درس مهدویت استاد طبسی

95/10/04

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: یاران امام زمان # در دوران ظهور

شعیب بن صالح

ادامه بررسی روایت دوازدهم:

مرحوم ابن طاووس این روایت را از فتن سلیلی نقل می

مرحوم ابن طاووس می[1]

يقول علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن محمد بن الطاوس العلوي الفاطمي: و هذا آخر ما علّقناه من الثلاث المجلّدات في الفتن و ما يتجدّد من المحن و الإحن، فكلّ ما صدّق فيها الخبر الخبر و العيان الأثر، فهو من آيات اللّه جلّ جلاله الباهرة و معجزات رسوله صلوات اللّه عليه و آله المتظاهرة، و تعظيما لعترته الطاهرة، و زيادة في دلائل سعادة الدار الآخرة، و ما ظهر أنّ‌ الخبر خلاف ما تضمّنه معناه فيكون الدرك على من ابتدأ الغلط فيما رواه، إن كان تعمّد، فعليه درك الاعتماد، و خشية خطر يوم المعاد، و غضب المطّلع على أسرار العباد، و إن كان عن غير عمد منه، فعسى اللّه جلّ جلاله أن يعفو عنه، فمن وقف على شي‌ء ممّا ذكرناه فليعلم أنّنا قصدنا كشف ما رأيناه، و لا درك علينا فيما علّقناه، و صلّى اللّه على جدّنا محمد رسوله صلوات اللّه عليه و آله صلاة تبلغ من حقّه أقصاه و رضاه و رضى من اصطفاه، و صلّى اللّه على آله الطاهرين، و الحمد للّه ربّ العالمين.

نظر ابن طاووس راجع به سلیلی و کتاب او

پس آنچه آوردم اگر با واقع مطابقت کرد (یعنی بعدا محقق شد)، در این صورت بعضی از دلائل و آیات و نشانه

و همچنین مرحوم ابن طاووس می

و بعد فإنّني عازم على أن اعلّق في هذه الأوراق ما وجدته‌ على سبيل الاتّفاق في كتاب الفتن تأليف السليلي ابن أحمد بن عيسى بن شيخ الحسائي من رواة الجمهور من نسخة أصلها في المدرسة المعروفة بالتركي بالجانب الغربي من البلاد الواسطية، تأريخ كتابتها سنة سبع و ثلاثمائة، و درك ما تضمّنته على الرواة، و أنا بري‌ء من خطره؛ لأنّني أحكي ما أجده بلفظه و معناه إن شاء اللّه تعالى.[2]

من تصمیم دارم که در این کتاب روایاتی را نقل کنم که به طور اتفاقی آنها را در کتاب فتن تألیف سلیلی از راویان عامه از نسخهگیرم؛ چون من حکایت کردم آنچه را که یافتم به لفظ و معنا آن ان شاء الله.

وقتی خود مرحوم ابن طاووس نسبت به این روایات این طور می

ما در مورد سلیلی حتی در کتب عامه مطلبی نیافتیم، مشایخ او اکثرا از عامه هستند و بعضی از مشایخ او از خاصه هستند و کتابی به نام السقیفه دارد که دیلمی در ارشاد القلوب از ایشان نقل می

ب) بررسی سند روایت

مرحوم ابن طاووس می

ایشان سند را نقل نمی

معاذ بن جبل:

نظر مرحوم شوشتری:[3]

و عن كتاب سليم بن قيس: أنّه كان من أصحاب الصحيفة الّتي كتبوا صحيفة أن يزيلوا الإمامة عن عليّ ×. و نقل خبرا عن إرشاد الديلمي متضمّنا أنّه كان يدعو بالويل و الثبور لممالاته أبا بكر و عمر على عليّ × حين احتضاره‌ و في آخر رجال البرقي في خبر جمع أنكروا على أبي بكر تقدّمه عليه× : و سلّ عمر سيفه في الجمعة المقبلة و قال: «يضرب عنق من قال مثل مقالتهم» ثمّ مضى هو و سالم و معاذ بن جبل و أبو عبيدة شاهرين سيوفهم حتّى أخرجوا أبا بكر و أصعدوه المنبر.

و أمّا ما نقله‌ من‌ إرشاد الديلمي- و إرشاد الديلمي كتاب غير معتبر، أكثر أخباره مراسيل مناكير- فليس بصحيح، فإنّهم لم يكونوا يقرّون بذلك قبل حضور موتهم و بعده لم يمكن سماع غيرهم منهم. و كيف كان: ففي الاستيعاب: كان معاذ باليمن أميرا، و كان أوّل من اتّجر في مال اللّه، فمكث حتّى أصاب و حتّى قبض النبيّ | فلمّا قدم قال عمر لأبي بكر: أرسل إلى هذا الرجل فدع له ما يعيشه و خذ سائره منه، فقال أبو بكر: إنّما بعثه النبيّ | و لست بآخذ منه شيئا إلّا أن يعطيني.

