِلٌ وَ أَنَا خَارِجٌ وَ أَخَذَ بِيَدِي ثُم اسْتَقْبَلَ الْبَيْتَ فَقَالَ يَا سَدِيرُ إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ يَأْتُوا هَذِهِ الْأَحْجَارَ فَيَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ يَأْتُونَا فَيُعْلِمُونَا وَلَايَتَهُمْ لَنَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ إِلَى وَلَايَتِنَا ثُمَّ قَالَ يَا سَدِيرُ فَأُرِيكَ الصَّادِّينَ عَنْ دِينِ اللَّهِ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى أَبِي حَنِيفَةَ وَ سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ وَ هُمْ حَلَقٌ فِي الْمَسْجِدِ فَقَالَ هَؤُلَاءِ الصَّادُّونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ بِلَا هُدًى مِنَ اللَّهِ وَ لَا كِتَابٍ مُبِينٍ إِنَّ هَؤُلَاءِ الْأَخَابِثَ لَوْ جَلَسُوا فِي بُيُوتِهِمْ فَجَالَ النَّاسُ فَلَمْ يَجِدُوا أَحَداً يُخْبِرُهُمْ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ عَنْ رَسُولِهِ | حَتَّى يَأْتُونَا فَنُخْبِرَهُمْ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ عَنْ رَسُولِهِ |.[10]
سدير گويد: از امام باقر × شنيدم در حالى كه او وارد مسجد الحرام مىشد و من خارج مىشدم، دست مرا گرفت و برابر كعبه ايستاد و فرمود: اى سدير، همانا به مردم دستور داده شده كه بيايند به اين سنگها طواف كنند و سپس نزد ما آيند و ولايت خود را به ما اعلام دارند و اين است قول خداوند: «و به راستى من بسيار آمرزندهام براى كسى كه باز گردد و بگرود و كار خوب كند و سپس رهبرى شود»[11] .
پس از آن اشاره به سينه خود كرد و گفت: به سوى ولايت ما هدایت شود. سپس فرمود: اى سدير، من كسانى را كه از دين خدا جلو گيرند به تو نشان دهم و نگاهى به ابى حنيفه و سفيان ثورى انداخت كه در آن روز حلقههائى در ميان مسجد الحرام تشكيل داده بودند و فرمود: آنانند كه سد راه دين خدايند بى رهبرى از طرف خدا و بىدليل روشن بر پيشوائى و گفتار خود، اگر اين خبيثها در خانه خود نشينند، مردم بگردند و كسى را نيابند كه به آنها از طرف خدا و رسولش خبر دهد آن وقت نزد ما آيند و از طرف خدا تبارك و تعالى و رسولش به آنها خبر دهيم.
پس راوی روایت شعیب بن صالح، سفیان ثوری است که ضعیف
د) دلالت روایت:
مفاد این روایت این است که در دوران خروج سفیانی و هنگامی که نیروهای خود را به عراق میشود و آن× می