و أقول: لم يبعثه النبيّ | لأكل مال اللّه و لا أجازه في التجارة به. و فيه أيضا: قال النبيّ | لمعاذ حين وجّهه إلى اليمن بم تقضي؟ قال: بما في كتاب اللّه، قال: فإن لم تجد؟ قال: بما في سنّة رسول اللّه، قال: فإن لم تجد؟ قال: أجتهد رأيي، فقال النبيّ |: الحمد للّه الذي وفّق رسول رسول اللّه لما يحبّ رسول اللّه. و هو أيضا من أخبارهم الموضوعة. و روى سنن أبي داود: أنّه أمّ قومه فقرأ البقرة، فاعتزل أحدهم فصلّى لنفسه، ثمّ جاء إلى النبيّ | فشكاه، فقال له النبيّ |: أ فتّان أنت يا معاذ؟ اقرأ: سبّح اسم‌.

و روي مثله في أخبارنا، لكن فيها: أمّ فأطال‌ و في السيرة- بعد ذكر بعث النبيّ | له إلى اليمن، و سؤال امرأة عن حقّ الزوج- قال: ويحك! إنّ المرأة لا تقدر على أداء حقّه، فقالت: لئن كنت صاحب النبيّ | لتعلم ما حقّ الزوج، قال: ويحك! لو رجعت إليه فوجدته تنبعث منخراه قيحا و دما فمصصت ذلك حتّى تذهبيه ما أدّيت حقّه‌[4] [5] . قلت: ما قاله من جهله، فليس ما قاله حقّا للزوج، و إنّما حقّ الزوج ما قاله النبيّ | لا مرأة سألته عن حقّه: أن تطيعه و لا تعصيه، و لا تصدّق من بيته إلّا بإذنه، و لا تصوم تطوّعا إلّا بإذنه، و لا تمنعه نفسها و إن كانت على ظهر قتب، و لا تخرج من بيتها الّا بإذنه‌.

سلیم بن قیس فرموده است[6] : معاذ بن جبل از اصحاب صحیفه است. آنان صحیفه‌× بگیرند.

دیلمی می‌

و در آخر رجال برقی روایتی نقل شده است که عده‌

سپس آقای شوشتری می

اما آنچه نقل شد از کتاب دیلمی (اظهار پشیمانی معاذ در آخر عمر)- ارشاد دیلمی کتاب معتبری نیست، اکثر روایات آن مرسل و منکر است- صحیح نیست، پس آن‌

در استیعاب آمده که پیامبر اکرم | او را به عنوان امیر برای یمن فرستاد و او به دنبال کار اقتصادی رفت و او اولین کسی بود که با بیت المال تجارت کرد، تا اینکه مال بسیاری به دست آورد، پیامبر اکرم | که رحلت کردند، او آمد. عمر به ابوبکر گفت: او را احضار کن و فقط مقداری قوت به او بده و بقیه را از او بگیر.

پس ابو بکر گفت: او فرستاده‌| بود، نمی‌

مرحوم شوشتری می

پیامبر اکرم | او را برای خوردن مال الله و تجارت با آن نفرستاده بود؛ همچنین وقتی پیامبر اکرم | او را برای یمن فرستاد، فرمود: طبق چه چیز می‌| فرمودند: شکر خدائی که فرستاده‌

این از روایات جعلی است. (ابن شاذان به این روایت اشکال می‌کرد، صبر می‌

سنن ابن داود نقل می

او امامت قومش را داشت و سوره‌| آمد و شکایت او را کرد. پیامبر | به او فرمودند: آیا فتانی ای معاذ؟ بخوان سوره‌ی سبح اسم را. (یعنی مردم را مورد امتحان و سختی قرار می‌دهی)

در سیره ابن هشام آمده است که زنی از او سوال کرد: حق شوهر چیست؟ گفت: اگر به خانه برگشتی، دیدی همسرت استفراغ کرده و چرک و خون او را خوردی؛ باز هم حقش را ادا نکردی.

آنچه گفته ناشی از جهلش بوده، زیرا حق زوج این نیست، بلکه آن چیزی است که پیامبر| فرمود: او را اطاعت کند و معصیت او را نکند. از مال او صدقه ندهد، مگر به اذن او، و روزه مستحبی نگیرد، مگر به اذن او، و خود را از او منع نکند.

از همه‌ی این اشکالات هم که در مورد او بگذریم، مواضع او در برابر ولایت امیر المومنین× مواضع سخت و تند و متعصبانه‌


[1] التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، السيد ابن طاووس، ص349.
[2] التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، السيد ابن طاووس، ص216.
[3] قاموس الرجال، محمدتقی شوشتری، ج‌10، ص98.
[4] ( 3) سيرة ابن هشام: 4/ 237.
[5] سيره ابن هشام، عبد الملك بن هشام، ج2، ص590.
[6] کتاب سلیم املای امیر المومنین است و ما این کتاب را قبول داریم، مرحوم خوئی سه اشکال در متن دارد و هر سه اشکال را جواب می‌.